728 x 90

شكنجه زندانيان,

”چه رازهایی که با خود نبرد؟“

-

عبدالکریم موسوی اردبیلی قاضی‌القضات خمینی
عبدالکریم موسوی اردبیلی قاضی‌القضات خمینی
امروز شنبه 6 آذر، خانم هموطنی با اشاره به موسوی اردبیلی، در یادداشتی با عنوان ”چه رازهایی که با خود نبرد؟“ پرده از یکی دیگر از جنایت‌های هولناک رژیم در جریان قتل‌عام 67 برداشت.

در یادداشت آن خانم آمده:
«تابستان سال ۹۱ همراه جمعی از جوانان اصلاح‌طلب به دیدار (اردبیلی) در قم رفته بودیم. هنوز صحبت گل نینداخته بود که متوجه نگاه ما بر روی دستش شد؛ دستی که به‌شدت می‌لرزید.

پیش از این‌که هر سوالی بپرسیم، تعریف کرد که در دوران ریاستش بر دیوان عالی کشور، پیش از اعدام های سال ۶۷ برای بازدید به زندان اوین رفته بود. از ما خواست تا نپرسیم که چه‌ها دیده و شنیده است؛ اما گفت که با اصرار از لاجوردی خواسته بود تا قفل در یک اتاق را باز کند.

دیگر فقط دستش نبود که می‌لرزید، تمام تنش تکان می‌خورد: در اتاق که باز شد، چند لحظه سیاهی مطلق بود، بعد چشم‌هایی دیدم، چندین جفت، که مثل چشم گربه در تاریکی می‌ درخشید. لاجوردی توضیح داد که این‌ها بچه‌های زنان زندانی سر موضع است. کودکانی که یا در زندان به دنیا آمده بودند و یا در نوزادی به همراه مادر خود بازداشت شده بودند.

اردبیلی در پاسخ به چشم‌های متعجب ما توضیح داد: لاجوردی گفت اینجا نگهشان داشته‌ایم تا پاک شوند و از زندانیان تاثیر نگیرند.

اردبیلی ادامه داد: این دست برای این می‌لرزد که آن روز چشم و دهانم را بستم. این لرزش جزای من است در این دنیا.

پرسیدیم که چرا در مورد دیگر مسایل هنوز سکوت کرده است، پاسخ تکرار سکوت بود و جلسه‌یی که زودتر از موعد به‌پایان رسید».

تمامی آنچه که داخل پرانتز آمده، بخشی از نوشته آن خانم است. ایشان سال 91 این حکایت هولناک را از اردبیلی شنید و امروز یعنی 6 آذر95 آن را با دیگران به اشتراک گذاشت، دیگرانی که در میانشان هستند کسانی که فرزندی یا نوه‌ای در آن تاریک‌خانه داشته‌اند.

موسوی اردبیلی، آن صحنه را در سال 67 دید و در سال 91 برای جمعی از جوانانی که به دیدارش رفته بودند، گفت. و بسیار ناگفته‌ها را هم البته با خود به گور برد.

و هستند بسیار کسانی که بسیار بیش از اینها دیده و می‌دانند و به هزار علت تاکنون با کسی نگفته‌اند!

حقایقی که قلب هر بشری از شنیدن‌ آنها به درد می‌آید. حقایقی که البته افشایشان، دست دژخیم را در انجام جنایت‌های بیشتر، می بندد.

اگر کودکی دارید همین الآن نگاهش کنید و در عالم خیال، او را در آن تاریک‌خانه، تصور کنید.

از روزن خیال نگاهش کنید که کز کرده در تاریکی ترسناک اتاق، دست کودک کناردستی‌اش را گرفته، و از وحشت جانور ترسناکی که هرازگاهی در را باز می‌کند و یک بچهٴ دیگر، مثل بچه گربه داخل اتاق می‌اندازد، دست دیگرش را تا مچ در دهان فرو برده و با همه کودکی‌اش می‌داند که نباید کودکی کند! نباید گریه کند! سر و صدا کند! و... تنها می‌تواند بغضش را در ترس و بی‌کسی، به سختی فرو دهد. بی‌آن‌که بداند در اتاق کنار دستی مادرش دارد هتک حرمت می‌شود و پدرش قطعه قطعه.

از این داستانهای ترسناک اما واقعی، به آسانی نگذرید، صحنه را تصور کنید:
اعدام آدم‌ها را جلوی همدیگر و در اتاق روبه‌رو (همانگونه که در جریان قتل‌عام 67 گزارش کرده‌اند) در نظر مجسم کنید. دور تا دور اتاق آدمها نشسته‌اند وصیت نامه می‌نویسند و بعد کاغذشان را می‌دهند و به آرامی از چارپایه اعدام بالا می‌روند، یکی چارپایه را می‌کشد.

و پاسداری که عجله دارد شیفت امشبش را زودتر تمام کند و سریعتر به زن و بچه‌اش ملحق شود، با همهٴ وزنش به پیکر اعدامی آویزان می‌شود تا زودتر خفه شده و بتواند با سرعت بیشتری کلک بقیه را بکند.

کسی چه می‌داند؟! شاید این پاسدار امشب در خانه‌اشان مهمان دارد، یک دور همی ساده! چیزی مثل همینکه امشب من و شما هم ممکن است داشته باشیم!

لرزش قلب‌تان را جدی بگیرید! وگرنه به قول ”نرودا“
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ات
ورای مصلحت‌اندیشی بروی

امروز خطر کن
امروز کاری کن
و همان‌گونه که یک شاعر هموطن سروده
عادت نکن هرگز به این دنیای بی‌دردی
پرهیز کن از لحظه‌ای که بی‌خطر باشی
از این‌که در ایران خود زیر نظر باشی
وقتی سرت را بر در و دیوار می‌کوبند
باید تو هم قدری به فکر ”دردسر“ باشی.
و یادمان باشد که ”بچه‌گربه‌“ های بسیاری، سر بر روزن دیوار سیاه تاریخ، چشم به ما دوخته‌اند. بگویید، بنویسید و قاتل را بیشتر از پیش منزوی و بی‌آبرو کنید.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/4f62e23d-9956-40b2-bd68-f4c4b7b8b5fe"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات