728 x 90

روز جهاني زن92,

«جایگاه حقیقی زنان جایگاه رهبری و ساختن جامعه ایران فردا» ـ آزاده عالمی، انجمن زنان برای آزادی در ایران

-

_0003_آزاده عالمی
_0003_آزاده عالمی
خانم رئیس‌جمهور،
خانمهای وزیر، خانمها و آقایان، دوستان گرامی
اسم من آزاده عالمی است و در سال 1979 متولد شده‌ام، سال وقوع در انقلاب ایران. اکنون 23سال است که در فرانسه زندگی می‌کنم. مادر 3 فرزند هستم و تحصیلاتم را در رشته حقوق ادامه می‌دهم. اما امروز به مناسب روز جهانی زن، می‌خواهم درباره یک زن دیگر با شما صحبت کنم. زنی که او را از بدو چشم باز کردن، شناختم و با او هر لحظه از زندگیم را سپری نمودم. هر چند که از 17سال پیش او را دیگر ندیده‌ام. از کجا شروع کنم.
اولین تصاویری که از او دارم در حالی است که فقط 3سالم بود. در زندانهای رژیم خمینی، لحظاتی که مادرم زیر شکنجه بود و دوستانش سعی می‌کردند با من بازی کنند و توجهم را منحرف سازند. یا بعد وقتی که هنوز در زندان بود ولی من دیگر پیش او نبودم، می‌رفتم و به او سر می‌زدم. به یاد دارم با چه دشواری تلاش می‌کرد پاهایش را از من پنهان سازد که بدون شک توسط ضربات شلاق لت و پار شده بود. می‌توانم همچنین از لحظه‌یی برایتان بگویم که با هم مسیر تبعید را برگزیدیم. بلافاصله بعد از آزادیش، برای پیوستن به مقاومت ایران در اشرف. من به خوبی آن لحظه را به یاد دارم که در کوههای برفی کردستان، سوار بر اسب بودیم و قاچاقچی به ما هشدار داد که شاید در کمین (پاسداران) بیفتیم. لذا باید حداکثر سکوت را رعایت کنیم. مادرم در گوشم پچ پچ کرد: دختر گلم، اگر دستگیر شدیم، قوی باش. نترس و به‌خصوص نگران نباش. هیچ اتفاقی برایت نخواهد افتاد. مجدداً نزد مادربزرگت برمی‌گردی،
باز هم می‌توانم برایتان از آن لحظه بگویم که داشتیم در زمان جنگ خلیج فارس با هم خداحافظی می‌کردیم. کودکان باید اشرف را ترک می‌کردند تا از بمباران جان سالم به در ببرند. او در چشمان من نگاه کرد و گفت می‌دانی تا چه حد دوستت دارم و تو تمام زندگی من هستی. میدانی که چرا باید از تو جدا شوم و به مبارزه ادامه دهم، برای این‌که هرگز بچه‌های ایران از فقدان والدین زندانیشان رنج نبرند. برای این‌که هیچ کودکی دیگر با شکم خالی نخوابد. برای این‌که بالاخره فرزندان تو بتوانند در یک ایران آزاد و دموکراتیک زندگی کنند.
یا آخرین باری که در ساعت 6 صبح با زنگ تلفن از خواب بیدار شدم و خبر حمله چهارم موشکی مزدوران مالکی به کمپ لیبرتی را شنیدم. جایی که مادرم و 1000 زن مقاوم دیگر در آن مستقر هستند. تصاویر قوی و تکاندهنده کم نیستند. اما ترجیح می‌دهم احساسی را که در اعماق روحم وجود دارد، بیان کنم. احساس غرور از این‌که دختر زنی هستم که مانند هزاران زن دیگر خواهان آزادی برای وطنی است که در دستان یک رژیم زن‌ستیز به‌گروگان‌گرفته‌شده است و توانسته است با هر گامش مسیر زندگی همهٴ زنان دیگر را گشوده و تحت تأثیر قرار دهد. به سوی یک آینده پرافتخار. برای این‌که وجودشان سمبلی شود برای نسلهای آینده. طبعاً ، دردها پاک نمی‌شوند. اما در تمام طول زندگیم، من این خوشبختی را داشتم که در کنار این نسل از زنان زندگی کنم و این شانس را داشتم که چند گام با آنها بردارم.
خانم رئیس‌جمهور، من مفتخرم که در کنار شما باشم به‌عنوان یک عضو کوچک این نسل که در مبارزه شما تولد یافته است.
اکنون من درک می‌کنم چرا ملاها که فقط انعکاسی از تحجر و قشری گری کل تاریخ بشریت هستند، تا این حد از این زنان وحشت دارند. زنانی که در چشمان بنیادگرای آنها حتی کالا هم محسوب نمی‌شوند، چه رسد به انسان. زنانی که هرگز در این سالها مبارزه با ملاها را رها نکرده‌اند. آنان بر خواست ریشه‌کن کردن سیطره ملایان بر ایران پای می‌فشرند و من فکر می‌کنم که از هدفشان خیلی دور نیستند. امروزه، در یک طرف این نسل قرار دارد، موثر، با تجربه، شکست ناپذیر که مصمم‌تر از هر زمان دیگر به پیش می‌رود. در مقابل، جبهه بنیادگرایی و یک رژیم درمانده در حال لغزیدن و فروپاشی که آخرین جرعهٴ زهرش را نوشیده است.
لذا قطعاً موافق من هستید که این نسل از زنان حتماً پیروز خواهد شد و مطمئن هستم که در آینده‌یی نزدیک، این زنان به جایگاه حقیقی‌شان دست خواهند یافت. جایگاه رهبری و ساختن جامعه ایران فردا.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/9824b04d-24a4-45f5-afaf-299c56564d97"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات