سرباز بلوچستان - یک هموطن به اسم محمد ملازهی در مورد چگونگی اعدام ایوب بهرامزهی، و 15جوان بلوچ دیگر طی گزارشی از جمله نوشته است:
همیشه شنیده بودیم که میگفتند ’بیگناه تا پای چوبهدار میرود اما بدار آویخته نمیشود’ اما دیدیم که در 4آبان سال 1392 به دستور دادستان زاهدان 16 جوان بلوچ اهل سنت به چوبهدار آویخته شدند، روزی که در اذهان بلوچ ها هرگز پاک نمیشود. یکی از این اعدام شدگان ’ایوب بهرامزهی’ جوان 29ساله بیگناهی بود که در این اعدام فلهیی و یا بهتر بگویم نسل کسی بلوچ قربانی شد.
ایوب بهرامزهی در تاریخ یکم شهریور سال 1363 در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود. ایوب فردی اهل دین و مسجد بود. تحصیلات ابتدایی تا مقطع دیپلم را در روستای خود نصیرآباد گذراند، مدتی در ایرانشهر به تحصیل علوم قرآنی و تجوید پرداخت و مدتی هم در مدرسه منبع العلوم کوه ون به حفظ کلامالله مجید مشغول بود. و بعد ار آن مدتی به تدریس تجوید قرآ ن در نصیرآباد پرداخت، در خرداد 87 نیروهای امنیتی با یورش به روستای نصیرآباد بدون داشتن حکم قضایی تلاش میکردند داخل خانههای روستا شوند جوانان نصیرآباد از جمله ایوب بهرامزهی به این امر اعتراض میکنند و میگویند باید مجوز و حکم قضایی داشته باشید، اما مأموران به جای نشاندادن حکم جوانان را گلولهباران میکنند که چهار نفر از جوانان نصیرآباد زخمی میشوند، این امر باعث عصبانیت جوانان روستا میشود و با سنگ به مقابله با گلولهها میایستند. نیروها از روستا فرار میکنند اما روز بعد مأموران با شناسایی جوانان معترض آنها را بازداشت میکنند.
ایوب بهرامزهی بازداشت میشود تحت شکنجه قرار میگیرد تا یک سال بعد به قید وثیقه آزاد میشود اما بعد از دو ماه از زاهدان برایش نامه میآید که به دادگاه مراجعه کند. درست دو هفته بعد از مراجعه ایشان به دادگاه زاهدان در 30 فروردین 89 در نصیرآباد با ضرب و شتم او را بازداشت میکنند و جلوی مردمان روستا او را کتک هم میزنند و دوست او را ’درا شهدوست زهی’ با ضرب گلوله در خانهاش بهشهادت میرسانند.
ایوب بعد از بازداشت به وزارت اطلاعات زاهدان منتقل میشود. پیگیریهای خانواده برای ملاقات وی ثمر نمیدهد.
نه ماه در تک سلولهای وزارت نگهداری میشود ایوب بهرامزهی این مدت 9ماه را با روزه سپری میکند. بعد از نه ماه به زندان مرکزی زاهدان منتقل میشود. ایوب بهرامزهی از وکیل محروم بوده و به او اتهامات واهی و بیاساس میزنند تا اینکه ایوب بهرامزهی به همراه زندانیان زاهدان به بیحرمتی رئیس زندان به مقدسات اهل سنت اعتراض میکنند در این اعتراض مسئولان زندان به وحشت میافتند دادستان زاهدان وسط میآید و قول میدهد که رئیس زندان را تنبیه و ار زاهدان به جایی دیگر منتقل کند.
زندانیان آرام میشوند اما روز بعد بهجای تنبیه رئیس زندان، زندانیان بلوچ را یکی یکی به قرنطینه منتقل میکنند و از آنجا به زندانهای دیگر تبعید میکنند.
ایوب بهرامزهی به همراه یک زندانی بلوچ دیگر از شهرستان خاش به زندان همدان منتقل میشوند.
تا اینکه در تاریخ 4آبان 92 به دستور محمد مرزیه دادستان زاهدان 16 جوان اهل سنت که در بازداشت بودند و بسیاری از آنها حتی ’حکم زندانی داشتند نه اعدام’ و برای بعضیها حکمی هم ابلاغ نشده بود اعدام میشوند. دادستان زاهدان صراحتاً میگوید اینها را در انتقام به حمله ’جیش العدل’ به مرزبانان جمهوری اسلامی اعدام میکند.
در حالی که اینها هیچ ارتباطی با این مسأله نداشتند و سالها بود که در بازداشت بودند و جالب اینکه همه خانوادهها از رسانهها خبر اعدام عزیزان خود را شنیدند، هیچ ملاقاتی و یا بهتر بگویم آخرین ملاقات قبل از اعدام به زندانیان و خانواده آنها داده نشد و حتی اجازه تلفن زدن و اطلاع دادن خانواده هم به این زندانیان داده نشد. حتی جنازه این قربانیان را به خانوادهها تحویل ندادند تا خانواده طبق عقیده و باور خود مراسم دفن آنها را برگزار کنند. حتی هنوز هم خانوادهها نمیدانند که عزیزان آنها کجا دفن شدند و چه کسی بر آنها نماز جنازه خوانده است.
محمد عمر ملازهی
24اسفند 94
همیشه شنیده بودیم که میگفتند ’بیگناه تا پای چوبهدار میرود اما بدار آویخته نمیشود’ اما دیدیم که در 4آبان سال 1392 به دستور دادستان زاهدان 16 جوان بلوچ اهل سنت به چوبهدار آویخته شدند، روزی که در اذهان بلوچ ها هرگز پاک نمیشود. یکی از این اعدام شدگان ’ایوب بهرامزهی’ جوان 29ساله بیگناهی بود که در این اعدام فلهیی و یا بهتر بگویم نسل کسی بلوچ قربانی شد.
ایوب بهرامزهی در تاریخ یکم شهریور سال 1363 در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود. ایوب فردی اهل دین و مسجد بود. تحصیلات ابتدایی تا مقطع دیپلم را در روستای خود نصیرآباد گذراند، مدتی در ایرانشهر به تحصیل علوم قرآنی و تجوید پرداخت و مدتی هم در مدرسه منبع العلوم کوه ون به حفظ کلامالله مجید مشغول بود. و بعد ار آن مدتی به تدریس تجوید قرآ ن در نصیرآباد پرداخت، در خرداد 87 نیروهای امنیتی با یورش به روستای نصیرآباد بدون داشتن حکم قضایی تلاش میکردند داخل خانههای روستا شوند جوانان نصیرآباد از جمله ایوب بهرامزهی به این امر اعتراض میکنند و میگویند باید مجوز و حکم قضایی داشته باشید، اما مأموران به جای نشاندادن حکم جوانان را گلولهباران میکنند که چهار نفر از جوانان نصیرآباد زخمی میشوند، این امر باعث عصبانیت جوانان روستا میشود و با سنگ به مقابله با گلولهها میایستند. نیروها از روستا فرار میکنند اما روز بعد مأموران با شناسایی جوانان معترض آنها را بازداشت میکنند.
ایوب بهرامزهی بازداشت میشود تحت شکنجه قرار میگیرد تا یک سال بعد به قید وثیقه آزاد میشود اما بعد از دو ماه از زاهدان برایش نامه میآید که به دادگاه مراجعه کند. درست دو هفته بعد از مراجعه ایشان به دادگاه زاهدان در 30 فروردین 89 در نصیرآباد با ضرب و شتم او را بازداشت میکنند و جلوی مردمان روستا او را کتک هم میزنند و دوست او را ’درا شهدوست زهی’ با ضرب گلوله در خانهاش بهشهادت میرسانند.
ایوب بعد از بازداشت به وزارت اطلاعات زاهدان منتقل میشود. پیگیریهای خانواده برای ملاقات وی ثمر نمیدهد.
نه ماه در تک سلولهای وزارت نگهداری میشود ایوب بهرامزهی این مدت 9ماه را با روزه سپری میکند. بعد از نه ماه به زندان مرکزی زاهدان منتقل میشود. ایوب بهرامزهی از وکیل محروم بوده و به او اتهامات واهی و بیاساس میزنند تا اینکه ایوب بهرامزهی به همراه زندانیان زاهدان به بیحرمتی رئیس زندان به مقدسات اهل سنت اعتراض میکنند در این اعتراض مسئولان زندان به وحشت میافتند دادستان زاهدان وسط میآید و قول میدهد که رئیس زندان را تنبیه و ار زاهدان به جایی دیگر منتقل کند.
زندانیان آرام میشوند اما روز بعد بهجای تنبیه رئیس زندان، زندانیان بلوچ را یکی یکی به قرنطینه منتقل میکنند و از آنجا به زندانهای دیگر تبعید میکنند.
ایوب بهرامزهی به همراه یک زندانی بلوچ دیگر از شهرستان خاش به زندان همدان منتقل میشوند.
تا اینکه در تاریخ 4آبان 92 به دستور محمد مرزیه دادستان زاهدان 16 جوان اهل سنت که در بازداشت بودند و بسیاری از آنها حتی ’حکم زندانی داشتند نه اعدام’ و برای بعضیها حکمی هم ابلاغ نشده بود اعدام میشوند. دادستان زاهدان صراحتاً میگوید اینها را در انتقام به حمله ’جیش العدل’ به مرزبانان جمهوری اسلامی اعدام میکند.
در حالی که اینها هیچ ارتباطی با این مسأله نداشتند و سالها بود که در بازداشت بودند و جالب اینکه همه خانوادهها از رسانهها خبر اعدام عزیزان خود را شنیدند، هیچ ملاقاتی و یا بهتر بگویم آخرین ملاقات قبل از اعدام به زندانیان و خانواده آنها داده نشد و حتی اجازه تلفن زدن و اطلاع دادن خانواده هم به این زندانیان داده نشد. حتی جنازه این قربانیان را به خانوادهها تحویل ندادند تا خانواده طبق عقیده و باور خود مراسم دفن آنها را برگزار کنند. حتی هنوز هم خانوادهها نمیدانند که عزیزان آنها کجا دفن شدند و چه کسی بر آنها نماز جنازه خوانده است.
محمد عمر ملازهی
24اسفند 94