«حقیقت، من به کربلایی قربان حسد بردم، و بر پسرش میترسم، این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار میگذراند». ”ابوالقاسم قائممقام فراهانی“.
باغ فین و حمام غمزدهاش هنوز فاجعهیی را که در نوزدهم دی ماه 1230 از سر گذراند در فضا پراکنده میکند، و هنوز جواب خود را به درستی در ضمیر تاریخیاش، حک نکرده است که، چرا باید میرزا تقیخان را امان ندهند که حتی از حمام درآمده و با خانوادهاش وداع کند. مگر او در طول سه سال و دو ماه صدارتش بر ایران چه کار کرده بود؟ و این کدام تقدیر تاریخی بود که تشنهٴ خون مردی بود که سهمی از قدرت نداشت و در پی آن هم نبود و به قول خودش: آبادانی ایران، آسودگی رعیت و عزت شاه را میخواست.
ناصرالدین شاه شب شنبه 22 ذیقعده 1264 به تخت سلطنت نشست. همان شب لقب اتابک اعظم به میرزا تقیخان داد و از این تاریخ او را به لقب امیر کبیر اتابک اعظم خواندند. شاه دستخطی برای میرزا تقیخان صادر نمود و در آن نوشت: «امیرنظام! ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق افتد، میدانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم، و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق را داریم، و بجز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم».
امیر در جوانی همراه هیأتی سیاسی روانهٴ روسیه شد. این هیأت طی دو ماه و نیم اقامت در پترزبورگ بودند و هر روز از مدرسه یا کارخانه یا یک مؤسسه دولتی و غیردولتی بازدید میکردند و شبها هم بیشتر با بزرگان و سیاستمداران روس به گفتگو میپرداختند. روسیه در آن هنگام خیز خود به سمت توسعه و تجدد را آغاز کرده بود، امیر با نگاهی تیزبین و ذهنی باز و روشن، آنچه را که از پیشرفتهای روسیه میدید و میشنید، بهخاطر میسپرد و به عملی کردن آنها در میهن عقبمانده و فقرزدهٴ خود میاندیشید.
همچنین امیر به مدت بیش از 4سال در عثمانی یعنی (ترکیه امروز) بهعنوان سرپرست هیأت ایرانی در کنفرانس ارزنةالروم که برای حل اختلافات ایران و عثمانی برگزار شده بود، حضور داشت، در آنجا هم با اصلاحاتی که تازه در عثمانی آغاز شده بود، آشنا شد. علاوه بر اینها امیر از طریق خواندن ترجمه کتابها و روزنامههای خارجی ـ که افراد خبرهای را مأمور ترجمه آنها کرده بود ـ در جریان افکار نو در مغرب زمین قرار میگرفت و راههای پیشرفت جوامع غربی را در مییافت.
اما در مورد تمدن غربی، امیر به تلفیق دانش و تمدن غربی با تمدن کهن ایران معتقد بود. از جمله در نامهیی خطاب به ناصرالدین شاه درباره مدرسه دارالفنون نوشته بود: «در امر مدرسه دقت زیاد لازم است. آدم خیلی معقول متشخص میخواهد که سر رشته از هر چیز فرنگی و ایرانی داشته باشد».
وزیرمختار پروس در ایران هم، نوشته است: «امیر فرنگیان را دوست نمیداشت، اما میخواست از دانش و مخترعات آنها به نفع ایران استفاده کند». همچنین امیر خود مسلمانی پاکدامن بود و آخوندهای دینفروش و مرتجع را همچون مرّبیاش قائممقام بهخوبی میشناخت. به همین دلیل بود که امیر پیش از صدارت به کنسول انگلیس در تبریز گفته بود: «دولت عثمانی وقتی در راه تجدید قدرت خود کامیابی یافت که نفوذ روحانیان را درهم شکست».
امیرکبیر بلافاصله بعد از به دست گرفتن مسئولیت، اولین کارش این بود که همه چیز را به قانون درآورد، از حقوق شاه که تا آن زمان حسابی نداشت تا حقوق درباریان و شاهزادگان، و حکام ولایات، همه را به نظم کشید. بعد از آن محاکم شرعی را که در واقع محل چپاول آخوندها از مردم فقیر بود بست و به جای آن دیوان عدالت را تأسیس کرد. سلب صلاحیت از محاکم شرعی در عینحال بزرگترین خدمت امیرکبیر به پیروان سایر ادیان بود که او پیوسته از حق استقلال عمل آنها دفاع میکرد. شرح خدمات امیرکبیر به ایران، هوشیاریاش در حفظ تمامیت ارضی، عشقش به همهٴ اقوام ایرانی با هر مذهب و نژاد، و همتش برای گسترش فرهنگ و اعتلای زندگی مردم، و نظمی که در امر کشورداری ایجاد کرد هر کدام کتاب مستقلی را میطلبد، چرا که صلابت و عزمش در بهروزی مردم به قدری بود که حتی دشمنانش که در عرصههای مختلف با او چنگ در چنگ بودند نتوانستند از ستایش آن خودداری کنند. یکی از مورخین درباری که طبعاً نظر خوبی هم راجع به امیر نداشت درباره عدل و قانونی که امیرکبیر برقرار کرده بود، نوشته است: «امیرکبیر چنان نظم و نسقی داد که هیچ قادر مطلقی بر بیچاره فقیری نمیتوانست تعدی کند». همچنین امیرکبیر امنیت مدنی بیسابقهای که تا آن روز اصلاً در ایران معنی نداشت، برقرار کرده بود. در این مورد وزیر مختار انگلیس، پس از فتح مشهد توسط امیرکبیر و فرونشاندن غائله یکی از یاغیان در آن دیار نوشته است: «مهمترین مطلبی که جلب توجه میکند، این است که سربازان (حکومتی) در همه مدت در شهر رفتار درستی داشتند و از انضباط نظامی پا فراتر ننهادند و مانع گردیدند که به مردم مشهد آسیبی برسد». امیر کبیر همچنین رسم رشوه و اخذ مالیاتهای دلبخواه از مردم را بهکلی بر انداخت، و تا وقتی خود او بر مسند بود، احدی از عوامل حکومت چه کشوری و چه لشگری جرأت نداشت یک شاهی از مردم بهزور بگیرد.
همهٴ این رفتارهای منصفانهٴ امیرکبیر، در شرایطی بود که رشوهخواری در ایران چنان رواج داشت که دیپلوماتهای خارجی که در ایران بودند، از جمله واتسون دیپلومات انگلیسی نوشت: ”رشوهخواری از عادات ملی ایرانیان است“. اما دولت امیر به اثبات رساند که نه رشوهخواری، نه تملقگوئیهای مشمئز کننده از صاحبمنصبان، هیچکدام ذاتی ایرانیان و جامعه ایرانی نبوده و نیست، همه آنها ناشی از حکومت فاسد و حکومت گران فاسد است. کما اینکه امیرکبیر تنها در عرض سه سال همهٴ آن خرابیها را چنان که دشمنان هم اقرار کردند اصلاح کرد و به گفته دیپلوماتهای خارجی مقیم ایران، چنان امنیتی در شهرها ایجاد کرد که مثال زدنی بود و اخلاق و کردار مدنی ایرانیان در آن مدت تغییر کلی پیدا کرد. این مهمترین دستاورد حکومت امیرکبیر بود که دشمنان و کشندگانش نیز نتوانستند به آن خدشهای وارد کنند.
حاصل جمع اینها از یک سو آسایش عمومی و احساس امنیت مردم و از سوی دیگر ایجاد یک دولت مرکزی مقتدر و نیرومند بود، آنچنان که در دوره قاجار هیچگاه قدرت مرکزی به حد روزگار امیر نرسید و هیچگاه اداره امور کشور به آن اندازه متمرکز نگشت. مفهوم نظم میرزا تقیخانی در سیاست خارجی نیز استقلال کامل و کوتاه کردن دست دو قدرت مسلط آن زمان روس و انگلیس از ایران بود.
کافی است به این مقولات محدود کردن قدرت شاهزادگان و وابستگان به قدرتهای استعماری و جمع کردن بساط آخوندها را هم اضافه کنیم تا گناه واقعی امیرکبیر و علت قتل او روشن شود.
میرزا تقیخان امیرکبیر به قول خودش بهدنبال طلوع ستاره عزت مردم ایران بود و خونی که هنوز فضای فین را از بوی فاجعه پر میکند، تا زمانی که استعمار و ارتجاع مذهبی دستشان از منافع مردم ایران کوتاه نشده، همچنان واگوی چشمان نگران امیر در واپسین روزهای حیاتش میباشد، آنگاه که تازه به تبعید کاشان آمده بود و به همسرش میگفت: «همیشه ستارهای را در آسمان میدیدم اما چند شب است آن ستاره که منظور نظر ما است از چشمم پنهان شده است. حتم دارم که این اگر از شگون بد هم باشد. باز هم در آسمان خواهد درخشید».
باغ فین و حمام غمزدهاش هنوز فاجعهیی را که در نوزدهم دی ماه 1230 از سر گذراند در فضا پراکنده میکند، و هنوز جواب خود را به درستی در ضمیر تاریخیاش، حک نکرده است که، چرا باید میرزا تقیخان را امان ندهند که حتی از حمام درآمده و با خانوادهاش وداع کند. مگر او در طول سه سال و دو ماه صدارتش بر ایران چه کار کرده بود؟ و این کدام تقدیر تاریخی بود که تشنهٴ خون مردی بود که سهمی از قدرت نداشت و در پی آن هم نبود و به قول خودش: آبادانی ایران، آسودگی رعیت و عزت شاه را میخواست.
امیر کبیر و کارنامه سیاسی اش:
رابرت واتسون دیپلومات انگلیسی در مورد کارنامه سیاسی امیرکبیر و ویژگیهای این رجل برجسته تاریخ ایران گفت: در میان همه رجال اخیر مشرق زمین و زمامداران ایران که نامشان ثبت تاریخ جدید است، میرزا تقیخان امیر نظام بیهمتاست، دیو جانس (فیلسوف یونان باستان) روز روشن با چراغ در پی او میگشت، به حقیقت سزاوار است که بهعنوان اشرف مخلوقات به حساب آید، بزرگوار مردی بود.ناصرالدین شاه شب شنبه 22 ذیقعده 1264 به تخت سلطنت نشست. همان شب لقب اتابک اعظم به میرزا تقیخان داد و از این تاریخ او را به لقب امیر کبیر اتابک اعظم خواندند. شاه دستخطی برای میرزا تقیخان صادر نمود و در آن نوشت: «امیرنظام! ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق افتد، میدانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم، و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق را داریم، و بجز شما به هیچ شخص دیگری چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم».
امیرکبیر: سرآغاز تاریخ ترقی خواهی مردم ایران
در یک نگاه به سرآغاز تاریخ ترقیخواهی مردم ایران به نام رجلی برمیخوریم که در مردم دوستی و عدل گستری و استعمار ستیزی و ترقی خواهی شهره بود. و سرانجام این پیشوای ترقیخواه به غدر و خیانت شاه مستبد و توطئه مرتجعان زمان، گرفتار شد. دهان گشوده حمام فین هنوز از آن شب شوم و پر از غدر و خیانت سخن میگوید.امیرکبیر کودکی و جوانی
میرزا تقیخان امیرکبیر زادهٴ مردم محروم جامعه بود، پدرش کربلایی قربان از اهالی هزاوه فراهان و آشپز میرزا ابوالقاسم قائممقام بود، امیر در خانهٴ قائم مقام، بزرگ شد. قائممقام که مردی کارآزموده و انسان شناس بود، استعداد خارقالعادهٴ این به قول خودش ”کربلائیبچه“ را دید و به توانمندی او پی برد، او را تحت تربیت و حمایت خود گرفت. ابتدا میرزا تقی را همدرس فرزندانش کرد و با آنها به تحصیل واداشت و سپس در دستگاه خود به او کار دبیری و منشیگری داد. امیر کبیر تربیت شده مکتب میرزا ابوالقاسم قائممقام است و قائممقام خود فرزند و شاگرد میرزا عیسی قائممقام بزرگ وزیر عباس میرزا، ولیعهد فتحعلیشاه بود. عباس میرزا و قائممقام بزرگ اولین پیشگامان اصلاح و ترقی بودند و امیرکبیر ادامه دهندهٴ راه آنان بود. امیر از قائممقام بسیار آموخت که هیچ موقعیتی را برای شناخت راه ترقی مردم ایران از دست ندهد. از همین رو بهجرأت میتوان او را بزرگترین سیاستمدار تجدد خواه عهد قاجار دانست که پیشاپیش زوال حاکمیت فاسد و فئودال قاجار را دیده بود و برای بازکردن راه رشد و ترقی مردم ایران به سوی تعالی و آزادی بهپاخاسته بود. راهی را که امیرکبیر برای نیل به پیشرفت و تجدد انتخاب کرد، ایجاد تغییرات از طریق قدرت قانونی در حاکمیت فاسد ناصرالدین شاه قاجار بود. ناصرالدین شاه در ابتدای سلطنتش تحت تاثیر کاردانی امیرکبیر و صداقت او قرار گرفت بهخصوص که امیر با درایت توانسته بود رقبای او را کنار بزند، اما بعد از سه سال و دو ماه که آثار اقدامات گسترده امیرکبیر در تمام شئون مملکت دوست و دشمن را به اعتراف واداشته بود، عملکرد ناصرالدین شاه نشان داد که استبداد فئودالی سنخیتی با تجدد و ترقیخواهی ندارد و خواه و ناخواه امیرکبیر را مانع قدرت مطلقه شاه یافته و او را از سر راه خود بر خواهد داشت.امیر در جوانی همراه هیأتی سیاسی روانهٴ روسیه شد. این هیأت طی دو ماه و نیم اقامت در پترزبورگ بودند و هر روز از مدرسه یا کارخانه یا یک مؤسسه دولتی و غیردولتی بازدید میکردند و شبها هم بیشتر با بزرگان و سیاستمداران روس به گفتگو میپرداختند. روسیه در آن هنگام خیز خود به سمت توسعه و تجدد را آغاز کرده بود، امیر با نگاهی تیزبین و ذهنی باز و روشن، آنچه را که از پیشرفتهای روسیه میدید و میشنید، بهخاطر میسپرد و به عملی کردن آنها در میهن عقبمانده و فقرزدهٴ خود میاندیشید.
همچنین امیر به مدت بیش از 4سال در عثمانی یعنی (ترکیه امروز) بهعنوان سرپرست هیأت ایرانی در کنفرانس ارزنةالروم که برای حل اختلافات ایران و عثمانی برگزار شده بود، حضور داشت، در آنجا هم با اصلاحاتی که تازه در عثمانی آغاز شده بود، آشنا شد. علاوه بر اینها امیر از طریق خواندن ترجمه کتابها و روزنامههای خارجی ـ که افراد خبرهای را مأمور ترجمه آنها کرده بود ـ در جریان افکار نو در مغرب زمین قرار میگرفت و راههای پیشرفت جوامع غربی را در مییافت.
اما در مورد تمدن غربی، امیر به تلفیق دانش و تمدن غربی با تمدن کهن ایران معتقد بود. از جمله در نامهیی خطاب به ناصرالدین شاه درباره مدرسه دارالفنون نوشته بود: «در امر مدرسه دقت زیاد لازم است. آدم خیلی معقول متشخص میخواهد که سر رشته از هر چیز فرنگی و ایرانی داشته باشد».
وزیرمختار پروس در ایران هم، نوشته است: «امیر فرنگیان را دوست نمیداشت، اما میخواست از دانش و مخترعات آنها به نفع ایران استفاده کند». همچنین امیر خود مسلمانی پاکدامن بود و آخوندهای دینفروش و مرتجع را همچون مرّبیاش قائممقام بهخوبی میشناخت. به همین دلیل بود که امیر پیش از صدارت به کنسول انگلیس در تبریز گفته بود: «دولت عثمانی وقتی در راه تجدید قدرت خود کامیابی یافت که نفوذ روحانیان را درهم شکست».
امیرکبیر بلافاصله بعد از به دست گرفتن مسئولیت، اولین کارش این بود که همه چیز را به قانون درآورد، از حقوق شاه که تا آن زمان حسابی نداشت تا حقوق درباریان و شاهزادگان، و حکام ولایات، همه را به نظم کشید. بعد از آن محاکم شرعی را که در واقع محل چپاول آخوندها از مردم فقیر بود بست و به جای آن دیوان عدالت را تأسیس کرد. سلب صلاحیت از محاکم شرعی در عینحال بزرگترین خدمت امیرکبیر به پیروان سایر ادیان بود که او پیوسته از حق استقلال عمل آنها دفاع میکرد. شرح خدمات امیرکبیر به ایران، هوشیاریاش در حفظ تمامیت ارضی، عشقش به همهٴ اقوام ایرانی با هر مذهب و نژاد، و همتش برای گسترش فرهنگ و اعتلای زندگی مردم، و نظمی که در امر کشورداری ایجاد کرد هر کدام کتاب مستقلی را میطلبد، چرا که صلابت و عزمش در بهروزی مردم به قدری بود که حتی دشمنانش که در عرصههای مختلف با او چنگ در چنگ بودند نتوانستند از ستایش آن خودداری کنند. یکی از مورخین درباری که طبعاً نظر خوبی هم راجع به امیر نداشت درباره عدل و قانونی که امیرکبیر برقرار کرده بود، نوشته است: «امیرکبیر چنان نظم و نسقی داد که هیچ قادر مطلقی بر بیچاره فقیری نمیتوانست تعدی کند». همچنین امیرکبیر امنیت مدنی بیسابقهای که تا آن روز اصلاً در ایران معنی نداشت، برقرار کرده بود. در این مورد وزیر مختار انگلیس، پس از فتح مشهد توسط امیرکبیر و فرونشاندن غائله یکی از یاغیان در آن دیار نوشته است: «مهمترین مطلبی که جلب توجه میکند، این است که سربازان (حکومتی) در همه مدت در شهر رفتار درستی داشتند و از انضباط نظامی پا فراتر ننهادند و مانع گردیدند که به مردم مشهد آسیبی برسد». امیر کبیر همچنین رسم رشوه و اخذ مالیاتهای دلبخواه از مردم را بهکلی بر انداخت، و تا وقتی خود او بر مسند بود، احدی از عوامل حکومت چه کشوری و چه لشگری جرأت نداشت یک شاهی از مردم بهزور بگیرد.
همهٴ این رفتارهای منصفانهٴ امیرکبیر، در شرایطی بود که رشوهخواری در ایران چنان رواج داشت که دیپلوماتهای خارجی که در ایران بودند، از جمله واتسون دیپلومات انگلیسی نوشت: ”رشوهخواری از عادات ملی ایرانیان است“. اما دولت امیر به اثبات رساند که نه رشوهخواری، نه تملقگوئیهای مشمئز کننده از صاحبمنصبان، هیچکدام ذاتی ایرانیان و جامعه ایرانی نبوده و نیست، همه آنها ناشی از حکومت فاسد و حکومت گران فاسد است. کما اینکه امیرکبیر تنها در عرض سه سال همهٴ آن خرابیها را چنان که دشمنان هم اقرار کردند اصلاح کرد و به گفته دیپلوماتهای خارجی مقیم ایران، چنان امنیتی در شهرها ایجاد کرد که مثال زدنی بود و اخلاق و کردار مدنی ایرانیان در آن مدت تغییر کلی پیدا کرد. این مهمترین دستاورد حکومت امیرکبیر بود که دشمنان و کشندگانش نیز نتوانستند به آن خدشهای وارد کنند.
حاصل جمع اینها از یک سو آسایش عمومی و احساس امنیت مردم و از سوی دیگر ایجاد یک دولت مرکزی مقتدر و نیرومند بود، آنچنان که در دوره قاجار هیچگاه قدرت مرکزی به حد روزگار امیر نرسید و هیچگاه اداره امور کشور به آن اندازه متمرکز نگشت. مفهوم نظم میرزا تقیخانی در سیاست خارجی نیز استقلال کامل و کوتاه کردن دست دو قدرت مسلط آن زمان روس و انگلیس از ایران بود.
کافی است به این مقولات محدود کردن قدرت شاهزادگان و وابستگان به قدرتهای استعماری و جمع کردن بساط آخوندها را هم اضافه کنیم تا گناه واقعی امیرکبیر و علت قتل او روشن شود.
میرزا تقیخان امیرکبیر به قول خودش بهدنبال طلوع ستاره عزت مردم ایران بود و خونی که هنوز فضای فین را از بوی فاجعه پر میکند، تا زمانی که استعمار و ارتجاع مذهبی دستشان از منافع مردم ایران کوتاه نشده، همچنان واگوی چشمان نگران امیر در واپسین روزهای حیاتش میباشد، آنگاه که تازه به تبعید کاشان آمده بود و به همسرش میگفت: «همیشه ستارهای را در آسمان میدیدم اما چند شب است آن ستاره که منظور نظر ما است از چشمم پنهان شده است. حتم دارم که این اگر از شگون بد هم باشد. باز هم در آسمان خواهد درخشید».