رفسنجانی و آخوند روحانی در جلسات جداگانهای عدهیی را تحت عنوان هنرمند دور خود جمع کردند تا جنگ قدرت در مقابل باند رقیب را پیش ببرند و هر کجا هم که مورد سؤال واقع شدند، باند رقیب را باعث و بانی تمام مشکلات قلمداد کنند، به دو نمونه از آنها توجه کنید:
رفسنجانی روز10تیر وقتی در رابطه با اوضاع وخیم فرهنگی مورد سؤال واقع شد چنین حرفی زد: «درست است که اوضاع فرهنگی کشور مطلوب نیست, اما باید توجه کنید که بیشترین امکانات فرهنگی مانند صدا و سیما, ائمه جمعه, سازمانهای متعدد مدعی فرهنگ در تمام سالهای پس از پیروزی انقلاب در دست کدام جریان بود. » (سایت آخوند رفسنجانی)
در یک کلام میگوید که هیچ انتقادی در این رابطه به آنها برنمی گردد و پشت تمام نابسامانیها باند رقیب است که ارگانهای تبلیغی نظام دست آنهاست.
حالا صحبت آخوند روحانی در روز10تیر در همین رابطه را توجه کنید. او هم با بیان اینکه همه توانها و قدرتها در قدرت مجریه جمع نیست گفت: «اگر معیار, قانون باشد و سلیقهها در زندگی و کیفیت کار یکدیگر مداخله نکنند, آنگاه میتوانیم هنر خلاق داشته باشیم. » (سایت آخوند روحانی)
بله، باز هم آخوند روحانی اختیاراتی ندارد و اعتراف میکند که در نظام ولایتفقیه هیچ قانونی جز قانون جنگل حاکم نیست و هر کس که به منصب و مقامی میرسد بر اساس سلایق خودش و البته برای خوشآمد ولیفقیه در کار دیگران مداخله میکند.
عجب! از یک طرف رفسنجانی مدعی است که هیچ اهرم قدرتی ندارد و از طرف دیگر روحانی هم که در حیطه اختیاراتش نیست، پس قوه مجریه در رژیم چهکاره است؟ اینها که هیچ اختیاری ندارند، آن هم در مسألهٴ سادهای مثل چند کنسرت یا نمایشگاه هنری که هر روز دارد جلوی آن گرفته میشود.
بنابراین سؤال این است که اینها پس دیگر اصلاً برای چی سر کارند؟ !
اما واقعیت چیست؟ واقعیت این است که باند رفسنجانی روحانی دلش برای هنر و هنرمند نسوخته.. آنها میخواهند با همان ابزاری که ولیفقیه به آنها حمله میکند، یعنی جلسه شعر خوانی، به خودش حمله کنند. البته فراموش نمیشود که منظور از شعر آن چیزی است که در خدمت منافع باندی باشد والا اگر هنرمندی حرف دل مردمش را انعکاس بدهد، به سرعت از طرف هر دو باند سانسور و سرکوب میشود و در این زمینه متفقالقول هستند. یعنی برای آخوندها هنر تا جایی ارزش دارد که در راستای حفظ نظام و استمرار چپاولهای نجومی باشد و هر هنری غیر از این محکوم به فناست. اما در نقطهٴ مقابل این رژیم هنرکش، چه بسیار هنرمندانی که تن به ذلت آخوندها ندادند، رنج زندان و شکنجه را تحمل کردند، سانسور شدند و یا به غربت پناه بردند اما در دل مردم خود جاودان شدند، چون میدانستند که نظام ولایتفقیه هیچ سنخیتی با هنر ندارد. اما دور نیست آن روزی که بهاران آزادی ایران هم فرا برسد و در آن روز هنر و هنرمند در فضایی آزاد و به دور از سانسور و اختناق نفس بکشد، بخواند، بنویسد و بنوازد. در آن روز شاهد انفجاری از استعداد ها خواهیم بود.
رفسنجانی روز10تیر وقتی در رابطه با اوضاع وخیم فرهنگی مورد سؤال واقع شد چنین حرفی زد: «درست است که اوضاع فرهنگی کشور مطلوب نیست, اما باید توجه کنید که بیشترین امکانات فرهنگی مانند صدا و سیما, ائمه جمعه, سازمانهای متعدد مدعی فرهنگ در تمام سالهای پس از پیروزی انقلاب در دست کدام جریان بود. » (سایت آخوند رفسنجانی)
در یک کلام میگوید که هیچ انتقادی در این رابطه به آنها برنمی گردد و پشت تمام نابسامانیها باند رقیب است که ارگانهای تبلیغی نظام دست آنهاست.
حالا صحبت آخوند روحانی در روز10تیر در همین رابطه را توجه کنید. او هم با بیان اینکه همه توانها و قدرتها در قدرت مجریه جمع نیست گفت: «اگر معیار, قانون باشد و سلیقهها در زندگی و کیفیت کار یکدیگر مداخله نکنند, آنگاه میتوانیم هنر خلاق داشته باشیم. » (سایت آخوند روحانی)
بله، باز هم آخوند روحانی اختیاراتی ندارد و اعتراف میکند که در نظام ولایتفقیه هیچ قانونی جز قانون جنگل حاکم نیست و هر کس که به منصب و مقامی میرسد بر اساس سلایق خودش و البته برای خوشآمد ولیفقیه در کار دیگران مداخله میکند.
عجب! از یک طرف رفسنجانی مدعی است که هیچ اهرم قدرتی ندارد و از طرف دیگر روحانی هم که در حیطه اختیاراتش نیست، پس قوه مجریه در رژیم چهکاره است؟ اینها که هیچ اختیاری ندارند، آن هم در مسألهٴ سادهای مثل چند کنسرت یا نمایشگاه هنری که هر روز دارد جلوی آن گرفته میشود.
بنابراین سؤال این است که اینها پس دیگر اصلاً برای چی سر کارند؟ !
اما واقعیت چیست؟ واقعیت این است که باند رفسنجانی روحانی دلش برای هنر و هنرمند نسوخته.. آنها میخواهند با همان ابزاری که ولیفقیه به آنها حمله میکند، یعنی جلسه شعر خوانی، به خودش حمله کنند. البته فراموش نمیشود که منظور از شعر آن چیزی است که در خدمت منافع باندی باشد والا اگر هنرمندی حرف دل مردمش را انعکاس بدهد، به سرعت از طرف هر دو باند سانسور و سرکوب میشود و در این زمینه متفقالقول هستند. یعنی برای آخوندها هنر تا جایی ارزش دارد که در راستای حفظ نظام و استمرار چپاولهای نجومی باشد و هر هنری غیر از این محکوم به فناست. اما در نقطهٴ مقابل این رژیم هنرکش، چه بسیار هنرمندانی که تن به ذلت آخوندها ندادند، رنج زندان و شکنجه را تحمل کردند، سانسور شدند و یا به غربت پناه بردند اما در دل مردم خود جاودان شدند، چون میدانستند که نظام ولایتفقیه هیچ سنخیتی با هنر ندارد. اما دور نیست آن روزی که بهاران آزادی ایران هم فرا برسد و در آن روز هنر و هنرمند در فضایی آزاد و به دور از سانسور و اختناق نفس بکشد، بخواند، بنویسد و بنوازد. در آن روز شاهد انفجاری از استعداد ها خواهیم بود.