لختی درنگ کنیم اینجا و یاد کنیم زان آتشی که در دل خاک آشیان گرفت
طی مدت همبندی و هم اتاقی بودن با غلامرضا خسروی در بند 350 اوین آنچه از او در یاد و خاطرم نقش بسته همه حول دفاع از شرف و هویت و ایمان راسخ اوست از 2سال پیش که حکم اش تأیید و آماده اجرا بود، بعضی از زندانیان بند 350 سعی میکردند او را به کوتاه آمدن از مواضع و نوعی تسلیم ولو درحد یک جمله شفاهی دوپهلو وادار سازند و تلاش میکردند او رامطمئن سازند که در اینصورت حکمش شکسته خواهد شد. ولی هیهات کهشان و جایگاه غلامرضای قهرمان بسیار بالاتر از این حرفها بود و در پاسخ اینگونه اشخاص میگفت آیا شما میدانید که همین نصیحت ها و درخواستها را مأموران رژیم هم از زندانیان بهعمل میآورند. و در ثانی آیا فکر میکنید ما هیچگاه از دنیا نخواهیم رفت و آیا نمیبینید من که اکنون آماده شهادت هستم از بسیاری از آنها که به عمر خود مطمئناند با عشق و نشاط و کارایی بیشتری به زندگی روزمره فعلی خود مشغولم.
یکی از روزهای سال 91 که یک اعتصاب خودداری از ملاقات در بند 350 شکل میگرفت تحریکاتی از آنسوی بند بهعمل آمد که اگر این اعتصاب با هواداران مجاهدین مشترکاً انجام شود اولاً که همه هواداران مجاهدین را از 350 تبعید میکنیم و برایتان گران تمام میشود، در این رابطه بعضیها از آقای خسروی میخواستند که هواداران مجاهدین کنار بکشند و شرکت نکنند که غلامرضای پهلوان پاسخ داد مبارزه انحصاری نیست و ما مرعوب تهدیدات آنها از آنسوی بند نمیشویم و در نتیجه همه آنهایی که میخواستند در اعتصاب شرکت کنند جمعاً شرکت کردند.
یکبار مراسم بزرگداشت یاد مجاهدان و مبارزانی همچون جعفر کاظمی، محمدعلی حاج آقایی و فرهاد کمانگر و فرهاد وکیلی در بند 350تشکیل میشد باز بعضی به گوش او میخواندند که صلاح نیست شما شرکت کنید صبر کن تا وضع حکم ات مشخص شود و تا آن زمان دست به عصا باش، ولی غلامرضا برای شرکت بیقراری میکرد و در نهایت شرکت کرد.
به یاد میآورم که غلامرضا در دعای «الهم انصر المجاهدین» همیشه این بخش از این آیه را اضافه میکرد که «ومنهم من قضا نحبه و منهم من ینتظر و مابدلو تبدیلا»
به یاد میآورم که غلامرضا هر وقت کسالتی پیش میآمد میگفت مگر دست خودمان است مگر ما اجازه داریم که مریض شویم ما همیشه باید سالم و سرحال باشیم وقتی روح اراده کند بدن باید اطاعت کند.
دربند 350 غلامرضا همیشه یک آرم مجاهدین که خود روی مقوا ترسیم کرده بود داخل بوفهاش بالای سرخود نصب کرده بود یادش گرامی و در جاتش عالی باد.
غلامرضا قلبی سرشار از محبت و عواطف انسانی داشت کلاههایی برای بعضی از دوستان دوخته بود بهمحض اینکه از نگاه کسی احساس میکرد که مایل است از آن کلاه داشته باشد سلیقه او را میپرسید و با آنکه از لحاظ محدودیت وقتی خیلی مقید بود یک کلاه برایش میدوخت و به این ترتیب بیش از70 کلاه که بر روی آن نوشته معروف «اوین بند 350 با دو بال بر بالای آن» مزین شده بود با دست خود دوخت و به زندانیان سیاسی هدیه کرد.