728 x 90

ادبیات و فرهنگ,

چشم در چشم ایران (نامه به یک دوست)

-

نامه به یک دوست
نامه به یک دوست
هر کجا باشی، با هر نام و عنوان و رنگ و نژادی که شناخته شوی، می‌توانی روی جادهٴ نگاه من به این سفر بیایی. گاهی خوب دیدن، بهتر می‌تواند چیزهایی را که مفاهیم بزرگشان می‌نامیم، یادمان دهد.

بیا این‌جا را بخوان و این‌ها را ببین. این نقاب‌ها را نگاه کن که از اتاق‌های بازجویی و از پشت دیوارهای سیاه قلعه‌ها و نهانخانه‌های تاریک اشباح‌زی، در فرجام ناگزیر تاریخی سراسر جنایت، شرم را در وجود خود کشته‌اند و به خیابانهای «اعدام» و میدانهای «دار» آمده‌اند. این‌ها را خوبِ خوب نگاه کن و به درک مفهوم این واقعیتها خیره شو و فکر کن.

ببین چگونه شرم جنایت می‌ریزد و وقاحت در روزنامه‌ها و رادیو و تلویزیونهای آخوندها، پرسه می‌زند... ! ببین چگونه کلمات «دار»، «اعدام»، «زندان»، «خودکشی» و «شلاق» و «فقر» وارد ادبیات روزانهٴ جامعه ما شده و بر سر زبان عامه افتاده است؟ ببین چگونه این کلمات جنایت‌بار، همسایه و عجین زندگی و فرهنگ ما ایرانی‌ها شده است؟ آیا این‌ها خشت‌های خاطرات کودکان و نوجوانان و جوانان ما نمی‌شود؟

چقدر و تا به کجا به سرنوشت کودکان امروز که خاطراتشان از این تصویرها انباشته می‌شود، فکر کرده‌ای؟ هر بار این‌ها را می‌بینم و می‌خوانم، احساس می‌کنم چقدر رؤیاها و عشق‌های آدم‌ها لِـه‌شده و متلاشی‌اند! می‌بینی آخوندهای ابلیس با هیولای جنسیت و دجالگری مذهبی، چه بلاها که سر آدم‌ها و مردم و میهن ما نمی‌آورند؟ دیگر چقدر از این فجایع باید نوشت؟ دیگر چقدر جنایت باید دید و شنید؟ تو می‌گویی چه باید کرد؟

از این واقعیتها نگریز! چنگ در چنگ واقعیت‌های زمانهٴ خودش باش تا رؤیاها و آرزوها و عشق‌هایت لـه و متلاشی نشوند! چشم در چشم واقعیت‌های روزانهٴ حاکمیت سیاه و سنگدلانهٴ مشتی جنایت‌اندیش، جنایت‌پرور، جنایت‌زی و جنایت‌کاری باش که با تسمه دین و تبر مذهب، به جان و مال و هستی و ناموس و شخصیت و هویت و کرامت انسانی یک ملت افتاده‌اند.

چنگ در چنگ این واقعیتها و چشم در چشم ایران باش و بیا برویم...

بیا! واقعیت‌های دیگری هم هست که باید آنها را شناخت. فکر می‌کنی در عصر من و تو «پیشوای آزادی بودن، تنها با رنگین کردن دامن محبت به خون خویش» میسر می‌شود؟ اگر از من بخواهی خودم به این پرسش پاسخ بدهم، می‌گویم نه! زخم روح و ضمیر یک جامعه را تنها با رنگین کردن دامن محبت خویش نمی‌توان التیام بخشید. زخمی که خنجر خیانت خمینی و وارثانش بر روح و ضمیر این جامعه ایجاد کرده‌اند، عمیق‌تر از این حرف‌هاست.

چقدر سخت است عواطف و اعتماد شرحه‌شرحه شده خلقی را فتح کردن. چقدر سخت است فرهنگ جدیدی آفریدن. پی‌افکندن این فرهنگ در این جهان، گاه کاری غول‌آسا و ناممکن می‌نماید که در عصر من و تو، روندگان طریقتی با جگرهای هزاران شیر در بطن یک تن می‌خواهد!

من سال‌هاست با خود فکر کرده‌ام: آن‌کس که با افسار گسیخته‌ترین دجالیت ـ آن هم از نوع آغشته به مذهب آخوندی‌اش ـ درمی‌افتد، باید انسانی هوشمند و وجودی شایستهٴ شناختن باشد. سال‌ها و بارها در خلوتی بدون هالة صدا و نفسی، از خود پرسیده‌ام: «از پس گذار سال‌های عمر و روزگاران این چرخ گردون، کدام سرمایه را در کف داری؟» اعتراف می‌کنم در این سال‌ها تلاش کرده‌ام در پاسخ به این پرسش، خود را اسیر خوشایندی‌های عاطفی و تذبذب فراآسمانی نکنم. از این‌رو کوشیده‌ام خود را صمیمانه برابر آینهٴ بی‌تعارف رؤیاها، آرزوها، امیدها، انتخاب‌ها و واقعیت انکار ناشدنی زندگی‌ام بگذارم. هر بار از روبه‌روی این آینه کنار می‌روم، می‌بینم تنها نیستم. انگار از نهفت و اعماق این آینه، هزاران نام، چهره و وسعت یک فلات، بیرون آمده‌اند و پاسخ من را می‌طلبند. من چه دارم که به آنها بگویم و بدهم؟

یک پاسخ است که همهٴ پاسخ‌های ممکن دیگر را در خود دارد؛ من آن را سال‌ها سال است بر لوح فکر و ضمیر و راه و طریقم نوشته‌ام: «شناخت تاریخی و ایدئولوژیکی و سیاسی خمینی و تسلیم او نشدن». این «مبنا» ی ماندگاری نسلی است که از انقلاب 57 به بعد سربرآورد.

این پاسخ را داشته باش تا برگه‌های یادداشتی را برایت ورق بزنم که «شرط» این ماندگاری هم در آن باشد: «در این چند ساله تمام مقاومت ایران به مثال شیشه‌یی بلورین می‌مانست که از شش جهت در محاصره مداوم صخرهای صعب و بلند بود. باور کن بین این جام بلورین و صخره‌های به هم فشرده پیرامونش، حتی فضایی برای وجود اکسیژن و یا فرصتی برای اندک لرزش و خطایی وجود نداشت. آن یقینی که ما را به ضرورت شناخت نقش رهبری‌کننده رهنمون می‌کند، از درک متعادل نگه‌داشتن «این جام بلورین» به دست آمده است. این «جام بلور» در محاصره صخره‌های رنج، با «عشقی بی‌قید و شرط» ایستاد. از آبشارهای خون خویش بسیار پرتاب شده بود. از دهه پنجاه تا نیمه دهه نود، بسیار زورق‌ها بر دریاهای خون خویش پارو زده بود؛ اما کار از «رنگین کردن دامن محبت به خون خویش» سامان نمی‌گرفت. حصارهای صعب و نامتعارف «اندیشهٴ جنسیت و فردیت» را باید می‌شکست و از درون این حصار بیرون می‌جهید تا پاسخ هیولای «اندیشهٴ جنسیت و فردیت» ی می‌بود که ارتجاع قرون‌وسطایی بر وسعت فلات ایران خیمه و هیمنه زده است. جست‌ و جوی چنین الگویی نه در افسانه‌ها میسر بود و نه در اسطوره‌ها متجلّی. از آن گذرگاههایی است که باید «سنگین‌ سنگین بر دوش کشید بار دیگران را به‌جای همراهی کردنشان». (مارگوت بیکل، شاعر آلمانی)

این همان نوعی دیگر از زندگی است که به‌پای‌دارندگانش چون فواره‌هایی بر خود می‌ریزند و در پایان هر فرازی، باز از گوهر قطره‌های وجود خویش آغاز می‌شوند. هیولای خمینی و وارثانش را این‌گونه در بن‌بست و ابتر نگه‌داشته‌اند تا مشعلی که از مشروطیت کبریت خورد، در فراز حریصانهٴ استعمار و فرود دجالیت ارتجاع بر این سرزمین، خاموش نشود. مقاومت ایران این‌گونه از شهری به شهری، از رودی به دشتی، از گردنه‌ای به قله‌ای بر فلات ایران و از دیاری به دیاری بر این کره خاکی روزگار گذرانده است.

در دفتر و نامه من، این سفر و این راهپیمایی تاریخی برای به طلیعه نشاندن خورشید آزادی، با نمادها و سمبل‌هایی از هنر و ادبیات ایران رمزگذاری و نمادین شده‌اند. این هم «زبان» ی برای شرح یک «آگاهی تاریخی» از داستان این مقاومت است. دفتر ورق می‌زنم:
«بر کشورم چه رفته ا‌ست... (سعید سلطانپور)
حماسه ماهی سیاه کوچولو... (صمد بهرنگی)
در برابر تندر می‌ایستند، خانه را روشن می‌کنند... (احمد شاملو)

تو را من چشم در راهم... (نیمایوشیج)
هلا شما همهٴ کاوه‌ها بپا خیزید... (حمید مصدق)
باید که دوست بداریم یاران را... (خسرو گلسرخی)
برای کلمه می‌جنگم، به‌خاطر تک‌تک واژه‌ها... (مهدی حسین‌پور ـ بهداد ـ )

نگاه کن که من کجا رسیده‌ام ـ به کهکشان، به بیکران، به جاودان... (فروغ فرخزاد)

هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز... (حافظ) »
چشم در چشم ایران بدوزیم. «عشق به آزادی» را بر جوارح فکر، هستی، امید و کوشایی‌مان نقش ببندیم تا از پس جنایت‌های حیرت‌انگیز و همه‌جانبهٴ هیولای ارتجاع مذهبی و دیکتاتوری انسان‌ستیز آخوندی برآییم. باید چشم در چشم ایران، دیو را از سریرش به زیر کشید و فرشته آزادی را تضمین بود...

س.ع.نسیم.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/0872685b-96ef-489b-9922-c943e0191c16"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات