بعد از سخنرانی روز5اسفند خامنهای و سفارش اکید او مبنی بر اینکه باید از دو قطبی شدن جلوگیری بشود، اما به نظر میرسد که این حرفها بیشتر بنزین روی آتش تضادها ریخت و آن را شعلهورتر کرد. در حالیکه انتظار میرفت سخنرانی خامنهای برای یکی دو روز بهصورت ظاهر هم که شده، جنگ و دعواها را یک خرده تخفیف بدهد.
واقعیت این است که خامنهای مدتهاست که دیگر عملاً در موضع ولیفقیه نیست، یعنی نقش فراجناحی و فراباندی ندارد و عملاً به موضع سردستهٴ باند خودش و باند بهاصطلاح اصولگرا سقوط کرده. جالب است که خودش هم همین را در حرفهایش به نوعی مورد تأیید قرار داد و ضمن تعریفی که از تندرو و میانهرو ارائه کرد، تندرو را انقلابی و میانهرو را منحرف معنی کرد و گفت از نظر آنها از همه تندروتر، خمینی بود، امروز هم بنده را از همه تندروتر میدانند.
اما آنچه قابلتوجه است این است که هنوز بهاصطلاح مرکب حرفهای خامنهای خشک نشده، به سرعت مقابلهجویی علنی و بیتعارف با همهٴ نکات اون شروع شد. مثلاً در مورد اینکه گفت بیایید از حمایت خارجی و انگلیس برائت بجویید، هیچکس از باند مقابل نه تنها اعتنا نکردند، بلکه روزنامه ابتکار نوشت «انگ انگلیسی زدن به عقبة نظام (که منظور رفسنجانی و باندشه) کار صهیونیستهاست».
در مورد اینکه خامنهای گفت مارک تندرو نزنید هم، رفسنجانی بلافاصله بعد از حرفهای خامنهای دوباره کلمه تندرو را تکرار کرد؛ در حالی که بعد از سخنرانی خامنهای، کلمه تندرو بار خاصی پیدا کرده و همه میدانند که اولین مصداقش خود خامنهای است، اما رفسنجانی بدون هیچ ملاحظه و تعارفی گفت «از توطئهی تندروها برای غبارآلود کردن فضا بپرهیزید».
و سایرین از حسن روحانی، تا حسن خمینی هم هر کدام به بیانی حرفهای خامنهای را لگدمال کرده و خلاصه جای آبادی برای ولیفقیه باقی نگذاشتند تا جایی که جنتی به رفسنجانی گفت گردن کلفت.
سوالی که اینجا مطرح میشود این است که این بهاصطلاح گردن کلفتی رفسنجانی از کجا ناشی میشود و پشتش به کجا گرم است؟
تردیدی نیست که این گردن کلفتی رفسنجانی از یک طرف ریشه در موقعیت بهشدت ضعیف ولیفقیه و وضعیت فلاکتبار رژیم دارد، فلاکت بهمعنی واقعی کلمه در تمام زمینهها، از اقتصاد که همین دیروز، باهنر از مهرههای باند خامنهای در مجلس ارتجاع گفت که ما در سال 95، پول حقوق کارمندان رو هم نداریم که بدهیم! تا وضعیت رژیم در منطقه، تا سیاست خارجی که همهٴ آن خواب و خیالها که مثلاً در مرحله پسا برجام تحریمها رفع میشود و درها به روی رژیم باز میشود؛ همهاش پوچ از آب درآمد و در زمینه داخلی و اجتماعی که خود عوامل رژیم پشت سرهم به انفجاری بودن وضعیت اعتراف میکنند.
یک علت جرأت و موضع رفسنجانی، همین وخامت اوضاع است، او که خودش را صاحب این رژیم میداند، به چشم میبیند و مرتب هم با بیانهای مختلف تکرار میکند که این راهی که خامنهای در پیش گرفته به سرنگونی و نابودی نظام منتهی میشود، بنابراین تلاش میکند که جلوی آن را بگیرد. کما اینکه خامنهای و باندش هم همین اعتقاد را در مورد سرانجام راه رفسنجانی روحانی دارند و همانطور که آخوند احمد خاتمی خرچنگ نظام گفت «ما نگران دین، انقلاب و نظام هستیم». معلوم است که دین و انقلاب که تعارف و فریب است؛ حرفش معنایی جز این ندارد که ما سه بار نگران سرنوشت نظام هستیم.
واقعیت این است که خامنهای مدتهاست که دیگر عملاً در موضع ولیفقیه نیست، یعنی نقش فراجناحی و فراباندی ندارد و عملاً به موضع سردستهٴ باند خودش و باند بهاصطلاح اصولگرا سقوط کرده. جالب است که خودش هم همین را در حرفهایش به نوعی مورد تأیید قرار داد و ضمن تعریفی که از تندرو و میانهرو ارائه کرد، تندرو را انقلابی و میانهرو را منحرف معنی کرد و گفت از نظر آنها از همه تندروتر، خمینی بود، امروز هم بنده را از همه تندروتر میدانند.
اما آنچه قابلتوجه است این است که هنوز بهاصطلاح مرکب حرفهای خامنهای خشک نشده، به سرعت مقابلهجویی علنی و بیتعارف با همهٴ نکات اون شروع شد. مثلاً در مورد اینکه گفت بیایید از حمایت خارجی و انگلیس برائت بجویید، هیچکس از باند مقابل نه تنها اعتنا نکردند، بلکه روزنامه ابتکار نوشت «انگ انگلیسی زدن به عقبة نظام (که منظور رفسنجانی و باندشه) کار صهیونیستهاست».
در مورد اینکه خامنهای گفت مارک تندرو نزنید هم، رفسنجانی بلافاصله بعد از حرفهای خامنهای دوباره کلمه تندرو را تکرار کرد؛ در حالی که بعد از سخنرانی خامنهای، کلمه تندرو بار خاصی پیدا کرده و همه میدانند که اولین مصداقش خود خامنهای است، اما رفسنجانی بدون هیچ ملاحظه و تعارفی گفت «از توطئهی تندروها برای غبارآلود کردن فضا بپرهیزید».
و سایرین از حسن روحانی، تا حسن خمینی هم هر کدام به بیانی حرفهای خامنهای را لگدمال کرده و خلاصه جای آبادی برای ولیفقیه باقی نگذاشتند تا جایی که جنتی به رفسنجانی گفت گردن کلفت.
سوالی که اینجا مطرح میشود این است که این بهاصطلاح گردن کلفتی رفسنجانی از کجا ناشی میشود و پشتش به کجا گرم است؟
تردیدی نیست که این گردن کلفتی رفسنجانی از یک طرف ریشه در موقعیت بهشدت ضعیف ولیفقیه و وضعیت فلاکتبار رژیم دارد، فلاکت بهمعنی واقعی کلمه در تمام زمینهها، از اقتصاد که همین دیروز، باهنر از مهرههای باند خامنهای در مجلس ارتجاع گفت که ما در سال 95، پول حقوق کارمندان رو هم نداریم که بدهیم! تا وضعیت رژیم در منطقه، تا سیاست خارجی که همهٴ آن خواب و خیالها که مثلاً در مرحله پسا برجام تحریمها رفع میشود و درها به روی رژیم باز میشود؛ همهاش پوچ از آب درآمد و در زمینه داخلی و اجتماعی که خود عوامل رژیم پشت سرهم به انفجاری بودن وضعیت اعتراف میکنند.
یک علت جرأت و موضع رفسنجانی، همین وخامت اوضاع است، او که خودش را صاحب این رژیم میداند، به چشم میبیند و مرتب هم با بیانهای مختلف تکرار میکند که این راهی که خامنهای در پیش گرفته به سرنگونی و نابودی نظام منتهی میشود، بنابراین تلاش میکند که جلوی آن را بگیرد. کما اینکه خامنهای و باندش هم همین اعتقاد را در مورد سرانجام راه رفسنجانی روحانی دارند و همانطور که آخوند احمد خاتمی خرچنگ نظام گفت «ما نگران دین، انقلاب و نظام هستیم». معلوم است که دین و انقلاب که تعارف و فریب است؛ حرفش معنایی جز این ندارد که ما سه بار نگران سرنوشت نظام هستیم.