گفت: اگر مسعود رجوی از انتخابات ریاستجمهوری سال 58 حذف نمیشد، چه اتفاقی میافتاد؟
گفتم: اصلاً تمام این 34ساله طور دیگری نوشته میشد.
گفت: چرا؟
گفتم: چون در آن صورت باید فرض کنیم که خمینی به روند دموکراتیک تن میداد. آنوقت مجاهدین و همهٴ نیروهای دیگر و نیروهایی که از آنها حمایت میکردند میتوانستند در فضای مشارکت ملی و عمومی در مجلس و دولت داشته باشند.
گفت: آیا آنوقت خمینی تضعیف میشد؟
گفتم: به نظر من نه! خیلی هم قویتر میشد. قویتر نه بهمعنی مستبدتر، بلکه بهمعنی محبوب تر.
گفت: چرا؟
گفتم: بهدلیل اینکه در آن انتخابات، همهٴ نیروهای مترقی اعلام کرده بودند که به مسعود رجوی رأی میدهند. همان زمان اریک رولو روزنامه لوموند: هم نوشت که:
گزارش به قلم اریک رولو - 29مارس 1980: «اگر امام خمینی نامزدی ریاستجمهوری رجوی را در ژانویه گذشته کنار نمیزد، بهگفته شخصیتهای متفاوت، او میلیونها رأی را بهخود اختصاص میداد. چرا که از حمایت اقلیتهای قومی و مذهبی برخوردار بود و از حقوق برابری و خودمختاری آنها حمایت میکرد، همچنین بخش مهمی از آرای زنان، که خواستار آزادی خود میباشند، و نیز جوانانی که خواهان حکومت روحانیت ارتجاعی نیستند، نصیب او میشد».
گفت: خوب اینکه بهمعنی تضعیف خمینی و جمهوری اسلامی و آخوندهای معتقد به ولایتفقیه میشد!؟
گفتم: اگر خمینی میخواست همهٴ آزادیها را از بین ببرد و یک دیکتاتوری تک حزبی درست کند، حرف تو درست است. به ضررش میشد. که همین کار کرد و تاریخاً مرد و هم بهعنوان سیاهترین دیکتاتور ایران بهثبت رسید. اما اگر به نقض عهدها و سرکوب آزادیها و سرکوب کردستان و نقض عهد در مورد برپایی مجلس مؤسسان و به جای آن، درست کردن مجلس خبرگان خاتمه میداد و مسعود رجوی را که نمایندهٴ نیروهای مترقی بود حذف نمیکرد، دوباره آب رفته را میتوانست به جو برگرداند.
گفت: مگر خمینی محبوبیت اول انقلابش را از دست داده بود؟
گفتم: ببین! تعداد شرکت کنندگان در رفراندوم جمهوری اسلامی که در فروردین 58 برگزار شد، 20میلیون و 400هزار نفر بود. اما تعداد شرکت کنندگان در انتخابات ریاستجمهوری 13میلیون و 996هزار نفر بود. یعنی همین که مسعود رجوی را حذف کرد چقدر از شرکت در انتخابات منصرف شدند. اگر مسعود رجوی امکان شرکت در انتخابات را میداشت میلیونها نفر به تعداد شرکت کنندگان و رأی دهندگان افزوده میشد و مقدار قابل ملاحظهای هم از ائتلاف نیروهای ترقیخواه که در انتخابات شرکت کردند و به سایر نامزدها رأی دادند به رجوی رأی میدادند.
گفت: اصلاً آیا مسعود رجوی آنقدر رأی میآورد که رئیسجمهور بشود؟
گفتم: ناظران سیاسی در همان زمان میگفتند که اگر مسعود رجوی حذف نشده بود، بهطور قطع انتخابات ریاستجمهوری به دور دوم کشیده میشد. نفس همین که انتخابات به دور دوم کشیده میشد، جایگاه سیاسی مجاهدین و نیروهای ترقیخواه، بهعنوان یک اپوزیسیون قدرتمند و آلترناتیو خمینی به ثبت میرسید. ترس خمینی هم به این خاطر بود که همین چشمانداز را میدید.
گفت: اینکه چشمانداز بدی نبود.
گفتم: بله! خیلی هم چشمانداز خوبی بود. برای همه حتی برای خمینی هم خوب بود. یک روند مسالمتآمیز و مردمسالارانه در جامعه ادامه پیدا میکرد.
گفت: بعد یعنی مثلاً مجاهدین هم در مجلس یک فراکسیون میداشتند. آیا قدرت را از دست خمینی در نمیآوردند؟
گفتم: وقتی میگوییم روند مردمسالارانه، یا دموکراتیک، یعنی رأی مردم!. خوب اگر هرقدر مردم به مجاهدین رأی میدادند آنها هم در مجلس نماینده میداشتند. اگر هم نمیدادند آنها به هر قدر که میتوانستند فعالیت سیاسی میکردند. اگر هم مردم به آنها رأی میدادند، خوب این خمینی و آخوندها بودند که باید به رأی مردم گردن میگذاشتند.
گفت: یعنی دشمنیی از قدیم بین مجاهدین و آخوندها نبود؟
گفتم: مجاهدین ماهیت خمینی را از ابتدا میشناختند، اما تا وقتی در عمل کاملاً بارز نشده بود، در دوران فعالیتهای سیاسی تلاش میکردند خمینی را وادار به تندادن به آزادیها بکنند. به همین علت، مجاهدین حتی چند بار بهطور خیلی رسمی در سرمقاله نشریهٴ مجاهد به روحانیت نامه نوشتند. نام آن مقاله «روحانیت بر سر دوراهی» بود. و از آنها میخواستند که همین روند دموکراتیک را در پیش بگیرند. آنها در نشریهٴ مجاهد شمارهٴ 7 در پاسخ به فشارهای خمینی برای تصویب ولایتفقیه در قانون اساسی نوشتند: «اگر روحانیت امروز به مسئولیت تاریخی خود عمل نکند از صحنه تاریخ محو میشود... .
گفت: چرا با ولایتفقیه مخالف بودند؟
گفتم: بهخاطر آزادی! آنها در همان سرمقاله نوشتند: در اسلام واقعی بین ولایت و حکومت و به عبارت دیگر بین رهبری و شکل اداره امور کشور (که قطعاً شورایی است) تفاوت وجود دارد. … از آن چه در عمل از این اصل (ولایت فقیه) بیرون میآید استبداد تراوش میکند یا آزادی؟ موافقین ولایتفقیه از حرفشان چیزی بیشتر از حاکمیت سیاسی روحانیان بیرون نخواهد آمد»...
گفت: پس اینکه مسعود رجوی در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کرد، این نبوده که بخواهد قدرت را از دست خمینی خارج کند؟
گفتم: هیچگاه دعوای قدرت نبوده است. دعوای آزادیها بوده است. اتفاقاً خمینی بارها فرزندش احمد را فرستاده بود سراغ مجاهدین که اگر مجاهدین به حاکمیت خمینی سر میسپردند، یعنی از خواست آزادی دست میکشیدند، خمینی حاضر بود بالاترین مدارج قدرت را به آنها بدهد. حالا مسعودرجوی با شرکت در انتخابات یک فرصت میداد که اگر ذرهیی امکان پایبندی به آزادیها دارد، با تندادن به شرکت مسعود رجوی در انتخابات ریاستجمهوری و یا واقع شدن احتمالی ریاستجمهوری مسعود رجوی، یا حتی به حضور سیاسی آنها در مجلس، در دیکتاتوری پیشتر نرود.
گفت: به نظر میرسد که اگر خمینی مسعود رجوی را حذف نمیکرد کل آبروی روحانیت در تاریخ ایران هم حفظ میشد! من دارم نتیجه میگیرم که مسعود رجوی با شرکت در آن انتخابات داشت یک فرصت تاریخی به خمینی میداد.
گفتم: مسعود رجوی میخواست آزادیها را حفظ کند. هر کس در این میدان میآمد طبعاً اگر آزمایش مثبت میداد، خیر برداشت میکرد. مسعود کاری کرد که اگر بارقهای از خیرخواهی و تندادن به آزادی و رأی و نظر مردم در جبین خمینی و دار و دستهاش هست، زنده شود و عمل کند.
گفت: پس چرا خمینی خیر خود را نخواست و قبول نکرد، یا کسانی که دورو برش بودند نگفتند قبول کند؟
گفتم: ابن را باید از خودشان بپرسی.
گفت: دارم مقایسه میکنم. نعوذ بالله من خودم را جای خمینی میگذارم. قدرت دارم. محبوبیت دارم. شش میلیون آمدهاند پیشوازم. بهعنوان یک روحانی و مذهبی رهبر یک انقلاب شدهام. میتوانم در تاریخ با تندادن به روند آزادی و مردمسالاری یک نام نیک برای خود حفظ کنم. حکومتم هم نمونهٴ عالی یک اسلام مردمگرا در جهان بشود.
گفتم: به خیراتش برای جامعه هم فکر کن! در این همه سال هم برای حفظ قدرتت به این همه خونریزی و کشتار دست نمیزدی. همواره برای حفظ قدرت مجبور به صدور ارتجاع و جنگافروزی، و طراحی توطئه و ترور و توسل به همه جور تاراج و باج دادن به قدرتهای خارجی نمیشدی. چون تمام ملت ایران پشت تو میبودند.
گفت: ولی الآن همهٴ آن چیزها از دست رفته. حکومت آخوندی تبدیل شده به منفورترین حکومت در نزد مردم. دیدیم که همه در قیام 88 میگفتند مرگ بر اصل ولایتفقیه. در تمام دنیا هم بهعنوان فاشیزم مذهبی و مرکز صدور تروریسم و ارتجاع شناخته میشوم. واقعاً که با آن کار که خمینی کرد، به عبرت تاریخ تبدیل شده.
گفتم: واقعاً عبرت تاریخ است.
گفتم: اصلاً تمام این 34ساله طور دیگری نوشته میشد.
گفت: چرا؟
گفتم: چون در آن صورت باید فرض کنیم که خمینی به روند دموکراتیک تن میداد. آنوقت مجاهدین و همهٴ نیروهای دیگر و نیروهایی که از آنها حمایت میکردند میتوانستند در فضای مشارکت ملی و عمومی در مجلس و دولت داشته باشند.
گفت: آیا آنوقت خمینی تضعیف میشد؟
گفتم: به نظر من نه! خیلی هم قویتر میشد. قویتر نه بهمعنی مستبدتر، بلکه بهمعنی محبوب تر.
گفت: چرا؟
گفتم: بهدلیل اینکه در آن انتخابات، همهٴ نیروهای مترقی اعلام کرده بودند که به مسعود رجوی رأی میدهند. همان زمان اریک رولو روزنامه لوموند: هم نوشت که:
گزارش به قلم اریک رولو - 29مارس 1980: «اگر امام خمینی نامزدی ریاستجمهوری رجوی را در ژانویه گذشته کنار نمیزد، بهگفته شخصیتهای متفاوت، او میلیونها رأی را بهخود اختصاص میداد. چرا که از حمایت اقلیتهای قومی و مذهبی برخوردار بود و از حقوق برابری و خودمختاری آنها حمایت میکرد، همچنین بخش مهمی از آرای زنان، که خواستار آزادی خود میباشند، و نیز جوانانی که خواهان حکومت روحانیت ارتجاعی نیستند، نصیب او میشد».
گفت: خوب اینکه بهمعنی تضعیف خمینی و جمهوری اسلامی و آخوندهای معتقد به ولایتفقیه میشد!؟
گفتم: اگر خمینی میخواست همهٴ آزادیها را از بین ببرد و یک دیکتاتوری تک حزبی درست کند، حرف تو درست است. به ضررش میشد. که همین کار کرد و تاریخاً مرد و هم بهعنوان سیاهترین دیکتاتور ایران بهثبت رسید. اما اگر به نقض عهدها و سرکوب آزادیها و سرکوب کردستان و نقض عهد در مورد برپایی مجلس مؤسسان و به جای آن، درست کردن مجلس خبرگان خاتمه میداد و مسعود رجوی را که نمایندهٴ نیروهای مترقی بود حذف نمیکرد، دوباره آب رفته را میتوانست به جو برگرداند.
گفت: مگر خمینی محبوبیت اول انقلابش را از دست داده بود؟
گفتم: ببین! تعداد شرکت کنندگان در رفراندوم جمهوری اسلامی که در فروردین 58 برگزار شد، 20میلیون و 400هزار نفر بود. اما تعداد شرکت کنندگان در انتخابات ریاستجمهوری 13میلیون و 996هزار نفر بود. یعنی همین که مسعود رجوی را حذف کرد چقدر از شرکت در انتخابات منصرف شدند. اگر مسعود رجوی امکان شرکت در انتخابات را میداشت میلیونها نفر به تعداد شرکت کنندگان و رأی دهندگان افزوده میشد و مقدار قابل ملاحظهای هم از ائتلاف نیروهای ترقیخواه که در انتخابات شرکت کردند و به سایر نامزدها رأی دادند به رجوی رأی میدادند.
گفت: اصلاً آیا مسعود رجوی آنقدر رأی میآورد که رئیسجمهور بشود؟
گفتم: ناظران سیاسی در همان زمان میگفتند که اگر مسعود رجوی حذف نشده بود، بهطور قطع انتخابات ریاستجمهوری به دور دوم کشیده میشد. نفس همین که انتخابات به دور دوم کشیده میشد، جایگاه سیاسی مجاهدین و نیروهای ترقیخواه، بهعنوان یک اپوزیسیون قدرتمند و آلترناتیو خمینی به ثبت میرسید. ترس خمینی هم به این خاطر بود که همین چشمانداز را میدید.
گفت: اینکه چشمانداز بدی نبود.
گفتم: بله! خیلی هم چشمانداز خوبی بود. برای همه حتی برای خمینی هم خوب بود. یک روند مسالمتآمیز و مردمسالارانه در جامعه ادامه پیدا میکرد.
گفت: بعد یعنی مثلاً مجاهدین هم در مجلس یک فراکسیون میداشتند. آیا قدرت را از دست خمینی در نمیآوردند؟
گفتم: وقتی میگوییم روند مردمسالارانه، یا دموکراتیک، یعنی رأی مردم!. خوب اگر هرقدر مردم به مجاهدین رأی میدادند آنها هم در مجلس نماینده میداشتند. اگر هم نمیدادند آنها به هر قدر که میتوانستند فعالیت سیاسی میکردند. اگر هم مردم به آنها رأی میدادند، خوب این خمینی و آخوندها بودند که باید به رأی مردم گردن میگذاشتند.
گفت: یعنی دشمنیی از قدیم بین مجاهدین و آخوندها نبود؟
گفتم: مجاهدین ماهیت خمینی را از ابتدا میشناختند، اما تا وقتی در عمل کاملاً بارز نشده بود، در دوران فعالیتهای سیاسی تلاش میکردند خمینی را وادار به تندادن به آزادیها بکنند. به همین علت، مجاهدین حتی چند بار بهطور خیلی رسمی در سرمقاله نشریهٴ مجاهد به روحانیت نامه نوشتند. نام آن مقاله «روحانیت بر سر دوراهی» بود. و از آنها میخواستند که همین روند دموکراتیک را در پیش بگیرند. آنها در نشریهٴ مجاهد شمارهٴ 7 در پاسخ به فشارهای خمینی برای تصویب ولایتفقیه در قانون اساسی نوشتند: «اگر روحانیت امروز به مسئولیت تاریخی خود عمل نکند از صحنه تاریخ محو میشود... .
گفت: چرا با ولایتفقیه مخالف بودند؟
گفتم: بهخاطر آزادی! آنها در همان سرمقاله نوشتند: در اسلام واقعی بین ولایت و حکومت و به عبارت دیگر بین رهبری و شکل اداره امور کشور (که قطعاً شورایی است) تفاوت وجود دارد. … از آن چه در عمل از این اصل (ولایت فقیه) بیرون میآید استبداد تراوش میکند یا آزادی؟ موافقین ولایتفقیه از حرفشان چیزی بیشتر از حاکمیت سیاسی روحانیان بیرون نخواهد آمد»...
گفت: پس اینکه مسعود رجوی در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کرد، این نبوده که بخواهد قدرت را از دست خمینی خارج کند؟
گفتم: هیچگاه دعوای قدرت نبوده است. دعوای آزادیها بوده است. اتفاقاً خمینی بارها فرزندش احمد را فرستاده بود سراغ مجاهدین که اگر مجاهدین به حاکمیت خمینی سر میسپردند، یعنی از خواست آزادی دست میکشیدند، خمینی حاضر بود بالاترین مدارج قدرت را به آنها بدهد. حالا مسعودرجوی با شرکت در انتخابات یک فرصت میداد که اگر ذرهیی امکان پایبندی به آزادیها دارد، با تندادن به شرکت مسعود رجوی در انتخابات ریاستجمهوری و یا واقع شدن احتمالی ریاستجمهوری مسعود رجوی، یا حتی به حضور سیاسی آنها در مجلس، در دیکتاتوری پیشتر نرود.
گفت: به نظر میرسد که اگر خمینی مسعود رجوی را حذف نمیکرد کل آبروی روحانیت در تاریخ ایران هم حفظ میشد! من دارم نتیجه میگیرم که مسعود رجوی با شرکت در آن انتخابات داشت یک فرصت تاریخی به خمینی میداد.
گفتم: مسعود رجوی میخواست آزادیها را حفظ کند. هر کس در این میدان میآمد طبعاً اگر آزمایش مثبت میداد، خیر برداشت میکرد. مسعود کاری کرد که اگر بارقهای از خیرخواهی و تندادن به آزادی و رأی و نظر مردم در جبین خمینی و دار و دستهاش هست، زنده شود و عمل کند.
گفت: پس چرا خمینی خیر خود را نخواست و قبول نکرد، یا کسانی که دورو برش بودند نگفتند قبول کند؟
گفتم: ابن را باید از خودشان بپرسی.
گفت: دارم مقایسه میکنم. نعوذ بالله من خودم را جای خمینی میگذارم. قدرت دارم. محبوبیت دارم. شش میلیون آمدهاند پیشوازم. بهعنوان یک روحانی و مذهبی رهبر یک انقلاب شدهام. میتوانم در تاریخ با تندادن به روند آزادی و مردمسالاری یک نام نیک برای خود حفظ کنم. حکومتم هم نمونهٴ عالی یک اسلام مردمگرا در جهان بشود.
گفتم: به خیراتش برای جامعه هم فکر کن! در این همه سال هم برای حفظ قدرتت به این همه خونریزی و کشتار دست نمیزدی. همواره برای حفظ قدرت مجبور به صدور ارتجاع و جنگافروزی، و طراحی توطئه و ترور و توسل به همه جور تاراج و باج دادن به قدرتهای خارجی نمیشدی. چون تمام ملت ایران پشت تو میبودند.
گفت: ولی الآن همهٴ آن چیزها از دست رفته. حکومت آخوندی تبدیل شده به منفورترین حکومت در نزد مردم. دیدیم که همه در قیام 88 میگفتند مرگ بر اصل ولایتفقیه. در تمام دنیا هم بهعنوان فاشیزم مذهبی و مرکز صدور تروریسم و ارتجاع شناخته میشوم. واقعاً که با آن کار که خمینی کرد، به عبرت تاریخ تبدیل شده.
گفتم: واقعاً عبرت تاریخ است.