بهخاطر عشق بیکرانهاش…
ما در عتاب تو میشکوفیم
در شتابت
مادر کتاب تو میشکوفیم
در دفاع از لبخند تو
که یقین است و باور است…
«شاملو»
مدتی بود چشم انتظار رسیدن 26مهر ”روز مریم“ و هفته ”سیمرغ“ بودم. تا شاید در این موقعیت، کمی از حرفهایی را که مدتی است با خودم نجوا میکنم؛ با صدای بلند بگویم. نجواهایی در رابطه با او که این روزها بیش از همیشه و فراتر از هرزمان، مثل جویباری از هستی، درقلب و ضمیر و در احساس و اندیشه ما جاری است. هر وقت به لحظات او فکر میکنم، به این میاندیشم که در زندگیاش شب و روزی وجود ندارد، و او بیوقفه در عرصههای مختلف و گاه بسیار متفاوت، میتازد و میتازد و میتازد… و در همه حال خستگیناپذیر، با همان لبخند همیشگی!
آن وقت لحظاتی در دنیای خودم فرو میروم و به این فکر میکنم که راستی، در آن سوی لبخندهای او، چه جنگها و جنگها، چه رنجها و دردها، چه اشکها و لبخندها، چه فراقها و دلتنگیها، چه نگرانیها و چه کلان مسئولیتها و تعهدهای سنگین و طاقتفرسا که او بر دوشهای خود حمل میکند، آن وقت دیگر حتی از تصور لحظاتش هم عاجز میمانم. بعد به خودم نهیب میزنم که آخر مگر نمیدانی که او خود، تجسم عینی میتوان و باید است؟ مگر نمیدانی که او خود او خود در مکتب انسانشناسانهاش واضع تئوری تغییر انسان و کاشف E=MC2 در کارکردهای انسانی است، و مگر خودش اولین کسی نیست که اینها را به تمام معنا محقق و اثبات کرده است؟ پس چه جای نگرانی؟! آن وقت خودم را کمی جمعوجور میکنم. ولی دوباره طاقت نمیآورم، و به سؤال و جواب ادامه میدهم؛ بله این را میدانم که او بر آرمان و ایمانی شگرف تکیه زده، میدانم که او در باورهایش بیشکاف است، میدانم که او مظهر اراده شکست ناپذیر مجاهد خلق است و میدانم که او صاحب و خالق انقلابی است که E=MC2 محصول آن است. آری، آری همه اینها را میدانم، اما آخر حق بده مگر تپش قلبهای ما از لحظات او نشأت نمیگیرد؟ و مگر از لحظه لحظههای او متأثر وبارور نمیشود؟ پس لااقل به من بگو آن منبع لایزال انرژی که این همه، از آن میتراود؟ چیست و کجاست؟ آن نواختر نورافشان که مثل خورشید میسوزد و شعله میکشد و آفتابش را بیهیچ چشمداشت برهمه جا میتابد، کدام است؟! اینجاست که کم کم آرامش میگیرم و یقین میکنم که آن سرچشمه و منبع لایزال، اسمش عشق است. بله عشق، عشقی بیکران و پایان ناپذیر. عشق او به انسان، عشق به تغییر انسان، عشق به آزادی انسان، عشق به قدرت انسان. عشق به کرامت انسان. و لبخندش تابش بیدریغ عشق اوست، آفتاب امید، یقین، شادابی، زیستن، توانستن و اراده بیانتهای انسانی که مثل خورشید تقدیم همه انسانها و جهان پیرامون خود میکند. پس اگر نامش مهر تابان است، یعنی همین. و اگر انسانها در هر موقعیتی و از هر ملیتی، تنها با یک بار دیدار او، این چنین شیفتهاش میشوند، رازش جز این نیست که او خود شیفته و عاشق همه انسانهاست. جز این نیست که او خود از 28سال پیش، با تقدیم یک جای همه چیز خود به پیشگاه خلق و خالق، تاریخ را ورق زد و سمبل پرداخت یک سویه و بیچشمداشت شد و همان شد که مسعود در انقلاب 64، در یکی از زیباترین توصیفاتش از مریم گفت: «مریم یعنی سمبل رهایی زن ایرانی، صاعقهیی در برابر تجاوز، خروشی در برابر ستم وستم مضاعف، پاک و بیگناه پرتو مجسمی از فرشته رهایی، شکوفه همه قهرمانیهای مجاهدین، فراتر از حماسه و منادی رهایی».
و من وقتی به اینجا میرسم، احساس میکنم حالا، معنای یک چیز دیگر را هم بهتر از همیشه میتوانم بفهمم؛ معنای انقلاب! انقلاب مریم…
و مگر انقلابش در یک کلمه، چیزی جز نثار بیچشمداشت همه چیز خود برای دیگران و برای آرمان انسانیت نیست؟ و مگر زادگان مریم در درس درخشان زهره، که این روزها بر نماد چهلمین روزش، شرارههای سرخ قلبهایمان را افشاندیم، به شگفتترین زبان، پیروزی انقلابش را به اثبات نرساندند؟! بله انقلاب مریم؛ سلاح برتر و حرف اول و آخر مجاهدین. همان که ایران، خاورمیانه و بشریت معاصر، درغرقاب نامردمیها و زخم و جراحتهایی که برپیکر دردمندش وارد شده، سخت به آن نیازمند است. نیازمند رها شدن از اسارت کلان سیاستهای بهغایت تولاتیتر و البته با اسمهای پرطمطراق که همچون بختک، جامعه انسانی را در چنگال خود، به گروگان گرفته و کرامت انسانی را در پای منافع پست و حقیرشان قربانی کردهاند.
در این سالها، برجستهترین شخصیتها، با افکار و اندیشههای مختلف از سراسر جهان، سخنان نغز بسیاری در توصیف مریم، اندیشه بلند و درسهای الهام بخشش برای جهان امروز، گفته و نوشتهاند. اما اگر بخواهم فصل مشترکی از مجموعه آنها را در یک جمله بیان کنم؛ شاید این جمله تا حدودی گویا باشد: مریم؛ نماد زیبائیهای تمدن ایران و شکوه اسلام
بله جلوه بلند شاخسار مهرگان ایرانی، ایران مهر و صلح و تمدن کورش با کاوهها، بابکها و سیاوش هایش، در تلاقی با اسلام بردبار و ناب محمدی، علوی و حسینی با شکوه کوثر جاودانهاش صدیقه کبری، فاطمه زهرا، سلام و درود خدا براو و برسلاله پاکیزه و رهایی بخشاش که جهان مشتاقانه ظهورش را انتظار میکشد.
ما در عتاب تو میشکوفیم
در شتابت
مادر کتاب تو میشکوفیم
در دفاع از لبخند تو
که یقین است و باور است…
«شاملو»
مدتی بود چشم انتظار رسیدن 26مهر ”روز مریم“ و هفته ”سیمرغ“ بودم. تا شاید در این موقعیت، کمی از حرفهایی را که مدتی است با خودم نجوا میکنم؛ با صدای بلند بگویم. نجواهایی در رابطه با او که این روزها بیش از همیشه و فراتر از هرزمان، مثل جویباری از هستی، درقلب و ضمیر و در احساس و اندیشه ما جاری است. هر وقت به لحظات او فکر میکنم، به این میاندیشم که در زندگیاش شب و روزی وجود ندارد، و او بیوقفه در عرصههای مختلف و گاه بسیار متفاوت، میتازد و میتازد و میتازد… و در همه حال خستگیناپذیر، با همان لبخند همیشگی!
آن وقت لحظاتی در دنیای خودم فرو میروم و به این فکر میکنم که راستی، در آن سوی لبخندهای او، چه جنگها و جنگها، چه رنجها و دردها، چه اشکها و لبخندها، چه فراقها و دلتنگیها، چه نگرانیها و چه کلان مسئولیتها و تعهدهای سنگین و طاقتفرسا که او بر دوشهای خود حمل میکند، آن وقت دیگر حتی از تصور لحظاتش هم عاجز میمانم. بعد به خودم نهیب میزنم که آخر مگر نمیدانی که او خود، تجسم عینی میتوان و باید است؟ مگر نمیدانی که او خود او خود در مکتب انسانشناسانهاش واضع تئوری تغییر انسان و کاشف E=MC2 در کارکردهای انسانی است، و مگر خودش اولین کسی نیست که اینها را به تمام معنا محقق و اثبات کرده است؟ پس چه جای نگرانی؟! آن وقت خودم را کمی جمعوجور میکنم. ولی دوباره طاقت نمیآورم، و به سؤال و جواب ادامه میدهم؛ بله این را میدانم که او بر آرمان و ایمانی شگرف تکیه زده، میدانم که او در باورهایش بیشکاف است، میدانم که او مظهر اراده شکست ناپذیر مجاهد خلق است و میدانم که او صاحب و خالق انقلابی است که E=MC2 محصول آن است. آری، آری همه اینها را میدانم، اما آخر حق بده مگر تپش قلبهای ما از لحظات او نشأت نمیگیرد؟ و مگر از لحظه لحظههای او متأثر وبارور نمیشود؟ پس لااقل به من بگو آن منبع لایزال انرژی که این همه، از آن میتراود؟ چیست و کجاست؟ آن نواختر نورافشان که مثل خورشید میسوزد و شعله میکشد و آفتابش را بیهیچ چشمداشت برهمه جا میتابد، کدام است؟! اینجاست که کم کم آرامش میگیرم و یقین میکنم که آن سرچشمه و منبع لایزال، اسمش عشق است. بله عشق، عشقی بیکران و پایان ناپذیر. عشق او به انسان، عشق به تغییر انسان، عشق به آزادی انسان، عشق به قدرت انسان. عشق به کرامت انسان. و لبخندش تابش بیدریغ عشق اوست، آفتاب امید، یقین، شادابی، زیستن، توانستن و اراده بیانتهای انسانی که مثل خورشید تقدیم همه انسانها و جهان پیرامون خود میکند. پس اگر نامش مهر تابان است، یعنی همین. و اگر انسانها در هر موقعیتی و از هر ملیتی، تنها با یک بار دیدار او، این چنین شیفتهاش میشوند، رازش جز این نیست که او خود شیفته و عاشق همه انسانهاست. جز این نیست که او خود از 28سال پیش، با تقدیم یک جای همه چیز خود به پیشگاه خلق و خالق، تاریخ را ورق زد و سمبل پرداخت یک سویه و بیچشمداشت شد و همان شد که مسعود در انقلاب 64، در یکی از زیباترین توصیفاتش از مریم گفت: «مریم یعنی سمبل رهایی زن ایرانی، صاعقهیی در برابر تجاوز، خروشی در برابر ستم وستم مضاعف، پاک و بیگناه پرتو مجسمی از فرشته رهایی، شکوفه همه قهرمانیهای مجاهدین، فراتر از حماسه و منادی رهایی».
و من وقتی به اینجا میرسم، احساس میکنم حالا، معنای یک چیز دیگر را هم بهتر از همیشه میتوانم بفهمم؛ معنای انقلاب! انقلاب مریم…
و مگر انقلابش در یک کلمه، چیزی جز نثار بیچشمداشت همه چیز خود برای دیگران و برای آرمان انسانیت نیست؟ و مگر زادگان مریم در درس درخشان زهره، که این روزها بر نماد چهلمین روزش، شرارههای سرخ قلبهایمان را افشاندیم، به شگفتترین زبان، پیروزی انقلابش را به اثبات نرساندند؟! بله انقلاب مریم؛ سلاح برتر و حرف اول و آخر مجاهدین. همان که ایران، خاورمیانه و بشریت معاصر، درغرقاب نامردمیها و زخم و جراحتهایی که برپیکر دردمندش وارد شده، سخت به آن نیازمند است. نیازمند رها شدن از اسارت کلان سیاستهای بهغایت تولاتیتر و البته با اسمهای پرطمطراق که همچون بختک، جامعه انسانی را در چنگال خود، به گروگان گرفته و کرامت انسانی را در پای منافع پست و حقیرشان قربانی کردهاند.
در این سالها، برجستهترین شخصیتها، با افکار و اندیشههای مختلف از سراسر جهان، سخنان نغز بسیاری در توصیف مریم، اندیشه بلند و درسهای الهام بخشش برای جهان امروز، گفته و نوشتهاند. اما اگر بخواهم فصل مشترکی از مجموعه آنها را در یک جمله بیان کنم؛ شاید این جمله تا حدودی گویا باشد: مریم؛ نماد زیبائیهای تمدن ایران و شکوه اسلام
بله جلوه بلند شاخسار مهرگان ایرانی، ایران مهر و صلح و تمدن کورش با کاوهها، بابکها و سیاوش هایش، در تلاقی با اسلام بردبار و ناب محمدی، علوی و حسینی با شکوه کوثر جاودانهاش صدیقه کبری، فاطمه زهرا، سلام و درود خدا براو و برسلاله پاکیزه و رهایی بخشاش که جهان مشتاقانه ظهورش را انتظار میکشد.