«داوطلبانه و بدون هیچ چشمداشتی از تمام خوشیهای زندگی دنیای مدرن، مبارزه را تنها بهخاطر دوباره زیستن برتر انسانیت، برگزیدم.»
سحرگاه روز 13آبان گویندهٴ این جملات توسط دژخیمان خامنهای در زندان سقز به دار آویختهشد. نامش شیرکو معارفی بود. فرزند دلیر مردم کردستان. از روزی که جلادان اطلاعات آخوندی برای درهم شکستنش به او حکم اعدام ابلاغ کردند، تا لحظهای که سر بدار شد، بیش از دو سال و نیم هر روز بر طناب دار بوسه زد و بر عهد و پیمانش برای آزادی مردم ایران استوار و استوارتر ماند.
او نوشت: «آری من پیشمرگ جاودانگی، دوری جستن از بربریت و هم آغوش شدن با آزادی هستم و در مسلخ جباران و جور ورزان، که به خیالشان از جولان کردن در جنگل سروسانان جدایم میسازند، بیهیچ واهمه و اضطرابی، با قامتی استوار و دلی سرشار از امید و استقامت حضور مییابم و به جمع ستارگان این آسمان غمگسار میپیوندم»
بر خلاف خواسته جنایتکارانی که او را اعدام کردند، خون شیرکو کردستان را آتش زد. هموطنی که در تظاهرات چند هزار نفرهٴ سقز شرکت داشت گفت:«انبار خشم مردم تنها یک جرقه کم داشت که خون شیرکو این آتش خشم را روشن کرد».
همان روز که شیرکو را اعدام کردند، دژخیمان پیکر او را سراسیمه از زندان سقز به گورستان بانه برده تا در آنجا دفن کنند. اما همین که مردم متوجه شدند گروه کثیری از مردم در خاکسپاری او شرکت کردند. از آن پس، پیاپی خروش بود و اعتراض.
فردای آن روز در چهاردهم آبان شمار زیادی از جوانان غیور مریوان دست به تظاهرات خیابانی زدند و اعدامهای جنایتکارانهٴ فرزندان کردستان را محکوم کردند.
روز پانزدهم آبان هزاران نفر در سقز از ساعت 16 تا ساعت 22 دست به تظاهرات سنگینی علیه رژیم آخوندی زدند و با شعار مرگ بر دیکتاتور خشم خود را نشان دادند.
روز شانزدهم آبان صدها نفر از مردم بهخصوص زنان آزادهٴ بانه بر مزار شیرکو گرد آمدند و مزار او را گلباران کردند. گلها، سپاسی بود بر ارادهٴ او برای ایستادن و عشقش به آزادی وقتی نوشت:
«اینجانب شیرکو معارفی که مدت زمان زیادی را باحکم اعدام در زندان میگذرانم، همچون هر زندانی سیاسی دیگری در فرایند مبارزه و مقاومت، شکنجه را متحمل شدهام، بهعنوان یکی از وارثان این قافله بیدار و روشن در میان ملتی که تنها به آوازهای اهورایی خود زنده است»
آوازهای اهورایی شیرکو اکنون در میان مردمان بیدار و روشن دل، شور ایستادگی و مقاومت در برابر دیکتاتوری قرونوسطایی ولایتفقیه دمیده است. شیرکو با امید به آیندهٴ روشن و پیروزی قطعی مردم ایران بر شبپرستان حاکم نوشت: «اندیشهای بمب آسا در سر و خیال نحیفی در دل دارم. صید من برای شغالهای شبپرست و دشمنان طلوع و مهر مادری، همان اندازه نوید پیروزی برای آنهاست، که در ازای ظلمانیترین شبها هم نخواهد توانست جلودار طلوع افق باشد».
سحرگاه روز 13آبان گویندهٴ این جملات توسط دژخیمان خامنهای در زندان سقز به دار آویختهشد. نامش شیرکو معارفی بود. فرزند دلیر مردم کردستان. از روزی که جلادان اطلاعات آخوندی برای درهم شکستنش به او حکم اعدام ابلاغ کردند، تا لحظهای که سر بدار شد، بیش از دو سال و نیم هر روز بر طناب دار بوسه زد و بر عهد و پیمانش برای آزادی مردم ایران استوار و استوارتر ماند.
او نوشت: «آری من پیشمرگ جاودانگی، دوری جستن از بربریت و هم آغوش شدن با آزادی هستم و در مسلخ جباران و جور ورزان، که به خیالشان از جولان کردن در جنگل سروسانان جدایم میسازند، بیهیچ واهمه و اضطرابی، با قامتی استوار و دلی سرشار از امید و استقامت حضور مییابم و به جمع ستارگان این آسمان غمگسار میپیوندم»
بر خلاف خواسته جنایتکارانی که او را اعدام کردند، خون شیرکو کردستان را آتش زد. هموطنی که در تظاهرات چند هزار نفرهٴ سقز شرکت داشت گفت:«انبار خشم مردم تنها یک جرقه کم داشت که خون شیرکو این آتش خشم را روشن کرد».
همان روز که شیرکو را اعدام کردند، دژخیمان پیکر او را سراسیمه از زندان سقز به گورستان بانه برده تا در آنجا دفن کنند. اما همین که مردم متوجه شدند گروه کثیری از مردم در خاکسپاری او شرکت کردند. از آن پس، پیاپی خروش بود و اعتراض.
فردای آن روز در چهاردهم آبان شمار زیادی از جوانان غیور مریوان دست به تظاهرات خیابانی زدند و اعدامهای جنایتکارانهٴ فرزندان کردستان را محکوم کردند.
روز پانزدهم آبان هزاران نفر در سقز از ساعت 16 تا ساعت 22 دست به تظاهرات سنگینی علیه رژیم آخوندی زدند و با شعار مرگ بر دیکتاتور خشم خود را نشان دادند.
روز شانزدهم آبان صدها نفر از مردم بهخصوص زنان آزادهٴ بانه بر مزار شیرکو گرد آمدند و مزار او را گلباران کردند. گلها، سپاسی بود بر ارادهٴ او برای ایستادن و عشقش به آزادی وقتی نوشت:
«اینجانب شیرکو معارفی که مدت زمان زیادی را باحکم اعدام در زندان میگذرانم، همچون هر زندانی سیاسی دیگری در فرایند مبارزه و مقاومت، شکنجه را متحمل شدهام، بهعنوان یکی از وارثان این قافله بیدار و روشن در میان ملتی که تنها به آوازهای اهورایی خود زنده است»
آوازهای اهورایی شیرکو اکنون در میان مردمان بیدار و روشن دل، شور ایستادگی و مقاومت در برابر دیکتاتوری قرونوسطایی ولایتفقیه دمیده است. شیرکو با امید به آیندهٴ روشن و پیروزی قطعی مردم ایران بر شبپرستان حاکم نوشت: «اندیشهای بمب آسا در سر و خیال نحیفی در دل دارم. صید من برای شغالهای شبپرست و دشمنان طلوع و مهر مادری، همان اندازه نوید پیروزی برای آنهاست، که در ازای ظلمانیترین شبها هم نخواهد توانست جلودار طلوع افق باشد».