728 x 90

-

خواهرم، همرزمم، مسئول سالیانم مجاهد صدیق راضیه کرمانشاهی

-

مجاهد صدیق، شیرزن قهرمان راضیه کرمانشاهی
مجاهد صدیق، شیرزن قهرمان راضیه کرمانشاهی
از هادی روشن روان
3 صحنه که هر کدام سالها از یکدیگر فاصله دارند در ذهنم به یکدیگر پیوند می‌خورند و تمام آن چیزی را که از خواهر راضیه می‌شناختم در ذهنم زنده می‌کنند.

صحنه اول: 45سال پیش ـ سال1348 ـ اولین بار راضیه را که دانش‌آموز بود، دیدم. او همراه مادرش از خوزستان برای دیدن حسین برادرش به تهران آمده بود. مجاهد قهرمان حسین کرمانشاهی که در سال 1354 به‌شهادت رسید، از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف بود که آن موقع در کنار هم در فعالیتهای سیاسی دانشجویی شرکت می‌کردیم.

مادر اصرار داشت دوستان فرزندش را بشناسد. حسین مادر و خواهرش را به تک اتاقی که من داشتم آورد. مادر می‌خواست ببیند ما چه فعالیتهایی بجز درس خواندن داریم. او از زندگی ساده حسین در تهران تعجب کرده بود و به قول خودش نگران شده بود که حسین کارهایی نکند که برایش خطرناک باشد.

خواهرم راضیه که آنوقت بسیار جوان بود، مجذوب برادرش حسین بود و به‌دقت به پاسخهایی که حسین و من به سؤالات مادر می‌دادیم گوش می‌کرد. احساسم این بود که او بر خلاف مادر که تمام تلاشش این بود که حسین و مرا به ادامه تحصیل تشویق کند، به‌دنبال این بود که بفهمد حسین در چه مسیر شورانگیزی گام می‌زند.

آنها به خوزستان بازگشتند. حسین بعد از ضربه سال 1350 رابطه‌اش با سازمان قطع شد و مدتها با نگرانی ولی فعال به‌دنبال وصل بود. در جریان ضربه 1350 من در کرمانشاه افسر وظیفه بودم. حسین به سراغم آمد و خواهان وصل بود. به تهران رفتم و در سال 1351 او را از طریق مجید شریف واقفی به سازمان وصل کردم. حسین در سال1354 به‌شهادت رسید. دو خبر در مورد شهادتش شنیدم، یکی این‌که در درگیری شهید شد و دیگر این‌که در درگیری دستگیر و زیر شکنجه به‌شهادت رسید.

صحنه بعد: پس از آزادیم از زندان ـ از زندان که بیرون آمدم جویای حال خانوادهٴ حسین و خواهرم راضیه شدم. پس از مدتی پیگیری او را که آن موقع دانشجو دانشگاه امیرکبیر بود، یافتم. وقتی او را دیدم احساس کردم حسین را زنده و سرشار در او می‌بینم. با همان صمیمت، سادگی، پاک باختگی و در عین‌حال شجاعت و مایه‌گذاری حسین. من که درصدد ارزیابی و امکان وصل راضیه به مجاهدین بودم، متوجه شدم که او پیشاپیش راه برادر شهیدش حسین را انتخاب کرده و به مجاهدین وصل است. جوابم را گرفتم. بدون این‌که سؤال بیشتری بکنم از او خدا حافظی کردم.

صحنه سوم: وقتی که خواهر مجاهدم راضیه را به‌عنوان یک از برجسته‌ترین مسئولان سازمان شناختم. در این سالیان که مدتی هم افتخارم این بود که تحت مسئولیت او انجام وظیفه کنم، او را پیوسته الگو و شاخص ارزشهای روز مجاهدین می‌یافتم. او بی‌چشمداشت، آماده برداشتن هر مسئولیتی در سازمان و به سرانجام رساندن آن بود. در هر لحظه با صراحت تمام از منافع سازمان دفاع می‌کرد. صریح در انتقاد کردن و در عین‌حال مملو از احساس مسئولیت و صمیمیت برای ارتقاء برادران و خواهرانش بود. خواهر راضیه عضو شورای رهبری مجاهدین و یک مدافع تمام‌عیار ارزشهای خواهر مریم بود.

امروز (24اردیبهشت 93) که خبر درگذشت مجاهد خلق راضیه کرمانشاهی را شنیدم اولین احساسی که به من دست داد این بود که ”راضیه“ همواره خدایش از او راضی بود، به رضوان خدایش درآمد و خوشابحالش.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/9abb778b-bf3c-43aa-95fb-8697e80c9917"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات