«آشفتهخوابهای زیر سنگها...»
6مرداد90
6مرداد90
نوشتههای باران را بخوان!
نوشتههای برگها را ورق بزن!
خاطرات سنگها را بخوان!
نوشتههای صدا را بنویس!
موجهای نور را به مهمانی متنها ببر!
این تاریکی را از روی جهانی نوشتنی بردار!
متنها، مادران شعور جهاناند.
متنها به رهاییات میاندیشند!
خوابهای زیر سنگها آشفتهاند!
جهان دیگر در اقلیم زمین نمیگنجد!
ارتشهای متن، مغز زندگی را میکاوند.
دیکتاتور از دم قرن میافتد!
نوشتههای باران را برایم ببار!
دلم در حلقه یک طناب جا مانده است!
نوشتههای چشمها را که میخواند؟
زمزمه ترانههای مانده بر لبانت را فرصت شمار!...
***
نوشتههای برگها را ورق بزن!
خاطرات سنگها را بخوان!
نوشتههای صدا را بنویس!
موجهای نور را به مهمانی متنها ببر!
این تاریکی را از روی جهانی نوشتنی بردار!
متنها، مادران شعور جهاناند.
متنها به رهاییات میاندیشند!
خوابهای زیر سنگها آشفتهاند!
جهان دیگر در اقلیم زمین نمیگنجد!
ارتشهای متن، مغز زندگی را میکاوند.
دیکتاتور از دم قرن میافتد!
نوشتههای باران را برایم ببار!
دلم در حلقه یک طناب جا مانده است!
نوشتههای چشمها را که میخواند؟
زمزمه ترانههای مانده بر لبانت را فرصت شمار!...
***
«الفبا کشتن نداره!...»
9مرداد 90
9مرداد 90
قناری توی قفس به بند کشیدن نداره
اسیر قلعههای مرگ به جوخه بستن نداره
تداعی آزادی و نوشتن الفباهاش
ضربدر خون کشیدن و الفبا کشتن نداره
به فکر آزادی باش و به عشق او قلم بزن
ارثیهی الفباهاش زوال و مردن نداره
دیو کدام کیش بد برکت سفرهها رو برد؟
ـ سفرهی عشق و خون دل سارق رهزن نداره...
***
«همراه شو!...»
11مرداد 90
در رؤیا بال میگسترانی. پرواز کن، رؤیا شو!
با خنده زیبا میشوی. بخند، زیبا شو!
در سایهی درختان، خاطره بر آب میریزد. خاطره را یاد کن، بریز، آب شو!
در نوشتن، خویشتنی. بنویس، همراه شو!
************.