728 x 90

جنگ ایران و عراق - طلسم جنگ (۳) - کرونولوژی و آمار ضایعات

کشتار جوانان و سرمایه های کشور، محصول جنگ ضدمیهنی خمینی
کشتار جوانان و سرمایه های کشور، محصول جنگ ضدمیهنی خمینی

قسمت سوم - تاریخچه شکل‌گیری جنگ (کرونولوژی و آمار ضایعات) 

2. شروع جنگ تا پذیرش آتش‌بس
اکنون جنگ دیگر شروع شده است! با نگاهی به روزنامه‌های آن مقطع، اتفاقات دیگری را مرور می‌کنیم که در کنار جنگ جریان پیدا کردند. اتفاقاتی که همگی سمت و سوی واحدی داشتند:
7آبان 59: ممنوعیت انتشار دو نشریه پرطرفدار مجاهدین: روزنامه‌های ”فریاد گودنشین“ و ”بازوی انقلاب“! 

11آبان 59: ممنوعیت انتشار نشریه مجاهد، پرتیراژترین نشریه ایران تا آن تاریخ! 

11آبان 59: ممنوعیت کلیه انتشارات مجاهدین! 

12آبان59: تشکیل غیرمعمول و غیرعلنی دادگاه مجاهد اسیر محمدرضا سعادتی! 

25آبان59: احضار و تعقیب رهبری مجاهدین! 
25آبان59: صدور حکم دادستانی آبادان برای خروج مجاهدین از جبهه‌ها! 

25آبان59: تعقیب، دستگیری و شکنجه صدها تن از مجاهدین در جبهه‌های جنگ! 

زمستان59: صدور احکام 286سال زندان برای مجاهدان دستگیر شده! 

این‌جا ضروریست که یکبار دیگر حرفهای خمینی و شمخانی را به‌یاد بیاوریم. آنها می‌گفتند: اگر تظاهرات و اعتراضها ادامه پیدا می‌کرد، حکومتشان تا قبل از جنگ سرنگون می‌شد.

بنابراین نیاز نیست که انسان، یک جامعه شناس یا یک سیاستمدار ورزیده باشد تا بفهمد که چرا خمینی نیاز به جنگ داشت تا با سوار شدن بر موج آن، توفان بی‌سابقه‌یی از سانسور و اختناق را در مملکت راه بیاندازد.

شمخانی: «شاید اگر تعطیل نمی‌شد، آن پروسه‌ها قبل از جنگ به نتیجه می‌رسید».
خمینی: «... اگر کسانی در اطراف کشور سخنرانی کنند... من او را سرجایش می‌نشانم».

با شروع جنگ و افزایش سرسام‌آور اختناق و سرکوب، به نظر می‌رسد بذر شومی که خمینی کاشته بود، خیلی خوب و به موقع ثمر داد!. و او نیز خیلی زود، محصولش را درو کرد: سرکوب مردم معترض و قلع و قمع نیروهای انقلابی! 
سیر بعدی وقایع نشان می‌دهد آن میوه تلخ، زیر زبان خمینی مزه داد. برای همین، به سرعت دست به‌کار استمرار جنگ به هر قیمت شد و کوره جنگ را به هر ترتیب گرم نگهداشت.

در نتیجه بدون هیچ طرح و برنامه مشخص و استراتژی معینی، سلسله‌ای از عملیات مختلف را شروع کرد:
فرستادن امواج انسانی آموزش ندیده به جبهه‌ها، نیروهایی که تنها مسلح به سلاح انفرادی بودند. فرستادن دانش‌آموزان خردسال به جبهه؛ باز کردن میدان مین با نوجوانان و....

محسن رضایی در همان سالها صراحتاً گفت که به سرباز یکبار مصرف نیاز دارد! 
سالها بعد رفسنجانی در نماز جمعه 9آبان 1376اعتراف کرد: که 36000تن از کودکان دانش‌آموز، در جبهه‌ها جان خود را از دست دادند.
و عملیات پشت عملیات! آن هم به قیمت هزاران هزار کشته، اسیر، مجروح و معلول.

8مهر ۱۳۶۰‌- عملیات ثامن‌الائمه.
۸آذر ۱۳۶۰‌- عملیات طریق القدس.
1فروردین ۱۳۶۱‌– عملیات فتح المبین.
22تیر 1361‌- عملیات رمضان.
بهار61‌- سلسله عملیات محرم، و والفجر مقدماتی.

 

 



صحنه‌های فجیع جنگ و کشتار نجومی نیروهای اعزامی به جبهه، دنیا را تکان داد. به‌همین دلیل، سیلی از شخصیتها و نهادهای بین‌المللی برای میانجی‌گری، به سوی ایران سرازیر شدند. ولی خمینی که راه سرکوب مردم و خواسته‌هایشان را تازه پیدا کرده بود، به‌رغم بیسوادی و بی‌تجربگی مطلق در امور نظامی، اصلاً کوتاه نمی‌آمد.

7مهر 1379رفسنجانی در مصاحبه با روزنامه حکومتی جمهوری گفت: «امام به‌عنوان فرمانده کل قوا با مسائل نظامی آشنا نبود… وقتی عملیاتی مانند والفجر شکست می‌خورد و ناموفق می‌شد، اسم آن را والفجر مقدماتی! گذاشتند که در عملیات بعد جبران کنند! نظر امام بر ادامه جنگ، قاطع بود. حتی اجازه نمی‌دادند که این بحثها خدمت ایشان مطرح شود».

جنگ با همه فراز و نشیبهایش ادامه داشت تا این‌که در خرداد 61خرمشهر آزاد شد، یا به قول دیگری، نیروهای عراقی از خاک ایران بیرون کشیدند.
اگر چه خمینی اهل آتش‌بس نبود، ولی سرانجام فشارهای سیاسی –اگر نه روی خمینی که روی طرف مقابل- نتیجه داد و عراق رسماًًًً برای بازگشت به مرزهای قبل از جنگ، پذیرش داوری بین‌المللی و خاتمه درگیریها اعلام آمادگی کرد.

آیا این فرصت خوبی برای خاتمه جنگ نبود؟ بدون تردید این واقعه می‌توانست فرصت خوبی برای خمینی و برون‌رفت او از بحران جنگ باشد. به شرط آن‌که او، جنگ را ”یک بحران“ می‌دانست و نه یک نعمت! 

او با همان دجالگری خاص خودش می‌توانست آن را یک پیروزی بزرگ قلمداد کند و به جنگ و خونریزی خاتمه دهد.
ضمناً او می‌توانست با سوار شدن روی این واقعه، چهره یک قهرمان پیروز در جنگ را هم به خودش بگیرد.
اما او نه تنها اینکار را نکرد، بلکه آتش جنگ را فروزان‌تر کرد! 
راستی چرا؟ چرا از این فرصت بسیار مناسب برای تمام کردن آبرومندانه جنگ استفاده نکرد؟ حتی کشورهای نفت‌خیز عرب، حاضر شده بودند که غرامت ویرانیهای جنگ را هم به دو طرف بدهند. پس هدف خمینی از ادامه جنگ چه بود؟ 
چون بدون جنگ، دوباره خمینی می‌ماند و سیل تظاهرات مردمی که او از ترس همانها به جنگ پناه برده بود. علاوه بر آن؛ رؤیای خلافت، که از همان ابتدا در سر داشت تماماً بر باد می‌رفت! به همین علت روشن او نیاز به ادامه جنگ داشت.

شاید باور آن سخت باشد، ولی هنوز پس از گذشت ربع قرن، از جبهه‌های جنگ 8ساله جنازه می‌آورند و در سیمای رژیم نمایش می‌دهند.
آمار تلفات جنگ، از مقطع آزادی خرمشهر به بعد، سیر صعودی پیدا کرد، آن‌چنان که به اعتراف سر پاسدارهایی هم‌چون سعید قاسمی، هنوز پس از گذشت دهه‌ها، از مناطق عملیاتی مزبور، جنازه پیدا می‌شود. جنازه‌هایی که رژیم هنوز تلاش می‌کند هرازگاهی آنها را بهانه و اهرم سرکوب مردم و جوانان در دانشگاهها و سایر مناطق کشور، بنماید.
پاسدار سعید قاسمی: «بر و بچه‌هایی، که هنوز که هنوز است پیکرهایشان برنگشته و مادرهایی که بیست ‌و چند سال است چشم به راه‌شان هستند؛ ابراهیمیها و صادقی‌هایی که کف کانال کمیل و حنظله خوابیده‌اند».

روزنامه حکومتی رسالت روز چهارشنبه 21آبان 93 یعنی 25سال پس از پایان جنگ نوشت: ”جستجو برای یافتن جنازه 6200نفر از قربانیان جنگ ضدمیهنی که در داخل خاک عراق کشته شده بودند، ادامه دارد“.

برای درک عمق جنایتی که خمینی در حق مردم مرتکب شد، باید به سلسله عملیات خمینی پس از خرمشهر با دقت بیشتری نگاه کرد، تا روشن شود خمینی چه عملیاتی ناموجهی پس از خرمشهر به راه انداخت تا حکومت خودش برقرار بماند! 

خرداد 61‌- عملیات بیت المقدس.
سال 61‌- عملیات مسلم بن عقیل.
سال62‌- عملیات والفجر۳.
30مهر1363- عملیات عاشورا.
اواخر سال۶۳‌– عملیات بدر.
بهمن 1364‌- عملیات والفجر 8.
زمستان 1365- کربلای 5.
و......

 



اما از خرداد 61به‌ بعد در سرتاسر جامعه، و به‌رغم تمام تلاشهای خمینی و دمیدن مداومش در تنور جنگ، مردم هر روز بیشتر و بیشتر، از خمینی و جنگش فاصله می‌گرفتند. چرا؟ این سؤال مهمی است که در قسمتهای بعدی به آن خواهیم پرداخت.
منتظری جانشین وقت خمینی هم در خاطراتش نوشت: ”مردم هم بعد از خرمشهر دیگر تمایلی به ادامه جنگ و ورود به خاک عراق نداشتند“.
وی که جانشین خمینی بود، درباره امکان برقراری آتش‌بس، پس از بیرون رفتن عراق از خاک ایران نوشت:
«وقتی که خرمشهر را فتح کردیم احساس کردیم که نیروها، انگیزه داخل شدن در خاک عراق را ندارند. خودشان می‌گفتند: ما تا حالا جنگیدیم که دشمن را از کشورمان بیرون کنیم ولی حالا اگر بخواهیم به خاک عراق برویم، این کشورگشایی است».

البته نه منتظری و نه هیچ‌کس دیگر از سردمداران رژیم، در همان زمان که جنگ جریان داشت، جرأت نکرد چنین حرفهایی را به زبان بیاورد. اما بعد از زهر آتش‌بس و هر چه زمان گذشت، ما بیشتر شاهد چنین اعترافهایی بودیم.

برای نمونه به گوشه‌یی از اعترافهای سر پاسداری به اسم رحیم‌پور ازغدی عضو به‌اصطلاح شورای عالی انقلاب فرهنگی رژیم، که سال ۹۲ از تلویزیون رژیم پخش شد توجه کنید:
رحیم‌پور ازغدی: «زمان جنگ هم همین طور بود! این ملت شریف ایران، اکثرشان جبهه نمی‌آمدند! خیلی شریف هستند! ولی فداکاری نمی‌کردند. یک بخشی از ملت شریف ایران در صحنه بودند! این را بدانید! از دور نگاه می‌کردند، تشویق می‌کردند، موفق باشید! تقبل الله! شهید می‌آوردند، تشییع جنازه می‌آمدند. زخمی می‌شد. تازه آن هم همه نمی‌آمدند! یک عده‌یی می‌آمدند! در کل ملت شریف ایران، یک چند صد، یک ۲۰۰، ۳۰۰هزار خانواده جنگیدند! این را بدانید! بقیه نگاه کردند. در فامیل‌های خودتان بروید ببینید، بپرسید از پدر و مادرهایتان! ببینید مثلاًًًً از چهل تا، از سی چهل تا خانواده، چندتایشان اهل جبهه بودند؟ یک اقلیتی بودند!».


اما با اینهمه، تمام آنهایی که آن سالها را به یاد می‌آورند، خوب می‌دانند که خمینی بی‌اعتنا به خواسته مردم، بی‌هیچ تردیدی، دنبال ادامه جنگ بود.

خمینی: «هر روز ما، در جنگ برکتی داشته‌ایم، که در همه صحنه‌ها از آن بهره می‌جوییم، ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر می‌کنیم، جنگ ما، جنگ حق و باطل است و تمام‌شدنی نیست».

 


تمامی این حرفهای جنگ‌طلبانه خمینی در حالی بود، که جنگ روزانه تلفات سنگین انسانی از مردم ایران می‌گرفت:
- 2میلیون کشته و معلول
- 50شهر ویران شده
- 40هزار اسیر
- سه هزار روستای نابود شده
- 4میلیون آواره
- 7هزار مفقودالاثر
- بیش از هزار میلیارد دلار خسارت مادی
البته مسأله تنها سقوط اقتصاد مملکت نبود، بلکه در کنار جانها و مالهایی که از بین می‌رفت، زیرساختهای جامعه ایران هم در سراشیب انهدام سریع قرار گرفته بود.

نگاهی گذرا به روزنامه‌های آن روزها، عمق فاجعه نابودی منابع مادی و معنوی ایران را بهتر نشان می‌دهد:
(اعتماد 1365): تورم به حدود 23درصد رسید.
(اطلاعات 12بهمن 67): سال 67، بدهی داخلی دولت به بانکها، به 140میلیارد دلار بالغ شد.
(کیهان 24دی67): درآمد سرانه کشور، به یک‌سوم دهه قبل از آن رسید.
(کیهان 24دی 67): 5/14میلیون نفر جوان بالای 20سال، بیکار داریم. بیش از 52% جمعیت بالای 6سال، از سواد آموزی محروم‌اند. 20هزار روستای کشور مدرسه ندارند. رشد اقتصادی= منفی ۹.۱(نه و یک دهم).
(کیهان 24دی 67): تولید پنبه کشور به یک سوم، چغندر قند به یک دوم، برنج به یک دوم و مس به یک دوم، تقلیل پیدا کرد.

این فاجعه‌ای است که دهه‌ها پس از تمام شدن جنگ، هنوز هم عوارض ناشی از آن، در انهدام صنعت و کشاورزی و نابودی تمام‌عیار تتمه بازار ملی ایران، قابل لمس است! 

یکی دیگر از موضوع‌هایی که پس از گذشت 26سال از پایان جنگ، هر روزه از مردم ایران، تلفات انسانی می‌گیرد، 11میلیون مین خنثی نشده‌ای است که از آن جنگ ویرانگر بر جای مانده است. هر هفته به‌طور متوسط 15نفر در اراضی آلوده به مین، جان خود را از دست می‌دهند.

یک‌بار سفیر رژیم در مقر اروپایی ملل‌متحد گفت: «خنثی کردن مینهای باقیمانده، به‌100سال وقت نیاز دارد».
معنی ساده این حرف این است که قرار است آن جنگ، از همین تاریخ تا صد سال دیگر، یعنی تا سال 1493 خورشیدی! روزانه از مردم ایران تلفات بگیرد! 
اینها تنها بخشی از دستاوردهای شوم جنگی است که باید عطش سیری‌ناپذیر خمینی، برای تحقق رؤیای سیاه خلافت اسلامی‌اش را عملی می‌کرد.
با این همه خمینی و سردمداران رژیمش، تا آخرین شب جنگ، بر طبل مرگ و نیستی می‌کوبیدند.

خامنه‌ای (سال 61): «اسلام هیچ مرزی نمی‌شناسد و هدف از جنگ با عراق، استقرار یک دولت اسلامی تحت رهبری خمینی است».
(خمینی‌ــ مرداد62): «جنگی که الآن در کار است جنگ سرنوشت‌ساز ماست».
(خامنه‌ای- دی‌ماه 63): «جنگ موجودیت اسلام است».
(رفسنجانی- دی ماه 63): «جنگ هستی ما است».
(رفسنجانی ــ تیرماه64): «ما هیچ راهی جز ادامه جنگ نداریم. اگر بخواهیم سازشکاری کنیم… در این صورت باید جای خود را به‌ دیگران بدهیم».
(مشکینی‌ــ مهر66): «شکست اسلام را در شکست این جنگ می‌بینیم».

و این همه جنگ‌طلبی بی‌مهار، در حالی بود که ارگانهای بین‌المللی از تلاش برای حل صلح‌آمیز مسأله، تقریباً ناامید شده بودند. زیرا در طول 8سال جنگ، 11قطعنامه از طرف سازمان ملل‌متحد برای ختم جنگ صادر شد. اما خمینی به هیچ‌کدامشان اعتنا نکرد.
تا کار به‌جایی رسید که حس کرد ادامه جنگ به‌معنی پایان حاکمیت سراپا جنایت او است. فقط در این نقطه بود که زهر آتش‌بس را با همه تلخیش سرکشید و تن به خفت داد.

در پایان این قسمت، به یک سؤال کلیدی دیگر می‌رسیم.
چطور شد که خمینی به‌ نقطه‌یی رسید که آتش‌بس را قبول کرد؟ آن هم بر اساس قطعنامه‌یی که بارها آن را رد کرده بود؟ و این‌که: طلسم جنگ چگونه شکسته شد؟.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/6d35757d-d2e8-4f2a-8d1c-524ea953101d"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات