نرگس محمدی در نامهای به کمپین حمایت از مادران زندانی نوشته است که من یک زن و مادر و فعال حقوقبشر هستم، در این سرزمین هر دو ویژگی یعنی زن بودن به اضافه فعال حقوقبشر بودن جرمی مضاعف است، چرا که از نظر قدرتمندان، وظیفه زن، خانه نشینی و فرزندداری است و اگر زنی که مادر هم هست به جای عرصه خصوصی و خانه پای در عرصه عمومی گذاشته و منتقد قدرت گردد، نه مساوی یک مرد فعال مدنی، سیاسی – عقیدتی بلکه به جرم زن بودن بهطور مضاعف مجازات خواهد شد، در ادامه متن نامه را بخوانید:
نرگس محمدی خطاب به کمپین حمایت از مادران زندانی:
من یک زن و مادر و فعال حقوقبشر هستم. در این سرزمین هر دو ویژگی یعنی زن بودن به اضافه فعال حقوقبشر بودن جرمی مضاعف است. چرا که از نظر قدرتمندان، وظیفه زن، خانه نشینی و فرزندداری است و اگر زنی که مادر هم هست به جای عرصه خصوصی و خانه پای در عرصه عمومی گذاشته و منتقد قدرت گردد، نه مساوی یک مرد فعال مدنی، سیاسی-عقیدتی بلکه به جرم زن بودن بهطور مضاعف مجازات خواهد شد.
چرا که مرزهای تعریف شده حاکمان، چه بهلحاظ جنسیتی و چه بهلحاظ سیاسی را درهم شکسته است. لذا تأکید میکنم که من یک زن و مادر و یک فعال حقوقبشر هستم. زنی که بهعنوان مادر از کودکان ۳ سالهام جدا شده و به سلولهای انفرادی برده شدم و رنج جانکاه مادران دور از فرزند در زندان را تجربه کردم.
دیوارهای سلول پر بود از دلنوشتههای مادران مبارزی که از دلتنگیهایشان برای فرزندانشان نوشته بودند و رنجهای ”مادران رنج کشیده“ همچون امتداد یک خط طولانی به طول تاریخ بشریت در ذهنم نقش بست. اکنون در زندانی به نام ”اوین“ به همراه ۱۷ زن که ۱۱ نفر آنها مادر و ۳ نفر از آنها کودکانی زیر ۱۰ سال دارند، حبس میکشم.
ما زنان در زندانی هستیم که از داشتن تلفن محروم هستیم (حتی با کودکانمان) و مادران کودکان خردسالشان را هر ۱۵ روز یکبار و با اجازه مقامات قضایی و با حضور مأموران و فقط برای چند دقیقه در آغوش میگیرند یعنی هر ۷۲۰ ساعت مادران و کودکان حدود ۲ساعت میتوانند با هم باشند و از این ملاقات تا ملاقات بعدی زمان بیخبری برای مادران و رنجی فراتر از توان فرزندان خردسال است.
در بند زنان اوین تختخوابهای مادران مزین به عکسهای کودکان است هر از چندی مادری را میبینی که رخ بر گونه یک تصویر میگذارد و در خیال خود کودکش را در آغوش میکشد و میبوید و جان مییابد.
۳ سال پیش فاران حسامی وارد اوین شده است. آن زمان فرزند او آرتین فقط ۳ سال داشت و مادر باید ۴ سال در زندان میماند. اکنون آرتین کوچک ما ۶ ساله است. آرتین زبان گشود و کلمات را با لحن یک کودک شیرین زبان بر زبان راند و فاران هیچ کدام را نشنید.
آرتین رشد کرد و فاران قد کشیدن او را ندید. وقتی فاران به زندان آمد پدر آرتین هم در زندان بود. ۵ سال و نیم پیش وقتی مریم اکبری منفرد به زندان اوین آمد سارای کوچک او ۳و نیم ساله و پگاه ۱۰ ساله و زهرا ۱۱ ساله بودند.
شبهای کودکی سارا بدون شنیدن صدای لالایی مادر و روزهای کودکی او بدون ناز و نوازشهای مادر مهربان سپری شد.
وقتی سارا برای ملاقات با مادر میآمد کودکی ریزنقش بود که روی سکوی ملاقات و پشت شیشههای کثیف که حائلی بین او و مادرش بود مینشست. سارا اکنون قد کشیده و موهایش را بلند کرده و با کفشهای صورتی برای دیدن مادر میآید. مریم ۵ سال و نیم است که در زندان است و او محکوم به تحمل ۱۵ سال زندان شده است و تمام این مدت حتی ۱ ساعت هم مرخصی نرفته است.
مهوش شهریاری درست روز عروسی دخترش نگار بازداشت شد. مادری که در آرزوی دیدن دخترش در لباس سفید عروسی بود قبل از آمدن عروس از آرایشگاه بازداشت شد.
نوعروس وارد خانه شد و مادر را صدا زد. هر چه سراغ مادر را گرفت کسی جوابش را نداد. مهوش اکنون هشتمین سال محکومیت ۲۰ ساله خود را میگذراند. ۷ سال پیش زمانی که فریبا کمال آبادی دستگیر شد ترانهی ۱۳ ساله او دختر نوجوانی بود که بیشترین نیاز را به حضور مادر داشت اما نه تنها در این دوران مادرش در کنار او نبود بلکه ساعتها و روزهای عمر ترانه در راهروهای دادگاهها، و زندانهای مختلف اوین، رجایی شهر و قرچک صرف شد.
ترانه با وجود رتبه بالا از تحصیل در دانشگاه بازماند، ازدواج کرد، اما مادر ترانه با اینکه راضی بود او را برای شرکت در مراسم حتی یک ساعت با مأمور و دستبند اعزام کنند، از شرکت در مراسم عقد دخترش محروم ماند. صدیقه مرادی وقتی ۴ سال پیش به زندان آمد دخترش یاسمن ۱۳ ساله بود. صدیقه تنها یک فرزند دارد. یاسمن طی این ملاقاتها به چشمان مادر خیره نمیشود.
دلیلش را به پدرش گفته است. میترسد گریهاش بگیرد و مادرش را ناراحت کند. او پس از ملاقات با مادرش ساعتها در اتاق خود خلوت میکند.
زهرا زهتابچی ۲ سال پیش وارد زندان شد و مینا ۱۱ ساله و نرگس ۲۰ ساله بودند. دختران هنوز پس از ۲ سال هجران مادر را تاب نمیآورند و آخرین بار با اشک اتاق ملاقات را ترک کردند.
زمان بازداشت زهرا دخترک ۱۱ ساله بود و پدر و مادر و خواهر ۲۰ سالهاش را در یک شب بازداشت کرده بودند. الهام فراهانی ۱ سال پیش وقتی پای به زندان گذاشت پسر و همسرش در زندان بودند و نوههای کوچکش ۱ ساله و ۷ ساله و به حضور او نیاز داشتند.
او در غیاب مردان خانه تکیهگاه فرزندان و نوههایش بود اما او نیز به اوین پای گذاشت. من نیز یک مادرم، مادری که از دیدن هر ۱۵ روز یکبار فرزندانش و حتی شنیدن صدای چون نسیم عزیزانش هم محروم شده است.
اکنون سهم من از فرزندانم تنها یک قطعه عکس است. بیم آن دارم که تصویرشان را در خیالم گم کنم. عکس کیانا و علی را در تختخوابم گذاشتهام.
شب موقع خواب میبوسمشان و شب بخیر میگویم و صبح پس از بر خواستن از خواب عکسها را به آغوش میکشم و صبح بخیر میگویم گاه با اشک گاه با لبخندی تلخ و گزنده، اما با امید به آیندهای روشن. بهاره هدایت و ریحانه حاج ابراهیم دباغ. بهاره و ریحانه ۵ سال و نیم است که در زندان هستند اگر این فرصت از آنها دریغ نمیشد اکنون نه نوعروسان دربند بلکه مادران این سرزمین بودند.
شاید هجر و فراقی ناخواسته بر مادری تحمیل گردد که باز میبایست به کمک او شتافت و مرهمی بر زخمش نهاد، اما فریاد از آن روزی که “عشق و مهر ”مادر بهعنوان وسیله و ابزاری برای فشار بر جامعه، بر خانواده و یا یک انسان مورد سوءاستفاده قرار گیرد.
فریاد از روزی که برای از پای درآوردن زنی، مهر مادرانه او را مستمسکی برای فشار و شکنجه بر او در دست گیرند و حکایت زن و مادر زندانی سیاسی-عقیدتی تلخترین نوع هجران و دوری و با چنین هدفی صورت میگیرد. به راستی مادران دربند اوین به کدامین گناه دچار این هجران و زندان شدهاند؟
چگونه میتوان نگاههای پر التماس کودکان را در هنگام پایان ملاقات و وداع با مادران بیان کرد؟
گویا پلک هم نمیزنند تا دقیق و درست تصویر چهره مادر را بهخاطر بسپارند تا شب بدون حضور گرم و پرمهر مادر سر بر بالین سرد میگذارند حداقل تصویر مادر در خیال کوچکشان گرمابخش وجودشان گردد.
برای مادر زندانی سیاسی-عقیدتی اگر یک روی سکه رنج جانکاه مادرانه از هجر فرزند است، اما با اصالت و برتری دادن دلیل زیستن بر زیستن، روی دیگر سکه شور و سرور و عشق و تلاشی انسانی برای تحقق مفاهیم پرارزش بشریت چون عدالت و آزادی و حقوقبشر است.
ما بر این باوریم که من و مادرانی چون من، زنانه و با مهری مادرانه نه فقط برای آینده کودکان خود بلکه برای آینده کودکان این سرزمین این رنج جانکاه و دلتنگیها را تحمل میکنیم تا روزی شاهد صلح بهمعنای واقعی خود در سرزمین ایران و جهان باشیم چرا که مفهوم صلح فراتر از نبود جنگ است همانگونه که ”مهر و عشق “مادر به فرزند خالصترین و با شکوهترین عشق های عالم است، ”رنج هجران “مادر از فرزند نیز عمیقترین و پر آلامترین رنج بشریت است و این ”مهر و عشق “و ”رنج هجر “مادرانه در انتخابی آگاهانه برای پاسداشت مفاهیم انسانی حکایتها و حرکتهای تاثیرگذار در تاریخ ملتهای جهان ساخته است و سببی برای رشد بشریت شده است.
قصد ندارم این رنج را مقدس جلوه دهم اما نگاهی به تاریخ از گذشته تا حال از دوران ابراهیم، موسی و عیسی نشان میدهد که این مادران بودهاند که در تنگناها راهی برای نجات بشریت گشودهاند و اکنون نیز در بسیاری از مبارزات آزادیخواهانه و مدنی ردپای زنان و مادران را بهوضوح میتوان دید.
سعی کردم این رنج را در حد توان اندکم به تصویر کشم نه برای جلب ترحم و دلسوزی بلکه برای امری فراتر از آن. برای تأکید بر این موضوع که مادر فقط زایشگر نیست بلکه با زاییدن، مادر میشود و مادر مبدأء پیوستگی بشریت است و مردان و سیاستمداران و قدرتمندان نمیتوانند با نگاه پدرسالارانه این حرمت و ارزش جهانشمول بشری را ابزاری برای دست اندازی بر حقوق انسانی قرار دهند.
جای دارد آزادیخواهان و عدالت جویان و انسانهایی که میخواهند انسانیت و عشق را معنایی دوباره بخشند با تاملی دوباره بر مفهوم ”مادر “تلاش نمایند تا ”عشق و مهر “مادر با سیاستهای جنگطلبانه و در کشمکشهای قدرت جویانه و در رفتارهای به دور از اخلاق و انسانیت، به ”هجر و رنج“ مادرانه تبدیل نشود. اگر روزی فرا رسد که بشریت به مهر مادرانه احترام بگذارد و مادر را چون مبدأ پیوستگی بشریت، اصالت و ارزش بخشد، آن روز، روز نجات انسانها خواهد بود.
بیایید با چنین رویکردی به ”مادر“ بر زخم کهنه ”رنج مادران تاریخ “ در سراسر جهان مرهمی بگذاریم. مرهمی بر زخمهای چرکین ناشی از جنگ، زندان، شکنجه و اذیت و آزار بر جان خسته مادران.
نرگس محمدی.
نرگس محمدی خطاب به کمپین حمایت از مادران زندانی:
من یک زن و مادر و فعال حقوقبشر هستم. در این سرزمین هر دو ویژگی یعنی زن بودن به اضافه فعال حقوقبشر بودن جرمی مضاعف است. چرا که از نظر قدرتمندان، وظیفه زن، خانه نشینی و فرزندداری است و اگر زنی که مادر هم هست به جای عرصه خصوصی و خانه پای در عرصه عمومی گذاشته و منتقد قدرت گردد، نه مساوی یک مرد فعال مدنی، سیاسی-عقیدتی بلکه به جرم زن بودن بهطور مضاعف مجازات خواهد شد.
چرا که مرزهای تعریف شده حاکمان، چه بهلحاظ جنسیتی و چه بهلحاظ سیاسی را درهم شکسته است. لذا تأکید میکنم که من یک زن و مادر و یک فعال حقوقبشر هستم. زنی که بهعنوان مادر از کودکان ۳ سالهام جدا شده و به سلولهای انفرادی برده شدم و رنج جانکاه مادران دور از فرزند در زندان را تجربه کردم.
دیوارهای سلول پر بود از دلنوشتههای مادران مبارزی که از دلتنگیهایشان برای فرزندانشان نوشته بودند و رنجهای ”مادران رنج کشیده“ همچون امتداد یک خط طولانی به طول تاریخ بشریت در ذهنم نقش بست. اکنون در زندانی به نام ”اوین“ به همراه ۱۷ زن که ۱۱ نفر آنها مادر و ۳ نفر از آنها کودکانی زیر ۱۰ سال دارند، حبس میکشم.
ما زنان در زندانی هستیم که از داشتن تلفن محروم هستیم (حتی با کودکانمان) و مادران کودکان خردسالشان را هر ۱۵ روز یکبار و با اجازه مقامات قضایی و با حضور مأموران و فقط برای چند دقیقه در آغوش میگیرند یعنی هر ۷۲۰ ساعت مادران و کودکان حدود ۲ساعت میتوانند با هم باشند و از این ملاقات تا ملاقات بعدی زمان بیخبری برای مادران و رنجی فراتر از توان فرزندان خردسال است.
در بند زنان اوین تختخوابهای مادران مزین به عکسهای کودکان است هر از چندی مادری را میبینی که رخ بر گونه یک تصویر میگذارد و در خیال خود کودکش را در آغوش میکشد و میبوید و جان مییابد.
۳ سال پیش فاران حسامی وارد اوین شده است. آن زمان فرزند او آرتین فقط ۳ سال داشت و مادر باید ۴ سال در زندان میماند. اکنون آرتین کوچک ما ۶ ساله است. آرتین زبان گشود و کلمات را با لحن یک کودک شیرین زبان بر زبان راند و فاران هیچ کدام را نشنید.
آرتین رشد کرد و فاران قد کشیدن او را ندید. وقتی فاران به زندان آمد پدر آرتین هم در زندان بود. ۵ سال و نیم پیش وقتی مریم اکبری منفرد به زندان اوین آمد سارای کوچک او ۳و نیم ساله و پگاه ۱۰ ساله و زهرا ۱۱ ساله بودند.
شبهای کودکی سارا بدون شنیدن صدای لالایی مادر و روزهای کودکی او بدون ناز و نوازشهای مادر مهربان سپری شد.
وقتی سارا برای ملاقات با مادر میآمد کودکی ریزنقش بود که روی سکوی ملاقات و پشت شیشههای کثیف که حائلی بین او و مادرش بود مینشست. سارا اکنون قد کشیده و موهایش را بلند کرده و با کفشهای صورتی برای دیدن مادر میآید. مریم ۵ سال و نیم است که در زندان است و او محکوم به تحمل ۱۵ سال زندان شده است و تمام این مدت حتی ۱ ساعت هم مرخصی نرفته است.
مهوش شهریاری درست روز عروسی دخترش نگار بازداشت شد. مادری که در آرزوی دیدن دخترش در لباس سفید عروسی بود قبل از آمدن عروس از آرایشگاه بازداشت شد.
نوعروس وارد خانه شد و مادر را صدا زد. هر چه سراغ مادر را گرفت کسی جوابش را نداد. مهوش اکنون هشتمین سال محکومیت ۲۰ ساله خود را میگذراند. ۷ سال پیش زمانی که فریبا کمال آبادی دستگیر شد ترانهی ۱۳ ساله او دختر نوجوانی بود که بیشترین نیاز را به حضور مادر داشت اما نه تنها در این دوران مادرش در کنار او نبود بلکه ساعتها و روزهای عمر ترانه در راهروهای دادگاهها، و زندانهای مختلف اوین، رجایی شهر و قرچک صرف شد.
ترانه با وجود رتبه بالا از تحصیل در دانشگاه بازماند، ازدواج کرد، اما مادر ترانه با اینکه راضی بود او را برای شرکت در مراسم حتی یک ساعت با مأمور و دستبند اعزام کنند، از شرکت در مراسم عقد دخترش محروم ماند. صدیقه مرادی وقتی ۴ سال پیش به زندان آمد دخترش یاسمن ۱۳ ساله بود. صدیقه تنها یک فرزند دارد. یاسمن طی این ملاقاتها به چشمان مادر خیره نمیشود.
دلیلش را به پدرش گفته است. میترسد گریهاش بگیرد و مادرش را ناراحت کند. او پس از ملاقات با مادرش ساعتها در اتاق خود خلوت میکند.
زهرا زهتابچی ۲ سال پیش وارد زندان شد و مینا ۱۱ ساله و نرگس ۲۰ ساله بودند. دختران هنوز پس از ۲ سال هجران مادر را تاب نمیآورند و آخرین بار با اشک اتاق ملاقات را ترک کردند.
زمان بازداشت زهرا دخترک ۱۱ ساله بود و پدر و مادر و خواهر ۲۰ سالهاش را در یک شب بازداشت کرده بودند. الهام فراهانی ۱ سال پیش وقتی پای به زندان گذاشت پسر و همسرش در زندان بودند و نوههای کوچکش ۱ ساله و ۷ ساله و به حضور او نیاز داشتند.
او در غیاب مردان خانه تکیهگاه فرزندان و نوههایش بود اما او نیز به اوین پای گذاشت. من نیز یک مادرم، مادری که از دیدن هر ۱۵ روز یکبار فرزندانش و حتی شنیدن صدای چون نسیم عزیزانش هم محروم شده است.
اکنون سهم من از فرزندانم تنها یک قطعه عکس است. بیم آن دارم که تصویرشان را در خیالم گم کنم. عکس کیانا و علی را در تختخوابم گذاشتهام.
شب موقع خواب میبوسمشان و شب بخیر میگویم و صبح پس از بر خواستن از خواب عکسها را به آغوش میکشم و صبح بخیر میگویم گاه با اشک گاه با لبخندی تلخ و گزنده، اما با امید به آیندهای روشن. بهاره هدایت و ریحانه حاج ابراهیم دباغ. بهاره و ریحانه ۵ سال و نیم است که در زندان هستند اگر این فرصت از آنها دریغ نمیشد اکنون نه نوعروسان دربند بلکه مادران این سرزمین بودند.
شاید هجر و فراقی ناخواسته بر مادری تحمیل گردد که باز میبایست به کمک او شتافت و مرهمی بر زخمش نهاد، اما فریاد از آن روزی که “عشق و مهر ”مادر بهعنوان وسیله و ابزاری برای فشار بر جامعه، بر خانواده و یا یک انسان مورد سوءاستفاده قرار گیرد.
فریاد از روزی که برای از پای درآوردن زنی، مهر مادرانه او را مستمسکی برای فشار و شکنجه بر او در دست گیرند و حکایت زن و مادر زندانی سیاسی-عقیدتی تلخترین نوع هجران و دوری و با چنین هدفی صورت میگیرد. به راستی مادران دربند اوین به کدامین گناه دچار این هجران و زندان شدهاند؟
چگونه میتوان نگاههای پر التماس کودکان را در هنگام پایان ملاقات و وداع با مادران بیان کرد؟
گویا پلک هم نمیزنند تا دقیق و درست تصویر چهره مادر را بهخاطر بسپارند تا شب بدون حضور گرم و پرمهر مادر سر بر بالین سرد میگذارند حداقل تصویر مادر در خیال کوچکشان گرمابخش وجودشان گردد.
برای مادر زندانی سیاسی-عقیدتی اگر یک روی سکه رنج جانکاه مادرانه از هجر فرزند است، اما با اصالت و برتری دادن دلیل زیستن بر زیستن، روی دیگر سکه شور و سرور و عشق و تلاشی انسانی برای تحقق مفاهیم پرارزش بشریت چون عدالت و آزادی و حقوقبشر است.
ما بر این باوریم که من و مادرانی چون من، زنانه و با مهری مادرانه نه فقط برای آینده کودکان خود بلکه برای آینده کودکان این سرزمین این رنج جانکاه و دلتنگیها را تحمل میکنیم تا روزی شاهد صلح بهمعنای واقعی خود در سرزمین ایران و جهان باشیم چرا که مفهوم صلح فراتر از نبود جنگ است همانگونه که ”مهر و عشق “مادر به فرزند خالصترین و با شکوهترین عشق های عالم است، ”رنج هجران “مادر از فرزند نیز عمیقترین و پر آلامترین رنج بشریت است و این ”مهر و عشق “و ”رنج هجر “مادرانه در انتخابی آگاهانه برای پاسداشت مفاهیم انسانی حکایتها و حرکتهای تاثیرگذار در تاریخ ملتهای جهان ساخته است و سببی برای رشد بشریت شده است.
قصد ندارم این رنج را مقدس جلوه دهم اما نگاهی به تاریخ از گذشته تا حال از دوران ابراهیم، موسی و عیسی نشان میدهد که این مادران بودهاند که در تنگناها راهی برای نجات بشریت گشودهاند و اکنون نیز در بسیاری از مبارزات آزادیخواهانه و مدنی ردپای زنان و مادران را بهوضوح میتوان دید.
سعی کردم این رنج را در حد توان اندکم به تصویر کشم نه برای جلب ترحم و دلسوزی بلکه برای امری فراتر از آن. برای تأکید بر این موضوع که مادر فقط زایشگر نیست بلکه با زاییدن، مادر میشود و مادر مبدأء پیوستگی بشریت است و مردان و سیاستمداران و قدرتمندان نمیتوانند با نگاه پدرسالارانه این حرمت و ارزش جهانشمول بشری را ابزاری برای دست اندازی بر حقوق انسانی قرار دهند.
جای دارد آزادیخواهان و عدالت جویان و انسانهایی که میخواهند انسانیت و عشق را معنایی دوباره بخشند با تاملی دوباره بر مفهوم ”مادر “تلاش نمایند تا ”عشق و مهر “مادر با سیاستهای جنگطلبانه و در کشمکشهای قدرت جویانه و در رفتارهای به دور از اخلاق و انسانیت، به ”هجر و رنج“ مادرانه تبدیل نشود. اگر روزی فرا رسد که بشریت به مهر مادرانه احترام بگذارد و مادر را چون مبدأ پیوستگی بشریت، اصالت و ارزش بخشد، آن روز، روز نجات انسانها خواهد بود.
بیایید با چنین رویکردی به ”مادر“ بر زخم کهنه ”رنج مادران تاریخ “ در سراسر جهان مرهمی بگذاریم. مرهمی بر زخمهای چرکین ناشی از جنگ، زندان، شکنجه و اذیت و آزار بر جان خسته مادران.
نرگس محمدی.