راستی چرا مقاومت ایران هر سال به گردهمایی فراخوان میدهد؟ چرا باید در این اجتماع شرکت کرد؟
آیا این یک وظیفه مبرم و ضروری و حیاتی است؟ اگر آری، چرا؟
در جستجوی پاسخ این پرسش، یک عبارت که بهعنوان شعار اصلی این گردهمایی انتخاب شده، راهنمای خوبی است: میتوان و باید!
این شعار امید است. شعار توانستن، شعاری که ابتدا مریم رجوی در جریان یک انقلاب درونی در سازمان مجاهدین، و سپس در تحول بزرگی در ارتش آزادی ایران آن را اعلام کرد. بعد از آن که یک انقلاب درونی در توانمندی زنان و مردان این مقاومت گل داد و به ثمر نشست.
اما این شعار همچنان بهعنوان یکی از شعارهای اصلی این مقاومت باقی ماند. و هر چه در ایران بر طبل سرکوب و نومیدی کوبیده شد، این شعار رنگ و درخشش بیشتری گرفت. از دایرهی مجاهدین و ارتش آزادی فراتر رفت و در میان ایرانیان پشتیبان مقاومت گسترش یافت و در این سالها، یک ضرورت و معنای بیشتری یافت. وقتی آخوندها بعد از قیام 88 سرکوب را تا سطح بینظیرترین سرکوبهای تاریخ شدت بخشیدند، و مردم را در فقر و گرسنگی بینظیر فرو بردند، تا بگویند از ایران دیگر صدایی بلند نخواهد شد، باز این شعار ضرورت فریاد کردن پیدا کرد. این بود که هر سال از گردهمایی ایرانیان صدای ایستادهام صدای سرنگون میکنم، برخاست. و البته امسال که اعدامها بیداد میکند و سی میلیون مردم ایران گرفتار فقرند و آخوندها بیش از هر زمان دیگر پیام نومیدی میپراکنند، این شعار فضای رعب و یأس را میشکند و به مردم ایران میگوید، شعلهٴ امید روشن است.
اما باز هم این نهایت حرف نیست. شعار میتوان و باید یک ظرفیت دیگر هم امسال دارد؟ رو به منطقهٴ خاورمیانه. رو به خلقهای سوریه، عراق، و... خلقهایی که از خنجر دخالت همین رژیم ارتجاعی و خونریز ولایتفقیه زخمی شدهاند و گرفتار توطئهها و جنگها و انفجارها گشتهاند.
بله! این شعار به کل خاورمیانه میگوید: اتفاقاً از همین ایران، صدایی هست، صدای حقیقی ملت ایران، که میتواند بر تمامی دردهای خاورمیانه نیز مرهم بگذارد. با برافکندن سر اژدهای بنیادگرایی در بیت ولایتفقیه.
پس آنها گردهم میآیند تا مرهم همهٴ زخمهای ایران و خاورمیانه را به دنیا نشان دهند. و این در حقیقت ضروریترین صدایی است که باید آن را بلندتر طنینانداز کرد.
آیا این یک وظیفه مبرم و ضروری و حیاتی است؟ اگر آری، چرا؟
در جستجوی پاسخ این پرسش، یک عبارت که بهعنوان شعار اصلی این گردهمایی انتخاب شده، راهنمای خوبی است: میتوان و باید!
این شعار امید است. شعار توانستن، شعاری که ابتدا مریم رجوی در جریان یک انقلاب درونی در سازمان مجاهدین، و سپس در تحول بزرگی در ارتش آزادی ایران آن را اعلام کرد. بعد از آن که یک انقلاب درونی در توانمندی زنان و مردان این مقاومت گل داد و به ثمر نشست.
اما این شعار همچنان بهعنوان یکی از شعارهای اصلی این مقاومت باقی ماند. و هر چه در ایران بر طبل سرکوب و نومیدی کوبیده شد، این شعار رنگ و درخشش بیشتری گرفت. از دایرهی مجاهدین و ارتش آزادی فراتر رفت و در میان ایرانیان پشتیبان مقاومت گسترش یافت و در این سالها، یک ضرورت و معنای بیشتری یافت. وقتی آخوندها بعد از قیام 88 سرکوب را تا سطح بینظیرترین سرکوبهای تاریخ شدت بخشیدند، و مردم را در فقر و گرسنگی بینظیر فرو بردند، تا بگویند از ایران دیگر صدایی بلند نخواهد شد، باز این شعار ضرورت فریاد کردن پیدا کرد. این بود که هر سال از گردهمایی ایرانیان صدای ایستادهام صدای سرنگون میکنم، برخاست. و البته امسال که اعدامها بیداد میکند و سی میلیون مردم ایران گرفتار فقرند و آخوندها بیش از هر زمان دیگر پیام نومیدی میپراکنند، این شعار فضای رعب و یأس را میشکند و به مردم ایران میگوید، شعلهٴ امید روشن است.
اما باز هم این نهایت حرف نیست. شعار میتوان و باید یک ظرفیت دیگر هم امسال دارد؟ رو به منطقهٴ خاورمیانه. رو به خلقهای سوریه، عراق، و... خلقهایی که از خنجر دخالت همین رژیم ارتجاعی و خونریز ولایتفقیه زخمی شدهاند و گرفتار توطئهها و جنگها و انفجارها گشتهاند.
بله! این شعار به کل خاورمیانه میگوید: اتفاقاً از همین ایران، صدایی هست، صدای حقیقی ملت ایران، که میتواند بر تمامی دردهای خاورمیانه نیز مرهم بگذارد. با برافکندن سر اژدهای بنیادگرایی در بیت ولایتفقیه.
پس آنها گردهم میآیند تا مرهم همهٴ زخمهای ایران و خاورمیانه را به دنیا نشان دهند. و این در حقیقت ضروریترین صدایی است که باید آن را بلندتر طنینانداز کرد.