728 x 90

ادبیات و فرهنگ,

«قفس و شاعر»

-

 
هر کس هر چیزی می‌بیند یاد چیزی می‌افتد. اما مهم این است که وقتی هر چیز می‌بیند یاد چی می‌افتد!

مثلاً یک برزگر وقتی گلی می‌بیند شاید یاد گلاب بیفتد. یا یاد مزرعه‌اش! یا یاد یک خاطره از وقتی که گلی را از شاخه کند، و پدرش دعوایش کرد.

یک استاد علوم طبیعی وقتی گلی می‌بیند شاید یاد سلول‌های رنگی گل‌ها بیافتد.

یک نویسنده وقتی گلی می‌بیند، یاد چه چیز می‌افتد؟
حالا چه کسانی هستند که هر چه می‌بینند یاد آزادی می‌افتند؟ این‌جا شاعری داریم که پنجره را باز کرده و آسمان را دیده. ببینید یاد چی افتاده. اسمش فریدون مشیری است:
 

یک آسمان پرنده ـ «فریدون مشیری»

 

یک آسمان پرنده، رها، روی شاخه‌ها،
در باغ بامداد،
یک آسمان پرنده، ‎
‎ سرگرم شستشو،
در چشمه سار باد
یک آسمان پرنده،
در بستر چمن،
آزاد، مست، شاد؛
از پشت میله‌ها،
بغضی به هایهای شکستم:
قفس مباد!
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/a8a4ada8-eb99-49f1-9842-2f5d900e4702"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات