نامه رئیسجمهور آخوندها به خامنهای در پاسخ به حکم او برای بازسازی شورای مدفون « انقلاب فرهنگی»، نمود بارزی از طلسمشکستگی ولیفقیه ارتجاع است. شیخ حسن روحانی در این نامه پس از ابراز مراحل تعظیم و آستان بوسی ولایت، با زرنگی آخوندی و با دجالگری متقابل، ابزار زنگ زدهیی را که خامنهای تحت عنوان «شورای انقلاب فرهنگی» بلند کرده است به سمت خودش برگرداند، آنهم با استفاده از کلمات و عباراتی که خود خامنهای در حکمش آورده است. روحانی در نامهاش از جمله نوشته است: «مواجهه هوشمندانه با پدیدارهای فرهنگی و کوشش جهت هم افزایی» بهمعنی «مقابله با تهدیدهایی است که اعتدال را نشانه رفته است». روحانی به این ترتیب با استفاده از شکاف دوگانهگویی خامنهای، حکم او را بهنفع نقشه مسیر باند خودش و رفسنجانی تفسیر میکند.
او سپس با طعنه به خامنهای و باندش میافزاید: «تعیین سیاستهای فرهنگی در عرصه مصوبات عملی و اجرایی است و نه اسنادی آرمانی» و در ادامه برای کشیدن فرش از زیر پای خامنهای دجالگرانه مینویسد: «مردم صاحبان و حاملان فرهنگ هستند. از اینرو نقش اول در سیاست فرهنگی متعلق به خود مردم است». البته آخوندی که یکی از افتخاراتش تخصص در امور امنیتی و سرکوب است نمیتواند برای مردم دل بسوزاند، بنابراین هدف رئیسجمهور نظام از این جملات زیر سؤال بردن «نقش اول» خامنهای و اختصاص آن به رفسنجانی است. روحانی به این میزان بسنده نمیکند و طی یک فقره پشت پا زدن دیگر میافزاید: «سیاستهای فرهنگی مستلزم رویکردی ایجابی و نه سلبی برای سکون و رکود و ایجاد موانع» است. به این ترتیب خامنهای و باندش را عامل ایجاد «سکون و رکود و موانع» و عملکردهای منفی معرفی میکند تا متقابلاً باند مشترک خودش و رفسنجانی را عامل نجات رژیم معرفی نماید.
تا همین جا با این نگاه کوتاه به نامه آخوند حسن روحانی دیدیم که او چگونه دست در شکاف طلسمشکسته فرو برده و با کشیدن گلیم مندرس ولایت از زیر پای خامنهای حکم خود او را به حربهای برای پیشبرد جنگ باندی در رأس نظام تبدیل کرده است. جالب اینجاست که دلواپسان ناظر بر صحنه که بهدلیل استفاده 35ساله از دجالگری خود استاد این روش هستند، به سرعت دست روحانی را خوانده و رو کردهاند. آنها در حالیکه در تلویزیون آخوندی فقط مجیزگوییهای سخیفانه روحانی به خامنهای را منعکس کردهاند، درکیهان ولایت (روز 28مهر) بایک پشت پای اساسی بهآخوند روحانی نوشتهاند: تنها «قدردانی» کافی نیست «لبیک عملی به رهنمودهای» ولایت ضروری است. نویسنده این مقاله با اعتراف به اینکه شورای کذایی انقلاب فرهنگی «دورهیی از رکود را» سپری کرده و حتی «مطالبات مهم» خامنهای در «حکمهای پیشین» را عملی نکرده، ضربه نهایی را به دولت روحانی وارد کرده و نوشته است «دوصد گفته چون نیم کردار نیست». مشابه همین حملات در روز 28مهر در روزنامه حکومتی سیاست روز وابسته به باند خامنهای نیز آمده است. این روزنامه با اشاره به حکمهای خامنهای در سالهای 75، 86 و 92، اعتراف کرده که فرمانهای ولیفقیه در طول بیست سال گذشته زیر پای کارگزاران نظام قرار داشته است. این روزنامه گناه این وضعیت را به گردن باند روحانی- رفسنجانی انداخته و به آنها هشدار داده است.
به این ترتیب میبینیم حکم خامنهای که قرار بود مایهٴ «هم افزایی» باندها در راستای تیزکردن تیغ سرکوب و خیز تازه در صدور ارتجاع و جنگافروزی باشد، چگونه به نمایش طلسمشکستگی تبدیل شده و جنگ باندی را از رأس تا عمق نظام تشدید کرده است. این است سرنوشت نظام در گل ماندهای که ولیفقیهاش مجبور است در هر ظهور و در هر نامه و حکمی دوگانهگویی کند، چرا که در محاصره بحرانها قدرت انتخاب نهایی برای گام گذاشتن در هیچیک از دو راه پیش رو را ندارد: خوردن یا نخوردن جام زهرهای همه جانبه. و البته که این وضعیت تا روز سرنگونی نظام ننگین ولایت ادامه دارد و هر روز مایهٴ تضعیف بیش از پیش آن خواهد بود.
او سپس با طعنه به خامنهای و باندش میافزاید: «تعیین سیاستهای فرهنگی در عرصه مصوبات عملی و اجرایی است و نه اسنادی آرمانی» و در ادامه برای کشیدن فرش از زیر پای خامنهای دجالگرانه مینویسد: «مردم صاحبان و حاملان فرهنگ هستند. از اینرو نقش اول در سیاست فرهنگی متعلق به خود مردم است». البته آخوندی که یکی از افتخاراتش تخصص در امور امنیتی و سرکوب است نمیتواند برای مردم دل بسوزاند، بنابراین هدف رئیسجمهور نظام از این جملات زیر سؤال بردن «نقش اول» خامنهای و اختصاص آن به رفسنجانی است. روحانی به این میزان بسنده نمیکند و طی یک فقره پشت پا زدن دیگر میافزاید: «سیاستهای فرهنگی مستلزم رویکردی ایجابی و نه سلبی برای سکون و رکود و ایجاد موانع» است. به این ترتیب خامنهای و باندش را عامل ایجاد «سکون و رکود و موانع» و عملکردهای منفی معرفی میکند تا متقابلاً باند مشترک خودش و رفسنجانی را عامل نجات رژیم معرفی نماید.
تا همین جا با این نگاه کوتاه به نامه آخوند حسن روحانی دیدیم که او چگونه دست در شکاف طلسمشکسته فرو برده و با کشیدن گلیم مندرس ولایت از زیر پای خامنهای حکم خود او را به حربهای برای پیشبرد جنگ باندی در رأس نظام تبدیل کرده است. جالب اینجاست که دلواپسان ناظر بر صحنه که بهدلیل استفاده 35ساله از دجالگری خود استاد این روش هستند، به سرعت دست روحانی را خوانده و رو کردهاند. آنها در حالیکه در تلویزیون آخوندی فقط مجیزگوییهای سخیفانه روحانی به خامنهای را منعکس کردهاند، درکیهان ولایت (روز 28مهر) بایک پشت پای اساسی بهآخوند روحانی نوشتهاند: تنها «قدردانی» کافی نیست «لبیک عملی به رهنمودهای» ولایت ضروری است. نویسنده این مقاله با اعتراف به اینکه شورای کذایی انقلاب فرهنگی «دورهیی از رکود را» سپری کرده و حتی «مطالبات مهم» خامنهای در «حکمهای پیشین» را عملی نکرده، ضربه نهایی را به دولت روحانی وارد کرده و نوشته است «دوصد گفته چون نیم کردار نیست». مشابه همین حملات در روز 28مهر در روزنامه حکومتی سیاست روز وابسته به باند خامنهای نیز آمده است. این روزنامه با اشاره به حکمهای خامنهای در سالهای 75، 86 و 92، اعتراف کرده که فرمانهای ولیفقیه در طول بیست سال گذشته زیر پای کارگزاران نظام قرار داشته است. این روزنامه گناه این وضعیت را به گردن باند روحانی- رفسنجانی انداخته و به آنها هشدار داده است.
به این ترتیب میبینیم حکم خامنهای که قرار بود مایهٴ «هم افزایی» باندها در راستای تیزکردن تیغ سرکوب و خیز تازه در صدور ارتجاع و جنگافروزی باشد، چگونه به نمایش طلسمشکستگی تبدیل شده و جنگ باندی را از رأس تا عمق نظام تشدید کرده است. این است سرنوشت نظام در گل ماندهای که ولیفقیهاش مجبور است در هر ظهور و در هر نامه و حکمی دوگانهگویی کند، چرا که در محاصره بحرانها قدرت انتخاب نهایی برای گام گذاشتن در هیچیک از دو راه پیش رو را ندارد: خوردن یا نخوردن جام زهرهای همه جانبه. و البته که این وضعیت تا روز سرنگونی نظام ننگین ولایت ادامه دارد و هر روز مایهٴ تضعیف بیش از پیش آن خواهد بود.