روزنامه رسالت طی سرمقالهیی از دستجات مختلف وابسته به باند خامنهای که از آنها بهعنوان «اصولگرایان» یاد میشود خواسته است که مانند باند رفسنجانی- روحانی، دگرگونی، نوسازی و نوگرایی را بپذیرند و بهاصطلاح «نئواصولگرایی» پیشه کنند. این سرمقاله هشدار میدهد که اگر این «ضرورت نادیده گرفته شود» اوضاع به «تغییر موازنه نیروها انجامیده و تعادل سیستم (بخوانید تعادل نظام ولایتفقیه) » بر هم خواهد خورد.
روند شقه در درون باند خامنهای که اکنون به گرایش به سمت «استحاله» این باند بالغ شده است، روندی است ناشی از شکستهای عظیمی که رژیم آخوندی در سالهای اخیر متحمل شده است.
در دو ساله آخر دولت احمدینژاد، شقه وشکاف بزرگی در درون باند خامنهای پدید آمد و این باند چند پاره و چند شقه شد. علت این شقه قیام قهرمانانهٴ سال88 بود. قیامی که ناقوس مرگ استبداد مذهبی حاکم را با طنین شعار «مرگ بر اصل ولایتفقیه» به صدا درآوردند. از آثار این قیام متزلزل شدن سلطه خامنهای بر دستجات و باندهای درونی رژیم بود. شورای ملی مقاومت در بیانیه بیست ونهمین سال تأسیس خود در مرداد 89، در تشریح وضعیت خامنهای بهدنبال قیام88 تأکید کرد: «اقتدار و هیبت ولایتفقیه بهنحوی جبرانناپذیر در هم شکسته است. خامنهای در غلبه بر تضادها و شکافهای درونی هرم قدرت، ناتوان مانده و هر روز شاهد بروز شکافهای جدیدتری است».
صحت این مواضع به سرعت خود را در شقه در درون باند خامنهای بارز کرد. بعد از شقه شدن باند خامنهای تعدادی از افراد این باند خود را جبهه پیروان خط امام و رهبری، تعدادی جبهه پایداری و تعدادی خود را اصولگرایان، رهروان ولایت و... نامیدند.
در چنین شرایطی بود که احمدینژاد به مخالفت عملی با خطوط خامنهای برخاست و او هم دار و دستهیی به راه انداخت و با طرح شعارهایی از قبیل زنده باد بهار خود را منتظر فرارسیدن بهاری دیگر و... قلمداد میکردند. . باند احمدینژاد پارا فراتر گذاشت و خود را متصل به ولیفقیه نداست و ادعا کرد که با نایب امام زمان (ولیفقیه) ارتباطش را قطع کرده است و مستقیم به غیب وصل است
ترکتازی مقابله احمدینژاد با خامنهای تا آنجا پیش رفت که تلویحاً خطاب به او گفت تو چهکارهای و...
در حوزه قم نیز همین روند شقه و تجزیه پیش رفت و عملاً آخوند مصباح یزدی خط خود را از اکثریت اعضای جامعه مدرسین قم جدا کرد.
شقه و شکاف در باند خامنهای در جریان معرفی کاندیدا برای خیمهشب بازی انتخابات ریاست جمهوری، وارد مرحله کیفی و تعیینکنندهیی گردید.
شقه و شکاف در این باند آنچنان بالا گرفت که در جریان خیمهشب بازی انتخابات ریاستجمهوری رژیم، این باند نتوانست یک نفر را بهعنوان کاندید معرفی کند و از این باند 5نفر در مقابل آخوند روحانی صفآرایی کردند.
پنج نفری که به مرحله انتخابات راه پیدا کردند غیر از کسانی از باند خامنهای مانند لنکرانی وابسته به جبهه پایداری مصباح یزدی، منوچهر متکی و... بودند که هر یک از این افراد وابسته به محفلی از باند ولایت بودند و توسط شورای نگهبان از روند خیمهشب بازی انتخابات حذف شدند.
شقه وشکاف در رأس باند خامنهای در جریان مناظرات انتخابات ریاستجمهوری نمود عینی بیشتری پیدا کرد.
ولایتی یکی از سران باند خامنهای در مقابل جلیلی یکی دیگر از سران این باند قرار گرفت و عملاً در مقابل خط خامنهای بر سر مذاکرات هستهیی از جمله در مذاکرات آلماتی قزاقستان موضعگیری کرد (تا آن زمان خامنهای دربست از سیاست جلیلی درمذاکرات حمایت میکرد و بر اساس ”حق مسلم نظام“ حاضر از کوتاه آمدن از مواضعش نبود).
ناظران سیاسی نیز موضعگیری ولایتی علیه سیاست هستهیی را به فاصله گرفتن ولایتی از خط خامنهای تعبیرکردند.
نقطه عطف بعدی در روند شقه باند خامنهای شکست ولیفقیه در مهندسی انتخابات به سود این باند بود. خامنهای در انتخابات شکست سختی خورد. این شکست اگر چه شکستی برای تمامیت رژیم بود اما در باند خامنهای بهصورت از هم گسستن شیرازه شیرازه تشکیلاتی این باند عمل کرد.
ضربه کاری بعدی بر رژیم ولایتفقیه در برنامه اتمی بود. یعنی وقتی که رژیم درمانده آخوندی «شکست تحمیلی» در بزرگترین و پرهزینهترین پروژه سیاسی و استراتژیک نظام در 25سال اخیر را پذیرفت و به ناگزیر به امضای توافقنامه ژنو تن داد..
تأثیر این دو ضربه بر پیکر نظام، همراه با ناتوانی رژیم در حل معضلات و مشکلات متعدد اقتصادی و اجتماعی، و عجز رژیم در مهار و کنترل حرکتهای اعتراضی اجتماعی، در باند خامنهای بهصورت تمرد خود را بارز کرد. پس از انتخابات و در جریان مذاکرات هستهیی عناصر متمرد از باند خامنهای تحت عنوان ”دلواپسان“ سر برآورند و عملاً در برابر خط خامنهای ایستادند.
در جریان مذاکرات هستهیی، بهرغم اما و اگرهای پوشالی و توخالی خامنهای و بهاصطلاح خط ونشان کشیدنهای او مبنی بر اینکه به نتیجه مذاکرات خوشبین نیست و... ، خامنهای عملاً از سیاست مذاکرات هستهیی دولت روحانی حمایت کرد و در کنار خط باند رفسنجانی- روحانی مبنی بر ریختن جرعه زهر به حلقوم ”مقام عظما“ قرار گرفت و عملاً پذیرفت جرعههای زهر را سربکشد و ازتیم مذاکرهکننده تحت عنوان بچههای انقلاب حمایت قوی کرد.
”دلواپسان “ باند ولایت، نه تنها از ”فرمایشات“ ”مقام عظمای ولایت“ در حمایت از تیم مذاکرهکننده هستهیی حمایت و تبعیت نکردند، بلکه با راهانداختن سر و صدا و تبلیغات و برگزاری همایش، تا آنجا که توانستند مقابل خط حمایت خامنهای از مذاکرات اما و اگر کردند، و چوب لای چرخ تیم مذاکراه کننده هستهیی رژیم و دولت آخوند روحانی گذاشتند و بانگ برآوردند که مسلمانی رفت و نظام در خطر است!
در ادامه این روند شقه، تجزیه، تلاشی و شرحه شرحه شدن باند خامنهای، کار تا آنجا پیش رفته است که اکنون یکی از سران باند فاشیستی مؤتلفه به استحاله باند ولایت میاندیشد و از ”نهضت نو اصولگرایی ضرورتی انکار ناپذیر“ سخن به میان میآورد.
امیر محبان در سرمقاله روزنامه رسالت 8تیر93 به این نتیجهگیری میرسد که: ”روشن است که جناح اصولگرا همچون جناح اصلاحطلب محتاج دگرگونی است و نوگرایی و نوسازی به واقعیتی غیرقابل انکارتبدیل شده است. تلاش نگارنده آناست که بر ضرورت این دگرگونی تأکید نماید؛ ضرورتی که اگر نادیده گرفته شود به تغییر موازنه نیروها انجامیده وتعادل سیستم را برهم خواهد زد“.
سرمقالهنویس روزنامه بدون اینکه به صراحت به بحرانهای سیاسی اجتماعی و نفرت و مخالفت عمومی مردم از نظام ولایتفقیه اشارهیی بکند، تحت عنوان ”تحولات سریع اجتماعی“ تلویحاً به نفرت مردم از رژیم آخوندی اعتراف میکند و ”تحولات سریع اجتماعی“ را زمینهای میبیند که میبایست: ”سازمانهای سیاسی“ (بخوانید باندهای درونی نظام آخوندی) خود را با این تحولات سریع وفق بدهند و در این زمینه مینویسد: ”تحولات سریع اجتماعی - سیاسی شرایط را در کشور تغییر داده است و روابط نیز به تبع آن در حال تغییر است اما سازمانهای سیاسی بزرگ که تحت عنوان جناح شناخته میشوند نتوانستهاند خود را با این تحولات تطبیق دهند. ادامه این روند منجر به حذف این سازمانهای بزرگ سیاسی از معادلات میشود“.
نویسنده رسالت پس ازمقدمه چینیهای لازم و صغری وکبری بافتن به سبک یک ”تئوریسن! “ در نظام آخوندی، قلب قضیه یعنی استحاله باند ولایت را نشانه میرود و اندر ضرورت استحاله و ”نواصولگرا“ شدن باند خامنهای“ (بخوانید استحاله ”اصولگرایی“ به ”اعتدالگرایی“ و ”مصلحت گرایی“ به سبک باند رفسنجانی - روحانی) و ضرورت تحول در این باند اشاره میکند و مینویسد: ”اکنون پرسش این است که اصولگرایی نیازمند بازسازی است یا نوسازی؟ آیا عدم توجه به ایجاد نهضت نواصولگرایی به پیدایش زمینه ظهور جریانهای فرصتطلب و تند رو تحت عنوان ارزشمند اصولگرایی نخواهد انجامید؟ نگارنده به خوبی از ظرفیت ساختارها و روابط اصولگرایان مطلع است ولی این ساختارها در طی تحولات دو دهه اخیر شدیداً تغییر یافته است و بازسازی با توجه به شرایط متحول نمیتواند پاسخگوی نیازهای زمانه باشد و تنها راه ممکن نوسازی اصولگرایان است و بس! “
مهره وابسته به باند فاشیستی مؤتلفه حرفهای بهاصطلاح تئوریک خود را به نقطهای بالغ کرده که ناگزیر شده است از تعارفات کم کند و بر مبلغ افزاید و روراست به کلیت باند خامنهای بگوید شما نیز مانند باند رفسنجانی- روحانی بهعنوان یک کلیت نوگرایی! کنید. شاید از سر ملاحظه کاری و مصلحت باشد که سرمقالهنویس رسالت، فرازهای پایانی سرمقاله و نتیجهگیریهای اصلی حرفهایش را به مصداق عاقل را اشارهیی کافی است، بهطور سربسته و کلی به شرح زیر به سمع مخاطبان در باند خامنهای میرساند: ”جناح اصولگرا همچون جناح اصلاحطلب محتاج دگرگونی است و نوگرایی و نوسازی به واقعیتی غیرقابل انکارتبدیل شده است“.
روند شقه در درون باند خامنهای که اکنون به گرایش به سمت «استحاله» این باند بالغ شده است، روندی است ناشی از شکستهای عظیمی که رژیم آخوندی در سالهای اخیر متحمل شده است.
در دو ساله آخر دولت احمدینژاد، شقه وشکاف بزرگی در درون باند خامنهای پدید آمد و این باند چند پاره و چند شقه شد. علت این شقه قیام قهرمانانهٴ سال88 بود. قیامی که ناقوس مرگ استبداد مذهبی حاکم را با طنین شعار «مرگ بر اصل ولایتفقیه» به صدا درآوردند. از آثار این قیام متزلزل شدن سلطه خامنهای بر دستجات و باندهای درونی رژیم بود. شورای ملی مقاومت در بیانیه بیست ونهمین سال تأسیس خود در مرداد 89، در تشریح وضعیت خامنهای بهدنبال قیام88 تأکید کرد: «اقتدار و هیبت ولایتفقیه بهنحوی جبرانناپذیر در هم شکسته است. خامنهای در غلبه بر تضادها و شکافهای درونی هرم قدرت، ناتوان مانده و هر روز شاهد بروز شکافهای جدیدتری است».
صحت این مواضع به سرعت خود را در شقه در درون باند خامنهای بارز کرد. بعد از شقه شدن باند خامنهای تعدادی از افراد این باند خود را جبهه پیروان خط امام و رهبری، تعدادی جبهه پایداری و تعدادی خود را اصولگرایان، رهروان ولایت و... نامیدند.
در چنین شرایطی بود که احمدینژاد به مخالفت عملی با خطوط خامنهای برخاست و او هم دار و دستهیی به راه انداخت و با طرح شعارهایی از قبیل زنده باد بهار خود را منتظر فرارسیدن بهاری دیگر و... قلمداد میکردند. . باند احمدینژاد پارا فراتر گذاشت و خود را متصل به ولیفقیه نداست و ادعا کرد که با نایب امام زمان (ولیفقیه) ارتباطش را قطع کرده است و مستقیم به غیب وصل است
ترکتازی مقابله احمدینژاد با خامنهای تا آنجا پیش رفت که تلویحاً خطاب به او گفت تو چهکارهای و...
در حوزه قم نیز همین روند شقه و تجزیه پیش رفت و عملاً آخوند مصباح یزدی خط خود را از اکثریت اعضای جامعه مدرسین قم جدا کرد.
شقه و شکاف در باند خامنهای در جریان معرفی کاندیدا برای خیمهشب بازی انتخابات ریاست جمهوری، وارد مرحله کیفی و تعیینکنندهیی گردید.
شقه و شکاف در این باند آنچنان بالا گرفت که در جریان خیمهشب بازی انتخابات ریاستجمهوری رژیم، این باند نتوانست یک نفر را بهعنوان کاندید معرفی کند و از این باند 5نفر در مقابل آخوند روحانی صفآرایی کردند.
پنج نفری که به مرحله انتخابات راه پیدا کردند غیر از کسانی از باند خامنهای مانند لنکرانی وابسته به جبهه پایداری مصباح یزدی، منوچهر متکی و... بودند که هر یک از این افراد وابسته به محفلی از باند ولایت بودند و توسط شورای نگهبان از روند خیمهشب بازی انتخابات حذف شدند.
شقه وشکاف در رأس باند خامنهای در جریان مناظرات انتخابات ریاستجمهوری نمود عینی بیشتری پیدا کرد.
ولایتی یکی از سران باند خامنهای در مقابل جلیلی یکی دیگر از سران این باند قرار گرفت و عملاً در مقابل خط خامنهای بر سر مذاکرات هستهیی از جمله در مذاکرات آلماتی قزاقستان موضعگیری کرد (تا آن زمان خامنهای دربست از سیاست جلیلی درمذاکرات حمایت میکرد و بر اساس ”حق مسلم نظام“ حاضر از کوتاه آمدن از مواضعش نبود).
ناظران سیاسی نیز موضعگیری ولایتی علیه سیاست هستهیی را به فاصله گرفتن ولایتی از خط خامنهای تعبیرکردند.
نقطه عطف بعدی در روند شقه باند خامنهای شکست ولیفقیه در مهندسی انتخابات به سود این باند بود. خامنهای در انتخابات شکست سختی خورد. این شکست اگر چه شکستی برای تمامیت رژیم بود اما در باند خامنهای بهصورت از هم گسستن شیرازه شیرازه تشکیلاتی این باند عمل کرد.
ضربه کاری بعدی بر رژیم ولایتفقیه در برنامه اتمی بود. یعنی وقتی که رژیم درمانده آخوندی «شکست تحمیلی» در بزرگترین و پرهزینهترین پروژه سیاسی و استراتژیک نظام در 25سال اخیر را پذیرفت و به ناگزیر به امضای توافقنامه ژنو تن داد..
تأثیر این دو ضربه بر پیکر نظام، همراه با ناتوانی رژیم در حل معضلات و مشکلات متعدد اقتصادی و اجتماعی، و عجز رژیم در مهار و کنترل حرکتهای اعتراضی اجتماعی، در باند خامنهای بهصورت تمرد خود را بارز کرد. پس از انتخابات و در جریان مذاکرات هستهیی عناصر متمرد از باند خامنهای تحت عنوان ”دلواپسان“ سر برآورند و عملاً در برابر خط خامنهای ایستادند.
در جریان مذاکرات هستهیی، بهرغم اما و اگرهای پوشالی و توخالی خامنهای و بهاصطلاح خط ونشان کشیدنهای او مبنی بر اینکه به نتیجه مذاکرات خوشبین نیست و... ، خامنهای عملاً از سیاست مذاکرات هستهیی دولت روحانی حمایت کرد و در کنار خط باند رفسنجانی- روحانی مبنی بر ریختن جرعه زهر به حلقوم ”مقام عظما“ قرار گرفت و عملاً پذیرفت جرعههای زهر را سربکشد و ازتیم مذاکرهکننده تحت عنوان بچههای انقلاب حمایت قوی کرد.
”دلواپسان “ باند ولایت، نه تنها از ”فرمایشات“ ”مقام عظمای ولایت“ در حمایت از تیم مذاکرهکننده هستهیی حمایت و تبعیت نکردند، بلکه با راهانداختن سر و صدا و تبلیغات و برگزاری همایش، تا آنجا که توانستند مقابل خط حمایت خامنهای از مذاکرات اما و اگر کردند، و چوب لای چرخ تیم مذاکراه کننده هستهیی رژیم و دولت آخوند روحانی گذاشتند و بانگ برآوردند که مسلمانی رفت و نظام در خطر است!
در ادامه این روند شقه، تجزیه، تلاشی و شرحه شرحه شدن باند خامنهای، کار تا آنجا پیش رفته است که اکنون یکی از سران باند فاشیستی مؤتلفه به استحاله باند ولایت میاندیشد و از ”نهضت نو اصولگرایی ضرورتی انکار ناپذیر“ سخن به میان میآورد.
امیر محبان در سرمقاله روزنامه رسالت 8تیر93 به این نتیجهگیری میرسد که: ”روشن است که جناح اصولگرا همچون جناح اصلاحطلب محتاج دگرگونی است و نوگرایی و نوسازی به واقعیتی غیرقابل انکارتبدیل شده است. تلاش نگارنده آناست که بر ضرورت این دگرگونی تأکید نماید؛ ضرورتی که اگر نادیده گرفته شود به تغییر موازنه نیروها انجامیده وتعادل سیستم را برهم خواهد زد“.
سرمقالهنویس روزنامه بدون اینکه به صراحت به بحرانهای سیاسی اجتماعی و نفرت و مخالفت عمومی مردم از نظام ولایتفقیه اشارهیی بکند، تحت عنوان ”تحولات سریع اجتماعی“ تلویحاً به نفرت مردم از رژیم آخوندی اعتراف میکند و ”تحولات سریع اجتماعی“ را زمینهای میبیند که میبایست: ”سازمانهای سیاسی“ (بخوانید باندهای درونی نظام آخوندی) خود را با این تحولات سریع وفق بدهند و در این زمینه مینویسد: ”تحولات سریع اجتماعی - سیاسی شرایط را در کشور تغییر داده است و روابط نیز به تبع آن در حال تغییر است اما سازمانهای سیاسی بزرگ که تحت عنوان جناح شناخته میشوند نتوانستهاند خود را با این تحولات تطبیق دهند. ادامه این روند منجر به حذف این سازمانهای بزرگ سیاسی از معادلات میشود“.
نویسنده رسالت پس ازمقدمه چینیهای لازم و صغری وکبری بافتن به سبک یک ”تئوریسن! “ در نظام آخوندی، قلب قضیه یعنی استحاله باند ولایت را نشانه میرود و اندر ضرورت استحاله و ”نواصولگرا“ شدن باند خامنهای“ (بخوانید استحاله ”اصولگرایی“ به ”اعتدالگرایی“ و ”مصلحت گرایی“ به سبک باند رفسنجانی - روحانی) و ضرورت تحول در این باند اشاره میکند و مینویسد: ”اکنون پرسش این است که اصولگرایی نیازمند بازسازی است یا نوسازی؟ آیا عدم توجه به ایجاد نهضت نواصولگرایی به پیدایش زمینه ظهور جریانهای فرصتطلب و تند رو تحت عنوان ارزشمند اصولگرایی نخواهد انجامید؟ نگارنده به خوبی از ظرفیت ساختارها و روابط اصولگرایان مطلع است ولی این ساختارها در طی تحولات دو دهه اخیر شدیداً تغییر یافته است و بازسازی با توجه به شرایط متحول نمیتواند پاسخگوی نیازهای زمانه باشد و تنها راه ممکن نوسازی اصولگرایان است و بس! “
مهره وابسته به باند فاشیستی مؤتلفه حرفهای بهاصطلاح تئوریک خود را به نقطهای بالغ کرده که ناگزیر شده است از تعارفات کم کند و بر مبلغ افزاید و روراست به کلیت باند خامنهای بگوید شما نیز مانند باند رفسنجانی- روحانی بهعنوان یک کلیت نوگرایی! کنید. شاید از سر ملاحظه کاری و مصلحت باشد که سرمقالهنویس رسالت، فرازهای پایانی سرمقاله و نتیجهگیریهای اصلی حرفهایش را به مصداق عاقل را اشارهیی کافی است، بهطور سربسته و کلی به شرح زیر به سمع مخاطبان در باند خامنهای میرساند: ”جناح اصولگرا همچون جناح اصلاحطلب محتاج دگرگونی است و نوگرایی و نوسازی به واقعیتی غیرقابل انکارتبدیل شده است“.