728 x 90

حمله به اشرف - اعتصاب غذا,

شهاب شب سوزی در کهکشان زهره ـ حبیب ـ ق

-

رحمان منانی
رحمان منانی
وقتی که به او می‌اندیشم، خاطراتش مثل صاعقه‌ای تمام زوایای تاریک ذهنم را روشن می‌کند

روز 7مرداد بود. گله کفتاران و وحوش از هر سو سرازیر شده بودند و یلان اشرفی را مورد حمله قرار می‌دادند. من تعدادی از شهدا و مجروحان را به بیمارستان اشرف منتقل کردم. در مسیر بازگشت به صحنه، دیدم که مزدوران به میدان لاله رسیده‌اند. رحمان را آنجا دیدم، او به‌دلیل مسئولیتش که رساندن خبرها بود اجازه حضور در صحنه را نداشت، اما به‌رغم این خودش را به میان کارزار رسانده و چون صاعقه به میانهٴ میدان می‌دوید و می‌خواست به هر نحوی سهمش را در دفاع از آرمانش بپردازد.

گلوله‌ها از هر سو باریدن گرفته بود و هر آن در گوشه‌یی یک شیر اشرفی را می‌دیدی که در خاک و خون می‌غلتد.

اما در این میان این صدای شهید قهرمان، رحمان منانی بود که صدای صفیر گلوله را به سخره می‌گرفت بی‌هیچ باکی سینه سپر می‌کرد تا مزدوران را به عقب براند و سپر و بلا گردان سایر همرزمانش شود.

به او گفتم:
رحمان جلو نرو مگه نمی‌بینی شلیک مستقیم می‌کنن، می‌خوری، برگرد!

و او خروشید:
آخه برای همین این‌جا اومدم، اومدم جونمو فدای آرمانم و وطنم کنم. آخه مگه مردم ایرن کسی رو غیر از ما دارن؟ اگه ما نایستیم، پس کی دیگه وایسه؟ چه کسی امیدو به جوونا برمی‌گردونه؟

همیشه می‌گفت: ایمان دارم که مسیر سرنگونی از اشرف می‌گذره ولی این بدون پرداخت بها از خون خودمون حاصل نمی‌شه.

روزی که از اشرف به لیبرتی می‌آمدم، دل کندن از خانه‌ای که 12سال از بهترین روزهایم را در آن به امید آزادی میهن سر کرده بودم برایم سنگین بود. اما این‌جا هم باز رحمان بود که به سراغم آمد و گفت: «آخه مجاهد که بند خاک و زمین نیس. مهم جنگ اشرفیه، مجاهد هرجا بره همونجا اشرفه»..… و در حالی که با نگاه نافذش شعله جنگ را در دلم هر چه فروزان تر می‌کرد مرا بوسید و خداحافظی کردیم.

آن آتش شب سوز و شعله شب افروز تا جاودان در یاد ایران و ایرانی زنده و باقی است. راهش پررهرو باد.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/1c6c7a08-3c79-41d8-86d9-8f7b8fa542e8"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات