با بچههای شب 7آبان لیبرتی
قلمم داد زد از
ارتفاع خواهش:
از کهن ـ سیرهی این بوم
تا کنونی که بر این بام
قرنها سال گذشتهست
تو به قدقامت آزادی باش... !
قلمم دستم را
به خبرها داد
و خبرها گفتند:
سطری از نام شهیدان بردار!
بشنو
ذکر لبهای شقایق
زیر باران و بمب
زیر ابر و انفجار...
قلمم دستم را
به خبرها داد
و نشاندم پای:
ـ گردش سیّارهها ی اعدام
ـ مرگ معصوم دو چشم ایران
ـ و نمایشگاه:
نوترین خودکشی و نابترین معتادان
و تجارتگاه:
استخوان و مردمکها و جگرها... !
قلمم داد زد از
ارتفاع خواهش:
تو از آن دامنهی حجم اساطیری عشق
تا به این قل ّ هی فکر
قرنها سال دویدی...
آن همه خاطره از دشت به رود
آن همه خاطره از باغ به ماه
آن همه خاطره از کوه به ابر
آن همه خاطره از نام به نام
مشت مشت نام ستاره بر کف
این همه خاطره از عشق به عشق...
قلمم دستم را
ب ه قلم سوگند داد:
وقت دلتنگی نیست
وقت آشفتن نیست
استعاره برچین
شعر آگاهی و شورش
از سر سطر خیابان بردار
از کهن ـ سیرهی این بوم
تا کنونی که بر این بام
سالها سال گذشتهست
تو به قدقامت آزادی باش... !
8آبان 94
ع. نسیم.
قلمم داد زد از
ارتفاع خواهش:
از کهن ـ سیرهی این بوم
تا کنونی که بر این بام
قرنها سال گذشتهست
تو به قدقامت آزادی باش... !
قلمم دستم را
به خبرها داد
و خبرها گفتند:
سطری از نام شهیدان بردار!
بشنو
ذکر لبهای شقایق
زیر باران و بمب
زیر ابر و انفجار...
قلمم دستم را
به خبرها داد
و نشاندم پای:
ـ گردش سیّارهها ی اعدام
ـ مرگ معصوم دو چشم ایران
ـ و نمایشگاه:
نوترین خودکشی و نابترین معتادان
و تجارتگاه:
استخوان و مردمکها و جگرها... !
قلمم داد زد از
ارتفاع خواهش:
تو از آن دامنهی حجم اساطیری عشق
تا به این قل ّ هی فکر
قرنها سال دویدی...
آن همه خاطره از دشت به رود
آن همه خاطره از باغ به ماه
آن همه خاطره از کوه به ابر
آن همه خاطره از نام به نام
مشت مشت نام ستاره بر کف
این همه خاطره از عشق به عشق...
قلمم دستم را
ب ه قلم سوگند داد:
وقت دلتنگی نیست
وقت آشفتن نیست
استعاره برچین
شعر آگاهی و شورش
از سر سطر خیابان بردار
از کهن ـ سیرهی این بوم
تا کنونی که بر این بام
سالها سال گذشتهست
تو به قدقامت آزادی باش... !
8آبان 94
ع. نسیم.