این روزها و بهخصوص پس از اعلام حکم قضاییه فرانسه مبنی بر بسته شدن پرونده 17ژوئن، هر رویدادی و هر مناسبتی، بهانهیی میشود برای سوز و گداز یا فحاشی و لجنپراکنی سردمداران رژیم یا رسانههای حکومتی علیه مجاهدین! از سالگشت آغاز جنگ ضدمیهنی که در آن داغ دل پسماندههای خمینی از زهر خوردن امام دجالان تازه میشود تا شکست مذاکرات اتمی تا بازگشت آخوند روحانی با گوشهای آویزان و دستهای درازتر از پا از نیویورک، تا سیلیهایی که او بهخاطر اتمی، صدور تروریسم، نقض حقوقبشر، در نیویورک دریافت کرد، تا… همه و همه علت یا بهانهٴ عقدهگشایی نسبت به مجاهدین میشود.
در کنفرانس مطبوعاتی در نیویورک، خبرنگاران از روحانی سؤال میکنند که چرا شما از تروریسم دفاع میکنید؟ چرا به حزبالشیطان و سایر گروههای تروریستی در اینجا و آنجا پول و سلاح میدهید؟ و روحانی در جواب روضهٴ مجاهدین را میخواند و میگوید: «ما قبلاً یک گروه شیعی را تروریست میدانستیم و با آن مبارزه کردیم، منافقین همانهایی که متأسفانه در کشورهای غربی لانه کردند و امروز هم در برخی از کشورهای غربی حتی آمریکا حضور دارند. اولین مبارزه ما با یک گروه تروریستی غیرسنی بوده و شیعی بوده…». و خبرنگاران هاج و واج که این حرفها چه ربطی به سؤال دارد؟
بحث سیلی نخستوزیر انگلستان به روحانی در سخنرانیاش در مجمع عمومی مطرح میشود، روزنامهها و نمایندگان مجلس ارتجاع ناله و نفرینش را به مجاهدین میکنند و بهطور ابلهانهیی از «حمایت مالی و معنوی دولتمردان انگلیس» از مجاهدین فغان و فریاد سر میدهند، اما جالب اینکه در همان بحبوحه، یکی دیگر از همان مجلس هشدار میدهد: «فقدان روابط دیپلوماتیک، فضای نفوذ را برای (مجاهدین) … فراهم میکند». (خبرگزاری مجلس ـ ۵/۷/۹۳).
و دیگری از ترس مجاهدین رهنمود میدهد که رشتهها را نباید پاره کرد… «با انگلیس هم برخورد کنیم هم مذاکره!» (سایت جهاننیوز ـ ۵/۷/۹۳).
بحث جنگ ضدمیهنی به میان میآید، داغ دلها از مجاهدین دوباره تازه میشود و از پاسدار رضایی و پاسدار نقدی و پاسدار شمخانی وزیر دفاع رژیم، همهٴ شکستهای رژیم و نهایتاً زهرخور شدن امام ملعونشان را زیر سر مجاهدین میدانند. در بحث ائتلاف ضدداعش و افشای اقدامات هستهیی و پرونده حقوقبشر و خطر «تکرار فتنه88» که دیگر نگو و نپرس! نعره و فریاد رژیم و مهرههایش از دست مجاهدین به آسمان میرسد. وقتی دبیرکل سازمان ملل که در گزارش خود بر نقض حقوقبشر رژیم دست میگذارد، میشود «شریک جرم مجاهدین» و احمد شهید گزارشگر ویژه ملل متحد، میشود بلندگو و عامل گوش به فرمان مجاهدین. وقتی نخستوزیر انگلستان هم آن سیلی را در مجمع عمومی به گوش رژیم و روحانی میزند، میشود حامی منافقین!
چرا چنین است؟ چرا رژیم هر سنگی را که به سرش میخورد از جانب مجاهدین میداند؟ آیا اشتباه میکند؟ آیا دچار مالیخولیا شده است؟ اظهارات اخیر یکی از مهرههای وزارت اطلاعات به نامهاشمینژاد که بهطور تخصصی روی موضوع مجاهدین متمرکز است، میتواند پاسخی به این سؤال باشد. نامبرده که متولی و کارگردان یکی از شعب وزارت اطلاعات (بنیاد هابیلیان) است در اظهاراتی که در خبرگزاری سپاه پاسداران (فارس 4مهر 93) منعکس شده، پس از ذکر مصیبت کشافی درباره سیاستها و عملکرد مجاهدین طی تمام سالهای گذشته که به گفته او «در تلاش بودند که با ایجاد شکاف در جامعه، اتحاد و انسجام را از میان ببرند» میافزاید: «باید گفت امروز نیز با گذشت 36سال از انقلاب اسلامی آنان از پای ننشسته و بهطور جدی در حال حاضر جوانان کشورمان را نشانه گرفتهاند».
روشن شد؟! آیا روشن شد که این همه وحشت از مجاهدین از کجاست و به چه خاطر است؟ و آیا روشن شد که درد بیدرمان رژیم از کجاست؟ خیلی ساده! جوانان، همانها که آخوندهای دجال حاکم تمام هم و غمشان آن بود تا ارتباط این نسل را با مجاهدین و با تاریخ واقعی دهههای اخیر قطع کنند؛ بهطور گستردهیی جذب مجاهدین شدهاند. تشنهٴ آنند که ببینند مجاهدین چه میگویند؟ مجاهدین چه کردهاند؟ چه میکنند؟ سیاستشان، استراتژیشان، ایدئولوژیشان و تفکرشان چیست؟
در استبداد قرونوسطایی و اختناق مطلق حاکم که هر گونه ابراز هواداری از مجاهدین، خطر اعدام در پی دارد، طبعاً نمیتوان با شیوههای رایج در دنیا، همچون رأیگیری یا نظرسنجی، میزان این اقبال را اندازهگیری کرد، اما نشانههای متعددی از جمله همین زوزههای لاینقطع وحشت و همچنین رواج بهاصطلاح «اهانت» به خمینی و گستردگی ارسال پیامکها و فحش و تمسخر دجال که فغان و فریاد مقامات رژیم از سرکرده نیروی انتظامی تا فرماندهٴ «فتا» (پلیس سایبری رژیم) تا نوه خمینی را به آسمان رسانده، نشانههای گویایی از این واقعیت فراگیر است.
همین دژخیم (هاشمینژاد) در ادامه اظهارات خود به نقش مجاهدین در سلسله قیامهای 88 اشاره کرده و میگوید: «مجاهدین بیکار ننشسته و در تلاش برای شعلهور کردن آتش فتنه بودند». ابراز وحشت او معطوف به گذشته نیست، او در جملات بعدی روشن میکند که هراسش از تکرار «فتنه» است. هراسی که بهکرات و به وفور در اظهارات همهٴ سردمداران رژیم میتوان دید. او با وحشت این سؤال را مطرح میکند که: «چرا منافقین در عراق اسکان داده شدهاند؟ … چرا در عراق بوده و در خود آمریکا و یا دیگر کشورهای غربی اسکان داده نشدهاند؟». اگرچه او در ادامه بهطور ابلهانهای میکوشد به نیروهای هول کردهٴ رژیم دلداری بدهد که «پیشبینی میشود که فروپاشی گروهک نزدیک است» ؛ اما لابد هر بسیجی کودنی از خود میپرسد، آن همه هول و هراس و هشدار درباره خطر مجاهدین و نفوذ آنها را باور کنیم یا این را که مجاهدین برای هزارمین بار دارند فروپاشی میشوند را؟!
در کنفرانس مطبوعاتی در نیویورک، خبرنگاران از روحانی سؤال میکنند که چرا شما از تروریسم دفاع میکنید؟ چرا به حزبالشیطان و سایر گروههای تروریستی در اینجا و آنجا پول و سلاح میدهید؟ و روحانی در جواب روضهٴ مجاهدین را میخواند و میگوید: «ما قبلاً یک گروه شیعی را تروریست میدانستیم و با آن مبارزه کردیم، منافقین همانهایی که متأسفانه در کشورهای غربی لانه کردند و امروز هم در برخی از کشورهای غربی حتی آمریکا حضور دارند. اولین مبارزه ما با یک گروه تروریستی غیرسنی بوده و شیعی بوده…». و خبرنگاران هاج و واج که این حرفها چه ربطی به سؤال دارد؟
بحث سیلی نخستوزیر انگلستان به روحانی در سخنرانیاش در مجمع عمومی مطرح میشود، روزنامهها و نمایندگان مجلس ارتجاع ناله و نفرینش را به مجاهدین میکنند و بهطور ابلهانهیی از «حمایت مالی و معنوی دولتمردان انگلیس» از مجاهدین فغان و فریاد سر میدهند، اما جالب اینکه در همان بحبوحه، یکی دیگر از همان مجلس هشدار میدهد: «فقدان روابط دیپلوماتیک، فضای نفوذ را برای (مجاهدین) … فراهم میکند». (خبرگزاری مجلس ـ ۵/۷/۹۳).
و دیگری از ترس مجاهدین رهنمود میدهد که رشتهها را نباید پاره کرد… «با انگلیس هم برخورد کنیم هم مذاکره!» (سایت جهاننیوز ـ ۵/۷/۹۳).
بحث جنگ ضدمیهنی به میان میآید، داغ دلها از مجاهدین دوباره تازه میشود و از پاسدار رضایی و پاسدار نقدی و پاسدار شمخانی وزیر دفاع رژیم، همهٴ شکستهای رژیم و نهایتاً زهرخور شدن امام ملعونشان را زیر سر مجاهدین میدانند. در بحث ائتلاف ضدداعش و افشای اقدامات هستهیی و پرونده حقوقبشر و خطر «تکرار فتنه88» که دیگر نگو و نپرس! نعره و فریاد رژیم و مهرههایش از دست مجاهدین به آسمان میرسد. وقتی دبیرکل سازمان ملل که در گزارش خود بر نقض حقوقبشر رژیم دست میگذارد، میشود «شریک جرم مجاهدین» و احمد شهید گزارشگر ویژه ملل متحد، میشود بلندگو و عامل گوش به فرمان مجاهدین. وقتی نخستوزیر انگلستان هم آن سیلی را در مجمع عمومی به گوش رژیم و روحانی میزند، میشود حامی منافقین!
چرا چنین است؟ چرا رژیم هر سنگی را که به سرش میخورد از جانب مجاهدین میداند؟ آیا اشتباه میکند؟ آیا دچار مالیخولیا شده است؟ اظهارات اخیر یکی از مهرههای وزارت اطلاعات به نامهاشمینژاد که بهطور تخصصی روی موضوع مجاهدین متمرکز است، میتواند پاسخی به این سؤال باشد. نامبرده که متولی و کارگردان یکی از شعب وزارت اطلاعات (بنیاد هابیلیان) است در اظهاراتی که در خبرگزاری سپاه پاسداران (فارس 4مهر 93) منعکس شده، پس از ذکر مصیبت کشافی درباره سیاستها و عملکرد مجاهدین طی تمام سالهای گذشته که به گفته او «در تلاش بودند که با ایجاد شکاف در جامعه، اتحاد و انسجام را از میان ببرند» میافزاید: «باید گفت امروز نیز با گذشت 36سال از انقلاب اسلامی آنان از پای ننشسته و بهطور جدی در حال حاضر جوانان کشورمان را نشانه گرفتهاند».
روشن شد؟! آیا روشن شد که این همه وحشت از مجاهدین از کجاست و به چه خاطر است؟ و آیا روشن شد که درد بیدرمان رژیم از کجاست؟ خیلی ساده! جوانان، همانها که آخوندهای دجال حاکم تمام هم و غمشان آن بود تا ارتباط این نسل را با مجاهدین و با تاریخ واقعی دهههای اخیر قطع کنند؛ بهطور گستردهیی جذب مجاهدین شدهاند. تشنهٴ آنند که ببینند مجاهدین چه میگویند؟ مجاهدین چه کردهاند؟ چه میکنند؟ سیاستشان، استراتژیشان، ایدئولوژیشان و تفکرشان چیست؟
در استبداد قرونوسطایی و اختناق مطلق حاکم که هر گونه ابراز هواداری از مجاهدین، خطر اعدام در پی دارد، طبعاً نمیتوان با شیوههای رایج در دنیا، همچون رأیگیری یا نظرسنجی، میزان این اقبال را اندازهگیری کرد، اما نشانههای متعددی از جمله همین زوزههای لاینقطع وحشت و همچنین رواج بهاصطلاح «اهانت» به خمینی و گستردگی ارسال پیامکها و فحش و تمسخر دجال که فغان و فریاد مقامات رژیم از سرکرده نیروی انتظامی تا فرماندهٴ «فتا» (پلیس سایبری رژیم) تا نوه خمینی را به آسمان رسانده، نشانههای گویایی از این واقعیت فراگیر است.
همین دژخیم (هاشمینژاد) در ادامه اظهارات خود به نقش مجاهدین در سلسله قیامهای 88 اشاره کرده و میگوید: «مجاهدین بیکار ننشسته و در تلاش برای شعلهور کردن آتش فتنه بودند». ابراز وحشت او معطوف به گذشته نیست، او در جملات بعدی روشن میکند که هراسش از تکرار «فتنه» است. هراسی که بهکرات و به وفور در اظهارات همهٴ سردمداران رژیم میتوان دید. او با وحشت این سؤال را مطرح میکند که: «چرا منافقین در عراق اسکان داده شدهاند؟ … چرا در عراق بوده و در خود آمریکا و یا دیگر کشورهای غربی اسکان داده نشدهاند؟». اگرچه او در ادامه بهطور ابلهانهای میکوشد به نیروهای هول کردهٴ رژیم دلداری بدهد که «پیشبینی میشود که فروپاشی گروهک نزدیک است» ؛ اما لابد هر بسیجی کودنی از خود میپرسد، آن همه هول و هراس و هشدار درباره خطر مجاهدین و نفوذ آنها را باور کنیم یا این را که مجاهدین برای هزارمین بار دارند فروپاشی میشوند را؟!