ویسواوا شیمبورسکا (wisvava shimborska)
شاعر لهستان - برنده جایزه نوبل ادبیات 1996
در مورد واژهی «آینده» صحبت میکنم،
در حالیکه اولین هجای آن در گذشته قرار دارد،
وقتی در مورد «سکوت» میگویم
همان هنگام او را نابود میسازم،
و آنگاه که از «هیچ چیز» سخن به میان میآورم،
چیزی را میسازم که پیکرهاش با «نبودن» همخوانی ندارد.
شاعر لهستان - برنده جایزه نوبل ادبیات 1996
در مورد واژهی «آینده» صحبت میکنم،
در حالیکه اولین هجای آن در گذشته قرار دارد،
وقتی در مورد «سکوت» میگویم
همان هنگام او را نابود میسازم،
و آنگاه که از «هیچ چیز» سخن به میان میآورم،
چیزی را میسازم که پیکرهاش با «نبودن» همخوانی ندارد.

ماریا ویسواوا آنا شیمبورسکا، در 2 جولای 1923 در شهر پرونت (Prowent) در لهستان به دنیا آمد، او بعدها در شهر قدیمی کراکوف (Kraków) در کنار ساحل رودخانهی «وی سوا»، اقامت گزید. شهری که کانون افسانه و عرفان در سرزمینی که ادبیات جهان، وامدار آن است شناخته میشود. ماریا بیشتر آثار خود را در این شهر معنوی و مقدس خلق کرده است. آثاری زیبا که مسیری فراتر از روح انسانها را در نوردیده است. اشعار او، زبان یک زن یا یک قشر یا یک گروه یا طایفهی خاص نیست. بلکه زبان همهی جهان، برای بیان عشق، مرگ، خوشی و رنج میباشد.
پدر ماریا، وینچنزی، پیشکار یک میهنپرست و یک حامی امور خیریه بود. در آغاز جنگ جهانی دوم شیمبورسکا تحصیلاتش را در کلاسهای زیرزمینی ادامه داد. او در سال 1943 بهعنوان کارمند راهآهن استخدام شد، تا از استرداد خود به آلمان جلوگیری کند. در همین دوران بود که او با ترسیم نقاشیهایی برای یک کتاب انگلیسی و تکمیل متنهای آن، اولین کار هنری خود را انجام داد.
شعر زیر توصیفی ساده و بیآلایش از مرگ، به قلم ماریا است:
آنکس که میگوید او قادر مطلق است
خود گواه زندهیی است از اینکه چنین نیست.
هیچ حیاتی نیست که نتواند جاودانه گردد
حتی اگر شده
برای لحظهیی...
شیمبورسکا بهعنوان شاعر شناخته شدهاست، اما در لهستان کتابهای او به سطح فروش آثار برجستهترین نثر نویسان رسید. او بهخاطر کارهای شاعرانهاش که با ظرافتهای طنزآمیز، محتوای تاریخی و زیستشناسانه را بیان میکند جایزهی نوبل ادبیات سال 1996 را به خودش اختصاص داد. او تلاش میکند در کارهایش بخشهایی از حقیقت انسان را روشن کند. و همین باعث شد که در سطح بینالمللی بهتر شناخته شود. آثار او به انگلیسی و بسیاری از زبانهای اروپایی و عربی و عبری و ژاپنی و چینی ترجمه شده است.
از سال 1945 او مطالعهی خودش را در مورد ادبیات لهستان رو شروع کرد و در مارس 1945 اولین شعرش را بهنام «در جستجوی واژه ها» در روزنامه منتشر کرد. اشعار او به مدت چند سال در روزنامهها و مجلات فصلی منتشر میشدند. در سال 1948 او بهدلیل وضعیت مالی و فقر مجبور شد بدون اخذ هیچ مدرکی از ادامه تحصیل چشمپوشی کند.
او مانند روشنفکران لهستان بعد از جنگ، به جمهوری لهستان پایبند ماند. در نخستین مجموعه کارهایش بهنام «ما به این خاطر زندگی میکنیم» میتوان گرایشات تفکر سوسیالیستی را دید. در یکی از مجموعه اشعاری که وی در این دوران سروده است شعری برای لنین نیز به چشم میخورد اگر چه او بعدها کارهای اولیهاش را نقد کرد. با این وجود حزب را تا سال 1966 ترک نکرد. او همزمان شروع به ارتباط با مخالفان کرده و خواستار آزادی بیان شد.
”آندرس بودی گورد ”یکی از دوستان نزدیک و مترجم آثار او، در مورد او میگوید: «شیمبورسکا، بهمعنای واقعی کلمه، یک هنرمند است». کار او همچون کار هنرمندی است که با قطعات رنگارنگی از شیشه و کریستال، لوحی یا تابلویی زیبا را خلق میکند. کاری که در آن باید قطعاتی با برشهای دقیق و رنگهای متناسب را یافت و ساخت، سپس آنها را کنار هم چید و یک اثر دلانگیز و زیبا را خلق کرد. البته اما ابزار شیمبورسکا کلمات هستند و نه شیشه. با اینحال روند خلق اثر تقریباً مشابه است.
شیمبورسکا برای بیان اندیشهها و وسوسههای فلسفی از روشهای ادبی خود مانند طنز موشکافانه، و پارادوکس یا ناسازه نویسی جدل انگیز، و بیپیرایگی بهره میگرفت. بسیاری از شعرهای او در مورد جنگ و تروریسم است. شعر او تحتتاثیر تجاربش بود و آیینهای از زمان و فرهنگ دورهی زندگیاش است. او همیشه به همه چیز از دیدگاهی متفاوت نگاه میکرد.

پیاز چیز دیگری ست
دل و روده ندارد
تا مغز مغز پیاز است
تا حد پیاز بودن
پیاز بودن... از بیرون
پیاز بودن تا ریشه
پیاز میتواند بیدلهره ای
به درونش نگاه کند
در ما بیگانگی و وحشیگری ست
که پوست به زحمت آن را پوشانده
جهنم بافتهای داخلی در ماست
کالبدی پرشور
اما در پیاز به جای رودههای پیچ در پیچ
فقط پیاز است
پیاز چندین برابر عریان تر است
تا عمق، شبیه خودش!
شعر شیمبورسکا با نام «هیچ چیز دوباره» به یک ترانه تبدیل شد که بهوسیله مونکوفسکی (Andrzej Munkowski ) ساخته شد، این ترانه در سال 1965 شعر شیمبورسکا را در لهستان به میان مردم برد. مونکوفسکی، خوانندهی راک که این ترانه را اجرا کرد موجی دیگر از شناخت جایگاه شعر و ادبیات شیمبورسکا به همراه آورد. اشعار او الهامبخش برخی از آهنگسازان مشهور لهستان است.
همچنین یکی از اشعار وی به نام «عشق در اولین نما»، در فیلم «به چپ بچرخ، به راست بچرخ»، مورد استفاده قرار گرفت.
اشعار شیمبورسکا، بسیار ساده و قابل فهم است. او واژه ها را بسیار دقیق انتخاب کرده و کنار هم میچیند.
دل و روده ندارد
تا مغز مغز پیاز است
تا حد پیاز بودن
پیاز بودن... از بیرون
پیاز بودن تا ریشه
پیاز میتواند بیدلهره ای
به درونش نگاه کند
در ما بیگانگی و وحشیگری ست
که پوست به زحمت آن را پوشانده
جهنم بافتهای داخلی در ماست
کالبدی پرشور
اما در پیاز به جای رودههای پیچ در پیچ
فقط پیاز است
پیاز چندین برابر عریان تر است
تا عمق، شبیه خودش!
شعر شیمبورسکا با نام «هیچ چیز دوباره» به یک ترانه تبدیل شد که بهوسیله مونکوفسکی (Andrzej Munkowski ) ساخته شد، این ترانه در سال 1965 شعر شیمبورسکا را در لهستان به میان مردم برد. مونکوفسکی، خوانندهی راک که این ترانه را اجرا کرد موجی دیگر از شناخت جایگاه شعر و ادبیات شیمبورسکا به همراه آورد. اشعار او الهامبخش برخی از آهنگسازان مشهور لهستان است.
همچنین یکی از اشعار وی به نام «عشق در اولین نما»، در فیلم «به چپ بچرخ، به راست بچرخ»، مورد استفاده قرار گرفت.
اشعار شیمبورسکا، بسیار ساده و قابل فهم است. او واژه ها را بسیار دقیق انتخاب کرده و کنار هم میچیند.
داوران کمیتهی ادبی جایزهی نوبل در توصیف وی، او را «موتسارت شعر» خوانده بودند. کسی که ظرافتهای زبانی را با «شور و هیجانهای بتهوونی» در هم آمیخته است.
” «زندگی چیست؟» - کسی در نامهیی میپرسد- کسی که من نیز میخواستم از او همین را بپرسم- باز هم مثل همیشه و مثل همان پرسشی که در آغاز آمد، هیچ سؤالی فوریتر از سؤالهای ساده و بیتکلف نیستند“..
شیمبورسکا هیچگاه از هنر خود سخن نگفت و این را برعهده منتقدان آثار خود میداند. او ترجیح میدهد تا در مورد آثار دیگران صحبت کند تا اینکه از آثار خود حرف بزند. و اینگونه تواضع و فروتنی خود را به نمایش میگذارد.

” «زندگی چیست؟» - کسی در نامهیی میپرسد- کسی که من نیز میخواستم از او همین را بپرسم- باز هم مثل همیشه و مثل همان پرسشی که در آغاز آمد، هیچ سؤالی فوریتر از سؤالهای ساده و بیتکلف نیستند“..
شیمبورسکا هیچگاه از هنر خود سخن نگفت و این را برعهده منتقدان آثار خود میداند. او ترجیح میدهد تا در مورد آثار دیگران صحبت کند تا اینکه از آثار خود حرف بزند. و اینگونه تواضع و فروتنی خود را به نمایش میگذارد.

از شیمبورسکا آثار متعددی به چاپ رسیده که بهخصوص در لهستان استقبال زیادی از آنها شدهاست کتابهایی مانند: «پرسشگری از خود» (Questioning Yourself)، فراخواندن یتی (Calling Out to Yeti )، نمک (Salt)، یک عدد بزرگ (A Large Number)، از نگاه یک دانه شن (View with a Grain of Sand)، صد شعر صد شادی (100 Poems – 100 Happiness’s)
شیمبورسکار در حالی که بر روی آخرین اشعارش کار میکرد، اول فوریهی 2012 در سن 88سالگی درگذشت، او که در طول عمرش جوایز زیادی را نصیب خود کرده بود، در کتاب برندگان جایزهی نوبل نیز ماندگار شد:
ترجیح میدهم نگویم که همهاش تقصیر عقل است
استثناها را ترجیح میدهم
ترجیح میدهم زودتر بیرون بروم
ترجیح میدهم با پزشکان درباره چیزهای دیگر صحبت کنم
تصاویر قدیمی راه راه را ترجیح میدهم
خندهدار بودن شعر گفتن را
به خندهدار بودن شعر نگفتن ترجیح میدهم
اخلاق گرایانی را ترجیح میدهم که هیچ وعدهیی نمیدهند
خوبیهای هشیارانه را بر خوبیهای بیش از حد زود باورانه ترجیح میدهم
منطقهی غیرنظامی را ترجیح میدهم
کشورهای تسخیر شده را بر کشورهای تسخیر کننده ترجیح میدهم
ترجیح میدهم به چیزی ایراد بگیرم
برگ های بیگل را بر گلهای بیبرگ ترجیح میدهم
چشم های روشن را ترجیح میدهم چرا که چشم های من تیره است
کشوها را ترجیح میدهم
چیزهای زیادی را که اینجا از آنها نام نبردم
بر چیزهای زیادی که اینجا از آنها نامی برده نشد ترجیح میدهم
صفرهای آزاد را بر صفرهای به صف شده برای عدد شدن ترجیح میدهم.
شیمبورسکار در حالی که بر روی آخرین اشعارش کار میکرد، اول فوریهی 2012 در سن 88سالگی درگذشت، او که در طول عمرش جوایز زیادی را نصیب خود کرده بود، در کتاب برندگان جایزهی نوبل نیز ماندگار شد:
ترجیح میدهم نگویم که همهاش تقصیر عقل است
استثناها را ترجیح میدهم
ترجیح میدهم زودتر بیرون بروم
ترجیح میدهم با پزشکان درباره چیزهای دیگر صحبت کنم
تصاویر قدیمی راه راه را ترجیح میدهم
خندهدار بودن شعر گفتن را
به خندهدار بودن شعر نگفتن ترجیح میدهم
اخلاق گرایانی را ترجیح میدهم که هیچ وعدهیی نمیدهند
خوبیهای هشیارانه را بر خوبیهای بیش از حد زود باورانه ترجیح میدهم
منطقهی غیرنظامی را ترجیح میدهم
کشورهای تسخیر شده را بر کشورهای تسخیر کننده ترجیح میدهم
ترجیح میدهم به چیزی ایراد بگیرم
برگ های بیگل را بر گلهای بیبرگ ترجیح میدهم
چشم های روشن را ترجیح میدهم چرا که چشم های من تیره است
کشوها را ترجیح میدهم
چیزهای زیادی را که اینجا از آنها نام نبردم
بر چیزهای زیادی که اینجا از آنها نامی برده نشد ترجیح میدهم
صفرهای آزاد را بر صفرهای به صف شده برای عدد شدن ترجیح میدهم.