برای بهروز ثابت
در فلقی که بر زمین خون ستاره میچکید
سوی تو در پگاه خون کودک چشم من دوید
گرم چکاچکی تو باز با رخ دیوسار شب
آه که دیو شبپرست بند نهاد و دام چید
بر قد سروسای تو تیر زد و تبر کشید
خون نوا و نغمهها از تو چکید، از تو چکید
گاه وداع، دم به دم بوسه به یار میزدی
قمریِ چشم نرگست مست و خمار میپرید
آن رخ صید خندهها آهوی شاد دشتها
از لب بس ستارهها خنده گرفت و بوسه چید
آنکه میان او و عشق ابر نبود و پردهیی
دست کدام پردهدار پرده به روی او کشید؟
باور من نمیشود مردمِ باغ چشم تو
زیر حریر خوابهاست در شبِ بیصبحِ سپید
زخمهی یاد، هی زدم آمدمت که بنگرم
بر رخ و دشت گونهات آهوی اشک میدوید
دامن باد میکشد خون تو را به دشتها
چیست که باز این زمین «مـی» زده و لاله دمید؟
گوهر جان که عشق را کرد نگین اشرفی
اشرف خونچکان تو را باز در آغوش کشید
ماهیِ عاشقی چو تو بوسه زده به موجها
از لب گوهر صدف بوسهی تاریخ خرید...
س.ع.نسیم.
سوی تو در پگاه خون کودک چشم من دوید
گرم چکاچکی تو باز با رخ دیوسار شب
آه که دیو شبپرست بند نهاد و دام چید
بر قد سروسای تو تیر زد و تبر کشید
خون نوا و نغمهها از تو چکید، از تو چکید
گاه وداع، دم به دم بوسه به یار میزدی
قمریِ چشم نرگست مست و خمار میپرید
آن رخ صید خندهها آهوی شاد دشتها
از لب بس ستارهها خنده گرفت و بوسه چید
آنکه میان او و عشق ابر نبود و پردهیی
دست کدام پردهدار پرده به روی او کشید؟
باور من نمیشود مردمِ باغ چشم تو
زیر حریر خوابهاست در شبِ بیصبحِ سپید
زخمهی یاد، هی زدم آمدمت که بنگرم
بر رخ و دشت گونهات آهوی اشک میدوید
دامن باد میکشد خون تو را به دشتها
چیست که باز این زمین «مـی» زده و لاله دمید؟
گوهر جان که عشق را کرد نگین اشرفی
اشرف خونچکان تو را باز در آغوش کشید
ماهیِ عاشقی چو تو بوسه زده به موجها
از لب گوهر صدف بوسهی تاریخ خرید...
س.ع.نسیم.