زندانی سیاسی مسعود عرب چوبدار از زندان گوهردشت کرج در دلنوشته خود از جمله نوشته است:
مرا اجبار به این جا نکشانده که دشواریها راه بر من ببندد، ما از آتش نمیترسیم ما پروانههای عاشق آتشیم.
سوار بر زندگی رو به جلو پیش میرفتم در دل تاریک شب صدایی در گوشم فریاد زد ایست، پیاده شو، دست بر روی سر پشت بر زندگی بایست. در اطرافم پر شد از مزدوران رژیم. تکه کاغذی نشانم دادند که در آن نوشته شده بود و نام من در آن بود و باید پیاده میشدم و زندگیم توقیف شود.
صندوق زندگیم را هم گشتند حتی جعبه خاطراتم را هم شکستند فرمان زندگیم را از جا درآوردند و در مورد تکتک صفحات زندگیم سؤال کردند.
به سلول انفرادی منتقل شدم و هرآنچه که در توان داشتند در اتاق بازجویی به کار گرفتند حتی عقدههای شخصی آنها هم بر تن من نشست و امروز پس از گذشت چند سال در زندانهای این حکومت با وضعیت غیرانسانی همچنان ایستاده و از داخل زندان برای شما با مقاومت اعلام میکنم.
هر آن اتهام که خواستند زدند با بهانههای مختلف و با هر اعتراض به وضعیت زندان به انفرادی منتقل شدم. تا توانستند آزار و اذیت کردند جا به جا، سالن به سالن، بند به بند، اوین به گوهردشت و امروز در تبعید به زندان گوهردشت با سختی و مشکلات فراوان دست و پنجه نرم میکنم. حکومت سعی بر جلوه دادن چهره خوب از خود در دنیا دارد حرف از حقوقبشر میزند تمام اخبار و گزارشهای سازمان ملل و نهادهای حقوقبشری را کذب میدانند در حالی که دستهایشان به خون مردم آغشته است، بهدنبال راهحل برای از بین بردن فقر در کشور میگردند در صورتی که دلیل فقر مردم را باید در جیبها و حسابهای بانکی خود پیدا کنند.
در این مدت با شرایط نامساعد جسمانی و بیماریهای مزمن نورولوژی در شرایط سخت زندان گوهردشت به بند کشیده شدهام و عدم رسیدگی به مشکلاتم باعث تشدید بیماریام شده است.
اعتراضها و پیگیریهای مداوم باعث بدرفتاریهای این مزدوران شده، و جلوگیری از ورود داروها، عدم اعزام به مراکز درمانی، ضرب و شتم بنده در حالی که با وضعیت اورژانسی شبانه به بیمارستان رجایی کرج منتقل شده بودم، بر روی زمین کشیدنم در حالی که بیهوش بودم، تهدیدهای رئیس زندان، مخفی کردن مدارک مهم پزشکی از پرونده، گزارش و پرونده سازیهای جدید و در آخر رفتار غیرانسانی رئیس بند مزدور شجاعی و مثلاً پزشکهای بهداری زندان که بیشتر به بازجو شباهت دارند تا پزشک.
این گوشهیی از مشکلات بنده در این زندان بود و من فقط یک زندانی در میان زندانیهای بدون حق و حقوق زندان گوهردشت هستم.
مسعود عرب چوبدار گورستان زندگان فراموشگاه رجایی شهر.
مرا اجبار به این جا نکشانده که دشواریها راه بر من ببندد، ما از آتش نمیترسیم ما پروانههای عاشق آتشیم.
سوار بر زندگی رو به جلو پیش میرفتم در دل تاریک شب صدایی در گوشم فریاد زد ایست، پیاده شو، دست بر روی سر پشت بر زندگی بایست. در اطرافم پر شد از مزدوران رژیم. تکه کاغذی نشانم دادند که در آن نوشته شده بود و نام من در آن بود و باید پیاده میشدم و زندگیم توقیف شود.
صندوق زندگیم را هم گشتند حتی جعبه خاطراتم را هم شکستند فرمان زندگیم را از جا درآوردند و در مورد تکتک صفحات زندگیم سؤال کردند.
به سلول انفرادی منتقل شدم و هرآنچه که در توان داشتند در اتاق بازجویی به کار گرفتند حتی عقدههای شخصی آنها هم بر تن من نشست و امروز پس از گذشت چند سال در زندانهای این حکومت با وضعیت غیرانسانی همچنان ایستاده و از داخل زندان برای شما با مقاومت اعلام میکنم.
هر آن اتهام که خواستند زدند با بهانههای مختلف و با هر اعتراض به وضعیت زندان به انفرادی منتقل شدم. تا توانستند آزار و اذیت کردند جا به جا، سالن به سالن، بند به بند، اوین به گوهردشت و امروز در تبعید به زندان گوهردشت با سختی و مشکلات فراوان دست و پنجه نرم میکنم. حکومت سعی بر جلوه دادن چهره خوب از خود در دنیا دارد حرف از حقوقبشر میزند تمام اخبار و گزارشهای سازمان ملل و نهادهای حقوقبشری را کذب میدانند در حالی که دستهایشان به خون مردم آغشته است، بهدنبال راهحل برای از بین بردن فقر در کشور میگردند در صورتی که دلیل فقر مردم را باید در جیبها و حسابهای بانکی خود پیدا کنند.
در این مدت با شرایط نامساعد جسمانی و بیماریهای مزمن نورولوژی در شرایط سخت زندان گوهردشت به بند کشیده شدهام و عدم رسیدگی به مشکلاتم باعث تشدید بیماریام شده است.
اعتراضها و پیگیریهای مداوم باعث بدرفتاریهای این مزدوران شده، و جلوگیری از ورود داروها، عدم اعزام به مراکز درمانی، ضرب و شتم بنده در حالی که با وضعیت اورژانسی شبانه به بیمارستان رجایی کرج منتقل شده بودم، بر روی زمین کشیدنم در حالی که بیهوش بودم، تهدیدهای رئیس زندان، مخفی کردن مدارک مهم پزشکی از پرونده، گزارش و پرونده سازیهای جدید و در آخر رفتار غیرانسانی رئیس بند مزدور شجاعی و مثلاً پزشکهای بهداری زندان که بیشتر به بازجو شباهت دارند تا پزشک.
این گوشهیی از مشکلات بنده در این زندان بود و من فقط یک زندانی در میان زندانیهای بدون حق و حقوق زندان گوهردشت هستم.
مسعود عرب چوبدار گورستان زندگان فراموشگاه رجایی شهر.