728 x 90

شهيدان قيام,

انتشار نامه‌یی از شهید فرزاد کمانگر در سوگ احسان فتاحیان

-

فرزاد کمانگر و احسان فتاحیان
فرزاد کمانگر و احسان فتاحیان
فرزاد کمانگر از فرزندان مبارز مردم کردستان در نوزدهم اردیبهشت ماه سال ١٣٨٩ به‌عنوان یک زندانی سیاسی به‌همراه شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان در زندان اوین تهران به چوبه‌دار آویخته شد. فرزاد قبل از شهادت و بعد از شنیدن خبر اعدام احسان فتاحیان نامه‌یی از زندان اوین برای او نوشته بود. اکنون متن این نامه بر روی اینترنت گذاشته شده است:
هر شب ستاره‌یی به زمین می‌کشند
و این آسمان غم‌زده غرق ستاره‌ها است
سلام رفیق، چه‌گونه تجسم‌ات کنم؟ به کدام جرم تصورت کنم؟ جوانکی نحیف بر فراز چوبه‌ی دار که به شکفتن غنچه‌ی خورشید لب‌خند می‌زند؟ یا کودکی پابرهنه از رنج‌دیده‌گان پایین شهر که می‌خواست مژ‌ده‌ی نان باشد برای سفره‌های خالی از نان مردم‌اش.
چه‌گونه تجسم‌ات کنم؟ نوجوانی از جنس آزاد چشیده‌گان بالای شهر که الف‌بای رنج و مظلومیت، درس مکتب و مدرسه و زنده‌گی‌شان است. راستی فراموش کردم؛ شهر من و تو پایین و بالا ندارد، چهار سوی آن رنج و درد است.
بگو رفیق بگو…
می‌خواهم تصورت کنم. در هیأت «سیامند» که رخت عروسی به تن کرد تا به حنابندان عروس آزادی برود.
چه‌گونه؟ چه‌گونه تصورت کنم؟ در پوشش جوانی که راه شاهو را پیش گرفته تا از لابه‌لای جنگل‌های سوخته‌ی بلوط به کاروانی برسد که مقصدش سرزمین آفتاب است؟ ولی هیچ‌کدام از این‌ها که جرم نیست، اما می‌دانم «تعلق به این خلق تلخ است و گریز از آنها نامردی» … .
و تو به گریز و نامردمی‌کردن «نه» گفتی و سر بدار سپردی تا راست قامت بمانی.
رفیق آسوده بخواب…
که مرگ ستاره نوید بخش طلوع خورشید است و تعبیر خواب چوبه‌ی داری که هر شب در سرزمین‌مان خواب مرگ می‌بیند، تولد کودکی است بر دامنه‌ی زاگرس که برای عصیان و یاغی شدن به دنیا می‌آید.
آرام و غریبانه تن‌ات را به خواب بسپار و با زهدان زمین بوسه ببند برای فردای رویش و رستن.
بدون لالایی مادر، بدون بدرقه‌ی خواهر و بدون اشک پدر آرام بگیر در خاک سرزمینی که ابراهیهما، نادرها و کیومرث‌ها را به امانت نگه‌داشته است.

فقط رفیق بگو… بگو می‌خواهم بشنوم چه بر زبان‌ات چرخید آنگاه که صدای پا و درد به هم می‌آمیخت؟ می‌خواهم یاد بگیرم کدام شعر، کدام سرود، کدام آواز کدام اسم را به زبان بیاورم که زانوی‌ام نلرزد. بگو می‌خواهم بدانم، که دل‌ام نلرزد آنگاه که به پشت سر می‌نگرم…
سفرت به خیر رفیق
فرزاد کمانگر
زندان اوین.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/c34b45bb-055c-4fee-b024-fe53321e1b2a"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات