چت با یکی از معلمین میهنمان
بلاگر: خانم س سلام، با تشکر که «چت» سرزدهٴ ما رو پذیرفتید.
خانم س: سلام از ما است. در خدمت شما هستم
بلاگر: خانم اگر یکی از شاگردان کلاستون توی کلاس فشفشه از جیب اش میافتاد شما بهعنوان یک معلم چه کار میکردید؟
خانم س: آن زمانها که ما بودیم، خود ما هم داشتیم!
چون در جشنهای چهار شنبه سوری شرکت میکردیم و محدودیت خاصی هم نداشتیم حالا انشا الله فرصت بشود خاطرات آن را برایتان خواهم گفت.
بلاگر: بله، خوب خانم شما سالهای زیادی با جوانان و نوجوانهای میهنمان با دانشآموزان کار کردید فکر کنم که آنها را درک میکنید و خلاصه روحیات آنها را میفهمید، برای ما بگویید از نظر شما علاقه این جوانان و نوجوانهای ایران به جشن چهارشنبهسوری برای چی است؟
خانم س: خوب، این را از زوایای مختلف میشود بررسی کرد؛
یکی اینکه آتش در تاریخ ایرانیان سابقه بسیار زیاد دارد و میتوانیم به آن اشاره کنیم.
ولی قبل از اینکه به تاریخ ایرانیان برگردد خود آتش در تاریخ تکامل انسان نقش زیادی داشته
ولی از اینها که بگذریم این موضوع یک طوری گره خورده با مبارزه مردم و مقاومت آنها در برابر این رژیم، چرا که همیشه رژیم محدودیت و سدی در برابر آنها بوده، محدودیتهایی که اعمال میکند و هر کاری که علیه جوانان انجام میدهد و به همین دلیل مردم برای نشاندادن اعتراضات خودشان به این جشن بسیار بها میدهند و این جشن ملی را با آمادهسازیهای بسیار زیاد و مفصل برگزار میکنند
به همین دلیل است که مردم در برابر این رژیم آخوندی که نحوست و تنفر را به کشور ما آورده، این جشن پایان سال را خیلی مفصل میگیرند و به آن میپردازند
در واقع امروزه این جشن آتش آخر سال اون خشم فرو خورده مردم است که بر دامن و خرمن این رژیم آتش میریزند و آن را میسوزاند.
بلاگر: خانم حتماً میدانید که تلویزیون رژیم خیلی روی این موضوع تبلیغ میکند حداقل من خودم اینطور فکر میکنم که میخواهد همه اقشار جامعه را بسیج کند که جلوی جوانان را بگیرند،
با این مقدمه سوالم این است شما بهعنوان یک معلم فکر میکنید نقش معلمین و آموزگاران در این رابطه چیه و چطور باید با این موضوع برخورد کنند؟
خانم س: والله شما با این سؤال مرا به یاد آن دورانی که با بچهها کار میکردم میاندازید، ولی واقعیت چیه؟ وظیفه معلم تعلیم و تربیت بچهها است ولی باید آنها را نسبت به واقعیتهای درست و تاریخی به اشراف برساند که این واقعیتها ی درست تاریخی چه سابقهیی دارند و در واقع وظیفه معلم این است که هر آنچه دانشآموز نمیداند را به او یاد بدهد چرا که ذهن دانشآموز مثل یک صفحه سفید خالی میماند که معلم باید آن را با دادههای درست پر بکند باید بگوید که ما ایرانیان چه کسانی هستیم؟ چه فرهنگی داریم؟ چه گذشتهای داریم؟ و نباید بهاصطلاح آخوندها نماینده ایران با فرهنگ معرفی بشوند و این انصاف نیست، بهخصوص برای معلمان که خودشان دستشان در آتش است و قشر زحمتکش این جامعه هستند و دردهای این جامعه را حس میکنند
و وظیفه آنها یاد دادن این مطالب به دانشآموزان خودشان است که به نظر خودم وظیفه استادان و دبیران و معلمین و دانشگاهیان این هست که چون خودشان هم این را بهخوبی لمس میکنند این محدودیتها این محرومیتها را در جامعه، این را بهخوبی میتوانند به بچههاشون یاد بدهند و خودشان هم فکر میکنم تمایل بسیار زیادی در برپا کردن آتش در این چهار شنبه آخر سال داشته باشند و حتماً سهم دارند در این زمینه
بلاگر: پس کار معلمین این نیست که نصیحت کنند و پند و اندرز بدهند و منع کنند و این چیزها.
نظر شما چیه؟
خانم س: والله آن زمان که ما بودیم این محدودیتها نبود و اصلاً کار معلم نصیحت کردن و پند دادن نیست بلکه آموزش علمی و راه درست نشاندادن است.
بلاگر: خانم شما در ایامی که هم سن و سال ما بودید در چهارشنبهسوری چه کار میکردید؟
خانم س: آن موقع که ما هم سن و سال شما بودیم خیلی پر شر و شور بودیم چون زیاد هم محدودیت وجود نداشت و هیچ ممانعتی وجود نداشت چون جشن ملی هم بود معمولاً چهارشنبهسوری را خیلی پرشور برگزار میکردیم و همیشه هم با دوستانمان قرار میگذاشتیم که این جشن، خانوادگی و کوچک نشود و به همین دلیل با بچههای اون محله و دوستان هم کلاسی قرار میگذاشتیم که ساعت مشخص در محل جمع بشویم و از قبل هم میرفتیم بوته جمع میکردیم و بوتهها اینقدر زیادی جمع میشد که یک کوه بزرگ از بوته میشد و بعد کلی از این تخته و چوب و چیزهای مختلف زیر این بوتهها میگذاشتیم که آتش این بوتهها زود تمام نشود بعد هم در امتداد این بوتهها گله، گله بوتههای کوچکتر میگذاشتیم مثل دامنه بادبادکها میشد و خیلی قشنگ میشد بعد از فشفشه و نارنجکهای انفجاری و اینها میزدیم ترقه هم که دیگه کار روزانه ما بود با بچهها سر این مسابقه میگذاشتیم که سرعت عمل هرکس چقدر است و در هر دقیقه چند ترقه را میترکانیم از اون مدل که با سنگ میزدیم روی آنها ولی اونها زیاد لطف و صفایی نداشت چون صداش کم بود بعد میرفتیم در جشن چهارشنبهسوری سر قرارمون با دوستان و خانواده هامون جمع میشدیم و آتش را روشن میکردیم و اول محو تماشای این منظره میشدیم ضمن اینکه اصلاً رسم بود مترسکهایی که درست میکردند و مظهر آن چیزی که مورد تنفر عمومی جامعه بود درست میکردیم و میگذاشتیم بالای آن کوه بوته که همه خوب ببینند و آن را میسوزاندیم، وقتی شعله میگرفت از روی بوتههای کوچکتر میپریدیم و همان شعرهای چهارشنبهسوری را میخواندیم سرخی تو از من زردی من از تو؛ البته آن موقع زیاد معنی آن را نمیفهمیدیم ولی الآن بهطور واقعی آدم میبیند که جوانان جایی برای بیان اعتراضاتشان ندارند بنابراین توی این جشن شرکت میکنند و آنچه نگفته دارند در اینجا بیان میکنند و به سرعت شعارهایشان از حالت جشن ملی تبدیل میشود به شعارهای سیاسی و سرنگونی رژیم
بلاگر: این نکتهیی که شما در مورد مترسک گفتید که آن را میسوزاندید، فکر کنم خود جشن چهارشنبهسوری هم محتوای اجتماعی دارد، اینکه میگوییم سرخی تو از من زردی من از تو بهطور واقعی آن مترسکی که سمبل زشتی و پلیدی در جامعه است را میسوزانند، الآن شما فکر میکنید جوانان ایران چه چیزی را باید بسوزانند؟
خانم س: دقیقاً فکر میکنم جوانان به درستی به پیشواز این جشن رفتند و اول باید به عزم و اراده این جوانان درود بفرستم و بگویم که بشکل درست شاخصهای خودشان را درک میکنند و آن مترسکها که سران این رژیم هستند که دقیقاً نحوست و پلیدی را به این کشور آوردند آنها را باید در این جشن پایان سال بسوزانند و من به آنها حق میدهم که شعار سرنگونی این رژیم را سر بدهند و شور و شرر بهپا کنند و آتشی بهپا کنند که تمام دامن و ریشه ریش این رژیم را بسوزاند و در واقع اعتراضاتشان را به هر صورتیکه میتوانند بیان کنند مگه جوانان ما در این کشور حق جشن گرفتن و پایکوبی و شادی کردن را ندارند؟ خوب این رژیم اینها را تا بهحال از جوانان دریغ کرده و اینها را برایشان محدودیت ایجاد کرده و محرومیت ایجاد کرده پس دقیقاً باید مترسک حکام فعلی رو درست کنن و در این کوه آتش همینها را بسوزانند و انشا الله شاهد صحنههایش خواهیم بود.
بلاگر: حالا یک نکته دیگر هست که میخواستم از شما سؤال کنم آن هم درباره فراخوان سازمان مجاهدین خلق برای هر چه باشکوهتر برگزار کردن جشن چهارشنبهسوری و این فراخوان عمومی است ولی فکر کنم مخاطب اول آن جوانان میهنمان هستند شما فکر میکنید برای یک جوان ایرانی، بودن و یا نبودن این فراخوان در برگزاری جشن چهارشنبهسوری چه تفاوتی بکند؟
خانم س: خوب فکر کنم سؤال خیلی خوبی است در سالهای گذشته هم جوانان و تمام اقشار این مملکت چه استقبالی از فراخوان مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران میکردند و خوب این بسیار طبیعی و روشن است که جوانان از این فراخوان حمایت کنند و به این فراخوان جواب مثبت بدهند چرا که سالیان هست این مقاومت دارد حرف دل آنها را میزند و تابهحال مگر شعار این مقاومت چه بوده و شعار این فراخوان چه بوده گفته فریاد هر ایرانی آزادی آزادی این را سالیان است ما میگوییم و همچنان هم خواسته ما همین است مگر مردم چه میخواهند؟ مگر جوانان غیر از این چیزی میخواهند؟ یا همین اقشار مختلف مردم میهنم از معلمین تا کارگر تا دانشگاهی مگر چیزی و خواستهای بیش از این دارند؟
بلاگر: همین که میگویید درسته و فکر کنم حرف همه مردم و بهخصوص حرف ما جوانان هم غیر از این نیست آزادیها و آنچه حق ما هست را بگیریم، اما آنچه که میخواستم در انتهای این گفتگویی که داشتیم برایمان یک خاطره بگویید البته شما گفتید از آن فضای چهارشنبهسوری که آن موقع ها برگزار میکردید خیلی هم دلمان میخواست چنین چیزی باشه همین جا ولی یک خاطره برای ما بگویید یک خاطره قشنگ
خانم س: والله خاطره که خیلی زیاده اگر بخواهم بگویم خاطرهای که خیلی پررنگ در ذهنم مانده خاطرهای است که به دوران معلمی من بر میگردد، در واقع در یکی از روزهایی که جشن چهار شنبه سوری را گرفته بودیم و روز بعدش من سر کلاس رفته بودم از بچهها پرسیدم بچهها دیشب خوش گذشت و از روی آتش پریدید و زردی تون را به آتش دادید؟ که خوب همه خوشحال بودند و گفتند بله شاگردان من هم پنجم دبستان و دختر بودند، دیدم یکی از بچهها بغض کرده نشسته که خیلی توجهم را جلب کرد رفتم از او پرسیدم «چرا ناراحتی؟ چی شده؟ مگه خوشحال نیستی؟ مگه عید نیست؟ که چیزی نگفت و من هم نخواستم توی جمع از او بیشتر سؤال کنم فکر کردم مشکلی دارد که ممکنه نخواهد بگوید وقتی که زنگ تفریح خورد صدایش کردم گفتم فلانی چی شده؟ که خیلی ناراحت و بغض کرده در واقع گفت که ما جشن چهارشنبهسوری نداشتیم مدرسه من هم جنوب شهر بود و بچهها هم معمولاً یا پدرشان کارگر بودند یا پدر نداشتند یا مادرشون سرپرست خانواده بودند یا خودشان کارمی کردند که من وضعیت این بچه را نمیدانستم خیلی دلم بدرد آمد در واقع فکر میکردم چرا وقتی من خودم از روی آتش میپریدم به یاد این بچهها نبودم و یا اینکه بچههای من این چهارشنبهسوری را چطوری میگذرانند؟ ، بذهنم زد که به مدیر مدرسه بگویم همان روز که چهارشنبه هم بود یک جشنی در مدرسه بگیریم و همه در آن شرکت بکنند و این امکان برای بچهها بهوجود بیاد که همگی بتوانند از روی آتش بپرند که به مدیر مدرسه داستان را گفتم مدیر مدرسه هم پذیرفت و از پشت بلندگو من اعلام کردم بچهها امروز بعد ازظهر جشن داریم همه بچهها را بسیج کردیم و من هم خانه نرفتم و ماندم الزامات این جشن را آماده کنم و چند نفر از بچهها هم تزئیناتی روی در و دیوار مدرسه درست کردند و یک مقدار شیرینی و شکلات تهیه کردیم و به بچهها گفتم هرکس دلش میخواهد میتواند در این جشن شرکت کند ولی همه نظرم این بود که این بچه من بالاخره به این جشن میآید یا نه خلاصه بعد ازظهر شد و مدرسه کارش تمام شده بود در مدرسه را باز کردیم دیدیم تعداد بسیار زیادی از خانوادهها آمده بودند بابای مدرسه هم خیلی کمکمان کرد در واقع این جشن بزرگی که در مدرسه گرفتیم خیلی در روحیه بچهها تاثیر داشت من خودم هرگز فکر نمیکردم اینقدر مؤثر باشد البته میدانید که این جشن پایان سال هم به جمعی بودن و در واقع اجتماع مردمی آن برمیگردد که آنجا همه با هم همبستگی داشته باشند و شور و شرر از هم بگیرند و بتوانند آن خواستههای و نیات خودشان را و شما میدانید که موقع پریدن از روی آتش نیت میکنند، بتوانند نیت خودشان را بیان کنند
بلاگر: فکر کنم بهخاطر همین است که رژیم از جشن چهارشنبهسوری میترسد که جوانان و مردم جمع بشوند و خواستههایشان را بیان کنند
خانم س: دقیقا، دقیقاً که رژیم دقیقاً از این میترسد ولی باید جوانان این را نشان بدهند که رژیم نمیتواند حق شادی و زندگی و قلب و روح آنها را تسخیر بکند رژیم نمیتواند حق زندگی، حق آزادی، حق کار را از آنها دریغ کند باید اینها را بیان کنند و نشان بدهند که این رژیم را نمیخواهند و این رژیم برایشان کاری نکرده که به نظرم باید جوانان در این جشن پایان سال البته به پشتوانه که دارند پشتوانه مقاومت، روز پایانی و شکست این رژیم فرا خواهد رسید و به کمک همین جوانان و دست در دست مردم ایران بتوانیم تمام این رژیم و نحوست و پلیدی آن را جارو بکنیم و محو بکنیم
بلاگر: انشاالله همین امسال همه این نحوست و پلیدی بسوزد و از بین برود، من میخواستم از شما بخواهم که چند کلامی هم پیام به جوانان بدهید ولی شما زودتر حرفتان را زدید. حالا بهعنوان مطلب آخر، شما نمره جوانان ایرانی را تا اینجا چند میدهید؟
خانم س: نمره جوانان ایرانی از لحاظ اعتراضات و شور و شرری که بهپا کردند و به پیشواز بهار و نوروز رفتند حتماً نمره آنها 100 است و باید که به آنها تبریک گفت و از الآن به آنها تبریک میگویم و میدانم که صحنههای بسیار بسیار پرشورتری را بهوجود خواهند آورد ولی از همین الآن به آنها تبریک میگویم درود میفرستم
بلاگر: خانم از شما تشکر میکنم از وقتی که در اختیار ما گذاشتید از صحبتهای شما استفاده کردیم خیلی چیزهای زیادی هم یاد گرفتیم و فهمیدیم حتماً امسال چه چیزهایی را باید بسوزانیم این حداقل برای خودم من نکته جالبی بود در هر صورت تشکر میکنم از شما و اگر در خداحافظی نکتهیی دارید بفرمایید
خانم س: من خوشحالم که در این گفتگو شرکت کردم و اگر توانسته باشم با جوانان و آن بچههایی که جنوب شهر خزانه فرح آباد سلامی به آنها بکنم و یادشان بکنم و انشاالله چهارشنبه امسال به آنها بسیار بسیار خوش بگذرد و جشن پر شوری برپا کنند که به رژیم درس خوبی بدهند و گوشمالی و درس خوبی به رژیم بدهند
بلاگر: بله این روزها جوانان درسها را میدهند، خوب با تشکر از شما
... ... ... ... ... ... ... ...
بلاگر: خانم س سلام، با تشکر که «چت» سرزدهٴ ما رو پذیرفتید.
خانم س: سلام از ما است. در خدمت شما هستم
بلاگر: خانم اگر یکی از شاگردان کلاستون توی کلاس فشفشه از جیب اش میافتاد شما بهعنوان یک معلم چه کار میکردید؟
خانم س: آن زمانها که ما بودیم، خود ما هم داشتیم!
چون در جشنهای چهار شنبه سوری شرکت میکردیم و محدودیت خاصی هم نداشتیم حالا انشا الله فرصت بشود خاطرات آن را برایتان خواهم گفت.
بلاگر: بله، خوب خانم شما سالهای زیادی با جوانان و نوجوانهای میهنمان با دانشآموزان کار کردید فکر کنم که آنها را درک میکنید و خلاصه روحیات آنها را میفهمید، برای ما بگویید از نظر شما علاقه این جوانان و نوجوانهای ایران به جشن چهارشنبهسوری برای چی است؟
خانم س: خوب، این را از زوایای مختلف میشود بررسی کرد؛
یکی اینکه آتش در تاریخ ایرانیان سابقه بسیار زیاد دارد و میتوانیم به آن اشاره کنیم.
ولی قبل از اینکه به تاریخ ایرانیان برگردد خود آتش در تاریخ تکامل انسان نقش زیادی داشته
ولی از اینها که بگذریم این موضوع یک طوری گره خورده با مبارزه مردم و مقاومت آنها در برابر این رژیم، چرا که همیشه رژیم محدودیت و سدی در برابر آنها بوده، محدودیتهایی که اعمال میکند و هر کاری که علیه جوانان انجام میدهد و به همین دلیل مردم برای نشاندادن اعتراضات خودشان به این جشن بسیار بها میدهند و این جشن ملی را با آمادهسازیهای بسیار زیاد و مفصل برگزار میکنند
به همین دلیل است که مردم در برابر این رژیم آخوندی که نحوست و تنفر را به کشور ما آورده، این جشن پایان سال را خیلی مفصل میگیرند و به آن میپردازند
در واقع امروزه این جشن آتش آخر سال اون خشم فرو خورده مردم است که بر دامن و خرمن این رژیم آتش میریزند و آن را میسوزاند.
بلاگر: خانم حتماً میدانید که تلویزیون رژیم خیلی روی این موضوع تبلیغ میکند حداقل من خودم اینطور فکر میکنم که میخواهد همه اقشار جامعه را بسیج کند که جلوی جوانان را بگیرند،
با این مقدمه سوالم این است شما بهعنوان یک معلم فکر میکنید نقش معلمین و آموزگاران در این رابطه چیه و چطور باید با این موضوع برخورد کنند؟
خانم س: والله شما با این سؤال مرا به یاد آن دورانی که با بچهها کار میکردم میاندازید، ولی واقعیت چیه؟ وظیفه معلم تعلیم و تربیت بچهها است ولی باید آنها را نسبت به واقعیتهای درست و تاریخی به اشراف برساند که این واقعیتها ی درست تاریخی چه سابقهیی دارند و در واقع وظیفه معلم این است که هر آنچه دانشآموز نمیداند را به او یاد بدهد چرا که ذهن دانشآموز مثل یک صفحه سفید خالی میماند که معلم باید آن را با دادههای درست پر بکند باید بگوید که ما ایرانیان چه کسانی هستیم؟ چه فرهنگی داریم؟ چه گذشتهای داریم؟ و نباید بهاصطلاح آخوندها نماینده ایران با فرهنگ معرفی بشوند و این انصاف نیست، بهخصوص برای معلمان که خودشان دستشان در آتش است و قشر زحمتکش این جامعه هستند و دردهای این جامعه را حس میکنند
و وظیفه آنها یاد دادن این مطالب به دانشآموزان خودشان است که به نظر خودم وظیفه استادان و دبیران و معلمین و دانشگاهیان این هست که چون خودشان هم این را بهخوبی لمس میکنند این محدودیتها این محرومیتها را در جامعه، این را بهخوبی میتوانند به بچههاشون یاد بدهند و خودشان هم فکر میکنم تمایل بسیار زیادی در برپا کردن آتش در این چهار شنبه آخر سال داشته باشند و حتماً سهم دارند در این زمینه
بلاگر: پس کار معلمین این نیست که نصیحت کنند و پند و اندرز بدهند و منع کنند و این چیزها.
نظر شما چیه؟
خانم س: والله آن زمان که ما بودیم این محدودیتها نبود و اصلاً کار معلم نصیحت کردن و پند دادن نیست بلکه آموزش علمی و راه درست نشاندادن است.
بلاگر: خانم شما در ایامی که هم سن و سال ما بودید در چهارشنبهسوری چه کار میکردید؟
خانم س: آن موقع که ما هم سن و سال شما بودیم خیلی پر شر و شور بودیم چون زیاد هم محدودیت وجود نداشت و هیچ ممانعتی وجود نداشت چون جشن ملی هم بود معمولاً چهارشنبهسوری را خیلی پرشور برگزار میکردیم و همیشه هم با دوستانمان قرار میگذاشتیم که این جشن، خانوادگی و کوچک نشود و به همین دلیل با بچههای اون محله و دوستان هم کلاسی قرار میگذاشتیم که ساعت مشخص در محل جمع بشویم و از قبل هم میرفتیم بوته جمع میکردیم و بوتهها اینقدر زیادی جمع میشد که یک کوه بزرگ از بوته میشد و بعد کلی از این تخته و چوب و چیزهای مختلف زیر این بوتهها میگذاشتیم که آتش این بوتهها زود تمام نشود بعد هم در امتداد این بوتهها گله، گله بوتههای کوچکتر میگذاشتیم مثل دامنه بادبادکها میشد و خیلی قشنگ میشد بعد از فشفشه و نارنجکهای انفجاری و اینها میزدیم ترقه هم که دیگه کار روزانه ما بود با بچهها سر این مسابقه میگذاشتیم که سرعت عمل هرکس چقدر است و در هر دقیقه چند ترقه را میترکانیم از اون مدل که با سنگ میزدیم روی آنها ولی اونها زیاد لطف و صفایی نداشت چون صداش کم بود بعد میرفتیم در جشن چهارشنبهسوری سر قرارمون با دوستان و خانواده هامون جمع میشدیم و آتش را روشن میکردیم و اول محو تماشای این منظره میشدیم ضمن اینکه اصلاً رسم بود مترسکهایی که درست میکردند و مظهر آن چیزی که مورد تنفر عمومی جامعه بود درست میکردیم و میگذاشتیم بالای آن کوه بوته که همه خوب ببینند و آن را میسوزاندیم، وقتی شعله میگرفت از روی بوتههای کوچکتر میپریدیم و همان شعرهای چهارشنبهسوری را میخواندیم سرخی تو از من زردی من از تو؛ البته آن موقع زیاد معنی آن را نمیفهمیدیم ولی الآن بهطور واقعی آدم میبیند که جوانان جایی برای بیان اعتراضاتشان ندارند بنابراین توی این جشن شرکت میکنند و آنچه نگفته دارند در اینجا بیان میکنند و به سرعت شعارهایشان از حالت جشن ملی تبدیل میشود به شعارهای سیاسی و سرنگونی رژیم
بلاگر: این نکتهیی که شما در مورد مترسک گفتید که آن را میسوزاندید، فکر کنم خود جشن چهارشنبهسوری هم محتوای اجتماعی دارد، اینکه میگوییم سرخی تو از من زردی من از تو بهطور واقعی آن مترسکی که سمبل زشتی و پلیدی در جامعه است را میسوزانند، الآن شما فکر میکنید جوانان ایران چه چیزی را باید بسوزانند؟
خانم س: دقیقاً فکر میکنم جوانان به درستی به پیشواز این جشن رفتند و اول باید به عزم و اراده این جوانان درود بفرستم و بگویم که بشکل درست شاخصهای خودشان را درک میکنند و آن مترسکها که سران این رژیم هستند که دقیقاً نحوست و پلیدی را به این کشور آوردند آنها را باید در این جشن پایان سال بسوزانند و من به آنها حق میدهم که شعار سرنگونی این رژیم را سر بدهند و شور و شرر بهپا کنند و آتشی بهپا کنند که تمام دامن و ریشه ریش این رژیم را بسوزاند و در واقع اعتراضاتشان را به هر صورتیکه میتوانند بیان کنند مگه جوانان ما در این کشور حق جشن گرفتن و پایکوبی و شادی کردن را ندارند؟ خوب این رژیم اینها را تا بهحال از جوانان دریغ کرده و اینها را برایشان محدودیت ایجاد کرده و محرومیت ایجاد کرده پس دقیقاً باید مترسک حکام فعلی رو درست کنن و در این کوه آتش همینها را بسوزانند و انشا الله شاهد صحنههایش خواهیم بود.
بلاگر: حالا یک نکته دیگر هست که میخواستم از شما سؤال کنم آن هم درباره فراخوان سازمان مجاهدین خلق برای هر چه باشکوهتر برگزار کردن جشن چهارشنبهسوری و این فراخوان عمومی است ولی فکر کنم مخاطب اول آن جوانان میهنمان هستند شما فکر میکنید برای یک جوان ایرانی، بودن و یا نبودن این فراخوان در برگزاری جشن چهارشنبهسوری چه تفاوتی بکند؟
خانم س: خوب فکر کنم سؤال خیلی خوبی است در سالهای گذشته هم جوانان و تمام اقشار این مملکت چه استقبالی از فراخوان مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران میکردند و خوب این بسیار طبیعی و روشن است که جوانان از این فراخوان حمایت کنند و به این فراخوان جواب مثبت بدهند چرا که سالیان هست این مقاومت دارد حرف دل آنها را میزند و تابهحال مگر شعار این مقاومت چه بوده و شعار این فراخوان چه بوده گفته فریاد هر ایرانی آزادی آزادی این را سالیان است ما میگوییم و همچنان هم خواسته ما همین است مگر مردم چه میخواهند؟ مگر جوانان غیر از این چیزی میخواهند؟ یا همین اقشار مختلف مردم میهنم از معلمین تا کارگر تا دانشگاهی مگر چیزی و خواستهای بیش از این دارند؟
بلاگر: همین که میگویید درسته و فکر کنم حرف همه مردم و بهخصوص حرف ما جوانان هم غیر از این نیست آزادیها و آنچه حق ما هست را بگیریم، اما آنچه که میخواستم در انتهای این گفتگویی که داشتیم برایمان یک خاطره بگویید البته شما گفتید از آن فضای چهارشنبهسوری که آن موقع ها برگزار میکردید خیلی هم دلمان میخواست چنین چیزی باشه همین جا ولی یک خاطره برای ما بگویید یک خاطره قشنگ
خانم س: والله خاطره که خیلی زیاده اگر بخواهم بگویم خاطرهای که خیلی پررنگ در ذهنم مانده خاطرهای است که به دوران معلمی من بر میگردد، در واقع در یکی از روزهایی که جشن چهار شنبه سوری را گرفته بودیم و روز بعدش من سر کلاس رفته بودم از بچهها پرسیدم بچهها دیشب خوش گذشت و از روی آتش پریدید و زردی تون را به آتش دادید؟ که خوب همه خوشحال بودند و گفتند بله شاگردان من هم پنجم دبستان و دختر بودند، دیدم یکی از بچهها بغض کرده نشسته که خیلی توجهم را جلب کرد رفتم از او پرسیدم «چرا ناراحتی؟ چی شده؟ مگه خوشحال نیستی؟ مگه عید نیست؟ که چیزی نگفت و من هم نخواستم توی جمع از او بیشتر سؤال کنم فکر کردم مشکلی دارد که ممکنه نخواهد بگوید وقتی که زنگ تفریح خورد صدایش کردم گفتم فلانی چی شده؟ که خیلی ناراحت و بغض کرده در واقع گفت که ما جشن چهارشنبهسوری نداشتیم مدرسه من هم جنوب شهر بود و بچهها هم معمولاً یا پدرشان کارگر بودند یا پدر نداشتند یا مادرشون سرپرست خانواده بودند یا خودشان کارمی کردند که من وضعیت این بچه را نمیدانستم خیلی دلم بدرد آمد در واقع فکر میکردم چرا وقتی من خودم از روی آتش میپریدم به یاد این بچهها نبودم و یا اینکه بچههای من این چهارشنبهسوری را چطوری میگذرانند؟ ، بذهنم زد که به مدیر مدرسه بگویم همان روز که چهارشنبه هم بود یک جشنی در مدرسه بگیریم و همه در آن شرکت بکنند و این امکان برای بچهها بهوجود بیاد که همگی بتوانند از روی آتش بپرند که به مدیر مدرسه داستان را گفتم مدیر مدرسه هم پذیرفت و از پشت بلندگو من اعلام کردم بچهها امروز بعد ازظهر جشن داریم همه بچهها را بسیج کردیم و من هم خانه نرفتم و ماندم الزامات این جشن را آماده کنم و چند نفر از بچهها هم تزئیناتی روی در و دیوار مدرسه درست کردند و یک مقدار شیرینی و شکلات تهیه کردیم و به بچهها گفتم هرکس دلش میخواهد میتواند در این جشن شرکت کند ولی همه نظرم این بود که این بچه من بالاخره به این جشن میآید یا نه خلاصه بعد ازظهر شد و مدرسه کارش تمام شده بود در مدرسه را باز کردیم دیدیم تعداد بسیار زیادی از خانوادهها آمده بودند بابای مدرسه هم خیلی کمکمان کرد در واقع این جشن بزرگی که در مدرسه گرفتیم خیلی در روحیه بچهها تاثیر داشت من خودم هرگز فکر نمیکردم اینقدر مؤثر باشد البته میدانید که این جشن پایان سال هم به جمعی بودن و در واقع اجتماع مردمی آن برمیگردد که آنجا همه با هم همبستگی داشته باشند و شور و شرر از هم بگیرند و بتوانند آن خواستههای و نیات خودشان را و شما میدانید که موقع پریدن از روی آتش نیت میکنند، بتوانند نیت خودشان را بیان کنند
بلاگر: فکر کنم بهخاطر همین است که رژیم از جشن چهارشنبهسوری میترسد که جوانان و مردم جمع بشوند و خواستههایشان را بیان کنند
خانم س: دقیقا، دقیقاً که رژیم دقیقاً از این میترسد ولی باید جوانان این را نشان بدهند که رژیم نمیتواند حق شادی و زندگی و قلب و روح آنها را تسخیر بکند رژیم نمیتواند حق زندگی، حق آزادی، حق کار را از آنها دریغ کند باید اینها را بیان کنند و نشان بدهند که این رژیم را نمیخواهند و این رژیم برایشان کاری نکرده که به نظرم باید جوانان در این جشن پایان سال البته به پشتوانه که دارند پشتوانه مقاومت، روز پایانی و شکست این رژیم فرا خواهد رسید و به کمک همین جوانان و دست در دست مردم ایران بتوانیم تمام این رژیم و نحوست و پلیدی آن را جارو بکنیم و محو بکنیم
بلاگر: انشاالله همین امسال همه این نحوست و پلیدی بسوزد و از بین برود، من میخواستم از شما بخواهم که چند کلامی هم پیام به جوانان بدهید ولی شما زودتر حرفتان را زدید. حالا بهعنوان مطلب آخر، شما نمره جوانان ایرانی را تا اینجا چند میدهید؟
خانم س: نمره جوانان ایرانی از لحاظ اعتراضات و شور و شرری که بهپا کردند و به پیشواز بهار و نوروز رفتند حتماً نمره آنها 100 است و باید که به آنها تبریک گفت و از الآن به آنها تبریک میگویم و میدانم که صحنههای بسیار بسیار پرشورتری را بهوجود خواهند آورد ولی از همین الآن به آنها تبریک میگویم درود میفرستم
بلاگر: خانم از شما تشکر میکنم از وقتی که در اختیار ما گذاشتید از صحبتهای شما استفاده کردیم خیلی چیزهای زیادی هم یاد گرفتیم و فهمیدیم حتماً امسال چه چیزهایی را باید بسوزانیم این حداقل برای خودم من نکته جالبی بود در هر صورت تشکر میکنم از شما و اگر در خداحافظی نکتهیی دارید بفرمایید
خانم س: من خوشحالم که در این گفتگو شرکت کردم و اگر توانسته باشم با جوانان و آن بچههایی که جنوب شهر خزانه فرح آباد سلامی به آنها بکنم و یادشان بکنم و انشاالله چهارشنبه امسال به آنها بسیار بسیار خوش بگذرد و جشن پر شوری برپا کنند که به رژیم درس خوبی بدهند و گوشمالی و درس خوبی به رژیم بدهند
بلاگر: بله این روزها جوانان درسها را میدهند، خوب با تشکر از شما
... ... ... ... ... ... ... ...