گزارشی از شهادت خبرنگار جنگی تلویزیون اورینت، خالد العیسی:
او تنها پسر خانواده بود ولی تنها شهید انقلاب سوریه نبود.
پیش از او هزاران تن دیگر در صحنههای درگیری با نظامیان اسد جان خود را از دست داده بودند. تنها 24 بهار از عمرش گذشته بود. در صحنههای رزم و نبرد رزمندگان سوری حضور داشت و لحظههای این نبرد را منعکس میکرد و در نهایت حقانیت انقلاب مردم سوریه را با خونش امضا کرد. او شهید خالد العیسی بود.
او با دوربینش همواره در کنار انقلاب مردمش بود و تا آخرین لحظه نیز در کنار انقلاب باقی ماند و جانش را در این راه فدا کرد.
خالد فرزند شهر کفر نبل در حومه ادلب بود، استانی که از نظر مردم سوریه چشم انقلاب نام گرفته است.
او با جان باختنش به سوی سایر برادرانش از همین استان پر کشید، او به کاروان هزاران قهرمان دیگر پیوست که در مسیر آزادی قدم نهاده بودند.
سلاح آنها یا قلم بود یا دوربینی که صحنه جنایات اسد و روسیه و پاسداران را به ثبت میرساند.
او با مادرش غالیه رحال به حلب نقل مکان کرد تا درد و رنج های مردم سوریه را که در زیر آتش زندگی میکردند به جهان نشان دهد.
بعد از آنکه حلب این شهر شمال سوریه هدف شبهنظامیان رژیم اسد و رژیم ایران و روسیه شد، با هادی العبدالله آشنا شد و با او یک تیم خبری را تشکیل داد.
هادی رویدادهای سوریه را با صدایش پوشش میداد ولی بعد از پیوستن خالد به او بهعنوان یک فیلمبردار تیمی را تشکیل دادند و توانستند رویدادها و خونریزیها و ویرانیهای رژیم اسد و پاسداران و روسها را لحظه به لحظه منعکس کردند.
گفته میشود که این خبرنگار چندین بار هدف طرح ترور رژیم اسد قرار گرفته بود. از خطری به خطر دیگر و همواره با دو موضوع درگیر بود یا مرگ یا پیروزی. بارها هدف دستگیری، آدم ربایی و فشار بود. دو روز قبل از شهادت در صحنهای که رژیم اسد بشکههای انفجاریاش را بر روی مناطق آزاد شده حلب پرتاب کرد لحظه به لحظه این جنایات را ثبت کرد.
در تاریخ هفدهم ماه جاری این خبرنگار دلیر جنگی به همراه هادی عبدالله یک خبرنگار دیگر هدف طرح تروری قرار گرفتند.
مزدوران اسد در مقابل منزل مسکونی او در منطقه شعار حلب بستهای انفجاری گذاشتند. بعد از انفجار بسته، دو جوان به بیمارستان منتقل شدند. دو ترکش به پا و شکم هادی اصابت کرد. ولی خالد از ناحیه سر و شکم مجروح شد. ترکشی که وارد سر خالد شد باعث شد که بیهوش شود و دست سرنوشت بر آن بود که دیگر از این خواب طولانی بیدار نشود.
در حالی که بیهوش بود مادرش بر سر بالینش حاضر شد. به دوستان فرزندش گفت دستش را در دست گرفتم با این امید که حضورم را احساس کند. با او صحبت کردم، با این امید که صدایم را بشنود.
به او گفتم که مردم چقدر او را دوست دارند. به او گفتم دوستانش چقدر دوست دارند که دوباره خندههایش را ببینند به او گفتم هر روز در مورد او از من سؤال میکنند.
به دوستانش گفتم که خالد قوی است، قلبش پاک است و دوباره بازخواهد گشت.
در روز بیست و پنج ماه جاری خالد العیسی فرزند دلیر مردم سوریه در حالی که در پرچم انقلاب کشورش پیچیده شده بود به سوریه بازگشت و علاوه بر ساکنان مناطق آزاد شده، هزاران قلب دیگر نیز او را تشییع کردند و به او درود فرستادند.
او تنها پسر خانواده بود ولی تنها شهید انقلاب سوریه نبود.
پیش از او هزاران تن دیگر در صحنههای درگیری با نظامیان اسد جان خود را از دست داده بودند. تنها 24 بهار از عمرش گذشته بود. در صحنههای رزم و نبرد رزمندگان سوری حضور داشت و لحظههای این نبرد را منعکس میکرد و در نهایت حقانیت انقلاب مردم سوریه را با خونش امضا کرد. او شهید خالد العیسی بود.
او با دوربینش همواره در کنار انقلاب مردمش بود و تا آخرین لحظه نیز در کنار انقلاب باقی ماند و جانش را در این راه فدا کرد.
خالد فرزند شهر کفر نبل در حومه ادلب بود، استانی که از نظر مردم سوریه چشم انقلاب نام گرفته است.
او با جان باختنش به سوی سایر برادرانش از همین استان پر کشید، او به کاروان هزاران قهرمان دیگر پیوست که در مسیر آزادی قدم نهاده بودند.
سلاح آنها یا قلم بود یا دوربینی که صحنه جنایات اسد و روسیه و پاسداران را به ثبت میرساند.
او با مادرش غالیه رحال به حلب نقل مکان کرد تا درد و رنج های مردم سوریه را که در زیر آتش زندگی میکردند به جهان نشان دهد.
بعد از آنکه حلب این شهر شمال سوریه هدف شبهنظامیان رژیم اسد و رژیم ایران و روسیه شد، با هادی العبدالله آشنا شد و با او یک تیم خبری را تشکیل داد.
هادی رویدادهای سوریه را با صدایش پوشش میداد ولی بعد از پیوستن خالد به او بهعنوان یک فیلمبردار تیمی را تشکیل دادند و توانستند رویدادها و خونریزیها و ویرانیهای رژیم اسد و پاسداران و روسها را لحظه به لحظه منعکس کردند.
گفته میشود که این خبرنگار چندین بار هدف طرح ترور رژیم اسد قرار گرفته بود. از خطری به خطر دیگر و همواره با دو موضوع درگیر بود یا مرگ یا پیروزی. بارها هدف دستگیری، آدم ربایی و فشار بود. دو روز قبل از شهادت در صحنهای که رژیم اسد بشکههای انفجاریاش را بر روی مناطق آزاد شده حلب پرتاب کرد لحظه به لحظه این جنایات را ثبت کرد.
در تاریخ هفدهم ماه جاری این خبرنگار دلیر جنگی به همراه هادی عبدالله یک خبرنگار دیگر هدف طرح تروری قرار گرفتند.
مزدوران اسد در مقابل منزل مسکونی او در منطقه شعار حلب بستهای انفجاری گذاشتند. بعد از انفجار بسته، دو جوان به بیمارستان منتقل شدند. دو ترکش به پا و شکم هادی اصابت کرد. ولی خالد از ناحیه سر و شکم مجروح شد. ترکشی که وارد سر خالد شد باعث شد که بیهوش شود و دست سرنوشت بر آن بود که دیگر از این خواب طولانی بیدار نشود.
در حالی که بیهوش بود مادرش بر سر بالینش حاضر شد. به دوستان فرزندش گفت دستش را در دست گرفتم با این امید که حضورم را احساس کند. با او صحبت کردم، با این امید که صدایم را بشنود.
به او گفتم که مردم چقدر او را دوست دارند. به او گفتم دوستانش چقدر دوست دارند که دوباره خندههایش را ببینند به او گفتم هر روز در مورد او از من سؤال میکنند.
به دوستانش گفتم که خالد قوی است، قلبش پاک است و دوباره بازخواهد گشت.
در روز بیست و پنج ماه جاری خالد العیسی فرزند دلیر مردم سوریه در حالی که در پرچم انقلاب کشورش پیچیده شده بود به سوریه بازگشت و علاوه بر ساکنان مناطق آزاد شده، هزاران قلب دیگر نیز او را تشییع کردند و به او درود فرستادند.