728 x 90

فرهنگ و ادبيات,

«تا خون به خواب خوار نمی‌آید» یادی از م آزاد. شاعر گل باغ آشنایی

-

محمود مشرف تهرانی
محمود مشرف تهرانی
تا خون به خواب خار نمی‌آید
آه‌ای خزان بهار نمی‌آید
باز آی
از بطن سرد زادن
تا خون به خواب خار فراز آید
بشکن تن از شکنجه زادن
از بطن سرد سنگ فراز آی
و بسرای
جانا بهار می‌گذرد این بهار هم
و این شب شادی گسار، هم.
شاعر ”گل باغ آشنایی ”مشرف تهرانی، چهره‌ای که هم دوستداران بزرگسال شعر و ادب، و هم کودکان ما با نام او آشنا هستند. یکی از هنرمندان و شاعران آزاده میهنمان بود که نگذاشت داغ ننگ خمینی زدگی بر چهره هنر و هنرمندان اصیل بنشیند.

محمود مشرف تهرانی، در 18آذرماه سال 1312 خورشیدی در تهران به دنیا آمد؛ سال 1336 از دانشکده ادبیات و زبان فارسی دانشگاه تهران موفق به دریافتن مدرک کارشناسی ادبیات فارسی شد. مدتی به شغل دبیری پرداخت و در ادامه به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفت. او نخستین مجموعه شعر خود را با عنوان " دیار شب" در سال 1334 منتشر کرد. " قصیده‌ی بلند باد و دیدارها" ، " آیینه‌ها تهی‌ست" و" با من طلوع کن" دیگر آثار شناخته شده وی هستند.

مشرف تهرانی به سرعت در عرصه شعر بزرگسال با نام " م. آزاد" شهرت یافت. او شاعر توانایی بود که از نگاهی عاشقانه برخوردار بود. به یکی از غزلهای او توجه کنید

به‌سر هوای تو دارم، تو ای بهانه‌ی من
بهانه‌یی کن و روزی بیا به خانه‌ی من
به شادمانی مردم‌فریب من، منگر
ببین به شام من و گریه‌ی شبانه‌ی من
چه عاشقانه مرا عاشقانه می‌خواندی
تو ای نشانه‌ی اندوه عاشقانه من
بیا به خانه‌ی من تا نشانه‌ای باقیست
که بی‌نشانه نبینی دگر نشانه‌ی من
آزاد، اگر‌چه در قالبهایی چون: چهار پاره، غزل و شعر نیمایی و آزاد می‌سرود، اما بیشتر توانایی او در شعر نیمایی و آزاد بود. شعرهای او در عین سادگی از محتوایی برخوردارند که خوانندهٴ ریزبین در همان سطرهای نخست از درونهٴ غنی آن لذت می‌برد. آزاد به سرعت شخصیت مستقل شعری خود را بازیافت. از نظر مضامین نیز، اصلی‌ترین عناصر شعر او را انسان و زیبایی تشکیل می‌داد.

به یکی از اشعار او به‌نام «باش و یاد مباش» توجه کنید:
پریده رنگ، بهاری که نیست، یاد بهار
همیشه می‌ماند
چنان که هر یادی
پریده رنگ و فراموش وار
تو ای حضور هراسان!
تو ای همیشه‌ی بیم
تو ای حضور فراموش
باش و یاد مباش
که بهتر است فراموشی از یاد
و در بهار، بهاری که نیست
خاموشی، بهتر از فریاد.
سروده‌های زیبای مشرف تهرانی به‌زودی او را در سلک شاعران نو‌اندیش و معترض دهه‌های40 و 50 قرارداد که با جامعه تشنهٴ آزادی پیوندی مستحکم برقرار کردند. و او همواره این پیوند را حفظ نمود. او با آن که یکی از پرکارترین شاعران دوره خود و از بسیاری مدعیان دیگر برتر بود، اما منشی صبور، وارسته و بی‌ادعا داشت. آزاد در دوران دیکتاتوری آخوندی همواره مورد آزار و تحت فشار قرار داشت. اما کلامی در تأیید حاکمیت ستم و غارت آخوندها نگفت. شاید این شعر او اشاره‌یی اعتراضی به اختناق حاکم باشد وقتی سرود:
«عروسکها را در شب
تاراج کرده‌اند
در شهر چهره‌یی نیست»
او خود سالها پیش در شعری به‌نام «به من سکوت بیاموز» گفته بود:
مرا به آتش بسپار- ای پرندهٴ سرخ
که در کویر صداهای دور می‌نگری
و در نگاه تو گلهای یاس می‌خشکند
سفال خالی گلدان ماه را بشکن
مرا بسوزان- ای بانگ روشن
ای خورشید
م. آزاد نه تنها شاعر عرصه بزرگ سال، بلکه مترجم، شاعر، منتقد، نمایشنامه نویس و نویسنده‌ای توانا در عر صة ادبیات کودک و نوجوا ن نیز به‌شمار می‌رفت. از او بیش از 60 اثر در عرصه ادبیات به چاپ رسیده که حدود پنجاه اثر آن در شکلهای کتاب و نوار کاست به کودکان و نوجوانان تعلق دارد. شماری از آثار منتشر شده به قلم او عبارتند از: پرشیادخت شعر (زندگی و شعر فروغ فرخزاد)، ترجمه شعرهای "کارل سندبرگ" ، ترجمه طنزهای "وودی آلن" ، لی لی - لی‌لی حوضک، طوقی، عمو نوروز، کی از همه پر زورتره، بزبز قندی وخاله سوسکه کجا میری؟

این شاعر و نویسنده آرام و بی‌هیاهوی زبان فارسی که تا آخرین لحظات زندگی‌اش در تهران زندگی می‌کرد، با وجود بیماری آزار دهنده‌ای که سالهای آخر عمرش دچار آن شده بود، بیشتر وقت خود را صرف نگارش و باز نویسی متون کهن ایرانی برای کودکان و نوجوانان کرد. او در آخرین کارهای خود دست به معرفی ادبیات کهن برای کودکان و نوجوانان زده و در حال بازنویسی اشعار شاهنامه و بخشی از اشعار مولانا برای کودکان و نوجوانان بود که بخشی از آن را انجام داد.

بازنویسی کامل شاهنامه به زبانی ساده برای "کودکان" و "نوجوانان" در دوبخش جداگانه صورت می‌گرفت، که از این مجموعه برای نوجوانان با عنوان کلی «افسانه‌های شاهان و پهلوانان» تا کنون یک جلد با عنوان «ضحاک و کاوه آهنگر» شامل داستانهای " نخستین شاهان" ، "کیومرث" ، "هوشنگ شاه" ، "تهمورث دیوبند" ، " داستان کاوه‌ی آهنگر و ضحاک مار دوش" ، "جمشید شاه" ، " تباه شدن روزگار جمشید" ، "پادشاهی هزار ساله ضحاک" ، " ضحاک فریدون را خواب می‌بیند" ، "زادن فریدون " ، "داستان ضحاک با کاوه‌ی آهنگر" منتشر شده است.

علاقه م. آزاد به کودکان را در برخی شعرهای او می‌توان حس کرد. در یکی از شعرهایش که به سوگ حاکم بر جامعه اعتراض می‌کند ضمنا روح ایرانی او علاقه او به کودکان نیز دیده می‌شود. به این شعر توجه کنید:
در این شهر نامهربان، شادمانی کجاست؟
چرا دخترم مهرگان شاد نیست؟
چرا کاوه‌ام خشمگین است؟
و کیوان که از مهربانی بهشتی است
چرا تلخ و نومیدوار است؟
بیا کودک من
بیا دلقک شاد!
که در لحظه‌ی عسرت و ناامیدی
نقابی به رخسار
می‌آفریند چنان شادی بی‌گمانی
که خارای سخت
به گلهای سرخ
امان می‌دهد.
و آن دلقک خانگی
با ردایش – که از چادر چیت مادر بزرگ
عصایی که از چتر
کلاهی که از کاغذ کادویی
و ریشی که از پنبه‌ی استریل
چنان می‌نشاند به لب‌های نومید لبخند
که خارای سخت
به گل‌های سرخ
امان می‌دهد/ و در زمهریر زمان
گل نیلی یاد را می‌سپارد به تاراج باد
نفس می‌کشم
نفس می‌کشم
و تنها رها می‌شوم
در این شهر نامهربان شادمانی کجاست؟
از دیگر کارهای دو سال اخیر "م. آزاد" در عرصه کودک و نوجوان بازنویسی گزیده‌ای از داستانهای مثنوی مولوی با عنوان "درخت زندگی" ، تهیه "گزیده شعرهای عامیانه کودکان " ، گردآوری "مادرانه‌ها" (لالاییهای منظوم)، گردآوری "چیستان" (برای نوجوانان) و باز نویسی بعضی آثار مانند "قصه لالایی به‌شمار می‌رود.

احمد شاملو و فروغ فرّخ زاد برای شعر و نیز ادب شناسی م. آزاد، ارج فراوان قابل بودند. شعرهای او و به‌ویژه سروده‌هایش با پذیره‌ی موسیقی دانان معاصر روبه‌رو گردید و با صدای خوانندگان نامدار تا ژرفای جامعه راه یافت.

از جمله، شعر گل باغ آشنایی به‌صورت ترانهٴ زیبایی با صدای خانم گیتی اجرا شده است

شعر او با عنوان من گیاهی ریشه در خویشم که در ستایش پایگاه نیما سرود، یک اثر شگوهمند و ماندگار در ادب فارسی است

.
شاعر توانای میهنمان، مشرف تهرانی، م آزاد، هرگز خود را به دستگاه ضدبشری و فرهنگ‌کش آخوندها آلوده نکرد.

سرانجام در روز پنجشنبه 29 دی سال1384 پس تحمل یک دوره نسبتاً طولانی بیماری سرطان درگذشت. رژیم آخوندی حتی از ایجاد مزاحمت برای پیکر بیجان او ابایی نکرد، چنان که ساعتها مانع از دفن پیکر او در امامزاده طاهر کرج شد و پیکر شاعر که در ساده‌ترین شکل در پتویی پیچیده شده بود، ساعتها به‌خاطر ندادن اجازه‌ی تدفین روی دست خانواده داغدار و دوستانش مانده بود.

یاد این شاعر توانمند شعر نو ایران را با خوندن شعر معروف او به‌نام گل باغ آشنایی به پایان می‌بریم.

گل باغ آشنایی
م. آزاد
گل من پرنده‌یی باش و به باغ باد بگذر
مه من شکوفه‌یی باش و به دشت آب بنشین
گل باغ آشنایی! گل من کجا شکفتی؟
که نه سرو می‌شناسد
نه چمن سراغ دارد؟
نه کبوتری که پیغام تو آورد به بامی
نه به‌دست باد مستی، گل آتشین جامی
نه بنفشه‌یی
نه جویی
نه نسیم گفت و گویی
نه کبوتران پیغام
نه باغهای روشن
گل من میان گلهای کدام دشت خفتی
به کدام راه خواندی
به کدام راه رفتی؟
گل من
تو راز ما را به‌ کدام دیو گفتی؟
که بریده ریشهٴ مهر شکسته
[شیشهٴ دل
منم این گیاه تنها به گلی امید بسته
همه شاخه‌ها شکسته
به امید‌ها نشستیم و به یادها شکفتیم
در آن سیاه منزل
به هزار وعده ماندیم
به یک فریب خفتیم.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/f2bff733-5403-4d10-be23-98b03f24cc16"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات