«... خمینی قاطع بودند و ملاحظه کاری در حکم خدا نداشتند چون حکم خدا این است که محارب باید اعدام شود. امام به ادعاهای حقوقبشری غربیها توجه نکردند و گوششان به این حرفها بدهکار نبود».
«... 80الی 90درصد بچههای دبیرستانی و دانشجو گروهکی بودند. ما شروع کردیم به محاکمه و رسیدگی به پرونده آنها. وقتی که آنها را محاکمه کردیم پس از دو سه ماه ورق برگشت».
«مسئولان دخیل در این قضیه (قتلعام 67)، آقایان نیری، رئیسی، ریشهری، اشراقی، پورمحمدی بودند».
قتلعام 67 - یک جنایتکار دانه درشت جنگی
این اعترافات تکاندهنده از زبان یک جنایتکار جنگی است؛ جنایتکاری که از بالاترین مهرههای قلع و قمع و سرکوب در خلافت قرونوسطایی حاکم بر میهنمان محسوب میشود. او رئیس فعلی شعبه 41دیوان عالی کشور است. در گذشته نیز ریاست کل دیوان بهاصطلاح عدالت اداری، ریاست دادگاه ویژه روحانیت، معاونت اجرایی دیوان عالی کشور، ریاست کل دادگستری استان تهران، ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح کشور، ریاست دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات جنگ به حکم خمینی را به عهده داشته و همچنین عضو مجلس خبرگان (در دوره چهارم) بوده است. آخوند علی رازینی.
این دست تا مرفق آغشته به خون، در دفاع از حکم جنایتکارانة خمینی، آن را «حکم خدا!» مینامد، یک حکم نسلکشی و قتلعام 30000از بهترین فرزندان ایرانزمین ایرانزمین در یک پروسه زمانی کوتاه است.
قتلعام 67 - حکم خمینی، سند مسلم جنایت علیه بشریت
در حکم جنایتکارانه و از سر استیصال خمینی به میرغضبهایش دقت کنید. هیچ معیار حقوقی، هیچ قانون مدون و از تصویب گذشته و هیچ منطقی بر آن حاکم نیست. آنچه در این حکم ضدبشری دیده میشود انتقامی کور، کینهیی برآمده از حقد و قساوت مادون حیوانی است:
آخوند رازینی با افتخار میگوید: «امام! به ادعاهای حقوقبشری غربیها توجه نکردند و گوششان به این حرفها بدهکار نبود»
قتلعام 67 - به جرم ایستادگی و مقاونت
در حکم منفور و ضدانسانی خمینی، تنها گناه و بلکه بالاترین گناه زندانیان همانا مقاومت و ایستادگی آنان بر مواضع انقلابی و شرافتمندانة خود میباشد. گناه تن به ذلت ندادن و سر خم نکردن در پیش پای میرغضبهای یک خلیفة اسلامپناه!
آیا بالاترین از این شرافتی برای شهیدان قتلعام متصور هست؟ آنان با «نه» ی سرخ خود به «صوفی دجال فعل ملحد شکل» او را در تاریخ ایران به یک لعنت مجسم تبدیل کردند.
تشخیص سر موضع بودن یک زندانی مکانیزم سادهیی داشته و چند دقیقه بیشتر طول نمیکشیده... جلادان عمامهدار از او میپرسیدهاند: آیا حاضر هستی به آرمانت خیانت کنی؟ آیا حاضر هستی به شقیقة دیگر یارانت تیرخلاص شلیک کنی؟ آیا حاضر هستی برای جمهوری اسلامی به جبهه یک جنگ کشورگشایانه [از نوع دخالت در سوریه] بروی و کشته شوی؟
از این رو به قول شاملوی بزرگ، [در شعر «ابراهیم در آتش» ] ، جواب «شیرآهن کوهزنان و مردانی از آن گونه عاشق که میدان خونین سرنوشت را با پاشنة آشیل درنوشتند» ؛ زنان و مردانی که «راز مرگشان اندوه عشق و غم تنهایی» بود» جز «نه!» نمیتوانست باشد؛ «نه»یی سرخ و قاطع.
آری، «یکی نه، بسنده بود تا سرنوشت آنان را بسازد. آنان تنها فریاد زدند: نه! و از فرو رفتن تن زدند. بودند و شدند؛ نه زان گونه که غنچهیی، گلی یا ریشهیی که جوانهیی یا یکی دانه که جنگلی، راست بدان گونه که عامی مردی، شهیدی تا آسمان برآنها نماز برد. آنان را دیگرگونه خدایی میبایست، شایستة آفرینهیی که نوالهیی ناگزیر را گردن کج نمیکند؛ و خدایی دیگرگونه آفریدند.
نه خدا و نه شیطان، سرنوشت آنان را بتی رقم زد که دیگران میپرستیدند؛ بتی که دیگرانش میپرستیدند».
قتلعام 67 - مصداق جنایت علیه بشریت
طبق تعریف دانشنامه آزاد ویکی پدیا، «جنایات علیه بشریت در حقوق بینالملل عمومی به اعمال قساوتباری اطلاق میشود که بر ضدانسانها انجام میگیرد که این اعمال در قوانین بینالملل بالاترین جنایت قانونی در حق بشریت تلقی میشوند. معاهدهٴ رم توضیح میدهد، جنایات علیه بشریت شامل جنایاتی میشود که شأن انسان را کاسته و مقام و منزلت انسانی را پامال میکنند.
این مسائل گاهبهگاه و یا منفرد نیستند اما آنها یا بخشی از سیاستهای دولتی برای سرکوب و از میدان به در کردن مخالفان هستند و یا عملیاتهایی گسترده برای ددمنشی و چشمپوشی عمدی به قصد نابودی گروههای خاص میباشند. به هر حال کشتار، نابودی گروهی، شکنجه، هتک ناموس، کشتار سیاسی، نژادی و یا مذهبی و دیگر اعمال غیرانسانی که به نهایت جنایات علیه بشریت میرسند و به نوعی بخشی از تمرینات سیستماتیک گستردهیی هستند که توسط جنایتکاران تدارک و سازماندهی میشوند».
با این تلقی از جنایت علیه بشریت وقتی پرونده اعدامهای سال 60یا قتلعام سبعانة سال 67را باز میکنیم در آنها از یکسو مقاومت فوق طاقت و قهرمانی نسلی شگفت را میبینیم، از دیگر سو منتهای شقاوت و جنایت را؛ شقاوت و جنایتی که تاکنون به هیچ مرجع بینالمللی و حقوقبشری پاسخگو نبوده و گاه گاه نیز جلادان و میرغضبهای خود را به صحنه میفرستد تا از «دهة مظلوم 60!» دفاع کنند و بگویند اگر این میزان از جنایت را انجام نمیدادند، حال نه از تاک نشان بود و نه از تاکنشان.
قتلعام 67 - دفاع چندشانگیز میرغضب از کشتار
آخوند رازینی که بعد از کنار گذاشته شدن لاجوردی معدم جانشین او بوده، وقتی برای مقابله با نیروهای انقلابی به بجنورد اعزام میشود چنین به پایگاه اجتماعی مجاهدین و نیروهای مبارز اعتراف میکند:
«من رفتم بجنورد و در آنجا افراد مطلع از عناصر فرهنگی و فعال شهرستان به من گفتند که "حاج آقا اینجا وضع خیلی خرابه"! و آماری که به من دادند گفتند در بین جوانان بین 80الی 90درصد بچههای دبیرستانی و دانشجو گروهکی هستند بین 10الی 20درصد حزباللهی و بیخطر...
ما شروع کردیم به محاکمه و رسیدگی به پرونده آنها. وقتی که آنها را محاکمه کردیم پس از دو سه ماه ورق برگشت چون ما پشتوانهمان همان سخنان امام، مرحوم بهشتی و مرحوم قدوسی بود و بدون تزلزل کار میکردیم».
«بنده و دوستان خودمان که در جمع 20قاضی در کشور هستیم، کاری انجام دادیم که امنیت همان زمان و سالهای بعد را تضمین کردیم و از آن پس تضمین کردیم که (مجاهدین) هیچگاه نمیتوانند در این کشور قوت بگیرند چرا که زمانی که در حال قوت گرفتن بودند، در نطفه خفه شدند. ...
معنی این حرف این است که در زندانها و بازداشتگاههای مخفی و خانههای امن ما هر کس از مجاهدین مقاوم و سر موضع را یافتیم از بین بردیم. این میرغضب مرگفرما در یک قسمت از مصاحبة خود به حکمسازیهای مجعول و تجدید محاکمههای بیحساب و کتاب نیز تحت عنوان «بهانه!» اعتراف میکند و آشکارا میگوید هدف از اینکار بازجویی مجدد (همراه با شکنجه) برای اعترافگیری بوده است:
«یکی از بهانهها این بود که مثلاً گروهی از زندانیان که حکمهای یکساله داشتند و دوره محکومیت آنها نیز تمام شده بود بهدلیل اینکه همچنان با منافقین در ارتباط بودند از زندان آزاد نشده بودند و صحبت شهید لاجوردی هم این بود که اگر اینها را رها کنیم فردا باید دوباره با صرف هزینه اینها را در خانههای تیمی دستگیر کنیم. بنده آمدم مشخصاً با این 1000نفر مصاحبه کردم. تعدادی از اینها فعالیت گروهی داشتند مثلاً در همان زمان که در زندان هم بودند اعلامیه پخش میکردند و زندانیان را تحریک میکردند.
ما گفتیم اینهایی که چنین اقداماتی در زندان انجام دادهاند را دوباره بازجویی کنیم تا به اقدامات داخل زندان خود اعتراف کنند تا دلیل منطقی برای تجدید محاکمه آنها داشته باشیم. بنابراین پس از بررسیهای دقیق و گزارشهای مکتوب با کیفرخواستهایی که برای آنها تهیه شد دوباره دادگاه برگزار کردیم و دادگاه دوباره رأی داد و کسانی که جرمشان محرز شد به حبسهای اضافه 3سال، 5سال و... محکوم شدند».
قتلعام 67 - گسترش فراخوان مریم رجوی برای حسابرسی از جلادان
حال که جلادان به یمن جنبش دادخواهی و تأثیرات دمافزون آن یک به یک از پرده بیرون میآیند و به جنایت خود اعتراف میکنند و مذبوحانه میکوشند جای جلاد و شهید را عوض کنند، بجاست یکبار دیگر بر فراخوان تاریخی رئیسجمهور برگزیدة مقاومت تأکید کنیم و آن را راهنمای عمل خویش قرار دهیم؛ آری:
«اکنون زمان آن است که بر سر قتلعام زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز، یک جنبش دادخواهی را در هرجا و بههرشیوه ممکن گسترش دهیم.
جنبش دادخواهی قبل از هرچیز، اعلام مجرمیت قطعی خامنهای، ولیفقیه ارتجاع است.
ـخامنهای و همدستان او مجرمند؛ زیرا بالاترین مسئولان مستقیم قتلعام سال ۶۷هستند.
ـ آنها مجرماند زیرا اطلاعات و اسناد این کشتار را پنهان کردهاند.
ـ خامنهای و همدستاناش مجرماند؛ زیرا خانوادههای قتلعام شدگان را در ۲۸سال گذشته سرکوب کردهاند.
ـ آنها مجرماند زیرا مجریان و مسئولان مستقیم کشتار را بیوقفه مورد حمایت قرار داده و در بالاترین مناصب سیاسی و قضایی قرار دادهاند.
جنبش دادخواهی، مؤاخذه رژیم ولایت فقیه بر سر تمامی اسرار مخفی این کشتار است. سران این رژیم باید بگویند اسامی کامل قتلعامشدگان چیست؟ باید بگویند که در هر شهرستان یا مرکز استان چند نفر را اعدام کردهاند؟ و باید بگویند که آنها را در چه نقاطی دفن کردهاند و مزارهای جمعی قتلعام شدگان در کجاست؟
این ابتداییترین حق مادران داغدار است که بدانند فرزندانشان در کجا بهخاک سپرده شدهاند.
بله ، باید روشن شود که ماجرای کسانی که در همان روزهای قتلعام، دستگیر و بلافاصله اعدام شدند، چه بود؟
ماجرای زندان اهواز، زندان دستجرد اصفهان و فاجعه زندان شیراز یا زندانهای مشهد و تبریز چیست؟
ماجرای اعدامهای جمعی کسانی که در غرب ایران بهاتهام احتمالی هواداری از ارتش آزادیبخش دستگیر و به فاصله کمی اعدام شدند، چیست؟
و ماجرای آنهایی که بنابهمصاحبه اخیر موسوی تبریزی، دادستان جنایتپیشه خمینی، میخواستند در شهرها به مجاهدین بپیوندند، چیست؟
جنبش دادخواهی قتلعام شدگان، در عینحال، کارزار افشای هویت یک بهیک تصمیمگیرندگان و مجریان این کشتار است.
اعضای هیأتهای مرگ در مراکز استانها چه کسانی هستند؟ در جلسه سران سه قوه که درباره قتلعام زندانیان غیرمجاهد تصمیمگیری شد، چه گذشت؟ و مجمع تشخیص مصلحت که از ۵مهرماه همان سال بر اساس دستور خمینی تعیین تکلیف زندانیان را برعهده داشت، چه تصمیماتی گرفت و چه تعداد دیگری را به حلقههای دار سپرد؟
و سرانجام جنبش دادخواهی، کوشش بیامان هموطنان و یاران مقاومت در خارج ایران برای محاکمه بینالمللی خامنهای و سایر سران رژیم بهجرم نسلکشی و جنایت علیه بشریت است.
ملل متحد و شورای امنیت باید ترتیبات سیاسی و حقوقی محاکمه بینالمللی سران این رژیم به اتهام جنایت علیه بشریت را فراهم کنند.
محکومیت جهانی و رسمی این قتلعام یک گام ضروری برای توقف اعدامهای جمعی در ایران است که همچنان ادامه دارد و اخیراً در اعدام همزمان ۲۵زندانی اهل سنت تکرار شد.
بله، دادخواهی خون قتلعامشدگان، دادخواهی رنجها و دردهای مادران و پدران داغدار و دادخواهی بهخاطر خسارت انسانی و معنوی عظیمی که این رژیم بهملت ایران وارد کرده است.
جنبش دادخواهی با خواست اسامی شهیدان، نشانی مزارها، هویت قاتلان و محاکمه سران رژیم؛ این جنبشی است که اساس استبداد و ستمگری ولایت فقیه را هدف قرار میدهد.
همه مدافعان حقوقبشر و هر کس را که در سراسر جهان برای حقوق انسانی احترام قائل است بههمراهی با خواست مردم ایران برای محاکمه سران رژیم فرا میخوانیم
این خواست، البته با آزادی ایران اسیر قرین است و آن روزی است که قهرمانان قتلعامشده همراه با همه شهیدان در نسیم حیاتبخش آزادی، تمام ایران را شکوفا و زنده خواهند کرد».
پانوشت: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخشهای مختلف مصاحبة آخوند جنایتکار رازینی برگرفته از خبرگزاری حکومتی تسنیم.