تجاوزکاری و جنایت تحت نام جهاد
طی دو نوشته گذشته، نخست توضیح دادیم که بنیادگرایی وحشی، از جمله گروه داعش، از لحاظ مبانی فکر بهاصطلاح اسلامی، در پایه دعوت به آنچه ”شریعت“ الزامی مینامند، عین جریان خمینی است و در نوشته دوم توضیح دادیم که در چارچوب همین شیوه فکری، هم خمینی و هم دیگر بنیادگرایان مورد بحث، با چه توجیهی منتقدان مسلمان خویش را تکفیر میکنند و اینکه مستند این تکفیر چیزی نیست، جز همان ”شریعت“ خودخوانده و خیالی که بهعنوان احکام خدا و ”ما انزل الله“ جا میاندازند.
حال و در این بخش نوشتهها، برشمردن و تشریح دیگر عرصههای بهاصطلاح احکام شریعت را به بعد موکول میکنیم، عرصههایی که ما را هرچه بیشتر با این حقیقت تلخ آشنا میکند که ”داعش“ چیزی نیست جز تکرار خمینی و بازتولید آن بهاصطلاح شیعی خمینی در قرائت بهاصطلاح سنی داعشی که هیچ تفاوت جدی با یکدیگر ندارند، و برای مثال مانند مشترکات خمینیسم و داعشیسم در ”زن ستیزی“، در ”مجازاتهای اسلامی“، در چگونگی حاکمیت و نظام سیاسی، در بیحقوقی مردم و مخالفت با اصول شناخته شده منشور حقوقبشر و در مباحث بسیار دیگر که باید به فرصتهای بعدی وابگذاریم. اما در اینجا بهطور مقدم به چرایی ظهور داعش و چشماندازهای سرانجام این سونامی میپردازیم.
طی دو نوشته گذشته، نخست توضیح دادیم که بنیادگرایی وحشی، از جمله گروه داعش، از لحاظ مبانی فکر بهاصطلاح اسلامی، در پایه دعوت به آنچه ”شریعت“ الزامی مینامند، عین جریان خمینی است و در نوشته دوم توضیح دادیم که در چارچوب همین شیوه فکری، هم خمینی و هم دیگر بنیادگرایان مورد بحث، با چه توجیهی منتقدان مسلمان خویش را تکفیر میکنند و اینکه مستند این تکفیر چیزی نیست، جز همان ”شریعت“ خودخوانده و خیالی که بهعنوان احکام خدا و ”ما انزل الله“ جا میاندازند.
حال و در این بخش نوشتهها، برشمردن و تشریح دیگر عرصههای بهاصطلاح احکام شریعت را به بعد موکول میکنیم، عرصههایی که ما را هرچه بیشتر با این حقیقت تلخ آشنا میکند که ”داعش“ چیزی نیست جز تکرار خمینی و بازتولید آن بهاصطلاح شیعی خمینی در قرائت بهاصطلاح سنی داعشی که هیچ تفاوت جدی با یکدیگر ندارند، و برای مثال مانند مشترکات خمینیسم و داعشیسم در ”زن ستیزی“، در ”مجازاتهای اسلامی“، در چگونگی حاکمیت و نظام سیاسی، در بیحقوقی مردم و مخالفت با اصول شناخته شده منشور حقوقبشر و در مباحث بسیار دیگر که باید به فرصتهای بعدی وابگذاریم. اما در اینجا بهطور مقدم به چرایی ظهور داعش و چشماندازهای سرانجام این سونامی میپردازیم.
شریعت بیوطن و بدون مرزهای ثابت
اغلب میدانیم که شریعت فقهی هیچ وطنی را بهرسمیت نمیشناسد. در این شریعت، کشور اسلامی یا بهاصطلاح ”دار الایمان“ یا ”دار الاسلام“ عبارت است از سرزمینهایی که نقشهاش را قدرت سلاح آنچه ”جیش الاسلام“ خوانده میشود، تعیین میکند. درست مانند قلمرو کشورهای قدیم که متناسب با قدرت جنگسالاران عهد فئودالی در قلمرو یک پادشاه معنی و زیادتر میشده، به ضرب سرداران جنگسالار خودی افزوده و به دست جنگسالار متخاصم کمتر و نهایتاً به انقراض میکشید. برای سردمدار ”دار الاسلام“، سرزمین دیگران هیچ حرمت و هیچ اصالتی ندارد و تعلق آن به دیگران، تنها بدین معنی است که هنوز قدرت کافی برای حمله و تصرف آن سرزمین برای ”خلیفه“ و یا ”ولی“ حاکم فراهم نیست تا به ضمیمه کردن آنها به ”امپراتوری اسلام“ فراهم شود. در اصطلاح فقه این مسلمانان!، تصرف سرزمینهای دیگران، یکی از فرائض دین است به نام ”جهاد“ که در شرایطی که کشور مسلمانان مورد تهاجم دشمن نباشد. در صورت تهاجم دشمن به مسلمانان، البته جنگ دفاعی واجب است اما عنوان آن جهاد نیست بلکه ”دفاع“ نامیده میشود. اما جهاد برای گسترش قلمرو اسلامی!، یک ”فریضه کفایی“ است، بدین معنی که اگر نیروی کافی برخاسته و در میدان عمل کند، از دیگران موقتاً ساقط میشود اما با این اهمیت که ”رابع ارکان الایمان“ (چهارمین رکن ایمان) شمرده شده و هرگز تعطیلبردار نیست و ”حداقل بایستی هرساله یک بار برپا شود“. (1)
جهاد ضدبشری
قابل توجه است که این معرفی از جهاد، کاملاً برخلاف قرآن است. قرآن و پس از سالها که مسلمانان به جرم برگزیدن دین و عقیده نوین خود تحت آزار بوده و اجازه نداشتند در مقابل نبرد کنند، چنین اجازه داد: ”همانا خداوند از مؤمنان دفاع میکند و خداوند خائنان کفرپیشه را دوست نمیدارد. رخصت نبرد داده میشود به کسانی که قتال کشانده و کشته میشوند، زیرا که آنان مورد ستم قرار گرفتهاند و همانا که خداوند تواناست که نصرتشان کند. کسانی که که به ناحق از وطن و دیارشان رانده شدند به این دستاویز که گفتهاند خداوندگارشان الله است... “ (2). چنانکه باز هم چارچوب این جهاد را چنین تدقیق کرده است: ”خداوند در مورد کسانی که به جنگ علیه شما برنخاسته و شما را از دیارتان اخراج نکردهاند، نهی نمیکند که به آنان نیکی کنید و به عدالت با آنان رفتار نمایید، همانا خداوند عدالت پیشگان را دوست میدارد. جز این نیست که خداوند در مورد کسانی نهی کرده است که با شما بر سر عقیده به جنگ برخاسته و شما را از دیارتان اخراج کرده و بر این اخراج اصرار و تظاهر به خرج دادهاند که مبادا به دوستی و نفوذشان گردن بگذارید و کسانی از شما که به چنین دوستی و نفوذ گردن بگذارد همانا که اینان خودشان ستمکارند“ (3)
اما بعکس قرآن، در جواهر الکلام، میخوانیم: ”جهاد بر علیه سه گروه دشمن واجب است: 1- بر علیه مسلمانهایی که برضد امام و زمامدار مسلمانان برخاسته باشند. 2- علیه غیرمسلمین اهل کتاب، یهود، نصارا و مجوس چنانکه شرایط ”ذمه“ را نقض کنند. 3- علیه سایر غیرمسلمین... و ”واجب است برای جهاد علیه این کسان که اقدام به حرکت هجومی کنند، خواه برای بازداشتن آنها از تجاوز بر مسلمین یا تهاجم به سرزمینهای مسلمانان و... برای وادار کردنشان به دین اسلام و یا پرداخت جزیه... “ (4)
حال و نظر بهعنوان ”تکفیر“ که بنیادگرایی وحشی هم از نوع خمینی و هم نوع داعشی اعلام داشته و بدان پایبندند و در نوشته قبلی و دوم همین سلسله نوشتهها بحث کردیم، دشمنان جنگی یاد شده در ”فقه جواهری“ را پیدا کنیم، بیتردید ملاحظه خواهیم کرد که اکثریت 7میلیارد نفوس بنی انسان روی زمین را شامل میشود که باید کشته شوند مگر که به آنچه تنها بنیادگرایی وحشی بهعنوان اسلام قبول دارد، گردن بنهند. یعنی تمامی غیرمسلمین جهان، بهعلاوه انبوه شیعیان و سنیان و صوفیان و... که ”احکام ما انزل الله“ بنیادگرایی وحشی را قبول نداشته باشند.
استراتژی فعال خمینی در جهاد بنیادگرایی
نمیتوان انکار کرد که فکر تکفیری در تاریخ مسلمانان بسی زود ظهور کرد، در همان نیمه نخست قرن اول که خوارج برخی سران زمانه و بهخصوص امام علی-ع را کافر خوانده و سپس در رمضان سال40هجری به قتل رسانیدند. اما استمرار واضح این اندیشه را میتوان مورد تردید قرار داد تا که در قرون وسطی توسط ”ابن تیمیه“ (5) و طی انبوهی مطالب تازه که توسط این نظریهپرداز به میان آمد، مجدداً مطرح شده و با تفصیلات مربوطه تدوین شد و از آن پس در میان گروههای متعددی تبدیل به اصل مورد تبعیت قرار گرفته و رواج یافت.
بزرگترین نیرویی که از پیروان وی در قرن معاصر پدید آمد، جنبش وهابی است که در جریان جنگ اول جهانی در جزیرهٴ العرب ظهور کرد و در برانداختن قدرت خلافت عثمانی در این منطقه تأثیر بهسزایی داشت. جدا از این، گروههای ”جهاد و تکفیر“ حتی در سرزمینهای امپراتوری عثمانی، هرگز در حد یک بدیل سیاسی برجسته نشدند و به حکومت در هیچ کشور عربی یا اسلامی نرسیدند. در این برهه، نیروهای تازه نفسی که به حکومت رسیدند، ناسیونالیستهایی بودند که اغلب نظامی بوده و تمایلهای سوسیالیستی داشتند.
در این میان، اولین حاکمیت بهاصطلاح اسلامی که با وجههيی خیره کننده برقرار شد، حاکمیت خمینی بود که تمامی جذابیتهای انقلاب سلطنتی57 را به نام خودش ثبت داد. با ظهور خمینی، جهان شاهد تاخت و تازهاي وی با دو دست تجاوزکار است که یکی رسماً ایرانی و ظاهراً شیعه و دست دوم سنی بود.
دست تجاوز خمینی برای دخالت در سرنوشت دیگران در همان اولین هفتههای حاکمیت خمینی، با استراتژی ”صدور انقلاب“ در قالب نهادهای متعدد وارد عمل شد تا ”جنبشهای آزادیبخش“ متعددی را نخست در عراق و افغانستان، لبنان و فلسطین را بهکار بگیرد. این نهادها بعداً طی ماجراهایی بهصورت یک دستگاه رسمی رژیم ایران در نهاد سپاه پاسداران موجودیتی علنی و گسترده یافت.
جدا از اینکه جنبشهای آزادیبخش تحت کنترل سپاه پاسداران منحصر به شیعیان غیرایرانی نبود، اما جدا از این جنبشها، بسیاری محافل مسلمانان سیاسی اهل سنت به نوبة خودشان انقلاب ایران و پیدایش یک حکومت بهاصطلاح دینی در این کشور مهم را مورد بحث و تفسیر قرار دادند. در سخنان و نوشتههاي این محافل بهطور واضحی این پرسش مطرح میشد که آیا برای کشورهای سنی راه مشابهی وجود دارد؟ این مطلب بسیاری را به این فکر انداخت که عقب ماندنشان از ایران بدین علت است که دستگاه دین و روحانیت اهل سنت در کشورهای مربوطه دولتی بوده و این را بهعنوان نقطهٴ ضعف خود شناخته و نیاز به ایجاد مرجعیتهای متفاوتی را مطرح کردند که از دولتها مستقل بوده و بتواند این دولتهای ”کافر“ را که از اجرای شریعت استنکاف داشتند، سرنگون کند. این چنین، در این مرحله ما شاهد جهادیستهای مختلفی هستیم که در مصر به ترور سادات برخاسته و بهطور آشکاری توسط رژیم ایران پشتیبانی سیاسی و تبلیغاتی شدند. در سودان شریک کودتای عمرالبشیر شده و روابط گرمی با رژیم تهران به هم رسانیدند. مشابههای متعدد دیگری از جمله در سومالی، کنیا و دیگر نقاط آفریقا ظهور کرد که یکی از مشهورترینشان در الجزایر مدتها در جنگ با قوای دولتی دوام آورد. با دوامترین این جنبشها القاعدهٴ معروف است که شریک حاکمیت طالبان در افغانستان بوده و صدور جهاد به نقاط مختلف را در برنامه داشت.
این چنین، تأثیر معنوی الگوی حاکمیت خمینی که یک امر عام و فراگیر بوده، در موارد متعددی با حمایتهای عینی مختلف، همراه بود از جمله کمکهای مالی، آموزش دادن به سلسله مراتب این جنبشها توسط سپاه پاسداران در ایران و دادن تسلیحات و سلاحهای پیشرفته که هر از چندگاهی خبرش در مطبوعات دنیا هم منتشر میشود.
عنوان ”ام القرا“ برای پایتخت خمینی که توسط تمامی سخنگویان و رسانههای رژیم خمینی بهکار میرود، عبارتی برای بیان همین موقعیت محوری رژیم خمینی در میان جنبشهای بنیادگرا بود که خمینی برای رژیم خودش خود قابل بوده و ترویج میکرد. این عبارت، لقب قدیمی مکه برای قبایل عرب زمانه بود که قبل از اسلام معبد مشترک این قبایل و بعد از اسلام بهعنوان قبله عبادات دینی مسلمانان شناخته است.
در قانون اساسی و در وصیتنامه خمینی
با آنچه در بالا اشاره شد، معنی اصول قانون اساسی رژیم ولایتفقیه بهتر فهم میشود و باز هم روشنتر میتوان دریافت که چرا نبایستی به این قانون اساسی رأی میدادیم. به جای خویش، قابلتوجه کسانی که گویا تشنهٴ اجرای تمامی و ”بی تنازل“ مواد این قانون اساسی هستند و این را برای پاسخگویی به حقوق لگدمال شده ملت ایران نسخه میپیچند.
در این قانون اساسی چنین آمده است: ”اصل یازدهم - به حکم آیه کریمه «ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون» همه مسلمانان یک امتند و دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و کوشش پیگیر بهعمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد“.
عبارت ”وحدت سیاسی“ بهخصوص نظر به ترم ”ام القرا“ در زبان رژیم آخوندی روشن است. اما اگر به متن وصیتنامه معروف خمینی مراجعه کنیم که خودش آن را ”وصیت سیاسی الهی“ نامیده است، موضوع رژیم متفاوتی برای تمامی ملتهای مسلمان خواب دیده و سازمانهای عامل را مأمور تحققش منصوب کرده بود، بسیار بیپردهتر آشکار میشود. خمینی در این وصیتنامه چنین نوشته و به عبارت دقیقتر فرمان داده است: ”وصیت من به همهٴ مسلمانان و مستضعفان جهان این است که شماها نباید بنشینید و منتظر آن باشید که حکام و دستاندرکاران کشورتان یا قدرتهای خارجی بیایند و برای شما استقلال و آزادی را تحفه بیاورند... و شما ای مستضعفان جهان و ای کشورهای اسلامی و مسلمانان جهان بپاخیزید و حق را با چنگ و دندان بگیرید و از هیاهوی تبلیغاتی ابرقدرتها و عمال سرسپردهٴ آنان نترسید؛ و حکام جنایتکار که دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزیز تسلیم میکنند از کشور خود برانید؛ و خود و طبقات خدمتگزار متعهد، زمام امور را به دست گیرید و همه در زیر پرچم پرافتخار اسلام مجتمع، و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخیزید؛ و به سوی یک دولت اسلامی با جمهوریهای آزاد و مستقل به پیش روید که با تحقق آن، همهٴ مستکبران جهان را به جای خود خواهید نشاند و همهٴ مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهید رساند. به امید آن روز که خداوند تعالی وعده فرموده است“.
آری: یک ”دولت اسلامی“ با نوعی اتحاد جماهیر ”که خمینی میخواهد بر خاکستر کشورهای فعلاً برقرار و با سرنگون کردن رژیمهای این کشورها که آنها را ”حکام جنایتکار“ توصیف کرده است، برپا کند. و البته از طریق جنگ و چنانکه تصریح کرده است: ”با چنگ و دندان“ برپا کنند. امروزه، داعش تنها قسمتی از این وصیت را در بخشی از عراق و سوریه اجرا میکند و بوکوحرام در سومالی و حزبالله در لبنان و...
ادامه دارد
----------------------------------------------------------------------
1- هر چهار عنوان داخل گیومه، برگردان از متن کتاب فقهی معروف جواهر العلوم است. ج21 چاپ بیروت، به ترتیب: ص4، ص5، ص9، ص3. جواهر العلوم به قلم محمدحسن النجفی، فقیه معروف شیعه، وفات1266هجری قمری است، همان که خمینی به اسلوب آن تحت عنوان ”فقه جواهری“ ارجاع میداد و بهخصوص پس از انقلاب57 هشدار میداد که نباید از آن عدول شود
2- أذن للّذین یقاتلون بأنّهم ظلموا وإنّ اللّه علی نصرهم لقدیر {الحج/39} الّذین أخرجوا من دیارهم بغیر حقٍّ إلّا أن یقولوا ربّنا اللّه... . {الحج/40}
3- لا ینهاکم اللّه عن الّذین لم یقاتلوکم فیالدّین ولم یخرجوکم مّن دیارکم أن تبرّوهم وتقسطوا إلیهم إنّ اللّه یحبّ المقسطین {الممتحنة/8} إنّما ینهاکم اللّه عن الّذین قاتلوکم فیالدّین وأخرجوکم مّن دیارکم وظاهروا علی إخراجکم أن تولّوهم و من یتولّهم فأولئک هم الظّالمون {الممتحنة/9}
4 - همان کتاب جواهر الکلام، ص46. شرایط ”ذمه“ به اختصار قراردادی است که میان قدرت اسلامی و غیرمسلمین اهل کتاب بسته میشود تا بهعنوان رعایای درجه نازل این قدرت زندگی کنند. و این غیرمسلمین مادام که زیربار چنین قراردادی نروند یا آن را نقض کنند، ”حربی“ (دشمن جنگی) شمرده میشوند. توجه میدهد که دلیل اکتفای ما به ارجاع به جواهر الکلام، از یکسو اعتبار یکپارچه این کتاب نزد فقهای شیعه است و از سوی دیگر برای اینکه این مباحث نزد همکاران سنی هم اختلافی نیست و آوردن از اهل سنت حجم زیادی را میطلبد.
5 - احمد بن عبد الحلیم بن تیمیه حرانی معروف به ”ابن تیمیه“ فقیه حنبلی و سلفی مبتکر و بنیانگذار نظریهيی است که در دوران ما توسط گروههای مختلف سلفی دنبال میشود. وی با حدود 65سال عمر در سپتامبر1328 در سوریه وفات کرد.