728 x 90

-

یاد «برنهارد ویکی» برجسته‌ترین کارگردان ضد‌فاشیست آلمانی گرامی باد - منصور قدرخواه

-

شادروان منصور قدرخواه و «برنهارد ویکی» برجسته‌ترین کارگردان ضد‌فاشیست آلمانی
شادروان منصور قدرخواه و «برنهارد ویکی» برجسته‌ترین کارگردان ضد‌فاشیست آلمانی
نقل از نشریهٴ مجاهد475سال 78
توضیح:
(این مقاله را زنده یاد منصور قدرخواه در سال 78 نوشته و در نشریهٴ مجاهد شمارهٴ 475 درج شده بود. اکنون پس از درگذشت این هنرمند گرانمایه، جا دارد که دوباره این نوشته را بخوانیم.)

منصور قدرخواه
خبر با این‌که سالها بود انتظارش می‌رفت، مرا باز هم شوکه کرد. «برنهارد ویکی» در سن هشتاد سالگی بدرود حیات گفت. به‌راستی مرگ سرفصلی است برای بازماندگان. برای جمعبندی یک‌زندگی، یک‌راه! برای قلبی که تپیده، چشمی که دیده، مغزی که اندیشیده و پاهایی که راهی را رفته است و…

برنهارد ویکی نمونه برجسته سازش‌ناپذیری هنر فیلم و سینماست. هنری که در قرن بیستم به‌عنوان پیچیده‌ترین، باقدرت‌ترین، جذاب‌ترین و مؤثرترین، اما در عین‌حال به‌عنوان مکارترین و انحصاری‌ترین هنر، زندگی انسانها را تحت تأثیر خود قرار داده است.

برنهارد ویکی، که در سال1919 در اتریش به‌دنیا آمد، پاسپورت سوئیسی داشت و در آلمان زندگی می‌کرد. وی در زمان هیتلر در 19‌سالگی به‌دلایل گرایش ضدفاشیستی و انساندوستانه‌اش به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شد و مورد شکنجه‌های فراوان قرار گرفت. او احساسات و مشاهدات آن دوران سخت را هیچ‌گاه به‌فراموشی نسپرد و امانتدار رنجها، مشقتها، گرسنگیها و مرگ‌و‌میرهای همرزمانش بود.

برنهارد در آثار هنری خود، به‌ارائه کلیشه‌یی از فاشیستها اکتفا نمی‌کرد، بلکه با سفر به‌درون کاراکترها پرده از اسرار فاشیستهای انسان‌نمایی برمی‌داشت که در ظاهری کاملاً آراسته در لباس دوست با فرصت‌طلبی و برای پیشرفت خود دست به ‌هر‌ جنایتی می‌زنند. آثار او یادآور تاریکترین دوران تاریخ آلمان است. برنهارد با وجود تبحر و خلاقیتش در کار، به‌خاطر سازش‌ناپذیریش، مشکلات زیادی برای ادامه کار داشت. او بعد از جنگ جهانی دوم در ابتدا هنرپیشگی می‌کرد و با فیلم «آخرین پل» در نقش فرمانده با صلابت و عادل پارتیزانهای مقاوم جای خود را در سینما باز کرد و فیلمهای مختلفی را بازی می‌کرد که فروش زیادی داشت. اما برنهارد به‌زودی به‌دلیل کمبود فیلم و آثار با‌ارزش و از آن‌ جهت که بسیاری از فاشیستهای دوران هیتلری ناگهان همه دموکرات از آب ‌درآمده بودند و فرهنگ فراموشی و ابتذال را به‌جامعه تزریق می‌کردند، شغل خود را عوض کرد و به‌کارگردانی پرداخت.

او اولین فیلمش را که مضمونی ضدجنگ داشت با نام «پل» در سال1959 ساخت. این فیلم داستان سربازان نوجوانی بود که در آخرین روزهای جنگ در سال1945 باید یک‌ پل را که از نظر نظامی هیچ اهمیتی نداشت، به‌هرقیمت حفظ می‌کردند و یکی پس از دیگری بیهوده کشته می‌شدند. و این در‌حالی بود که نیروهای هیتلری در شهرهای بزرگ شکست خورده بودند. این فیلم موفقیتی جهانی کسب کرد و کاندیدای جایزه اسکار شد. به‌زودی متروگلدین مایر، بزرگترین کمپانی هالیوود، از برنهارد ویکی برای ساختن فیلم دعوت کرد. او که با سرشناس‌ترین هنرپیشگان آن زمان از جمله مارلون براندو، یول براینر، اینگرید برگمان و آنتونی کویین کار می‌کرد و فیلمهای خوب و موفقی می‌ساخت، به‌دلیل نفوذ بیش‌از حد تهیه‌کنندگان آمریکایی و دخالت آنها در مونتاژ، برای همیشه به‌هالیوود پشت کرد و به آلمان بازگشت. او هنرمندی سازش‌ناپذیر بود و حاضر بود زندگیش را وقف این کار کند. همه همکاران او احساس دوگانه‌یی با او داشتند. زیرا از طرفی به‌خاطر سختگیریهایش در کار از او دلگیر می‌شدند، ولی وقتی نتیجه کارهایش را می‌دیدند عاشقانه دوستش داشتند. او برخلاف اکثر همکارانش، پرنسیپهایش را به‌هرقیمت حفظ می‌کرد و هر چند آثار زیادی نتوانست به‌وجود بیاورد، ولی به‌خودش و دیدگاههایش وفادار ماند.

از فیلمهای او می‌توان معجزه مالخیا، مهمانی خانم، فتح سیتادل، زن‌زیبا یا آخرین دلیل و شبکه تار عنکبوت را نام برد.

‌اینک با درگذشت برنهارد ویکی، خاطرات او برایم بار دیگر زنده می‌شود.

برنهارد ویکی را از ایران می‌شناختم. در سال‌1358 پس از خروج از ایران، پس از بررسی آثار کارگردانهای مطرح آلمان، او برایم بهترین بود. به‌پیشنهاد من فیلمهای ویکی در سمینارهای درسی دانشگاه وارد کارمان شد. ویکی و کارهایش همیشه برای من دوست‌داشتنی و آموزنده بود. تا این‌که موفق شدم فیلم سینمایی «… چشم در مقابل چشم…» را بسازم. موضوع این فیلم مسأله پناهندگی سیاسی و عوامل به‌وجود آمدن آن ـ‌سرکوب و شکنجه در کشورهای مبدأ‌ـ و ضدیت با خارجیان در آلمان بود. این فیلم در قالب داستان، برخورد یک زندانی سیاسی رهاشده از بند را با شکنجه‌گرش پس از آزادی در خارج از کشور مطرح می‌کرد. این فیلم به‌دلیل شرایط ویژه سالهای1992 و 1993 مورد توجه بسیار قرار گرفت. زیرا در آن سالها فاشیستهای آلمانی بیش‌از هشت‌ هزار ‌حمله وحشیانه با کوکتل‌مولوتف بر ضد خارجیان در آلمان صورت داده بودند. این حملات کشته و زخمی بسیار بر جای نهاد. این فیلم که قبل از شروع این حملات ساخته شده بود به‌خاطر طرح مسائل روز از طرف انساندوستان و آلمانیهای مترقی پشتیبانی و البته با کارشکنیهای مخالفان آنها روبه‌رو شد. این فیلم در 18‌فستیوال مختلف شرکت داشت. در یکی از فستیوالهای آلمان که این فیلم را دعوت کرده بودند، برنهارد ویکی هم به‌عنوان مهمان برجسته دعوت شده بود. من برای اولین بار از نزدیک با او آشنا شدم و بسیار خوشحال بودم. اما فیلم «… چشم در مقابل چشم…» را در افتتاحیه فستیوال با یک‌ فیلم بی‌محتوای کمدی در یک سینمای مجاور همزمان کرده بودند و در همان زمان هم کلید شهر را به‌ برنهارد ویکی می‌دادند. او با‌وجود بیماری، بعد از خواندن داستان فیلم من، به برگزارکنندگان فستیوال اعتراض کرد که چرا فیلم مرا در این زمان انداخته‌اند و بسیار از این مسأله ناراحت شده بود. این مسأله در مطبوعات آن شهر هم سر‌و‌صدایی کرد. آنها مجبور شدند که فیلم «… چشم در مقابل چشم…» را دوباره نشان دهند و برای من هم باعث افتخاری بود که چنین استادی از من این‌چنین مصرانه حمایت می‌کند. او بعد از دیدن فیلم مرا بسیار تشویق کرد و تعجب خود را ابراز می‌کرد که توانسته‌ام این فیلم را بدون تهیه‌کننده بسازم. لطفش آن‌قدر زیاد بود که بعد از مدتی تلفن زد و گفت که مایل است که مرا ببیند. فاصله من با او که در مونیخ زندگی می‌کرد بسیار دور بود، اما در صحبتهایی که بعدها در خانه‌اش با او داشتم متوجه شدم به‌دلیل این‌که شوهر‌خواهرش یک دکتر ایرانی بوده، در‌ مورد ایران بسیار می‌داند. او در مورد روی کارآمدن خمینی از من پرسید و تعجب می‌کرد که ملت بافرهنگ ایران به این سرنوشت دچار شده باشند. وقتی من به‌ او توضیح دادم که در اثر کشتار و شکنجه آزادیخواهان و نیروهای انقلابی در زمان شاه و فرار بخشی از آنها، جنبش رهبری خود را نداشت و تنها آخوندها بودند که با شبکه مساجد توانستند رهبری انقلاب ضدسلطنتی را سرقت کنند، از من پرسید حالا چی؟ مقاومتی هست؟ وقتی با او از مبارزات مردم، آمار شهیدان راه آزادی و زندانیان سیاسی و به‌خصوص از ارتش آزادیبخش و اهداف دموکراتیک شورا حرف زدم، با لبخند معنی‌داری نشان داد که از این مسأله خرسند است. یکی از حرفهایش این بود که مواظب فاشیستهایی که بعد از پیروزی لباس عوض می‌کنند، باشید.

آخرین خاطره به‌یاد ماندنی من از او لحظه خداحافظی با او در خانه‌اش بود. در حالی‌که باران شدیدی می‌بارید، برنهارد 80ساله، شخصیتی دوست‌داشتنی با تجربه پربار هنری، به‌رغم رنجی که از بیماریش می‌برد، روی بالکن آمد و در حالی‌که لبخندی بر لب داشت با صدایی لرزان اما مصمم گفت: «فراموش نکن که‌چی بهت گفتم».
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/30fdb8b4-5b3e-4663-90a5-d0dd1cd17933"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات