در شهر بی خیابان میبالند
در شبکهٴ مو رگی پس کوچه و بنبست،
آغشته دود کوره و قاچاق و زرد زخم
قاب رنگین در جیب و تیر و کمان در دست،
بچههای اعماق
بچههای اعماق
باتلاق تقدیر بی ترحم در پیش و
دشنام پدران خسته در پشت،
نفرین مادران بیحوصله در گوش و
هیچ از امید و فردا در مشت،
بچههای اعماق
بچههای اعماق
بر جنگل بی بهار میشکفند
بر درختان بیریشه میوه میآورند،
بچههای اعماق
بچههای اعماق
با حنجرهٴ خونین میخوانند و از پا درآمدند
درفشی بلند به کف دارند
کاوههای اعماق
کاوههای اعماق
در شبکهٴ مو رگی پس کوچه و بنبست،
آغشته دود کوره و قاچاق و زرد زخم
قاب رنگین در جیب و تیر و کمان در دست،
بچههای اعماق
بچههای اعماق
باتلاق تقدیر بی ترحم در پیش و
دشنام پدران خسته در پشت،
نفرین مادران بیحوصله در گوش و
هیچ از امید و فردا در مشت،
بچههای اعماق
بچههای اعماق
بر جنگل بی بهار میشکفند
بر درختان بیریشه میوه میآورند،
بچههای اعماق
بچههای اعماق
با حنجرهٴ خونین میخوانند و از پا درآمدند
درفشی بلند به کف دارند
کاوههای اعماق
کاوههای اعماق