به دنبال اظهارات خامنهای در روز پنجشنبه (12/6) خطاب به خبرگان ارتجاع، اکنون شاهد آن هستیم که این اظهارات، جنگ هژمونی را یک درجه دیگر تشدید کرده و شکاف موجود در رژیم را عمیقتر نموده است. این واقعیت را از مقایسه بازتاب این سخنان توسط دو باند نیز میتوان دریافت.
باند ولیفقیه، در روزنامههایشان، اساساً قسمتهایی از حرفهای خامنهای را برجسته کردهاند که فراتر از دعواهای موردی و مقطعی، دارای معنا و نتیجه خطی و استراتژیک است؛ مثلاً برخی تیترهای روزنامهها این باند در روز شنبه (14/6) از این قرار است:
«مسألهٴ بعد از برجام، از مسألهٴ برجام مهمتر است»
«نباید فریب لبخند دشمن را خورد»
اما روزنامههای باند رقیب یا با بیاعتنایی از کنار حرفهای خامنهای رد شدهاند و بهای چندانی به آن ندادهاند، یا سعی کردهاند برای خالی نبودن عریضه، حرفهای کلی او یا مواردی را که جنبهٴ مقطعی و گذرا دارد، تیتر کنند. مثلاً:
تحریمها باید برداشته شوند!
تحریمها برداشته نشود، معاملهیی نخواهد بود
اگر قرار است چارچوب تحریمها حفظ شود، پس ما برای چه مذاکره کردیم؟!
مجلس از بررسی برجام کنار گذاشته نشود
اگر وارد محتوای مقالات بشویم، این تفاوت و تمایز، خود را بارزتر نشان میدهد. مثلاً عنوان یادداشت کیهان خامنهای این است: «رشته دشمن پنبه شد!» این اشاره در واقع به پنبه شدن چیزهایی است که رفسنجانی و روحانی در راستای تعامل و آویختن به غرب رشته بودند، کیهان در همین مقاله حرفهای خامنهای را فصلالخطاب توصیف کرده است.
متقابلاً بسیار جالب توجه است که عنوان مقاله اصلی روزنامه آرمان (متعلق به باند رفسنجانی) این است: «سخن هاشمی فصلالخطاب اصلاح طلبان» یعنی کاملاً و 180درجه رودرروی باند خامنهای! نکته مهم اینکه مقاله را آخوند فاضل میبدی از آخوندهای دانه درشت حوزه نوشته است.
فصلالخطاب، بهمعنی حرف آخر و سخنی که حق و باطل را جدا میکند، در حقیقت چکیده جنگ هژمونی است؛ وقتی که روزنامه باند رفسنجانی علناً سخن او را فصلالخطاب توصیف میکند، در واقع او را بهعنوان کسی که خط مشی رژیم را تعیین میکند، معرفی مینماید. مطلقاً نباید پنداشت که این حرف، اتفاقی یا اشتباهی بر قلم جاری شده است، کما اینکه نگاهی به صفحه اول همین روزنامه آرمان و چینش عنوانها و تصاویر همین معنا را القا میکند که که از نظر این روزنامهها نفر اول یا کسی که باید فرمان ماشین نظام را در دست داشته باشد، رفسنجانی است و این البته خاص یک روزنامه هم نیست و آن را با شدت و ضعف متفاوت در تمام روزنامههای این باند میتوان دید.
در مقاله فاضل میبدی در روزنامه آرمان از جمله چنین میخوانیم: «اردوگاه اصولگرایی از خلأ محوریت رنج میبرد و این مشکل در حالی فعالان اصولگرا را در تنگنا قرار داده که در جبهه اصلاحات، به نظر میرسد اینگونه مشکلات بسیار کمرنگ است؛ چرا که شخصیتهای شاخص و موثری مانند آیتالله هاشمی که چهرهای بیطرف و فراجناحی است بهعنوان یک وزنه سنگین کمکهای خوبی به اصلاحطلبان ارائه میکنند…».
روشن است که محور اردوگاه اصولگرایی چه کسی جز ولیفقیه میتواند باشد؟
در یک نمونهٴ دیگر که حاکی از موضع تهاجمی باند رفسنجانی ـ روحانی برای خارج کردن مواضع هژمونیک از چنگ باند ولیفقیه است، روزنامه ابتکار (14/6) در سرمقاله خود با اشاره به اینکه «فضای دوقطبی» موجود «اعتماد عمومی را قربانی (کرده)، شکافهای بسیاری را ایجاد نموده… تمام موفقیتهای ملی و فراملی (بخوانید توافق هستهیی) از ارزش افتاده و کارکرد مثبت خود را از دست دادهاند» چاره را در آن میبیند که «اولین قدم… عبور جریانهای سیاسی از افراطیون و گرفتن تریبون از دست تندروهای مصلحت ستیز میباشد».
آیا این یک جنگ صرفاً لفظی و کلامی است؟ زیرا به هر حال، در صحنهٴ عمل هژمونی و اهرمهای اصلی قدرت در دست ولیفقیه است و اوست که حرف آخر را میزند و خط رژیم را مشخص میکند.
آری، در حال حاضر چنین است، ولی یک هژمونی لرزان و یک موقعیت مورد منازعه است. چرا؟ چون ولیفقیه زهر خورده و کشتیاش در همهٴ عرصهها به گل نشسته و قدرتش شقه است. زیرا قوه مجریه و بخشهایی از سایر اهرمهای قدرت مانند مجلس ارتجاع و حوزه، در دست حریف است.
صرفاً بهعنوان یک نمونه، در حالی که خامنهای در صحبتهای روز پنجشنبه خود هشدار داد: «آمریکاییها میگویند برجام فرصتهایی را - هم در داخل ایران و هم در بیرون از ایران و در منطقه - در اختیار آمریکا قرار داده… عرض من به دوستانمان در دولت و در مسئولیّتهای گوناگون این است که اجازهٴ این فرصتطلبی را در داخل مطلقاً به آمریکا ندهید؛ در خارج هم تلاش کنید که این فرصتها در اختیار آمریکا قرار نگیرد». اما وزیر خارجه دولت روحانی در سفر جاری خود در آفریقایی گفته است: «توافق هستهیی فرصتی برای دیپلوماسی بوده و از این فرصت باید باید برای حل و فصل مشکلاتی که منطقه و جهان اسلام با آن دست به گریبان است بهرهبرداری کرد». این یک دهنکجی آشکار به خامنهای و خط قرمزهای اوست.
از این کنش و واکنشها میتوان نتیجه گرفت که اظهارات روز پنجشنبهٴ خامنهای، نه تنها هیچ نتیجهیی در جهت انسجام و همگرایی رژیم نداشته، بلکه تنها موجب تشدید جنگ هژمونی شده است. نتیجه کلیتری که میتوان گرفت این است که در این مرحله (پسا توافق) و تا هنگامی که جنگ هژمونی تعیینتکلیف نشده، هر حرفی از جانب خامنهای یا سایر سردمداران رژیم، هر اقدامی و اتخاذ هر موضعی، حتی اگر بهمنظور همگرایی صورت گیرد، همین نتیجه، یعنی تشدید جنگ و عمیقتر کردن شکاف را در پی خواهد داشت.
باند ولیفقیه، در روزنامههایشان، اساساً قسمتهایی از حرفهای خامنهای را برجسته کردهاند که فراتر از دعواهای موردی و مقطعی، دارای معنا و نتیجه خطی و استراتژیک است؛ مثلاً برخی تیترهای روزنامهها این باند در روز شنبه (14/6) از این قرار است:
«مسألهٴ بعد از برجام، از مسألهٴ برجام مهمتر است»
«نباید فریب لبخند دشمن را خورد»
اما روزنامههای باند رقیب یا با بیاعتنایی از کنار حرفهای خامنهای رد شدهاند و بهای چندانی به آن ندادهاند، یا سعی کردهاند برای خالی نبودن عریضه، حرفهای کلی او یا مواردی را که جنبهٴ مقطعی و گذرا دارد، تیتر کنند. مثلاً:
تحریمها باید برداشته شوند!
تحریمها برداشته نشود، معاملهیی نخواهد بود
اگر قرار است چارچوب تحریمها حفظ شود، پس ما برای چه مذاکره کردیم؟!
مجلس از بررسی برجام کنار گذاشته نشود
اگر وارد محتوای مقالات بشویم، این تفاوت و تمایز، خود را بارزتر نشان میدهد. مثلاً عنوان یادداشت کیهان خامنهای این است: «رشته دشمن پنبه شد!» این اشاره در واقع به پنبه شدن چیزهایی است که رفسنجانی و روحانی در راستای تعامل و آویختن به غرب رشته بودند، کیهان در همین مقاله حرفهای خامنهای را فصلالخطاب توصیف کرده است.
متقابلاً بسیار جالب توجه است که عنوان مقاله اصلی روزنامه آرمان (متعلق به باند رفسنجانی) این است: «سخن هاشمی فصلالخطاب اصلاح طلبان» یعنی کاملاً و 180درجه رودرروی باند خامنهای! نکته مهم اینکه مقاله را آخوند فاضل میبدی از آخوندهای دانه درشت حوزه نوشته است.
فصلالخطاب، بهمعنی حرف آخر و سخنی که حق و باطل را جدا میکند، در حقیقت چکیده جنگ هژمونی است؛ وقتی که روزنامه باند رفسنجانی علناً سخن او را فصلالخطاب توصیف میکند، در واقع او را بهعنوان کسی که خط مشی رژیم را تعیین میکند، معرفی مینماید. مطلقاً نباید پنداشت که این حرف، اتفاقی یا اشتباهی بر قلم جاری شده است، کما اینکه نگاهی به صفحه اول همین روزنامه آرمان و چینش عنوانها و تصاویر همین معنا را القا میکند که که از نظر این روزنامهها نفر اول یا کسی که باید فرمان ماشین نظام را در دست داشته باشد، رفسنجانی است و این البته خاص یک روزنامه هم نیست و آن را با شدت و ضعف متفاوت در تمام روزنامههای این باند میتوان دید.
در مقاله فاضل میبدی در روزنامه آرمان از جمله چنین میخوانیم: «اردوگاه اصولگرایی از خلأ محوریت رنج میبرد و این مشکل در حالی فعالان اصولگرا را در تنگنا قرار داده که در جبهه اصلاحات، به نظر میرسد اینگونه مشکلات بسیار کمرنگ است؛ چرا که شخصیتهای شاخص و موثری مانند آیتالله هاشمی که چهرهای بیطرف و فراجناحی است بهعنوان یک وزنه سنگین کمکهای خوبی به اصلاحطلبان ارائه میکنند…».
روشن است که محور اردوگاه اصولگرایی چه کسی جز ولیفقیه میتواند باشد؟
در یک نمونهٴ دیگر که حاکی از موضع تهاجمی باند رفسنجانی ـ روحانی برای خارج کردن مواضع هژمونیک از چنگ باند ولیفقیه است، روزنامه ابتکار (14/6) در سرمقاله خود با اشاره به اینکه «فضای دوقطبی» موجود «اعتماد عمومی را قربانی (کرده)، شکافهای بسیاری را ایجاد نموده… تمام موفقیتهای ملی و فراملی (بخوانید توافق هستهیی) از ارزش افتاده و کارکرد مثبت خود را از دست دادهاند» چاره را در آن میبیند که «اولین قدم… عبور جریانهای سیاسی از افراطیون و گرفتن تریبون از دست تندروهای مصلحت ستیز میباشد».
آیا این یک جنگ صرفاً لفظی و کلامی است؟ زیرا به هر حال، در صحنهٴ عمل هژمونی و اهرمهای اصلی قدرت در دست ولیفقیه است و اوست که حرف آخر را میزند و خط رژیم را مشخص میکند.
آری، در حال حاضر چنین است، ولی یک هژمونی لرزان و یک موقعیت مورد منازعه است. چرا؟ چون ولیفقیه زهر خورده و کشتیاش در همهٴ عرصهها به گل نشسته و قدرتش شقه است. زیرا قوه مجریه و بخشهایی از سایر اهرمهای قدرت مانند مجلس ارتجاع و حوزه، در دست حریف است.
صرفاً بهعنوان یک نمونه، در حالی که خامنهای در صحبتهای روز پنجشنبه خود هشدار داد: «آمریکاییها میگویند برجام فرصتهایی را - هم در داخل ایران و هم در بیرون از ایران و در منطقه - در اختیار آمریکا قرار داده… عرض من به دوستانمان در دولت و در مسئولیّتهای گوناگون این است که اجازهٴ این فرصتطلبی را در داخل مطلقاً به آمریکا ندهید؛ در خارج هم تلاش کنید که این فرصتها در اختیار آمریکا قرار نگیرد». اما وزیر خارجه دولت روحانی در سفر جاری خود در آفریقایی گفته است: «توافق هستهیی فرصتی برای دیپلوماسی بوده و از این فرصت باید باید برای حل و فصل مشکلاتی که منطقه و جهان اسلام با آن دست به گریبان است بهرهبرداری کرد». این یک دهنکجی آشکار به خامنهای و خط قرمزهای اوست.
از این کنش و واکنشها میتوان نتیجه گرفت که اظهارات روز پنجشنبهٴ خامنهای، نه تنها هیچ نتیجهیی در جهت انسجام و همگرایی رژیم نداشته، بلکه تنها موجب تشدید جنگ هژمونی شده است. نتیجه کلیتری که میتوان گرفت این است که در این مرحله (پسا توافق) و تا هنگامی که جنگ هژمونی تعیینتکلیف نشده، هر حرفی از جانب خامنهای یا سایر سردمداران رژیم، هر اقدامی و اتخاذ هر موضعی، حتی اگر بهمنظور همگرایی صورت گیرد، همین نتیجه، یعنی تشدید جنگ و عمیقتر کردن شکاف را در پی خواهد داشت.