چه هنگامهییست ایران را!
گهوارهی شرقی عشق
بر «دار» های حرامیان ـ شیخان ابلیس
این کدامین نحله حرامیه؟
این چه هنگامه قتلعامیه؟
کی داره خونهمو آتیش میزنه؟
ـ این آتیش، «آتیش یاس و سوسنه» (* ) ـ
خـونـه و حریم و کاشونـه من
زیر سـم ـ ضرب ستور اهرمن
شحنه و محتسب عصر حجر
سر راه رؤیاهامون مستقر
این تبار خون و خوی عصر سنگ
روی ترمـة وطن لکّة ننگ
ذبح گل ـ ستارهٴ والاتبار
همهٴ خاطرهها تـو قاب «دار»
کشتن چراغ و قتلعام نـور
دسته دستههای گل، تـو قاب گور
نعرهٴ خـدا شده سوز غزل
نعش گل رو دستامون بغل بغل
شب غربت و ستاره کشتنه
هـقهـق الـهـة خـاک منه
شب آماج یه میهن نفرین
لعنت مسلط دین ـ چرکین
شب خونمرگی قطره قطره
شب رؤیا کش ذرّه ذرّه
نعش آزادی، ببین بغل بغل
قلم خون توی هر شعر و غزل
میریزه از آسمون خون سحر
های و هی میرسه از کوه و کمر
پردههای لابه لا سخن هنوز
مونده از قصهٴ این وطن هنوز...
*** *** ***
اگه محتسب شده خدای مرگ
اگه کوچه کوچه «دار» باغ و برگ
«ماهی سیاه» عاشق سفر!
خنجرت رو بردار از تنگ کمر!
تو همین تـبـار شبکشیدهیی
تو همین پنجرهٴ سپیدهیی
تو همون بشارت هزارهها
صبح رستاخیز گل ـ ستارهها
با دم عیسایی شکوفه ـ برگ
جسته از هزارهٴ لـجّـة مرگ!
تویی و ایران و شیخ ماهیخوار
تویی و امید این بوم و دیار
ای که شمع دائم این وطنی!
قصهٴ هزار و یک شب منی
از پس هزارهزاره کشتنت
لب خلقی تشنهٴ بوسیدنت...
(* ) : کباب قناری / بر آتش سوسن و یاس ـ از شعر «در این بـنبست»، احمد شاملو.
این چه هنگامه قتلعامیه؟
کی داره خونهمو آتیش میزنه؟
ـ این آتیش، «آتیش یاس و سوسنه» (* ) ـ
خـونـه و حریم و کاشونـه من
زیر سـم ـ ضرب ستور اهرمن
شحنه و محتسب عصر حجر
سر راه رؤیاهامون مستقر
این تبار خون و خوی عصر سنگ
روی ترمـة وطن لکّة ننگ
ذبح گل ـ ستارهٴ والاتبار
همهٴ خاطرهها تـو قاب «دار»
کشتن چراغ و قتلعام نـور
دسته دستههای گل، تـو قاب گور
نعرهٴ خـدا شده سوز غزل
نعش گل رو دستامون بغل بغل
شب غربت و ستاره کشتنه
هـقهـق الـهـة خـاک منه
شب آماج یه میهن نفرین
لعنت مسلط دین ـ چرکین
شب خونمرگی قطره قطره
شب رؤیا کش ذرّه ذرّه
نعش آزادی، ببین بغل بغل
قلم خون توی هر شعر و غزل
میریزه از آسمون خون سحر
های و هی میرسه از کوه و کمر
پردههای لابه لا سخن هنوز
مونده از قصهٴ این وطن هنوز...
*** *** ***
اگه محتسب شده خدای مرگ
اگه کوچه کوچه «دار» باغ و برگ
«ماهی سیاه» عاشق سفر!
خنجرت رو بردار از تنگ کمر!
تو همین تـبـار شبکشیدهیی
تو همین پنجرهٴ سپیدهیی
تو همون بشارت هزارهها
صبح رستاخیز گل ـ ستارهها
با دم عیسایی شکوفه ـ برگ
جسته از هزارهٴ لـجّـة مرگ!
تویی و ایران و شیخ ماهیخوار
تویی و امید این بوم و دیار
ای که شمع دائم این وطنی!
قصهٴ هزار و یک شب منی
از پس هزارهزاره کشتنت
لب خلقی تشنهٴ بوسیدنت...
31فروردین 94
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(* ) : کباب قناری / بر آتش سوسن و یاس ـ از شعر «در این بـنبست»، احمد شاملو.