زمانی که ولیفقیه سیاست ”نرمش قهرمانه!“ (بخوانید تندادن به جام زهر اتمی) و به بیان واقعی و غیرولیفقیهی، سیاست ”نرمش ذلیلانه“ را اعلام کرد و از این طریق به دولت آخوند حسن روحانی کارت سبز برای ورود به مذاکرات هستهیی و عقبنشینیهای خفتبار را داد، بهطور کامل ابعاد ترس و وحشت رژیم از ادامه بنبست در مذاکرات مشخص نبود.
همان زمانی که ولیفقیه ”سیاست نرمش قهرمانانه!“ را اعلام کرد سیاست جدید رژیم در مورد مذاکرات هستهیی و تندادن به ذلت برای بسیاری از ناظران باعث شگفتی شده بود که چه شده است ولیفقیه نظام یک شبه خواب نما شد! و به فکر ”نرمش قهرمانانه“ افتاده است.
با گذشت زمان و عقب نشینیهای پیدرپی و خفتبار رژیم، مشخص شد که وحشت نظام و ولیفقیه آن از چه موضوعی و یا پدیدهای بوده که نظام را وادار به تندادن به جام زهرکرده است.
در آخرین دور مذاکرات رژیم با کشورهای 1+5 در آلماتی قزاقستان، به نظر میرسید رژیم روی مواضع خود خواهد ایستاد و به این دلیل بود که مذاکرات به شکست انجامید.
در مناظرات خیمهشب بازی انتخابات ریاستجمهوری رژیم، ولایتی مشاور امور بینالملل ولیفقیه از رئیس تیم مذاکرهکننده رژیم درمذاکرات آلمآتی (پاسدار سعید جلیلی) خرده گرفت که چرا رویکرد تیم مذاکرهکننده درمذاکرات، باعث شکست مذاکرات شده است. ولایتی حرفش این بود که تیم مذاکرهکننده رژیم، میبایست در آن مذاکرات به شرایط کشورهای 5+1تن میداد و به قول معروف قال قضیه را میکند.
حرفهای ولایتی در آن زمان نیز باعث شگفتی ناظران شد و این سؤال را به وجود آورد نظام ولایت را چه شده است که یکی از سینه چاکترین مهرههای وابسته به ولیفقیه و از سران باند او به فکر مصالحه با کشورهای غربی افتاده است.
رسانههای حکومتی در جنگ و جدال باندی درونی رژیم اکنون نسبت به علت تندادن رژیم به مذاکرات فاش گویی میکنند که دلیل کوتاه آمدن رژیم از مواضع قبلی در زمینه بنبست هستهیی ترس از سایه جنگ بر سرنظام بوده است.
اعتراف رسانههای رژیم به این موضوع (ترس) در حالی است که قبل از تندادن به خفت و خواری مذاکرات، دستیابی به بمب اتمی یکی از اهداف استراتژیک نظام بود و در زمینه ”انرژی هستهیی حق مسلم ما است“ سران و مهرههای نظام دود و دم راه میانداختند و پوشالبافی میکردند.
دو روزنامه حکومتی بهطور صریح اعتراف میکنند که ترس ازجنگ بوده است که نظام را وادار به عقبنشینی کرده و مهمترین دست آورد دولت روحانی در مذاکرات را برطرف کردن سایه جنگ از سرنظام میدانند و این دست آورد را به رخ ”دلواپسان نظام“ میکشند.
روزنامه حکومتی اعتماد (31تیر93) در مقام دفاع از سیاست زهرخوران رژیم و دفاع از دولت روحانی و در مقام مجادله با ”دلواپسان“ باند خامنهای مینویسد: ”سیاست خمره رنگرزی نیست که بتوان تحریمها را در داخل آن کرد و با رنگ دیگری آن را بیرون آورد. این ذهنیت غلط در دولت گذشته بود که سیاست را بهمثابه خمره رنگرزی تصور میکردند“.
روزنامه اعتماد به ”عمق منازعه هستهیی“ اشاره میکند: ”ظاهرا برخی از آقایان هنوز به عمق منازعه هستهیی پی نبردهاند که انتظار داشتهاند در همین مدت کم تحریمها برطرف شود. با وجود این؛ همین قدر که این دولت توانسته سایه جنگ را از سر منطقه و ایران کم کند و با درایت جریان رو به تخریب گذشته را متوقف و حتی معکوس کند، کار بزرگی صورت داده است“.
روزنامه دیگر حکومتی (مردمسالاری 31تیر 93) نیز به سایه جنگ بر سر رژیم از جانب دولت آمریکا در دوران ریاستجمهوری جرج بوش و بخشی از دوران ریاستجمهوری باراک اوباما اشاره میکند و مینویسد: ”در دهههای اخیر سایه سیاست خارجی و دکترین بوش در اطراف و اکناف عالم بسیار گسترده شد سایهای که تماماً دوران اوباما را نیز تحت الشعاع رویکرد کابوی سیاست خارجی آمریکا یعنی بوش قرار داد تا هر بار که اوباما خواست راهحل مذاکره با ایران را امتحان نماید از جمله کلیشهای استفاده کند که آرام بخش دلواپسان سیاست خارجی مداخلهجویانه آمریکا در نهادهای تصمیمگیر این کشور و نمایندگان سنا و کنگره باشد. یعنی دکترین مداخلهجویی جورج بوش پسر از آنچنان قدرتی برخوردار بود که تقریباً رویکرد سیاست خارجی آمریکا در رابطه با ایران را تحت سلطه خویش قرار داد“.
مردمسالاری به سیاست تیم مذاکرهکننده پیشین رژیم خورده میگیرد که در برابر سیاست آمریکا مبنی بر ”تمام گزینهها و از جمله جنگ با ایران بر روی میز است“ سیاست نادرستی اتخاذ کرده است و به شرایط کشورهای 1+5تن نداده است: ”سیاست خارجی لجام گسیخته، ساختارهای موازی دستگاه دیپلوماسی و فرمول مذاکره برای مذاکره تیم هستهیی ایران تشکیل میداد“
این روزنامه حکومتی راهحل کوتاه آمدن آمریکا از ”تمامی گزینهها“ را تنها و تنها کوتاه آمدن رژیم از اتمی و سیاست توسعه طلبانهاش در منطقه و همکاری رژیم با آمریکا در زمینه مسایل و مشکلات منطقهیی میداند: ”با بحرانهای امنیتی در منطقه خاورمیانه و ظهور جریانهای ضددموکراتیک و نگرشهای افراطی به نظر میرسد مذاکرات وین در نقطه جوش یک انتخاب تاریخی است. بهطوری که وزیر امور خارجه ایران نیز بدان اشاره مینماید که امروز ریل و سوزن بان آماده یک تغییر است و این تغییر مستلزم یک تصمیم سیاسی تاریخی است“.
التماس و درخواست نهایی از رئیسجمهور آمریکا این است که: ”اوباما میتواند پایان بوشگرایی در خاورمیانه را اعلام نماید“.
ملاحظه میشود که از نظر این روزنامههای حکومتی، ”دلواپسان“ باند خامنهای باید کلاهشان را بالا بیندازند که دولت روحانی توانسته است از طریق مذاکرات ”سایه جنگ“ و ”سایه ترس“ را از سرنظام کم کند و از نظر این روزنامهها و باند رفسنجانی- روحانی، همین که ”سایه جنگ“ و ”سایه ترس“ از سر رژیم آخوندی کم شده است بالاترین و بزرگترین دست آورد نظام از مذاکرات و تندادن به خفت وخواری در برابر کشورهای غربی است.
بیدلیل نبود که مقاومت ایران تندادن رژیم به مذاکرات را تندادن از موضع ذلت وخواری تعبیر کرد.
اکنون این رسانههای وابسته به نظام هستند که به صراحت به این خفت و خواری اعتراف میکنند و بر ضرورت حاضر شدن به میز مذاکره با پاهای خونین و زانوان شکسته نظام اعتراف میکنند.
ترس از سایه جنگ و ادامه تحریمهای بیشتر بود که نظام را وادار کرد به مذاکره تن بدهد که این خفت وخواری متناسب با مرحله پایانی رژیم و طلسمشکستگی ولیفقیه است.
همان زمانی که ولیفقیه ”سیاست نرمش قهرمانانه!“ را اعلام کرد سیاست جدید رژیم در مورد مذاکرات هستهیی و تندادن به ذلت برای بسیاری از ناظران باعث شگفتی شده بود که چه شده است ولیفقیه نظام یک شبه خواب نما شد! و به فکر ”نرمش قهرمانانه“ افتاده است.
با گذشت زمان و عقب نشینیهای پیدرپی و خفتبار رژیم، مشخص شد که وحشت نظام و ولیفقیه آن از چه موضوعی و یا پدیدهای بوده که نظام را وادار به تندادن به جام زهرکرده است.
در آخرین دور مذاکرات رژیم با کشورهای 1+5 در آلماتی قزاقستان، به نظر میرسید رژیم روی مواضع خود خواهد ایستاد و به این دلیل بود که مذاکرات به شکست انجامید.
در مناظرات خیمهشب بازی انتخابات ریاستجمهوری رژیم، ولایتی مشاور امور بینالملل ولیفقیه از رئیس تیم مذاکرهکننده رژیم درمذاکرات آلمآتی (پاسدار سعید جلیلی) خرده گرفت که چرا رویکرد تیم مذاکرهکننده درمذاکرات، باعث شکست مذاکرات شده است. ولایتی حرفش این بود که تیم مذاکرهکننده رژیم، میبایست در آن مذاکرات به شرایط کشورهای 5+1تن میداد و به قول معروف قال قضیه را میکند.
حرفهای ولایتی در آن زمان نیز باعث شگفتی ناظران شد و این سؤال را به وجود آورد نظام ولایت را چه شده است که یکی از سینه چاکترین مهرههای وابسته به ولیفقیه و از سران باند او به فکر مصالحه با کشورهای غربی افتاده است.
رسانههای حکومتی در جنگ و جدال باندی درونی رژیم اکنون نسبت به علت تندادن رژیم به مذاکرات فاش گویی میکنند که دلیل کوتاه آمدن رژیم از مواضع قبلی در زمینه بنبست هستهیی ترس از سایه جنگ بر سرنظام بوده است.
اعتراف رسانههای رژیم به این موضوع (ترس) در حالی است که قبل از تندادن به خفت و خواری مذاکرات، دستیابی به بمب اتمی یکی از اهداف استراتژیک نظام بود و در زمینه ”انرژی هستهیی حق مسلم ما است“ سران و مهرههای نظام دود و دم راه میانداختند و پوشالبافی میکردند.
دو روزنامه حکومتی بهطور صریح اعتراف میکنند که ترس ازجنگ بوده است که نظام را وادار به عقبنشینی کرده و مهمترین دست آورد دولت روحانی در مذاکرات را برطرف کردن سایه جنگ از سرنظام میدانند و این دست آورد را به رخ ”دلواپسان نظام“ میکشند.
روزنامه حکومتی اعتماد (31تیر93) در مقام دفاع از سیاست زهرخوران رژیم و دفاع از دولت روحانی و در مقام مجادله با ”دلواپسان“ باند خامنهای مینویسد: ”سیاست خمره رنگرزی نیست که بتوان تحریمها را در داخل آن کرد و با رنگ دیگری آن را بیرون آورد. این ذهنیت غلط در دولت گذشته بود که سیاست را بهمثابه خمره رنگرزی تصور میکردند“.
روزنامه اعتماد به ”عمق منازعه هستهیی“ اشاره میکند: ”ظاهرا برخی از آقایان هنوز به عمق منازعه هستهیی پی نبردهاند که انتظار داشتهاند در همین مدت کم تحریمها برطرف شود. با وجود این؛ همین قدر که این دولت توانسته سایه جنگ را از سر منطقه و ایران کم کند و با درایت جریان رو به تخریب گذشته را متوقف و حتی معکوس کند، کار بزرگی صورت داده است“.
روزنامه دیگر حکومتی (مردمسالاری 31تیر 93) نیز به سایه جنگ بر سر رژیم از جانب دولت آمریکا در دوران ریاستجمهوری جرج بوش و بخشی از دوران ریاستجمهوری باراک اوباما اشاره میکند و مینویسد: ”در دهههای اخیر سایه سیاست خارجی و دکترین بوش در اطراف و اکناف عالم بسیار گسترده شد سایهای که تماماً دوران اوباما را نیز تحت الشعاع رویکرد کابوی سیاست خارجی آمریکا یعنی بوش قرار داد تا هر بار که اوباما خواست راهحل مذاکره با ایران را امتحان نماید از جمله کلیشهای استفاده کند که آرام بخش دلواپسان سیاست خارجی مداخلهجویانه آمریکا در نهادهای تصمیمگیر این کشور و نمایندگان سنا و کنگره باشد. یعنی دکترین مداخلهجویی جورج بوش پسر از آنچنان قدرتی برخوردار بود که تقریباً رویکرد سیاست خارجی آمریکا در رابطه با ایران را تحت سلطه خویش قرار داد“.
مردمسالاری به سیاست تیم مذاکرهکننده پیشین رژیم خورده میگیرد که در برابر سیاست آمریکا مبنی بر ”تمام گزینهها و از جمله جنگ با ایران بر روی میز است“ سیاست نادرستی اتخاذ کرده است و به شرایط کشورهای 1+5تن نداده است: ”سیاست خارجی لجام گسیخته، ساختارهای موازی دستگاه دیپلوماسی و فرمول مذاکره برای مذاکره تیم هستهیی ایران تشکیل میداد“
این روزنامه حکومتی راهحل کوتاه آمدن آمریکا از ”تمامی گزینهها“ را تنها و تنها کوتاه آمدن رژیم از اتمی و سیاست توسعه طلبانهاش در منطقه و همکاری رژیم با آمریکا در زمینه مسایل و مشکلات منطقهیی میداند: ”با بحرانهای امنیتی در منطقه خاورمیانه و ظهور جریانهای ضددموکراتیک و نگرشهای افراطی به نظر میرسد مذاکرات وین در نقطه جوش یک انتخاب تاریخی است. بهطوری که وزیر امور خارجه ایران نیز بدان اشاره مینماید که امروز ریل و سوزن بان آماده یک تغییر است و این تغییر مستلزم یک تصمیم سیاسی تاریخی است“.
التماس و درخواست نهایی از رئیسجمهور آمریکا این است که: ”اوباما میتواند پایان بوشگرایی در خاورمیانه را اعلام نماید“.
ملاحظه میشود که از نظر این روزنامههای حکومتی، ”دلواپسان“ باند خامنهای باید کلاهشان را بالا بیندازند که دولت روحانی توانسته است از طریق مذاکرات ”سایه جنگ“ و ”سایه ترس“ را از سرنظام کم کند و از نظر این روزنامهها و باند رفسنجانی- روحانی، همین که ”سایه جنگ“ و ”سایه ترس“ از سر رژیم آخوندی کم شده است بالاترین و بزرگترین دست آورد نظام از مذاکرات و تندادن به خفت وخواری در برابر کشورهای غربی است.
بیدلیل نبود که مقاومت ایران تندادن رژیم به مذاکرات را تندادن از موضع ذلت وخواری تعبیر کرد.
اکنون این رسانههای وابسته به نظام هستند که به صراحت به این خفت و خواری اعتراف میکنند و بر ضرورت حاضر شدن به میز مذاکره با پاهای خونین و زانوان شکسته نظام اعتراف میکنند.
ترس از سایه جنگ و ادامه تحریمهای بیشتر بود که نظام را وادار کرد به مذاکره تن بدهد که این خفت وخواری متناسب با مرحله پایانی رژیم و طلسمشکستگی ولیفقیه است.