پرسید کسی از حسن روحانی
چندیست که خیلی دمغ و داغانی
چندیست که خیلی دمغ و داغانی
آن فیگور پر ز خندهات در هم رفت
ابرو ز چه رو به خشم میچرخانی؟
گفتا که نگو که کار، زار است داداش!
از وضع نزار و خیط ما چی دانی؟
افتاده در این کار بسی مشکلها
هر چند که اولش نمود آسانی
آنگاه که آب سر به بالا دارد
مانند وزغ ابوعطا میخوانی
لبخند دوا نکرد دردی ز نظام
آن روی سگم مگر کند درمانی
این قمپز اعتدال من هم که نشد
از بهر ولی فقیهمان تنبانی
در کار مذاکرات گیر افتادم
در بین یکی پتک و یکی سندانی
زان کاسهی زهر جرعهها نوشیدیم
تحریم ولی نیافته پایانی
زینسوی به سیل ناسزا بسته شدیم
هم بنده و هم اکبر رفسنجانی
هر گربه که در گوشهی دامی افتاد
چنگی بدهد نشان و یا دندانی
پرسید نمیهراسی از شخص فقیه؟
گوشات بکشد به بیت خود پنهانی؟
گفتا که ولیفقیه هم رفت از حال
پشمی به کله نماند و در تن جانی.
پشمی به کله نماند و در تن جانی.