نمودها و شاخصههای دوران پایانی رژیم چیست؟ چرا میگوییم رژیم در مرحله سرنگونی است؟
بهطور قانونمند هر رژیمی در هر مرحله از تاریخ و در هر مقطع زمانی یا به اتکای نیروی ملت و حمایتهای توده مردم یعنی بخش تولیدکننده جامعه سرپا است و میتواند به حیات خودش ادامه بدهد و یا با شیوههای نظامی ـ پلیسی و سرکوب توده مردم که دستی در قدرت ندارند؛ خودش را سرپا نگه میدارد. ولی این شیوه دوم نمیتواند علیالدوام باشد، یعنی در یک نقطه شدت نارضایتی و تنفر اجتماعی از حاکمیت؛ قدرت بیشتری از توان سرکوب حاکمیت پیدا میکند. علت این وضعیت دو پارامتر است یکی ناتوانی حاکمیت در پاسخ به خواستهای اولیه اجتماعی و مهمتر از آن تکثیر و رشد کانونهای ایستادگی و مقاومت در برابر ستم حاکم.
تاثیر بلافصل این ایستادگی در بنبست قرار دادن حاکمیت و در نتیجه بلااثر شدن تنها اهرم حیاتش یعنی سرکوب است. خبرهای مربوط به مقاومتها در زندانها که رژیم با آن دنبال ایجاد فضای ترس در جامعه است؛ فراخوان زندانیان به محکوم کردن موشکباران لیبرتی یعنی حمایت آشکار از کانون وحشت رژیم، آن هم در زندان و در حالی که رژیم اقدام به کشتن زندانی در زیر شکنجه میکند (نادر داستان پور) ؛ بیان همین واقعیت است. در این مرحله یا رژیم باید بحرانهای اجتماعی را حل کند یا بحرانهایی که رژیم را فراگرفته از تضادهای درونی خودش تا تضادهای بین مردم و این رژیم؛ در هم ضرب میشوند و آثار آنها در اضمحلال و در هم شکستن نقطه کانونی حاکمیت یعنی ولایتفقیه رشد سرطانی یعنی فراگیر و مرگبار یعنی لاعلاج پیدا میکند… موشک زدن به لیبرتی بهعنوان تنها و بزرگترین تهدید سرنگونی؛ مهمترین شاخص این مرحله و وحشت رژیم درمانده در بحران است و پاسخ جامعه به این جنایت و حمایتهای اقشار مختلف در داخل خاک اسیر به بهترین صورت بیان مرحله پایانی رژیم است.
بهطور قانونمند هر رژیمی در هر مرحله از تاریخ و در هر مقطع زمانی یا به اتکای نیروی ملت و حمایتهای توده مردم یعنی بخش تولیدکننده جامعه سرپا است و میتواند به حیات خودش ادامه بدهد و یا با شیوههای نظامی ـ پلیسی و سرکوب توده مردم که دستی در قدرت ندارند؛ خودش را سرپا نگه میدارد. ولی این شیوه دوم نمیتواند علیالدوام باشد، یعنی در یک نقطه شدت نارضایتی و تنفر اجتماعی از حاکمیت؛ قدرت بیشتری از توان سرکوب حاکمیت پیدا میکند. علت این وضعیت دو پارامتر است یکی ناتوانی حاکمیت در پاسخ به خواستهای اولیه اجتماعی و مهمتر از آن تکثیر و رشد کانونهای ایستادگی و مقاومت در برابر ستم حاکم.
تاثیر بلافصل این ایستادگی در بنبست قرار دادن حاکمیت و در نتیجه بلااثر شدن تنها اهرم حیاتش یعنی سرکوب است. خبرهای مربوط به مقاومتها در زندانها که رژیم با آن دنبال ایجاد فضای ترس در جامعه است؛ فراخوان زندانیان به محکوم کردن موشکباران لیبرتی یعنی حمایت آشکار از کانون وحشت رژیم، آن هم در زندان و در حالی که رژیم اقدام به کشتن زندانی در زیر شکنجه میکند (نادر داستان پور) ؛ بیان همین واقعیت است. در این مرحله یا رژیم باید بحرانهای اجتماعی را حل کند یا بحرانهایی که رژیم را فراگرفته از تضادهای درونی خودش تا تضادهای بین مردم و این رژیم؛ در هم ضرب میشوند و آثار آنها در اضمحلال و در هم شکستن نقطه کانونی حاکمیت یعنی ولایتفقیه رشد سرطانی یعنی فراگیر و مرگبار یعنی لاعلاج پیدا میکند… موشک زدن به لیبرتی بهعنوان تنها و بزرگترین تهدید سرنگونی؛ مهمترین شاخص این مرحله و وحشت رژیم درمانده در بحران است و پاسخ جامعه به این جنایت و حمایتهای اقشار مختلف در داخل خاک اسیر به بهترین صورت بیان مرحله پایانی رژیم است.