«من شاهد سقوط باغشاه بودم!»
بر اساس گزارشی از کیهان- 22بهمن 1357- تهران:
ساعت 2 بعدازظهر بود. خبر پخش اسلحه در باغشاه در مدت کوتاهی در تمامی تهران پیچید. دختر و پسر، پیر و جوان راهی باغشاه شدند. ساعت 2 و 5دقیقه بود که ما به باغشاه رسیدیم. در پادگان هنوز بروی مردم بسته بود. در همین لحظه یک هلیکوپتر داخل پادگان به زمین نشست، اما بعد از 5دقیقه بلند شد. در همین هنگام بود که تحرکات گاردیها در مدرسه نظام که کنار باغشاه قرار داشت، توجه مردم را به خود جلب کرد. دقایقی بعد مردم به سمت مدرسه نظام هجوم بردند. اما گاردیها شروع به تیراندازی کردند. هنوز دقایقی نگذشته بود که اطراف مدرسه نظام سنگربندی شد و مردم مسلح نیز شروع به تیراندازی به سمت گاردیها کردند.
***
دقیقاً ساعت 2 و 45دقیقه بود که نبرد آغاز شد. از خیابان سی متری تا حشمتالدوله و پاستور، جوانان محلات شروع به ساختن کوکتل مولوتوف کردند. از تمامی خانهها بطری و بنزین و سایر الزامات به سرعت میرسید. 5دقیقه به ساعت 3 دستههای چریکها و مردم مسلح با خودرو از سایر نقاط تهران رسیدند و در پشت درختهای بلوط سنگر گرفتند. شلیک به سمت مدرسه نظام شدید شد. ساعت 3 و 20دقیقه هم یک زرهپوش غنیمت گرفته از گاردیها به کمک مردم رسید. شمارهٴ زرهپوش 2924 بود و شلیک سلاحهای قدرتمند آن، دیوارهای مدرسه نظام را فرو میریخت.
همزمان صدای آژیر آمبولانسها هم شروع شد. گفته میشد تا ساعت یکربع به چهار، حداقل 30 زخمی به بیمارستان هزارتختخوابی منتقل شدند. در این ساعت قسمت غربی مدرسه نظام در آتش میسوخت.
***
ساعت 10دقیقه مانده به 4 بود که مردی را دیدیم که پشت درختی سنگر گرفته و هر ازگاهی از کنار درخت شلیکی میکند. با هر شلیک او، یک گاردی به هلاکت میرسید. دقت شلیک و دلاوری او نظر ما را به خود جلب کرد. اما ساعت 4 و نیم دیگر شلیکی از پشت درختی که او پشت آن سنگر گرفته بود، دیده نشد.
حادثه آنقدر سریع و آرام اتفاق افتاد، که کسی متوجه نشد. گلولهای سینهٴ آن رزمنده دلیر را دریده بود و اکنون او آرام کنار همان درخت جاودان شده بود. شاید ریشههای درخت از خون او خود را سیراب کرده باشند، تا شاخ و برگ آن برای دهههای متوالی یاد این شهید را در میدان پاستور زنده نگاه دارند.
***
5دقیقه به ساعت 5 بعدازظهر 22بهمنماه باقی بود که مدرسه نظام توسط مردم تسخیر شد. در همین هنگام خبر آمد که پادگان باغشاه هم توسط مردم سقوط کرده است.
بر اساس گزارشی از کیهان- 22بهمن 1357- تهران:
ساعت 2 بعدازظهر بود. خبر پخش اسلحه در باغشاه در مدت کوتاهی در تمامی تهران پیچید. دختر و پسر، پیر و جوان راهی باغشاه شدند. ساعت 2 و 5دقیقه بود که ما به باغشاه رسیدیم. در پادگان هنوز بروی مردم بسته بود. در همین لحظه یک هلیکوپتر داخل پادگان به زمین نشست، اما بعد از 5دقیقه بلند شد. در همین هنگام بود که تحرکات گاردیها در مدرسه نظام که کنار باغشاه قرار داشت، توجه مردم را به خود جلب کرد. دقایقی بعد مردم به سمت مدرسه نظام هجوم بردند. اما گاردیها شروع به تیراندازی کردند. هنوز دقایقی نگذشته بود که اطراف مدرسه نظام سنگربندی شد و مردم مسلح نیز شروع به تیراندازی به سمت گاردیها کردند.
***
دقیقاً ساعت 2 و 45دقیقه بود که نبرد آغاز شد. از خیابان سی متری تا حشمتالدوله و پاستور، جوانان محلات شروع به ساختن کوکتل مولوتوف کردند. از تمامی خانهها بطری و بنزین و سایر الزامات به سرعت میرسید. 5دقیقه به ساعت 3 دستههای چریکها و مردم مسلح با خودرو از سایر نقاط تهران رسیدند و در پشت درختهای بلوط سنگر گرفتند. شلیک به سمت مدرسه نظام شدید شد. ساعت 3 و 20دقیقه هم یک زرهپوش غنیمت گرفته از گاردیها به کمک مردم رسید. شمارهٴ زرهپوش 2924 بود و شلیک سلاحهای قدرتمند آن، دیوارهای مدرسه نظام را فرو میریخت.
همزمان صدای آژیر آمبولانسها هم شروع شد. گفته میشد تا ساعت یکربع به چهار، حداقل 30 زخمی به بیمارستان هزارتختخوابی منتقل شدند. در این ساعت قسمت غربی مدرسه نظام در آتش میسوخت.
***
ساعت 10دقیقه مانده به 4 بود که مردی را دیدیم که پشت درختی سنگر گرفته و هر ازگاهی از کنار درخت شلیکی میکند. با هر شلیک او، یک گاردی به هلاکت میرسید. دقت شلیک و دلاوری او نظر ما را به خود جلب کرد. اما ساعت 4 و نیم دیگر شلیکی از پشت درختی که او پشت آن سنگر گرفته بود، دیده نشد.
حادثه آنقدر سریع و آرام اتفاق افتاد، که کسی متوجه نشد. گلولهای سینهٴ آن رزمنده دلیر را دریده بود و اکنون او آرام کنار همان درخت جاودان شده بود. شاید ریشههای درخت از خون او خود را سیراب کرده باشند، تا شاخ و برگ آن برای دهههای متوالی یاد این شهید را در میدان پاستور زنده نگاه دارند.
***
5دقیقه به ساعت 5 بعدازظهر 22بهمنماه باقی بود که مدرسه نظام توسط مردم تسخیر شد. در همین هنگام خبر آمد که پادگان باغشاه هم توسط مردم سقوط کرده است.