در روزهای محرم میخواهیم همراه با کاروان حسین بن علی علیهالسلام نگاهی داشته باشیم به برخی درسها و آموزشها از وقایع تاریخی آن دوران و آنچه که امروز هم ما را یاری میکند. حماسهای که طی آن پیامبر جاودان آزادی بهطور تاریخی راه نبرد و ایستادن به هر قیمت را برای رهایی فرزند انسان از هر گونه ستم و استبداد ترسیم کرد. از مکه و همزمان با شروع حرکت کاروان امام حسین (ع) به سوی کربلا، همراه این کاروان میشویم.
ابتدا به یک جریان تاریخی بهصورت کوتاه اشاره کنیم. معاویه قبل از مردن، بر خلاف قراردادی که با امام حسن (ع) بسته بود، پسرش یزید را بهعنوان جانشین خود معرفی کرد. معاویه برای تحمیل یزید تلاش بسیاری کرد تا برخی را با پول بخرد و بسیاری را هم مرعوب کند. بهویژه که در اعدام و ترور شخصیتهای انقلابی مانند «حجر بن عدی» به همه نشان داده بود حاکم مستبدی است که از هیچ جنایتی برای بقای حکومتش فروگذار نمیکند و در این دستگاه «حفظ نظام» برایش «اوجب واجبات» است. در عینحال برای مشروعیت بخشیدن به ولایتعهدی یزید نیاز به امضا و در رسم آن زمان «بیعت» بالاترین شخصیتها بود. در این میان اولین کسی که میتوانست معاویه را به هدفش برساند، امام حسین (ع) بود.
معاویه در مکه با امام حسین (ع) دیدار کرد و از او خواست بیعت کند. اما امام حسین شدیداً به افشای یزید پرداخت و یزید را فردی لاابالی و استثمارگر معرفی کرد تا جایی که معاویه گفت: «یا ابا عبدالله تو بسیار بیپروا سخن میگویی و به هیچوجه ملاحظه نداری. من وظیفه خودم میدانم که به تو بگویم بر جان خویش بترس». امام حسین (ع) بیاعتنا به این تهدید معاویه، با خشم برخاست تا محل ملاقات را ترک کند. معاویه وقتی دید چه نرم صحبت کردن و چه سخت سخن گفتن بر امام حسین اثر ندارد، آخرین تیرش را که پیش کش کردن زندگی خیلی خوب دنیوی به امام حسین بود رها کرد و گفت: «به سعادت باز گرد». درست مانند همهٴ مرتجعینی که سعادت را، حکومت و قدرت و پول معنا میکنند و بویی از زندگی آرمانی نبردهاند. اما امام حسین (ع) دیگر پاسخ معاویه را نداد و از خانهاش بیرون آمد.
سال بعد معاویه مرد و یزید بر تخت خلافت تکیه زد و تلاش کرد با زور از هر کس که با او در زمان معاویه بیعت نکرده بود، بیعت بگیرد. نخستین کس برای یزید، امام حسین (ع) بود. امام حسین هم قبلاً در مدینه گفته بود: «و علیالإسلام السّلام اذ قد بلیت الامه براعٍ مثل یزید» یعنی فاتحة آن اسلامی را که یزید بهعنوان امیر المؤمنین و حاکم اسلامی بر آن باشد، باید خواند. به همین خاطر از مدینه به مکه هجرت کرد. امام 93روز در مکه ماند. در این روزهای بسیار سرنوشتساز، مقدمات حماسه عاشورا رقم خورد. 93روز التهاب و دلهره، فضای مکه را پوشانده بود. در این میان امام حسین (ع) با اراده و صلابتی چشمگیر، نقشهٴ مسیر مشخصی را برای آگاه کردن مردم و فراخواندن روشنفکران و شخصیتهای برجسته بهمقابله با حکومت جائر یزیدی بهپیش میبرد. از آن سو، یزید هم دست به کار شده بود تا بهزور از امام حسین بیعت بگیرد و او را میان بیعت یا مرگ مخیر کند. یزید وقتی فهمید امام حسین (ع) در مکه مستقر شده، این بار لشکر نیرومندی را به سرکردگی یکی از سران سپاهش به نام «عمربن سعدبن عاص» برای دستگیری امام حسین (ع) به مکه فرستاد. اما قبل از اینکه این لشکر به مکه برسد، روز هفتم ذیحجه خبر این اقدام یزید به امام حسین رسید.
بنابراین درنگ جایز نبود و امام حسین خاندانش را جمع کرد و گفت: «من کان فینا باذلاً مهجته موطناً علی لقاءالله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصبحاً انشاءالله»، «هرکس که آماده است در راه ما جان خودش را فدا کند و خودش را وقف آرمان توحیدی سازد و چیزی برای خودش نمیخواهد، با ما بیاید. من فردا صبح به خواست خدا حرکت خواهم کرد». پس از همان ابتدا امام حسین (ع) «نقشهٴ مسیر» خود را رسم کرد: «هجرت در راه آرمان و آزادی، به بهای جان، که لازمهاش رهایی از خود و منافع فردی و طبقاتی است».
آن شب تا صبح در مکه غوغایی بود.
ابتدا به یک جریان تاریخی بهصورت کوتاه اشاره کنیم. معاویه قبل از مردن، بر خلاف قراردادی که با امام حسن (ع) بسته بود، پسرش یزید را بهعنوان جانشین خود معرفی کرد. معاویه برای تحمیل یزید تلاش بسیاری کرد تا برخی را با پول بخرد و بسیاری را هم مرعوب کند. بهویژه که در اعدام و ترور شخصیتهای انقلابی مانند «حجر بن عدی» به همه نشان داده بود حاکم مستبدی است که از هیچ جنایتی برای بقای حکومتش فروگذار نمیکند و در این دستگاه «حفظ نظام» برایش «اوجب واجبات» است. در عینحال برای مشروعیت بخشیدن به ولایتعهدی یزید نیاز به امضا و در رسم آن زمان «بیعت» بالاترین شخصیتها بود. در این میان اولین کسی که میتوانست معاویه را به هدفش برساند، امام حسین (ع) بود.
معاویه در مکه با امام حسین (ع) دیدار کرد و از او خواست بیعت کند. اما امام حسین شدیداً به افشای یزید پرداخت و یزید را فردی لاابالی و استثمارگر معرفی کرد تا جایی که معاویه گفت: «یا ابا عبدالله تو بسیار بیپروا سخن میگویی و به هیچوجه ملاحظه نداری. من وظیفه خودم میدانم که به تو بگویم بر جان خویش بترس». امام حسین (ع) بیاعتنا به این تهدید معاویه، با خشم برخاست تا محل ملاقات را ترک کند. معاویه وقتی دید چه نرم صحبت کردن و چه سخت سخن گفتن بر امام حسین اثر ندارد، آخرین تیرش را که پیش کش کردن زندگی خیلی خوب دنیوی به امام حسین بود رها کرد و گفت: «به سعادت باز گرد». درست مانند همهٴ مرتجعینی که سعادت را، حکومت و قدرت و پول معنا میکنند و بویی از زندگی آرمانی نبردهاند. اما امام حسین (ع) دیگر پاسخ معاویه را نداد و از خانهاش بیرون آمد.
سال بعد معاویه مرد و یزید بر تخت خلافت تکیه زد و تلاش کرد با زور از هر کس که با او در زمان معاویه بیعت نکرده بود، بیعت بگیرد. نخستین کس برای یزید، امام حسین (ع) بود. امام حسین هم قبلاً در مدینه گفته بود: «و علیالإسلام السّلام اذ قد بلیت الامه براعٍ مثل یزید» یعنی فاتحة آن اسلامی را که یزید بهعنوان امیر المؤمنین و حاکم اسلامی بر آن باشد، باید خواند. به همین خاطر از مدینه به مکه هجرت کرد. امام 93روز در مکه ماند. در این روزهای بسیار سرنوشتساز، مقدمات حماسه عاشورا رقم خورد. 93روز التهاب و دلهره، فضای مکه را پوشانده بود. در این میان امام حسین (ع) با اراده و صلابتی چشمگیر، نقشهٴ مسیر مشخصی را برای آگاه کردن مردم و فراخواندن روشنفکران و شخصیتهای برجسته بهمقابله با حکومت جائر یزیدی بهپیش میبرد. از آن سو، یزید هم دست به کار شده بود تا بهزور از امام حسین بیعت بگیرد و او را میان بیعت یا مرگ مخیر کند. یزید وقتی فهمید امام حسین (ع) در مکه مستقر شده، این بار لشکر نیرومندی را به سرکردگی یکی از سران سپاهش به نام «عمربن سعدبن عاص» برای دستگیری امام حسین (ع) به مکه فرستاد. اما قبل از اینکه این لشکر به مکه برسد، روز هفتم ذیحجه خبر این اقدام یزید به امام حسین رسید.
بنابراین درنگ جایز نبود و امام حسین خاندانش را جمع کرد و گفت: «من کان فینا باذلاً مهجته موطناً علی لقاءالله نفسه فلیرحل معنا فانی راحل مصبحاً انشاءالله»، «هرکس که آماده است در راه ما جان خودش را فدا کند و خودش را وقف آرمان توحیدی سازد و چیزی برای خودش نمیخواهد، با ما بیاید. من فردا صبح به خواست خدا حرکت خواهم کرد». پس از همان ابتدا امام حسین (ع) «نقشهٴ مسیر» خود را رسم کرد: «هجرت در راه آرمان و آزادی، به بهای جان، که لازمهاش رهایی از خود و منافع فردی و طبقاتی است».
آن شب تا صبح در مکه غوغایی بود.