728 x 90

-

کنفرانس در آستانه روزجهانی حقوق‌بشر - «متحد علیه بنیادگرایی اسلامی، نقش مقاومت ایران»

-

کنفرانس در پاریس اورسور اواز 10 دسامبر
کنفرانس در پاریس اورسور اواز 10 دسامبر
اورسور اواز -8دسامبر2015

زلال حبیبی
دوستان عزیز، میهمانان گرامی، سناتور لیبرمن، خیلی خوشحالیم که شما را این‌جا در جمع خود داریم.
خانم رجوی، دکتر ویدال کوادراس.

اسم من زلال است و مانند بسیاری در نسل خودم من در خارج از کشور متولد شده و هرگز فرصت دیدن ایران را نداشته‌ام.
والدینم به‌عنوان دانشجو قبل از انقلاب به آمریکا رفتند و پدرم که نویسنده‌یی بزرگ و فعال حقوق‌بشر برجسته‌یی بود، دکترای خود را از دانشگاه آمریکا در واشینگتن دریافت کرد.
به‌دلیل طبیعت کار او و فعالیتهای مادرم من از سنین نوجوانی با مقاومت آشنا شدم.

در ژوئیه 1988 پدرم به دست رژیم ملایان کشته شد. تنها در تابستان 1988 سی هزار نفر اعدام شدند و یک نسل کامل از کودکان عمیقاً تحت تأثیر این واقعه قرار گرفتند.
اما به نظرم تأثیر بسیار زیادی بر کل کشور هم گذاشت.
 
از آن زمان به بعد، هر چند که تنها 7ساله بودم، احساس می‌کردم مسئولیتی دارم و جانفشانی پدرم بی‌ثمر نخواهد بود، و می‌دانستم و امیدوارم بودم روزی بتوانم او را نسبت به خودم سربلند کنم.

پدرم به من آموخت که بعضاً ارزش زندگی در فدای جان خود برای آزادی و خوشبختی دیگران است.
مادرم به من آموخته که برای آنچه به آن اعتقاد دارم قیام کنم، صرف‌نظر از این‌که قیمت آن چه باشد.
مفتخرم که بگویم مادرم امروز یکی از زنان پیشتاز در کمپ لیبرتی است.

با طرح همه این موضوعات فکر کنم روشن است که چرا این‌جا حضور دارم.
اما این تصمیم به این سادگی هم نبود. در حالی‌که بزرگ می‌شدم والدینم و همه همواره تأکید داشتند که روی تحصیلاتم تمرکز کنم، چون همان‌طور که همیشه می‌گفتند این مسئولیت نسل ما است که بعد از آزادی ایران آن را بازسازی کنیم.
 
در تابستان قبل از سال آخرم در دبیرستان به یاد دارم که با مقاله‌یی مواجه شدم که نوشته بود 20هزار پزشک ایرانی در آمریکا حضور دارند.
اولین فکر من این بود که یکی از 20هزار می‌شوی یا کسی می‌شوی که ایران را آزاد کند تا این 20هزار بتوانند روزی بروند و به مردم خود خدمت کنند؟
این تأثیر بسیار زیادی بر روی زندگی من گذاشت.
 
چند روز بعد از این با یکی از اعضای مقاومت صحبت می‌کردم که او از من سؤال کرد:” راستی سال بعد در چه رشته‌یی تحصیل خواهی کرد؟“
گفتم:” شاید چشم‌پزشکی، و رشته ثانویم علوم سیاسی باشد.“
او به من گفت:” خیلی خوب است، اما انسانیت چطور؟“
گفتم:” عجب، آیا چنین رشته‌ای اصلاً وجود دارد؟“
او گفت:” بله، اما تنها در یک دانشگاه، یعنی در اشرف آن را درس می‌دهند.“  این دو واقعه مسیر زندگی من را تغییر دادند.

بعد از قیام دانشجویان در سال 1999 هر چند که کمک‌هزینه تحصیلی کامل دریافت کرده بودم تصمیم گرفتم آن را کنار گذاشته و به اشرف بروم.
سه سال در اشرف بودم و از آن زمان تا کنون در زمینه‌های مختلف در مقاومت کار‌کرده‌ام.

در طول این سالیان این جنبش به یک بینش و روش زندگی تبدیل شده است.
نمی‌توانید ایده یا منشی را بکشید.
چه با اعدامهای روزانه، چه با نابودی اشرف، چه با حملاتی در کمپ لیبرتی.
هیچ‌کس نمی‌تواند اشتیاق و انگیزه‌های مردم ایران را از بین ببرد تا به یک ایرانی آزاد و دموکراتیک دست‌یابند.

خانم رجوی روزی در نروژ سخنرانی کردند که من آن را حفظ کرده‌ام چون فکر می‌کنم این موضوع در قلب همه ما هست.
این سخنرانی «من یک آرزو دارم» وی بود.
او گفت:” من یک آرزو دارم، ایرانی عاری از اعدام و شکنجه.
من آرزو دارم کشوری را ببینم که در آن جراثقالها برای سازندگی استفاده شوند، و نه نابودی جان انسانها.
کشوری که سنگسار، مرگ و قطع اعضای بدن مربوط به گذشته‌های دور باشد.
کشوری که در آن دادگاههای مذهبی و نمایشی ملغی شده باشند.
کشوری که در آن عشق، دوستی و بردباری جایگزین بی‌اعتمادی، تنفر و انتقام‌گیری شوند.“

آرزوی من این است که بتوانم این آرزو را محقق کنم.
همان‌طور که او به درستی گفته است:”بله، ما به‌دنبال نظمی نوین هستیم بر اساس آزادی، دموکراسی و برابری.
ما تصمیم گرفته‌ایم پایداری کنیم و بجنگیم تا مردم ما از آزادی و شکوفایی لذت ببرند.
انگیزه ما برای مقاومت تا پیروزی انتقام نیست، بلکه از عشق ما برای آزادی و حقوق‌بشر نشأت می‌گیرد.
این انرژی پایداری و راز استقامت ما است.
به نظرم آنچه به ما قوت داده آمادگی ما برای پرداخت قیمت است، صرف‌نظر از این‌که چقدر باشد.“
 
این مسیری است که روزانه از خانم رجوی می‌آموزیم.
بنابراین، با وجود همه مسائل، به نظرم ما یک نسل بسیار خوشبختی هستیم که از این فرصت برخورداریم که بخشی از این جنبش باشیم.
بنابراین، از شما بار دیگر تشکر می‌کنم که امروز این‌جا حضور دارید و مفتخرم که در میان ما هستید.

نادر نوری
رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت رجوی، آقا سناتور، آقای معاون رئیس پارلمان، میهمانان ارجمند، دوستان عزیز، مفتخرم که از این فرصت و مزیت برخوردار بوده تا چند کلمه در مورد مسائل بنیادین پیرامون کشورم و منطقه ابراز کنم.

من نادر نوری، دیپلومات سابق که در سالهای اوایل دهه 1980 با سفارت ایران در پاریس کار می‌کردم.
اما از وزارت‌خارجه استعفا دادم چرا که روشن شد ملایان خمینی و افراد او علیه جهان متمدن اعلام جنگ‌کردند.
بنابراین استعفاء داده و جامعه فارغ‌التحصیلان ایرانی در فرانسه را تشکیل دادم.
رشته‌هایی پیرامون تاریخ و مؤسسات فرانسه انتخاب کردم و فعالیتهای زیادی در دفاع از حقوق‌بشر داشتم.
 
در آن زمان افتخار همکاری با مجاهدین و شورا، و سازمانهای بین‌المللی را داشتم.
امروز دارم با بانکهای فکری فرانسوی پیرامون مسائل خاورمیانه کار می‌کنم.
بنابراین اظهاراتم کوتاه خواهند بود و به دو موضوع اشاره می‌کنم که احساسات بسیار قوی نسبت به آنها دارم.
 
این موضوعات به‌صورت کاملاً روشن توسط رئیس‌جمهور برگزیده مقاومت خانم رجوی توصیف شده‌اند، اما بر دو موضوع ویژه تأکید می‌کنم.
من کاملاً مطمئن هستم، یعنی بعد از همه سالیان مطالعه و تجربه، که در غرب آنچه من متوجه شده‌ام دو خطای پایه‌یی و بنیادین وجود دارد که سیاست‌گذاران و برخی تحلیلگران مرتکب می‌شوند.

اولاً، این اوهام که رژیم ایران و رژیم خمینی از دو فراکسیون تشکیل شده، یعنی همان اختلاف معروف بین مدره‌ها و افراطی‌ها، این خطا امروز هنوز ادامه دارد.
این دیدگاه باعث انجام برخی سیاست‌ها و تصمیمات نادرست در مورد ایران طی سالیان گذشته شده است.
برخی از آنها توسط خانم رجوی و سناتور لیبرمن در مورد پرونده هسته‌یی توضیح داده شده‌اند. بنابراین همه این مسائل عواقب این نظریه هستند.

دومین دیدگاه غلط، از نظر من، که ناشی از خطای اول است، این است که این افراد که دارای چنین دیدگاهی هستند، نسبت به یک واقعیت کور هستند.
همان واقعیت وحشی‌گری که این رژیم توسط آن مردم خود را سرکوب می‌کند.
همچنین وجود یک نیروی اپوزیسیون که قادر بوده در برابر این میزان فشار قیام کند و مقاومت کند، و نمی‌توانست بدون یک پایگاه مردمی دست به چنین کاری بزند، یعنی بدون یک پایگاه قوی مردمی.

من قویاً معتقدم که این مقاومت یک پتانسیل بزرگ برای تغییر در ایران را نمایندگی می‌کند و به بهترین صورت در شورای ملی مقاومت ایران و سازمان مجاهدین تجسم یافته است.
پتانسیل برای تغییر این است که وقتی تغییر صورت می‌گیرد، تمام منطقه و جهان، اروپا و همه جای دیگر از ایرانی عاری از سلاح هسته‌یی و صلح‌آمیز بهره خواهند برد.

با تشکر

سروش ابوطالبی
بسیار مفتخرم که این‌جا فرصت صحبت دارم.
من سروش ابوطالبی، دانشجوی علوم سیاسی در بروکسل هستم.
من همچنین رئیس یک انجمن جوانان ایرانیانی در آنجا هستم.
مایلم از سناتور لیبرمن و دکتر آلخو ویدال کوادراس بابت حمایت آنها از مقاومت و مردم ایران تشکر کنم.

دوری از وطن همواره سخت است، یعنی وقتی شاهد فجایع توسط رژیم آخوندها علیه مردم خود هستید و احساس می‌کنید در قبال آن ناتوانید.
من در یک کشور دموکراتیک زندگی می‌کنم، اما همواره احساس می‌کنم، من هم با مردم خودم رنج می‌کشم.
یعنی درد سرکوب و تحقیر.

اما افتخار می‌کنم که ایرانی هستم و از مذهب خود خجالت نمی‌کشم.
برعکس، به‌یمن مقاومت ایران، (به آن) افتخار می‌کنم. آخوندها در حال ارتکاب فجیع‌ترین جنایات هستند.
اما مردم ایران به این فاشیسم مذهبی تن نداده‌اند.
بله، یک مقاومت سازمان‌یافته وجود دارد که بر خلاف آخوندها، یک تمدن واقعی را در ایران نمایندگی می‌کند.
من مجاهدین خلق را می‌بینم که حامی یک اسلام دموکراتیک و بردبار، برابری جنسی، آزادی برای همه و جدایی دین و دولت هستند.
این تصویر حقیقی ایران است.

بنابراین مجاهدین و این مقاومت، بیش از آن‌که یک حزب سیاسی برای پیوستن یا حمایت از آن باشند، نهادی است که به من به‌عنوان یک ایرانی سربلند هویت می‌دهد.
 
من از فداکاری اعضای مجاهدین در کمپ لیبرتی الهام می‌گیرم.
از ثبات‌قدم زندانیان سیاسی الهام می‌گیرم.
به نقش زنان در مجاهدین و شورا افتخار می‌کنم.
به پایداری این مقاومت در برابر همهٴ شرایط افتخار می‌کنم و اطمینان دارم که نه تنها می‌توانیم تغییر را در ایران محقق کنیم، بلکه ایرانی متفاوت خواهد بود، ایرانی آزاد.
این نکات حاکی از احساساتی‌بودن من نیست، بلکه بر اساس تجربیات شخصی و واقعیتها است.
با تشکر فراوان.

پروین رجبی
سلام، من پروین رجبی هستم و در سوئد زندگی می‌کنم.
در کنار شغلم به‌عنوان پرستار در بیمارستان، فعال حقوق‌بشری هستم.
من مستقیماً از آغاز انقلاب در ایران در 1979 با مجاهدین آشنا بوده‌ام.
مانند بسیاری دیگر، آزادی و دموکراسی را برای ایران می‌خواستم و به آن نیاز داشتم.
اما انقلاب ما توسط خمینی و نفراتش ربوده شد، از طریق سنگسار، اعدام و شکنجه، آنها تلاش کردند قدرت خود را حفظ کنند.
 
من 5تن از اعضای خانواده‌ام را برای آزادی توسط این رژیم از دست داده‌ام.
آخرین آنها خواهر عزیزم زهرا رجبی 38ساله بود.
او اولین زن ایرانی بود که توسط رژیم ایران خارج از خاک ایران در استانبول ترکیه در 1996 ترور شد.
رژیم ابتدا او را زنده می‌خواست.
آنها او را زنده نیاز داشتند.
اما بعد از کشاکشی چند ساعته، مجبور شدند او را به قتل برسانند.
آخوندها به‌خوبی می‌دانند مجاهدین یک اپوزیسیون فعال و جدی علیه دیکتاتوری است.
به همین دلیل است که رژیم همواره در طراحی برای نابودی کامل آنها است.
اما این غیرممکن است، این یک اندیشه و یک روند تاریخی است.
اکثریت مردم ایران خواهان تغییر رژیم هستند.
 
یک اپوزیسیون به‌خوبی سازمان‌یافته و جدی، نیاز تاریخی در مبارزه آنها برای آزادی و دموکراسی است.
تنها آلترناتیو به‌خوبی سازمان‌یافته در برابر رژیم آخوندها، شورا و مجاهدین هستند.
من قویاً معتقدم که نقش شورا بسیار مهم است تا انگیزه و اعتراضات مردم را حفظ کند و آنها به مبارزه برای آزادی و دموکراسی در ایران، در داخل و خارج از کشور ادامه دهند؛ چون رژیم ایران نه تنها یک خطر اسفناک برای کشور من است، بلکه یک فاجعه برای منطقه و تمام جهان نیز هست.
 
به همین دلیل، زمان آن رسیده که کشورها و دولتهای دیگر از شورا و مردم ایران در مبارزه آنها برای آزادی و دموکراسی حمایت کنند، به‌جای مماشات با آخوندها.

با تشکر فراوان که به این‌جا آمدید.

زهرا نژاد شاهرخ‌آبادی
من زهرا نژاد شاهرخ‌آبادی هستم. در انگلستان متولد و بزرگ شده‌ام.
در رشته‌های تاریخ، روانشناسی، اقتصاد و مذهب تحصیل کرده‌ام.
مانند بسیاری در این‌جا، هرگز ایران را ندیده‌ام، اما در نزدیکی مجاهدین بزرگ شده و از نوجوانی در اعتراضات شرکت می‌کردم.
 
مانند بسیاری در این‌جا، ارتباط خانوادگی با این سازمان دارم.
من از این سازمان حمایت می‌کنم با این اشراف که نقش خود را ایفا می‌کنم تا اطمینان یابم که آنها در امنیت باشند و بتوانند کاری که تمام زندگی خود را وقف آن کرده‌اند ادامه دهند، یعنی تحقق تغییر در ایران.
 
من از این سازمان تشکر می‌کنم، چرا که می‌توانم فرهنگ ایران را تجربه کنم، در حالی‌که هیچ‌وقت در ایران نبوده‌ام.
بنابراین به این سازمان بسیار مدیونم که این موضوع را برای من زنده نگه داشته و من ‌را نسبت به مبارزات جوانان ایرانی آگاه می‌کند، در حالی‌که مسائل برای ما این‌جا در اروپا بسیار ساده است.

به‌عنوان یک فعال حقوق زنان، آنچه در مورد مجاهدین بسیار به آن علاقه دارم، نقش برجستهٴ زنان در این سازمان است.
من الگوهایی مانند مریم رجوی را دارم و مایلم از شما تشکر کنم که این فرصت را به من دادید تا صحبت کنم و باید بگویم، من، مانند بسیاری از دوستان هم‌عقیده خود، به تلاشهایم برای کمک به این مقاومت علیه رژیم آخوندها ادامه خواهیم داد.
به شما تضمین می‌دهم که در عزم جزمم برای (تحقق) ایرانی آزاد و دموکراتیک، هرگز خللی وجود نخواهد داشت.
با تشکر.

حمیدرضا طاهرزاده
خانم رجوی عزیز، رئیس‌جمهور عزیز، عالیجنابان، آقای سناتور،
بعد از همه این مسائل که به درستی در مورد بنیادگرایی اسلامی و تهدید این ایدئولوژی شیطانی طرح شد، بسیار سخت است که چیزی اضافه کنید.
وقتی هم که آخرین سخنران هستید بعضاً ساده و بعضاً سخت است.
 
اما من، بسیار مفتخرم که این‌جا حضور داشته باشم، نه تنها به‌عنوان یک هنرمند، بلکه همچنین به‌عنوان یک عضو تمام‌عیار این مقاومت، تا عمیق‌ترین تشکرات خود را از خانم رجوی بابت همه کارهایشان در این سالیان، به‌طور خاص در مورد هنرمندان موزیک ایرانی، و آنچه شما به واقع برای ترویج و حفظ فرهنگ ما انجام داده‌اید، ابراز دارم.

وقتی در مورد حقوق‌بشر صحبت می‌کنیم، اکثراً بر مسائلی تمرکز می‌کنیم که می‌توان دید، مانند شکنجه‌ها، حلق‌آویزها و غیره و غیره. اما ابعاد بسیار بیشتری در این موضوع وجود دارد.
 
یکی از آنها نحوه برخورد این بنیادگراهای دیکتاتور با فرهنگ و هنر است.
آنها دو ویژگی بسیار مهم دیگر دارند که ما همواره باید در ذهن خود داشته باشیم. آنها زن‌ستیز و علیه زن هستند.
 
این اولین موضوع در مورد این ایدئولوژی است.
آنها همچنین دشمنان دیرینه فرهنگ، تمدن و هنر، و به‌طور خاص زنان هنرمند هستند.
 
به این دلیل است که درست از آغاز حکومت این رژیم هنرمندان و هنرمندان زن اهداف اصلی این وحشیگریها بودند.
بنابراین من خیلی خوشحالم که به این مقاومت تعلق دارم.
 
در کنار همه این فداکاریهایی که نثار کرده‌ایم، 120هزار، که البته مطمئنم بسا فراتر از آن است و باید این رقم را تغییر دهیم، افرادی که جان خود را وقف آرمان آزادی و حقوق‌بشر در ایران کرده‌اند.

این مقاومت، به یمن تلاشهای خانم رجوی، توانسته تبدیل به مرکز امید و جذب و احیای هنرمندانی شود که توسط رژیم ایران له شده‌اند.
اجازه دهید به شما بگویم که یکی از بزرگترین ویولون‌زنها در ایران به نام مهدی خالدی، حاضر به همکاری با رژیم نشد. آنها از او می‌خواستند آهنگهایی را برای جنگ خمینی بسازد.
یک روز به خانه او رفته و ویولون را بر سرش کوبیدن و خراب کردند.
او همان جا کشته شد.

بنابراین، به دیگر هنرمندان در کشور خودم چه می‌توانم بگویم؟
از جمله برادر خودم.
او خود را وقف آرمان حقوق‌بشر کرده بود.
او بازداشت و مورد شکنجه قرار گرفت، و جان سپرد.

بنابراین، خانم رجوی، واقعاً از بابت کاری که کرده‌اید خیلی تشکر می‌کنم.
و حضور شما من را به یاد حدود 25سال پیش می‌اندازد وقتی که ما این افتخار را داشتیم که یهودی منوهین فقید را نزد خود داشته باشیم.
یهودی منوهین به این‌جا آمد.
او افتخار موزیک قرن بیستم بود، و همچنین یک انسان بسیار بزرگ بود.
او به این خانه آمد، 25سال پیش، بله؟ در همین حدود.
بسیاری دیگر مانند او بوده‌اند.
امشب هم ما خیلی خوشحالیم که شما را این‌جا در جمع خود داریم.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/6bbab9d6-8487-4a4e-b7e0-55c4c8bde3af"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات