یه روزی از روزای تعطیل عید
که سوز و سرما از هوا میشد فید
گفتم یه چرخی بزنم توتهرون
جونی بگیــــرم از صفـــای بارون
نزدیکای تــرمینال خـــزانــه
دیـــدم یکی شاد میخونه ترانــه
لباسای رنگی به تن کرده شـاد
همچی یه خورده بیخیال و آزاد
ترانهخون و با صفا و خوشحال
از این و اون میپرسه حال و احوال
عین منوچهر که تو کوچه باغا
میـخونه شـــــاد ترانــــهٴ کلاغـــا
دور و ورش عطر گلای سنبل
دنبــالــش افتــــاده یه فـــوج بلبل
رفتــم جلو دیـدم خود بهــاره
عجیب نشاط انگیــــز و بیقـــراره
میرقصه و میچرخه تو خیابون
میپاشه هی عطرشو توی میـدون
حالت اون برام بسی عجیب بود
بی پرواییش جون شما غریب بود
نه باکـــی از باتــــوم انتـــظامی
نه بیمــی از حکـــــومت نــظامی
گفتــم شاید ایشون خبر نــداره
که اوضــا دست مشتی خرسواره
رفتـم جلو کشیدمش کنــــاری
بهش بگــم مگه خبر نــــداری؟
گفتــم بهار بپـــا که میگیرنت!
فقط واســــه رنگ همین پیرنت
اینـــجا باید رنگ سیاه تن کنی
حتی نباس فکـــر تو روشـن کنی
رنگای روشن اینـجا عین جرمـه
رنگ عـــزا و غصـه رنگ نرمه
رنگ سفید اگه بخوای میتونی
کفــن بپوشی و بری تو گــونی
ولوم آهنگ صداتو کـــــم کن
آلودگی صوتی فراهـــم نکــن!
خنده کنی میندازنت تو زندون!
سوسن و یاس شدهن توتابه بریون
سیاه رنگ رسمی شهـــر ماست
سپـاه مسلط توی دانشگاههــاست!
مرده توی دانشگاه خاک میکنن
سرو رو از گونــهها پاک میکنن
هرچی برات بگم کمه بهارجون!
من ف میگـم تو تا فرحزاد بـخون
آقایی که شما باشین هرچی مـــا
حرف زدیم انگار شده باد هـــوا
طرف اصن عین خیالـــــش نبود
هی به ولـــوم آوازش میفـزود
رنگین کمــــون شالشو در آورد
عکسشو انداخت توی قاب بیلبرد
پرنده هاش چهچهـه رو سر دادن
کفتــــرای پشت بومــو پر دادن
چی شد؟ همون که حدسشو میزدم
ریشوا ریختن رو سرش! آی ددهم!
با ون و لانســــر اومدن با آژیـــر
گفتم که دیدی گوش نکرد و شد دیر!
یک دفه دیدم که شلوغ پلوغ شد
گوشا پر از صدای هو و بوق شد
ولش کن آی ولش کن از هر طرف
بلند میشد میگفتن: ای بیشرف!
چیکار داری؟ بذار بره! بهاره!
بی بتهها! اون روح لاله زاره!
یک دفه جنگ مغلوبه شد تو میدون
گرومبی ترکید عقدهٴ آسمون
صاعقهای تو آسمون درخشید
بهار بودش با ز مهریر میجنگید
من اون وسط حساب بیتاب بودم
بیدار شدم دیدم که تو خواب بودم.
که سوز و سرما از هوا میشد فید
گفتم یه چرخی بزنم توتهرون
جونی بگیــــرم از صفـــای بارون
نزدیکای تــرمینال خـــزانــه
دیـــدم یکی شاد میخونه ترانــه
لباسای رنگی به تن کرده شـاد
همچی یه خورده بیخیال و آزاد
ترانهخون و با صفا و خوشحال
از این و اون میپرسه حال و احوال
عین منوچهر که تو کوچه باغا
میـخونه شـــــاد ترانــــهٴ کلاغـــا
دور و ورش عطر گلای سنبل
دنبــالــش افتــــاده یه فـــوج بلبل
رفتــم جلو دیـدم خود بهــاره
عجیب نشاط انگیــــز و بیقـــراره
میرقصه و میچرخه تو خیابون
میپاشه هی عطرشو توی میـدون
حالت اون برام بسی عجیب بود
بی پرواییش جون شما غریب بود
نه باکـــی از باتــــوم انتـــظامی
نه بیمــی از حکـــــومت نــظامی
گفتــم شاید ایشون خبر نــداره
که اوضــا دست مشتی خرسواره
رفتـم جلو کشیدمش کنــــاری
بهش بگــم مگه خبر نــــداری؟
گفتــم بهار بپـــا که میگیرنت!
فقط واســــه رنگ همین پیرنت
اینـــجا باید رنگ سیاه تن کنی
حتی نباس فکـــر تو روشـن کنی
رنگای روشن اینـجا عین جرمـه
رنگ عـــزا و غصـه رنگ نرمه
رنگ سفید اگه بخوای میتونی
کفــن بپوشی و بری تو گــونی
ولوم آهنگ صداتو کـــــم کن
آلودگی صوتی فراهـــم نکــن!
خنده کنی میندازنت تو زندون!
سوسن و یاس شدهن توتابه بریون
سیاه رنگ رسمی شهـــر ماست
سپـاه مسلط توی دانشگاههــاست!
مرده توی دانشگاه خاک میکنن
سرو رو از گونــهها پاک میکنن
هرچی برات بگم کمه بهارجون!
من ف میگـم تو تا فرحزاد بـخون
آقایی که شما باشین هرچی مـــا
حرف زدیم انگار شده باد هـــوا
طرف اصن عین خیالـــــش نبود
هی به ولـــوم آوازش میفـزود
رنگین کمــــون شالشو در آورد
عکسشو انداخت توی قاب بیلبرد
پرنده هاش چهچهـه رو سر دادن
کفتــــرای پشت بومــو پر دادن
چی شد؟ همون که حدسشو میزدم
ریشوا ریختن رو سرش! آی ددهم!
با ون و لانســــر اومدن با آژیـــر
گفتم که دیدی گوش نکرد و شد دیر!
یک دفه دیدم که شلوغ پلوغ شد
گوشا پر از صدای هو و بوق شد
ولش کن آی ولش کن از هر طرف
بلند میشد میگفتن: ای بیشرف!
چیکار داری؟ بذار بره! بهاره!
بی بتهها! اون روح لاله زاره!
یک دفه جنگ مغلوبه شد تو میدون
گرومبی ترکید عقدهٴ آسمون
صاعقهای تو آسمون درخشید
بهار بودش با ز مهریر میجنگید
من اون وسط حساب بیتاب بودم
بیدار شدم دیدم که تو خواب بودم.