سکوت چیست؟ کدام بامداد؟ چه رؤیایی؟ کجاست سبزه زار؟ چه کوهی؟ و براستی! کدام امید؟ سوالاتی که میتواند با خواندن شعر زیر به ذهن خطور کند.
«از شکاف برقعه
راهی سایه سار پوشیده از سکوت
پگاه بود، بامداد
غرق در رویا نگاهم
مانده در سبزه زار پیرامون، در آسمان
نگاهم
در کوه بلند، در خانههای تازه، در جهان نو
نگاهم
آهسته، آرام، رفتن میبرد مرا
سکوت، سکوت
جسته خسته، سرشار دل از آرزو، از امید.»..
در نگاه اول این کلمات را جدا از هم میبینم و شاید نتوانیم به آن معنای واحدی بدهیم. ولی وقتی به زندگی و شخصیت شاعر آن نگاهی میکنیم، میتوانیم بهمعنای واحد این اشعار پی ببریم. معنایی که تماماً از دل احساسات و شور عمیق شاعر بزرگ کرد «عبدالله گوران» فوران کرده و خودش را در قالب این کلمات به نمایش گذاشته. شاعری که قلبش مالامال از امید بود و خود را در رودخانه پرتلاطم زندگی، ترانهخوان عشق مردم میدید و هر خواننده را با هر شعرش، مثل اینکه با دست خودش، بهکنار این رود میبرد و او را سیراب میکند.
«عبدالله گوران» در سال ۱۹۰۴ در شهر حلبچه عراق بهدنیا آمد. در سال ۱۹۱۲ به مدرسه علمیه کرکوک رفت. سال ۱۹۲۶ در ادارهای مشغول بهکار شده و از همان سال زندگی ادبی خود را نیز شروع کرد. او در سال ۱۹۵۸ در دانشکده بغداد، استاد زبان و ادبیات کردی شد. یک سال بعد سردبیری ماهنامهی ادبی «شفق» را بهعهده گرفت. در سال ۱۹۲۵ تحت عنوان معلم مدرسه، در حلبچه مشغول به کار شد و تا سال ۱۹۳۷ در مدارس آن منطقه به تدریس اشتغال داشت. در سال 1952 مسئولیت روزنامه ژین (زندگی) را عهدهدار شد و تا سپتامبر ۱۹۵۴ در این روزنامه ماندگار بود. سال ۱۹۶۲ بهواسطهی بیماری بهمدت سه ماه در یکی از بیمارستانهای شهر مسکو بستری بود. اما سلامتیاش را باز نیافت و سرانجام در همان سال پس از بازگشت به زادگاهش در حلبچه از دنیا رفت. آثار او عبارتند از: بهشت و یادگار، یادگار کهن، اشک و هنر، سرشت و دورن، ...
گوران، یکی از بزرگترین شاعران قرن بیستم عراق شمرده میشود. در واقع گوران را میتوان معمار و پدر شعر امروز کردستان لقب داد. در آن ایام در سیستمهای سیاسی، اجتماعی قرن بیستم تغییرات بزرگی صورت پذیرفته بود و میبایست چنین تغییری نیز در این برهه در ادبیات، توسط کسی که از هنجارشکنی بیمی نداشته باشد صورت میگرفت. وی پدیدآورنده چنین تغییراتی در ذات و لایههای رویی ادبیات بود. در واقع او نیز به مانند نیما، قافیه را به ضرورت شعر تغییر داد. زبان اشعار او بهخصوص در شعرهای ساده و معاصرتر، از زبانی بهغایت ساده و برآمده از دل طبیعت بکر کردستان برخوردار است. تفسیر پذیری شعر او که بهسادگی زبانی شعرش تکیه زده، باعث شده تا مخاطب بتواند از پس هر شعر به تفسیری مرتبط با طبیعت واژگان او برسد.
آنچه هست این است که کسی نمیتواند منکر توانایی استعداد و ذهن پویا و جستجوگر گوران شود. او در میدانهای ادبیات، روزنامهنگاری، و سیاست با دیدی هوشیار و با آفرینش و زیبایی، در جستجوی آزادی و درمان رنج و زخم انسانهای دردمند دوران بود.
ادبیات گوران، از قله رفیع ادبیات یعنی «مولوی» تاثیر فراوان میگرفت. این انس به حدی بود که عدهیی گوران را روح مولوی خواندند.
او با شناخت گذشته و دریافت و درک درست از زمان خود، گذشته و حال شعر کردی را بههم گره زده است، و نوسازی ادبیات کردی، بهخصوص شعر را با این نگاه آغاز کرده است. شکی نیست که گوران بسان هر ادیب توانمند دیگر اندیشهای پویا، فکری روشن و حساسیتهای جامعه و دوران خود را درک کرده است. چالشهای موجود، بحرانها و خواستهای مردم به شکلی خواست و دلمشغولیهایی گوران نیز بودهاند.
این شاعر بزرگ، با توانایی خاص خود، بازآفرینیهای زیبا و به یاد ماندنی را نیز از این راه خلق نموده است که میتوان به کار زیبای گوران در رابطه با شعر (رستاخیز شهریاران ایران) عشقی اشاره کرد.
بخش ترجمههای گوران از ادبیات جهان نیز قابلتوجه است. ترجمهی اشعاری از ناظم حکمت، محمد مهدی جواهری، معروف رصافی، حافظ، عشقی، هاتف و ترجمه نزدیک به شصت رباعی خیام به کردی نیز از جمله کارهای وی است.
گوران در پیوند با سبک و محتوای کار شعری خود میگوید: «اشعار من سراسر در جهان زیبایی و دلدادگی سیر میکنند، من از زمان سرودن با دو شیوه نو و کهن شعر را سرودهام، من این دو شیوه را شانه به شانه هم پیش آوردم تا زمانی که فکر کردم دیگر برای همیشه شیوهی کهن را کنار نهادم. شیوه نوین که برآمده از وزن ملی ما است، در میان مردم ریشه دیرینه دارد و فکر میکنم با خصوصیات زبان کردی سازگارتر است».
اما باید گفت شعر کردی با گوران، دیگر به جهانی دیگر راه یافت. روحی که او در جسم شعر کردی دمید راهنمای شاعران بعد از خودش در قرون و اعصار آینده خواهد بود.
گوران بعد از کلمه «امید» در شعری که در ابتدای سطور بالا آن را با جمله «از شکاف برقعه» آغاز کرده بود، شعرش را اینگونه بپایان رساند:
«نگاهم چگونه از سکوت خود را جست
ندانم؟
پیکری از پری نمایان در برم
در عبا هر چند که پیچد
اما جهانی از کرشمه، زیبایی عیان بود
کبک خرام، بالا بلند، شیرین شیرین
پا ماهی، سفید و ابریشمین
میرفتم و نگاه دزدانم گاه گاهی
موجی از زیبایی را میربود در زیر عبا را
به رفتن کبک، عشوه طاوس و قمری
چابک و راه وار میپیمود راه را
مانده برسیمهان چند گامی
شکافی در برقعه افتاد و
پر شدم از چشمی، نگاهی.»..
«از شکاف برقعه
راهی سایه سار پوشیده از سکوت
پگاه بود، بامداد
غرق در رویا نگاهم
مانده در سبزه زار پیرامون، در آسمان
نگاهم
در کوه بلند، در خانههای تازه، در جهان نو
نگاهم
آهسته، آرام، رفتن میبرد مرا
سکوت، سکوت
جسته خسته، سرشار دل از آرزو، از امید.»..
در نگاه اول این کلمات را جدا از هم میبینم و شاید نتوانیم به آن معنای واحدی بدهیم. ولی وقتی به زندگی و شخصیت شاعر آن نگاهی میکنیم، میتوانیم بهمعنای واحد این اشعار پی ببریم. معنایی که تماماً از دل احساسات و شور عمیق شاعر بزرگ کرد «عبدالله گوران» فوران کرده و خودش را در قالب این کلمات به نمایش گذاشته. شاعری که قلبش مالامال از امید بود و خود را در رودخانه پرتلاطم زندگی، ترانهخوان عشق مردم میدید و هر خواننده را با هر شعرش، مثل اینکه با دست خودش، بهکنار این رود میبرد و او را سیراب میکند.
«عبدالله گوران» در سال ۱۹۰۴ در شهر حلبچه عراق بهدنیا آمد. در سال ۱۹۱۲ به مدرسه علمیه کرکوک رفت. سال ۱۹۲۶ در ادارهای مشغول بهکار شده و از همان سال زندگی ادبی خود را نیز شروع کرد. او در سال ۱۹۵۸ در دانشکده بغداد، استاد زبان و ادبیات کردی شد. یک سال بعد سردبیری ماهنامهی ادبی «شفق» را بهعهده گرفت. در سال ۱۹۲۵ تحت عنوان معلم مدرسه، در حلبچه مشغول به کار شد و تا سال ۱۹۳۷ در مدارس آن منطقه به تدریس اشتغال داشت. در سال 1952 مسئولیت روزنامه ژین (زندگی) را عهدهدار شد و تا سپتامبر ۱۹۵۴ در این روزنامه ماندگار بود. سال ۱۹۶۲ بهواسطهی بیماری بهمدت سه ماه در یکی از بیمارستانهای شهر مسکو بستری بود. اما سلامتیاش را باز نیافت و سرانجام در همان سال پس از بازگشت به زادگاهش در حلبچه از دنیا رفت. آثار او عبارتند از: بهشت و یادگار، یادگار کهن، اشک و هنر، سرشت و دورن، ...
گوران، یکی از بزرگترین شاعران قرن بیستم عراق شمرده میشود. در واقع گوران را میتوان معمار و پدر شعر امروز کردستان لقب داد. در آن ایام در سیستمهای سیاسی، اجتماعی قرن بیستم تغییرات بزرگی صورت پذیرفته بود و میبایست چنین تغییری نیز در این برهه در ادبیات، توسط کسی که از هنجارشکنی بیمی نداشته باشد صورت میگرفت. وی پدیدآورنده چنین تغییراتی در ذات و لایههای رویی ادبیات بود. در واقع او نیز به مانند نیما، قافیه را به ضرورت شعر تغییر داد. زبان اشعار او بهخصوص در شعرهای ساده و معاصرتر، از زبانی بهغایت ساده و برآمده از دل طبیعت بکر کردستان برخوردار است. تفسیر پذیری شعر او که بهسادگی زبانی شعرش تکیه زده، باعث شده تا مخاطب بتواند از پس هر شعر به تفسیری مرتبط با طبیعت واژگان او برسد.
آنچه هست این است که کسی نمیتواند منکر توانایی استعداد و ذهن پویا و جستجوگر گوران شود. او در میدانهای ادبیات، روزنامهنگاری، و سیاست با دیدی هوشیار و با آفرینش و زیبایی، در جستجوی آزادی و درمان رنج و زخم انسانهای دردمند دوران بود.
ادبیات گوران، از قله رفیع ادبیات یعنی «مولوی» تاثیر فراوان میگرفت. این انس به حدی بود که عدهیی گوران را روح مولوی خواندند.
او با شناخت گذشته و دریافت و درک درست از زمان خود، گذشته و حال شعر کردی را بههم گره زده است، و نوسازی ادبیات کردی، بهخصوص شعر را با این نگاه آغاز کرده است. شکی نیست که گوران بسان هر ادیب توانمند دیگر اندیشهای پویا، فکری روشن و حساسیتهای جامعه و دوران خود را درک کرده است. چالشهای موجود، بحرانها و خواستهای مردم به شکلی خواست و دلمشغولیهایی گوران نیز بودهاند.
این شاعر بزرگ، با توانایی خاص خود، بازآفرینیهای زیبا و به یاد ماندنی را نیز از این راه خلق نموده است که میتوان به کار زیبای گوران در رابطه با شعر (رستاخیز شهریاران ایران) عشقی اشاره کرد.
بخش ترجمههای گوران از ادبیات جهان نیز قابلتوجه است. ترجمهی اشعاری از ناظم حکمت، محمد مهدی جواهری، معروف رصافی، حافظ، عشقی، هاتف و ترجمه نزدیک به شصت رباعی خیام به کردی نیز از جمله کارهای وی است.
گوران در پیوند با سبک و محتوای کار شعری خود میگوید: «اشعار من سراسر در جهان زیبایی و دلدادگی سیر میکنند، من از زمان سرودن با دو شیوه نو و کهن شعر را سرودهام، من این دو شیوه را شانه به شانه هم پیش آوردم تا زمانی که فکر کردم دیگر برای همیشه شیوهی کهن را کنار نهادم. شیوه نوین که برآمده از وزن ملی ما است، در میان مردم ریشه دیرینه دارد و فکر میکنم با خصوصیات زبان کردی سازگارتر است».
اما باید گفت شعر کردی با گوران، دیگر به جهانی دیگر راه یافت. روحی که او در جسم شعر کردی دمید راهنمای شاعران بعد از خودش در قرون و اعصار آینده خواهد بود.
گوران بعد از کلمه «امید» در شعری که در ابتدای سطور بالا آن را با جمله «از شکاف برقعه» آغاز کرده بود، شعرش را اینگونه بپایان رساند:
«نگاهم چگونه از سکوت خود را جست
ندانم؟
پیکری از پری نمایان در برم
در عبا هر چند که پیچد
اما جهانی از کرشمه، زیبایی عیان بود
کبک خرام، بالا بلند، شیرین شیرین
پا ماهی، سفید و ابریشمین
میرفتم و نگاه دزدانم گاه گاهی
موجی از زیبایی را میربود در زیر عبا را
به رفتن کبک، عشوه طاوس و قمری
چابک و راه وار میپیمود راه را
مانده برسیمهان چند گامی
شکافی در برقعه افتاد و
پر شدم از چشمی، نگاهی.»..