چهرهٴ نجیب و متبسم ویکتور و نگاه گرم و مهربان او را هرگز از یاد نمیبرم. طوری به همهٴ ما نگاه میکرد و چنان با همه ما گرم میگرفت که گویی همدیگر را سالهاست میشناسیم. همهٴ آنها که آن سال به اشرف آمده بودند، این چنین بودند؛ ژینت، ویکتور، دومینیک، امانوئل و… راستی چه چیزی و چه جاذبهیی آنها را از هزاران کیلومتر آنسوتر به عراق پر خون و خطر و به اشرف در محاصره کشانده بود؟ جاذبههای توریستی؟ یا هوای دلچسب و سواحل نیلگون و آرامشبخش؟ نه، آنها زائران حرم آرمان آزادی و انسانیت و تشنگان عدالت بودند؛ همان راز انسانیت انسان، گم شده بزرگ تمدن معاصر. آنها آن را، در وجود مریم رجوی و مجاهدین یافته و به اشرف آمده بودند تا کانون و تجسم این آرمان و گروندگان آن را از نزدیک ببینند و بیشتر بشناسند. راز آن احساس عمیق آشنایی و محبت، همان آتش مشترک نهفته در وجود ما بود، همان چیزی که باعث میشد وقتی به هم میرسیم، احساس کنیم همدیگر را از سالها پیش میشناسیم. نمیدانم دقیقاً اسمش چیست؟ احساس شریف انسان بودن؟ عشق به آزادی و عدالت؟ یا… ولی میدانم همان چیزی است که به زندگی من و ما و به زندگی انسان معنا میبخشد.
اگر از این زاویه نگاه کنیم، دیروز اشرف و امروز لیبرتی و هزار اشرف دیگر که در جای جای جهان در حال شکفتن و بالیدن هستند، دیدنیترین جاهای جهانند؛ مجتمعها و کمونهای انسانی که بر مبنای آرمان آزادی، همان گوهر ناب انسانی شکل گرفتهاند. همان جوانهها و بذرهای جامعه ایدهآل آینده! بیجهت نیست که اهریمنان حاکم بر ایران و مزدورانشان در عراق، پاسداران ظلمت و تباهی، این چنین از دیدار و تماس هر انسانی با اشرفیها وحشت دارند. پیرامون لیبرتی را از هر طرف با دیوارها و تیوالهای بتنی بستهاند تا به خیال خود مانع انتقال پیام مجاهدین به سایر انسانها شوند، غافل از اینکه این پیام همچون نسیم بهاری و عطر رهایی از دیوارها و سیمهای خاردار خواهد گذشت و جانهای شیفته را در هر جای جهان جذب خواهد کرد و به ترنّم در خواهد آورد.
دلم میخواهد فرصت آن را داشتم که ساعتها و ساعتها درباره ویکتور و ارزش ناب انسانی که او یافته و مبلغ و حامی آن بود، سخن بگویم؛ اما از آنجا که مقدور نیست، نتیجه حرفهایم را از سخنان خواهر مریم وام میگیرم که هنگام درگذشت ژینت در فقدان او نوشت: ”تاریخ آینده گواهی خواهد داد که ژینت و زنان و مردان فرانسوی شریفی که امروز در اور و مری و استان والدوآز و در سراسر فرانسه همه زندگی و عشق خود را نثار حمایت از مقاومت ایران میکنند، چه حماسههای درخشانی را در همبستگی انسانی رقم میزنند و چه صفحات زرینی را در دفاع از آزادی و حقوقبشر مینویسند“ .
اگر از این زاویه نگاه کنیم، دیروز اشرف و امروز لیبرتی و هزار اشرف دیگر که در جای جای جهان در حال شکفتن و بالیدن هستند، دیدنیترین جاهای جهانند؛ مجتمعها و کمونهای انسانی که بر مبنای آرمان آزادی، همان گوهر ناب انسانی شکل گرفتهاند. همان جوانهها و بذرهای جامعه ایدهآل آینده! بیجهت نیست که اهریمنان حاکم بر ایران و مزدورانشان در عراق، پاسداران ظلمت و تباهی، این چنین از دیدار و تماس هر انسانی با اشرفیها وحشت دارند. پیرامون لیبرتی را از هر طرف با دیوارها و تیوالهای بتنی بستهاند تا به خیال خود مانع انتقال پیام مجاهدین به سایر انسانها شوند، غافل از اینکه این پیام همچون نسیم بهاری و عطر رهایی از دیوارها و سیمهای خاردار خواهد گذشت و جانهای شیفته را در هر جای جهان جذب خواهد کرد و به ترنّم در خواهد آورد.
دلم میخواهد فرصت آن را داشتم که ساعتها و ساعتها درباره ویکتور و ارزش ناب انسانی که او یافته و مبلغ و حامی آن بود، سخن بگویم؛ اما از آنجا که مقدور نیست، نتیجه حرفهایم را از سخنان خواهر مریم وام میگیرم که هنگام درگذشت ژینت در فقدان او نوشت: ”تاریخ آینده گواهی خواهد داد که ژینت و زنان و مردان فرانسوی شریفی که امروز در اور و مری و استان والدوآز و در سراسر فرانسه همه زندگی و عشق خود را نثار حمایت از مقاومت ایران میکنند، چه حماسههای درخشانی را در همبستگی انسانی رقم میزنند و چه صفحات زرینی را در دفاع از آزادی و حقوقبشر مینویسند“ .