خامنهای: 16خرداد 95: شرایط کشور، شرایط ویژهیی است»، «خجلت و شرمندگی نظام از بیکاری یک جوان، از خجلت و شرمندگی جوان بیکار در خانواده خود، بیشتر است» . «قاچاق... خنجری در پشت نظام است. »، «دشمن در تلاش است تا گسلهای قومی، عقیدتی و جناحی را فعال و تبدیل به زلزله کند».
کجایی بسیجی بیا گریه کن
به رهبر یکی دستمال هدیه کن
نمیبینی اینطور شرمنده وار
مقام معظم کند گریه، زار
خجالت کشد بیشتر زآن جوان!
که شب آمده خانه بیقرص نان
عجب شرم رهبر گدازنده است
گناه تو و شخص این بنده است
کجایی قاچاقچی، آهای پاسدار
بزن بر سرت مویه کن زارزار
تو کردی قاچاق میلیاردها دلار
گنه تو نمودی و او شرمسار
بغیر از نودپنج میلیارد دلار،
که دادهست ایشان به آن بانکدار،
چقدر از قاچاق خوردهیی ای جناب
که رهبر فتادهست در اضطراب
فروکرده قاچاق بیمعرفت
به رهبر یکی خنجر بدصفت
نه خنجر که گویی دکل رفته است
که رهبر به زیر عمل رفتهاست
کجا دیدهی رهبر اینسان غمین
بگیرد مف خویش با آستین
مگر پول این خلق بیکار را
همه مردمان گرفتار را
بباید دهد رهبر از جیب خود؟
و یا از حسابهای توی کمد؟
آهای خبرهی بیحیا شرم کن
دلت را به رهبر کمی نرم کن
در آن خبرگان هی گسل ساختی
ولی را حسابی کچل ساختی
آهای مجلسی، کم بدرّان یقه
بتمّرگ در جای خود چند دقه
تو را ملتزم بر ولی ساختند
بلیسی هر آن چیز انداختند
نه اینکه شکاف باز کنی بر دهان
بریزی بسی اختلاف در میان
آهای انتظامی که بیعرضه ای
فتاده به جان «ولی» لرزه ای!
تو ضدفضای مجازی بدی
خودت هم که مشغول بازی شدی!
به تبلت تو مشغول گیم گشته ای!
به فرهنگ غربی، خود آغشته ای!؟
همه بیت رهبر گرفتهست آب
شده فکر دینی، به حوزه خراب
سکولار در حجره بنشستهاست
حسابی ز فکر امام خستهاست
خلاصه کنم آی وارفتهها
دگر کار از کار بگذشتهها!
زنی چشم بر هم گذشتهست کار
کشد ریغ رحمت، نداری فرار
طنز از بیژن روشن17خرداد 95.
کجایی بسیجی بیا گریه کن
به رهبر یکی دستمال هدیه کن
نمیبینی اینطور شرمنده وار
مقام معظم کند گریه، زار
خجالت کشد بیشتر زآن جوان!
که شب آمده خانه بیقرص نان
عجب شرم رهبر گدازنده است
گناه تو و شخص این بنده است
کجایی قاچاقچی، آهای پاسدار
بزن بر سرت مویه کن زارزار
تو کردی قاچاق میلیاردها دلار
گنه تو نمودی و او شرمسار
بغیر از نودپنج میلیارد دلار،
که دادهست ایشان به آن بانکدار،
چقدر از قاچاق خوردهیی ای جناب
که رهبر فتادهست در اضطراب
فروکرده قاچاق بیمعرفت
به رهبر یکی خنجر بدصفت
نه خنجر که گویی دکل رفته است
که رهبر به زیر عمل رفتهاست
کجا دیدهی رهبر اینسان غمین
بگیرد مف خویش با آستین
مگر پول این خلق بیکار را
همه مردمان گرفتار را
بباید دهد رهبر از جیب خود؟
و یا از حسابهای توی کمد؟
آهای خبرهی بیحیا شرم کن
دلت را به رهبر کمی نرم کن
در آن خبرگان هی گسل ساختی
ولی را حسابی کچل ساختی
آهای مجلسی، کم بدرّان یقه
بتمّرگ در جای خود چند دقه
تو را ملتزم بر ولی ساختند
بلیسی هر آن چیز انداختند
نه اینکه شکاف باز کنی بر دهان
بریزی بسی اختلاف در میان
آهای انتظامی که بیعرضه ای
فتاده به جان «ولی» لرزه ای!
تو ضدفضای مجازی بدی
خودت هم که مشغول بازی شدی!
به تبلت تو مشغول گیم گشته ای!
به فرهنگ غربی، خود آغشته ای!؟
همه بیت رهبر گرفتهست آب
شده فکر دینی، به حوزه خراب
سکولار در حجره بنشستهاست
حسابی ز فکر امام خستهاست
خلاصه کنم آی وارفتهها
دگر کار از کار بگذشتهها!
زنی چشم بر هم گذشتهست کار
کشد ریغ رحمت، نداری فرار
طنز از بیژن روشن17خرداد 95.