رفسنجانی برای ولیفقیه مثل یک استخوان لای زخم شده و خامنهای درمانده است که چطور شر او را از سر خود کم کند.
از بیرون نظام که نگاه میکنیم، رفسنجانی یک شاخص و بادسنج برای دریافتن سمت تحولات در درون نظام است.
خامنهای و رفسنجانی، از سال 84 و بعد از «آقاسی» شدن رفسنجانی توسط باند خامنهای، برای همدیگر از رو بسته بودند، اما در چارچوبهای نظام، حیطه همدیگر را رعایت میکردند. مثلاً رفسنجانی با تمام عشق «اکبرشاهی» اش میگفت: «دوست دارم باقیمانده عمرم را هم در خدمت نظام و در کنار مقام معظم رهبری باشم». مقصودش از «کنار» مقام معظم رهبری «نشستن» هم اطمینان به خامنهای بود که قصد «کنار زدن» او را ندارد. معنی دیگر حرف رفسنجانی این بود که من در کنار ولیفقیه هستم و نه پشت او! از همین رو در روزنامههای باند خامنهای اگرچه همان موقع از خجالتش درآمده و سعی کردند او را سر جایش در پشت «مقام معظم» بنشانند، اما به هرحال وقتی مورد خطاب قرار میگرفت به اسم «حضرت آیتالله» یا «استوانه» و «ستون» انقلاب از او یاد میشد.
خلاصه مقامش مقام دوم شخص جمع بود. یا سوم شخص محترم «ایشان».
تا اینکه در نمایش انتخابات اخیرریاست جمهوری رژیم که درست روزآخر مهلت ثبتنام، رفسنجانی ناگهان بدون «اذن» مست از خانه برون تاخت و خودش را برای ثبتنام به وزارت کشور رساند و برای رویارویی با خامنهای پرده برانداخت، برای اولین باردر کیهان خامنهای از مقام دوم شخص جمع به سوم شخص مفرد سقوط کرد. کیهان نوشت: «هاشمی رفسنجانی فکر کرده است که»... . و به او گوشزد میکرد که احترام خودش را در مقام رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام حفظ کرده و پا در گلیم «عظما» نگذارد.
اما رفسنجانی که این بار باد جهانی را موافق یافته بود، شیخ حسن روحانی را توسن مراد کرد و تاخت تا اینکه نه تنها کاشی اصطبل ریاستجمهوری نظام را به نام جریان خود بزند، بلکه جام زهر هستهیی را هم بهمثابه تنها راه بقای نظام، بخورد خامنهای بدهد.
خامنهای هم که نه راه پس داشت و نه راه پیش، اول «نرمش قهرمانانه» کرد و بعد «نرمش هنرمندانه» کرد تا نظام را حفظ کند. اما خامنهای بر سر دوراهی «خداحافظ هستهای» دریافت که حفظ نظام الزاماً حفظ خودش نخواهد بود، همین جا بود که احساس کرد کسی که بر ترک یابوی ولایت پریده، میخواهد افسار را هم از پشت سر از دست او بگیرد.
از این نقطه بود که رفسنجانی برای کسانی که از بیرون نظام نگاه میکنند، شد شاخص بنبست ولایت در نوشیدن جام زهر و نزدیکی به غرب.
میگویند اگر نظام قرار است هستهیی را کنار بگذارد و به غرب هم نزدیک شود که بهترین شاخصش رفسنجانی است که امتحان پس دادهٴ این مسیر و «مورد وثوق» طرف حسابهاست.
اگر هم نظام بخواهد به غرب کلک بزند و بخواهد کمی طناب تحریمها را بر گردنش شل کند تا در یک فرصت دیگر برای «بقا» «اکسیژن هستهای» به کالبد در حال موت نظام برساند باز شاخص، رفتار نظام با رفسنجانی خواهد بود چون او علنی گفته نظام نیازی به غنیسازی ندارد.
رفسنجانی در این دور جدید از سوم شخص مفرد به سوم شخص مجهول سقوط کرد.
تغییر لحن باند خامنهای در مورد رفسنجانی گویای بسیاری چیزهاست: به این نمونهها که اشارههای آشکار و پنهان به رفسنجانی هستند نگاه کنید:
«درهمآمیزی منافقین قدیم و جدید (در فتنه 88) از طیفهای مختلف کار دامنهداری بود که قریب 20سال زمان برد» (یادداشت روز کیهان خامنهای – 7 دی 1392)
حسین شریعتمداری: «فتنهگران برای چنگاندازی به کانون قدرت عجله دارند». (رسالت: 8 دی 1392)
آخوند عباس کعبی: «آنچه در فتنه اتفاق افتاد یک برنامه طراحی شده با عقبة 30ساله برای براندازی نظم انقلاب اسلامی بود». (جوان 8 دی 1392)
«نیرویی که مانند مار در آستین پرورش یافته از ازل با حب جاه و مقام و منفعتطلبی و سود شخصی به انقلاب نگریسته و آنجا که قدری منافع خود را در خطر دیده است، دست از عناد برنداشته و گاهی راه ابرقدرتان را در داخل پیگیری کرده است و در پایان از قطار وسیع انقلاب پیاده شده است». (جوان 8 دی 1392)
«یکی از سران فتنه... با جعل برخی دروغهای شاخدار اعلام کرد نامهیی سری در این باره به امام نوشته و امام هم موافق حذف شعار مرگ بر آمریکا بوده است؟ آیا فرزند همین چهره سیاسی... در خارج کشور دنبال داغ کردن آتش تحریمها... نبوده و سراغ محافل آمریکایی دستاندرکار تحریمها را نگرفته است؟». (یادداشت روز کیهان ـ 7دی 1392)
روز 9دیماه هم آخوند رسایی در مجلس ارتجاع روشن تربه رفسنجانی اشاره کرد
و گفت: «این چه خط امامیست که دشمنان امام ازاو پشتیبانی میکنند، خطیب نماز جمعه 28تیرماه 88 در حالی به نمازجمعه رفت که رسانههای معاندی که 30سال به نمازجمعه فحش میدادند، هواداران خود را به حضور در این نماز جمعه دعوت کردند... این آخرین نمازجمعهای بود که توسط این خطیب ایراد شد اما او باز هم عبرت نگرفت!»
آخوند رسایی حرف آخر رفسنجانی مبنی بر اینکه «فصلالخطاب ولایتفقیه است و این راهحل برونرفت از مشکلات است» را اینگونه تفسیرکرد: «و این یعنی ولی دوم ولیفقیه او بود و نه ولیفقیه اول». وی سپس تصریح کرد: «همگان بدانید که پروژه دشمن از این پس براندازی جمهوری اسلامی نیست، بلکه آنها از این پس بهدنبال بازگرداندن کسانی هستند که شعار علاقه به جمهوری اسلامی و حمایت از جمهوری اسلامی را سر میدهند، اما اعتقادی به ولایتفقیه ندارند».
بالاخره، خبرگزاری سپاه موسوم به فارس (9دی) نوشت: جزایری معاون ستاد کل نیروهای مسلح، با بیان اینکه «دو ضلع فتنه که خارج از حصر هستند، فتنه را مدیریت میکنند، خواستار تشدید حصرها شد. جزایری اظهار داشت: «درباره فتنه چند گزاره وجود دارد؛ دو ضلع از سران فتنه در حصر نیستند در حالی که باید میبودند و آنها دارند در خارج از حصر، فتنه را مدیریت میکنند لذا رسانه باید از این حوزه مراقبت کند».
در رویکرد باند خامنهای نسبت به رفسنجانی ابهامی نیست. حرفهای پاسدار جزایری، اگر بوی حذف فیزیکی کامل ندهد، بوی «منتظری کردن رفسنجانی» را میدهد. اینکه میتوانند یا نمیتوانند موضوع بحث دیگری است، اما با این رویکرد جای این سؤال هست که آیا خامنهای واقعاً میخواهد از سودای دستیابی به بمب اتمی دست بردارد؟
از بیرون نظام که نگاه میکنیم، رفسنجانی یک شاخص و بادسنج برای دریافتن سمت تحولات در درون نظام است.
خامنهای و رفسنجانی، از سال 84 و بعد از «آقاسی» شدن رفسنجانی توسط باند خامنهای، برای همدیگر از رو بسته بودند، اما در چارچوبهای نظام، حیطه همدیگر را رعایت میکردند. مثلاً رفسنجانی با تمام عشق «اکبرشاهی» اش میگفت: «دوست دارم باقیمانده عمرم را هم در خدمت نظام و در کنار مقام معظم رهبری باشم». مقصودش از «کنار» مقام معظم رهبری «نشستن» هم اطمینان به خامنهای بود که قصد «کنار زدن» او را ندارد. معنی دیگر حرف رفسنجانی این بود که من در کنار ولیفقیه هستم و نه پشت او! از همین رو در روزنامههای باند خامنهای اگرچه همان موقع از خجالتش درآمده و سعی کردند او را سر جایش در پشت «مقام معظم» بنشانند، اما به هرحال وقتی مورد خطاب قرار میگرفت به اسم «حضرت آیتالله» یا «استوانه» و «ستون» انقلاب از او یاد میشد.
خلاصه مقامش مقام دوم شخص جمع بود. یا سوم شخص محترم «ایشان».
تا اینکه در نمایش انتخابات اخیرریاست جمهوری رژیم که درست روزآخر مهلت ثبتنام، رفسنجانی ناگهان بدون «اذن» مست از خانه برون تاخت و خودش را برای ثبتنام به وزارت کشور رساند و برای رویارویی با خامنهای پرده برانداخت، برای اولین باردر کیهان خامنهای از مقام دوم شخص جمع به سوم شخص مفرد سقوط کرد. کیهان نوشت: «هاشمی رفسنجانی فکر کرده است که»... . و به او گوشزد میکرد که احترام خودش را در مقام رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام حفظ کرده و پا در گلیم «عظما» نگذارد.
اما رفسنجانی که این بار باد جهانی را موافق یافته بود، شیخ حسن روحانی را توسن مراد کرد و تاخت تا اینکه نه تنها کاشی اصطبل ریاستجمهوری نظام را به نام جریان خود بزند، بلکه جام زهر هستهیی را هم بهمثابه تنها راه بقای نظام، بخورد خامنهای بدهد.
خامنهای هم که نه راه پس داشت و نه راه پیش، اول «نرمش قهرمانانه» کرد و بعد «نرمش هنرمندانه» کرد تا نظام را حفظ کند. اما خامنهای بر سر دوراهی «خداحافظ هستهای» دریافت که حفظ نظام الزاماً حفظ خودش نخواهد بود، همین جا بود که احساس کرد کسی که بر ترک یابوی ولایت پریده، میخواهد افسار را هم از پشت سر از دست او بگیرد.
از این نقطه بود که رفسنجانی برای کسانی که از بیرون نظام نگاه میکنند، شد شاخص بنبست ولایت در نوشیدن جام زهر و نزدیکی به غرب.
میگویند اگر نظام قرار است هستهیی را کنار بگذارد و به غرب هم نزدیک شود که بهترین شاخصش رفسنجانی است که امتحان پس دادهٴ این مسیر و «مورد وثوق» طرف حسابهاست.
اگر هم نظام بخواهد به غرب کلک بزند و بخواهد کمی طناب تحریمها را بر گردنش شل کند تا در یک فرصت دیگر برای «بقا» «اکسیژن هستهای» به کالبد در حال موت نظام برساند باز شاخص، رفتار نظام با رفسنجانی خواهد بود چون او علنی گفته نظام نیازی به غنیسازی ندارد.
رفسنجانی در این دور جدید از سوم شخص مفرد به سوم شخص مجهول سقوط کرد.
تغییر لحن باند خامنهای در مورد رفسنجانی گویای بسیاری چیزهاست: به این نمونهها که اشارههای آشکار و پنهان به رفسنجانی هستند نگاه کنید:
«درهمآمیزی منافقین قدیم و جدید (در فتنه 88) از طیفهای مختلف کار دامنهداری بود که قریب 20سال زمان برد» (یادداشت روز کیهان خامنهای – 7 دی 1392)
حسین شریعتمداری: «فتنهگران برای چنگاندازی به کانون قدرت عجله دارند». (رسالت: 8 دی 1392)
آخوند عباس کعبی: «آنچه در فتنه اتفاق افتاد یک برنامه طراحی شده با عقبة 30ساله برای براندازی نظم انقلاب اسلامی بود». (جوان 8 دی 1392)
«نیرویی که مانند مار در آستین پرورش یافته از ازل با حب جاه و مقام و منفعتطلبی و سود شخصی به انقلاب نگریسته و آنجا که قدری منافع خود را در خطر دیده است، دست از عناد برنداشته و گاهی راه ابرقدرتان را در داخل پیگیری کرده است و در پایان از قطار وسیع انقلاب پیاده شده است». (جوان 8 دی 1392)
«یکی از سران فتنه... با جعل برخی دروغهای شاخدار اعلام کرد نامهیی سری در این باره به امام نوشته و امام هم موافق حذف شعار مرگ بر آمریکا بوده است؟ آیا فرزند همین چهره سیاسی... در خارج کشور دنبال داغ کردن آتش تحریمها... نبوده و سراغ محافل آمریکایی دستاندرکار تحریمها را نگرفته است؟». (یادداشت روز کیهان ـ 7دی 1392)
روز 9دیماه هم آخوند رسایی در مجلس ارتجاع روشن تربه رفسنجانی اشاره کرد
و گفت: «این چه خط امامیست که دشمنان امام ازاو پشتیبانی میکنند، خطیب نماز جمعه 28تیرماه 88 در حالی به نمازجمعه رفت که رسانههای معاندی که 30سال به نمازجمعه فحش میدادند، هواداران خود را به حضور در این نماز جمعه دعوت کردند... این آخرین نمازجمعهای بود که توسط این خطیب ایراد شد اما او باز هم عبرت نگرفت!»
آخوند رسایی حرف آخر رفسنجانی مبنی بر اینکه «فصلالخطاب ولایتفقیه است و این راهحل برونرفت از مشکلات است» را اینگونه تفسیرکرد: «و این یعنی ولی دوم ولیفقیه او بود و نه ولیفقیه اول». وی سپس تصریح کرد: «همگان بدانید که پروژه دشمن از این پس براندازی جمهوری اسلامی نیست، بلکه آنها از این پس بهدنبال بازگرداندن کسانی هستند که شعار علاقه به جمهوری اسلامی و حمایت از جمهوری اسلامی را سر میدهند، اما اعتقادی به ولایتفقیه ندارند».
بالاخره، خبرگزاری سپاه موسوم به فارس (9دی) نوشت: جزایری معاون ستاد کل نیروهای مسلح، با بیان اینکه «دو ضلع فتنه که خارج از حصر هستند، فتنه را مدیریت میکنند، خواستار تشدید حصرها شد. جزایری اظهار داشت: «درباره فتنه چند گزاره وجود دارد؛ دو ضلع از سران فتنه در حصر نیستند در حالی که باید میبودند و آنها دارند در خارج از حصر، فتنه را مدیریت میکنند لذا رسانه باید از این حوزه مراقبت کند».
در رویکرد باند خامنهای نسبت به رفسنجانی ابهامی نیست. حرفهای پاسدار جزایری، اگر بوی حذف فیزیکی کامل ندهد، بوی «منتظری کردن رفسنجانی» را میدهد. اینکه میتوانند یا نمیتوانند موضوع بحث دیگری است، اما با این رویکرد جای این سؤال هست که آیا خامنهای واقعاً میخواهد از سودای دستیابی به بمب اتمی دست بردارد؟