ریشه و سابقه هر سنت هرچه باشد، شاید بتوان گفت هر سنت از یک نیاز بیرون میآید. انسان برای زندگیش، همواره در نبرد بوده. نبرد با طبیعت، با بیماریها، با دشمنانش. در گذار این نبردها، بهتدریج از عناصر و عواملی که به او در این نبرد یاری میرساندهاند یا در راستای نبردش به کمک میآمدهاند، نشانههایی برای خود میساخته است. مثل پرچم، که پاسخگوی نیاز یگانگی و اتحاد افراد یک قوم است.
اگر اینطور باشد، میتوان گفت انسانها بهتدریج در طول سالها و قرنها آن نمادها را که خلاصه و فشرده و نشانهیی از آن عامل کمک کننده بوده، تثبیت کردهاند. چه بهصورت نشانهها، چه بهصورت اعمال و آداب و رسوم؛ تا بتوانند از آنها برای رساندن پیامشان برای ایجاد یک دنیای انسانی، برای همیشه استفاده کنند و آن رسم را ترویج هم کنند. پس انسان نیاز به پیامهایی دارد. پیامهایی که ضروری بوده که هم مرتباً تکرار بشوند، هم عمومی بشوند. این پیامها را میبایست بهصورت همیشگی در آورند: ساده کنند؛ جاودانی کنند. پس شاید بتوان گفت بدینگونه انسان سراغ نمادها و رمزها میرود، و برای آن پیام که میخواهد بماند و ترویج شود، یک نماد یا رمز پیدا میکند. اندیشه کنیم که چرا و چگونه جشنهای آتش افروختن، هم در تمامی سرزمینهای ایران کهن، با شهرهای دور از هم، که ارتباط سهل و راحت و چندانی هم با یکدیگر نداشتهاند، و هم در میان اقوام متفاوت و متعدد ایرانی، تبدیل به یک سنت شده. علاوه بر هر پیشینهیی که احترام به آتش در دین زرتشتی داشته، علاوه بر هر سابقهای که برای چهارشنبهسوری در کتب تاریخ نوشته باشند، که همه متکی بر اسناد و شواهد و باورهای پیشینیان هستند، این هم میتواند خیلی قابل فهم و واقعی به نظر برسد که یک نیاز به مقابله با دشمن، و با سرما و با زمستانهای ستم، وقتی که ساکنان ایران در سوز و سرمای تاخت و تاز اقوام مهاجم، و یا در سوز ستم حاکمان بومی بودهاند، چشم ایرانی تحت ستم را به گرمای آتش خیره کند، و هموطنان تنها و مظلوم ما، در آن، هم شعلهٴ رزم و هم تیغهٴ شمشیر عزم و هم نور فرداهایی را که میتوانند بسازند دیده باشند، و به اینگونه این نیاز همیشگی و این سوز سوزندهٴ ستم، ایرانیان را به سوی آتش برده باشد و بدینگونه آتش یک راز، یک نماد، و آیینهای آن بهتدریج یک رسم و یک جشن شده باشد.
شک نیست که آتش که در دورههای ابتدایی حتی به جای خدا گرفته میشده، برای ایرانیان باستان، یک نماد بوده. همانطور که تمامی عناصر سفرهٴ هفت سین هرکدامشان یک نماد هستند. بعد در اثر کارایی آن، و راهگشاییهای آن برای خروج از شبهای ستم، این نماد را در هر منطقه به شکلی استفاده کردهاند. بیدلیل نیست که در ایران امروز هم میبینیم وقتی ستم زیاد میشود، این جشن آتش و چهارشنبه سوری، که خطرهایی محتملی هم برای جان انسانها دارد، گستردهتر از همه سنتها میشود؛ در حالی که در زمانهایی که ستم تا به این حد شدید نبوده، چهارشنبهسوری به روشن کردن چند بوته در حیاط خانهها محدود بوده. پس این هنر ایرانی ستم ستیز بوده که این راز را گرفته است. البته اگر بگردیم در میان ملتهای بسیاری، جشنهایی مشابه جشن آتش خودمان پیدا میکنیم. چون مبارزه برای زندگیای گرمتر و روشنتر، و زدودن سرمای ستمها، نیاز همه ملتها بوده است. اما هماکنون بنگریم که در میان همه کشورهایی که نوروز را جشن میگیرند، از همه جا بیشتر، این ایران ماست که جشن آتش در آن به یک قیام سراسری و شعله افشان در همه شهرها و روستاها تبدیل میشود. چون در ایران ماست که ولایتفقیه شدیدترین ستمها را اعمال میکند. ولی در کشورهایی که این ستمها نیست یا کم است، جشن آتش هم کوچکتر است. در هر حال، جشن آتش هر سابقهیی داشته باشد، امروز همه کارائیهایش را در نبرد با ولایتفقیه غارتگر و ستمگر بهکار انداخته است.
اگر اینطور باشد، میتوان گفت انسانها بهتدریج در طول سالها و قرنها آن نمادها را که خلاصه و فشرده و نشانهیی از آن عامل کمک کننده بوده، تثبیت کردهاند. چه بهصورت نشانهها، چه بهصورت اعمال و آداب و رسوم؛ تا بتوانند از آنها برای رساندن پیامشان برای ایجاد یک دنیای انسانی، برای همیشه استفاده کنند و آن رسم را ترویج هم کنند. پس انسان نیاز به پیامهایی دارد. پیامهایی که ضروری بوده که هم مرتباً تکرار بشوند، هم عمومی بشوند. این پیامها را میبایست بهصورت همیشگی در آورند: ساده کنند؛ جاودانی کنند. پس شاید بتوان گفت بدینگونه انسان سراغ نمادها و رمزها میرود، و برای آن پیام که میخواهد بماند و ترویج شود، یک نماد یا رمز پیدا میکند. اندیشه کنیم که چرا و چگونه جشنهای آتش افروختن، هم در تمامی سرزمینهای ایران کهن، با شهرهای دور از هم، که ارتباط سهل و راحت و چندانی هم با یکدیگر نداشتهاند، و هم در میان اقوام متفاوت و متعدد ایرانی، تبدیل به یک سنت شده. علاوه بر هر پیشینهیی که احترام به آتش در دین زرتشتی داشته، علاوه بر هر سابقهای که برای چهارشنبهسوری در کتب تاریخ نوشته باشند، که همه متکی بر اسناد و شواهد و باورهای پیشینیان هستند، این هم میتواند خیلی قابل فهم و واقعی به نظر برسد که یک نیاز به مقابله با دشمن، و با سرما و با زمستانهای ستم، وقتی که ساکنان ایران در سوز و سرمای تاخت و تاز اقوام مهاجم، و یا در سوز ستم حاکمان بومی بودهاند، چشم ایرانی تحت ستم را به گرمای آتش خیره کند، و هموطنان تنها و مظلوم ما، در آن، هم شعلهٴ رزم و هم تیغهٴ شمشیر عزم و هم نور فرداهایی را که میتوانند بسازند دیده باشند، و به اینگونه این نیاز همیشگی و این سوز سوزندهٴ ستم، ایرانیان را به سوی آتش برده باشد و بدینگونه آتش یک راز، یک نماد، و آیینهای آن بهتدریج یک رسم و یک جشن شده باشد.
شک نیست که آتش که در دورههای ابتدایی حتی به جای خدا گرفته میشده، برای ایرانیان باستان، یک نماد بوده. همانطور که تمامی عناصر سفرهٴ هفت سین هرکدامشان یک نماد هستند. بعد در اثر کارایی آن، و راهگشاییهای آن برای خروج از شبهای ستم، این نماد را در هر منطقه به شکلی استفاده کردهاند. بیدلیل نیست که در ایران امروز هم میبینیم وقتی ستم زیاد میشود، این جشن آتش و چهارشنبه سوری، که خطرهایی محتملی هم برای جان انسانها دارد، گستردهتر از همه سنتها میشود؛ در حالی که در زمانهایی که ستم تا به این حد شدید نبوده، چهارشنبهسوری به روشن کردن چند بوته در حیاط خانهها محدود بوده. پس این هنر ایرانی ستم ستیز بوده که این راز را گرفته است. البته اگر بگردیم در میان ملتهای بسیاری، جشنهایی مشابه جشن آتش خودمان پیدا میکنیم. چون مبارزه برای زندگیای گرمتر و روشنتر، و زدودن سرمای ستمها، نیاز همه ملتها بوده است. اما هماکنون بنگریم که در میان همه کشورهایی که نوروز را جشن میگیرند، از همه جا بیشتر، این ایران ماست که جشن آتش در آن به یک قیام سراسری و شعله افشان در همه شهرها و روستاها تبدیل میشود. چون در ایران ماست که ولایتفقیه شدیدترین ستمها را اعمال میکند. ولی در کشورهایی که این ستمها نیست یا کم است، جشن آتش هم کوچکتر است. در هر حال، جشن آتش هر سابقهیی داشته باشد، امروز همه کارائیهایش را در نبرد با ولایتفقیه غارتگر و ستمگر بهکار انداخته است.