آتش و پیشروی نیروهای ارتش آزادیبخش در عملیات فروغ جاویدان در ساعت ۳.۵بعدازظهر روز دوشنبه سوم مرداد۱۳۶۷ مطابق با عید قربان ـدقیقاً یکهفته پس از تسلیم رژیم جنگطلب و سرکوبگر خمینی به قطعنامه۵۹۸ شورای امنیت ملل متحد آغاز شد.
بهدلایل متعدد سیاسی و استراتژیک، قرار بر این بود پیشروی نیروهای ارتش آزادیبخش بهمنظور هدف قرار دادن قلب دشمن در تهران و سرنگون کردن دژخیم جماران بدون وقفه تا هر کجا که میسر باشد، ادامه یابد.
ارتش آزادیبخش شهر کرند را در حوالی ساعت 7بعدازظهر دوشنبه سوممرداد67 و شهر اسلامآباد را در ساعت10 همان شب فتح کرد.
سلسله نبردهای نیروهای آزادیبخش در منطقه چهارزبر در ورودی کرمانشاه تا نخستین ساعتهای بامداد پنجشنبه 6مرداد بدون کمترین وقفه بهمدت 48ساعت ادامه یافت و بزرگترین و افتخار آمیزترین حماسه مقاومت انقلابی و مردمی را در برابر پلیدترین دشمن دجال و ضدبشری تاریخ میهن رقم زد.
مجموع نیروهای خمینی که در عملیات بزرگ فروغ جاویدان دستاندرکار مقابله با ارتش آزادیبخش ملی ایران بودند، حدود 200هزار نفر بود.
مجموعه تلفات دشمن ـاعم از کشته و زخمیـ از ابتدا تا انتهای عملیات به 55هزار تن بالغ شد.
ابعاد و دستاوردها و آثار عملیات بزرگ فروغ جاویدان از معادلات و محاسبات نظامی صرف، کیفاً فراتر میرود و به همین دلیل در تمامیت استراتژیکی و سیاسی خود بهمثابه ناقوس مرگ و سقوط محتوم رژیم خمینی و تضمین پیروزی جانشین دموکراتیکـ انقلابی توصیف گردیده است.
عملیات فروغ جاویدان به اثبات رساند این مقاومت در هر صورت و دربرابر هر تحول مفروض، همراه با خلق قهرمان ایران، نخستین و تنها برنده در صحنه سیاسی ایران و دربرابر دشمن ضدبشری است.
در طی روزهایی که عملیات فروغ جاویدان در عمق خاک میهن جریان داشت، ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش ملی ایران با صدور اطلاعیههای عملیاتی که از طریق برنامه شبانهروزی رادیو صدای مجاهد پخش میشد و در اختیار رسانههای خبری نیز قرار میگرفت، رئوس تحولات صحنه نبرد را به آگاهی هممیهنان و نیز افکار عمومی بینالمللی میرساند. اما گزارش نهایی ارتش آزادیبخش درباره این عملیات بزرگ در تاریخ 8شهریور67 انتشار یافت.
این گزارش که از گرانبهاترین اسناد تاریخ مبارزات ملت ایران است، مهمترین نکات مربوط بهعملیات بزرگ فروغ جاویدان را شامل میشود و حاصل «تدقیق مورد بهمورد در کلیه گزارشهای رزمندگان از صحنههای نبرد» و حاصل «نشستهای جداگانه جمعبندی در سطح تیپهای رزمنده ارتش آزادیبخش طی یکماه» میباشد. براساس این گزارش، در سلسله عملیات تاریخی فروغ جاویدان، در مجموع 10لشکر ارتش آزادی شامل 35تیپ رزمی و پشتیبانی (مرکب از تیپهای پیادهـ مکانیزه و زرهی و گردانهای آتشبار و مهندسی و واحدهای پدافند هوایی) در 5محور شرکت داشتند و آتش و پیشروی نیروهای ارتش آزادیبخش در ساعت ۳.۵بعدازظهر روز دوشنبه سوم مرداد1367 مطابق با عید قربان ـدقیقاً یکهفته پساز تسلیم رژیم جنگطلب و سرکوبگر خمینی به قطعنامه598 شورای امنیت ملل متحدـ آغاز شد.
در مقدمه گزارش آمده است:
«ارتش آزادیبخش ملی ایران که خود از مهمترین عوامل درهم شکستن طلسم جنگافروزی و ماشین جنگ ضدمیهنی خمینی و علت اصلی ناگزیر ساختن رژیم به تسلیم و خوردن ”زهر کشنده صلح“ بوده است، برحسب وظیفه مبرم انقلابی و میهنی و بر اساس افتخارآمیزترین سنن انقلابهای بزرگ در چنین شرایطی، به تعرض کامل اقدام نمود و به بزرگترین تهاجم نظامی خود؛ عملیات فروغ جاویدان، مبادرت ورزید. بدینوسیله ارتش آزادی در پی دریافت فرمان ”آمادهباش و تعرض کامل“ توسط مسئول شورای ملی مقاومت و فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران، برادر مجاهد مسعود رجوی، که دوشنبهشب 27تیرماه صادر شده بود، موفق شد با منتهای تهور و جسارت و با پیشدستی انقلابی و بهدست گرفتن ابتکارعمل در بغرنجترین و خطیرترین سرفصل تاریخ مقاومت، آینده پیروزمند انقلاب نوین مردم ایران و همچنین سرنوشت مقاومت مردمی و تنها جانشین انقلابیـ دموکراتیک را با خطرپذیری و رزم و فدای بیکران، دربرابر همه تحولات محتمل تضمین نموده و آن را در قبال انواع توطئهها و ترفندهای ارتجاعی و استعماری مصون سازد».
در آغاز گزارش همچنین آمده است «بهدلایل متعدد سیاسی و استراتژیک، قرار بر این بود که در شرایط تعیینکننده و سرنوشتساز موجود، پیشروی نیروهای ارتش آزادیبخش بهمنظور هدف قرار دادن قلب دشمن در تهران و سرنگون کردن دژخیم جماران بدون وقفه تا هرکجا که میسر باشد، ادامه یابد».
گزارش سپس به سلسله نبردهای این عملیات و درگیریها و نتایج آن میپردازد که در صفحات بعد از نظرتان میگذرد.
گزارش ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش همچنین در فصل پایانی خود (فصل 14) به بررسی ”اوضاع و احوال و چشماندازهای سیاسی“ پرداخته است. مطالعه این فصل، اکنون پس از گذشت 25سال از نگارش آن، صحت این تحلیل را برای هر خوانندهیی آشکار میکند. بهخصوص که در کمتر از یکسال بعد از انتشار این گزارش، خمینی زهر خورده، دق کرد و در ننگ و ذلت مرد و بهدنبال آن دو واقعه تاریخی یعنی بحران و جنگ کویت، و اشغال عراق توسط آمریکا مختصات سیاسی منطقه را بهکلی دگرگون کرد. مقاومت ایران مانند بسیاری نیروها و کشورها با آزمایشی بیسابقه و بس خطیر روبهرو شد، که یکقلم آن، مواجه شدن با سهمگینترین بمبارانهای تاریخ و روبهرو شدن با انواع و اقسام توطئههای ارتجـاعی و استعماری برای نابودی این مقاومت بود، رژیم بحرانزی و بحرانزای خمینی بهغایت از این بحرانها سود برد و با انواع فرصتطلبیها و طرحهای جنایتکارانه و به بهای ریختن بخش اعظمی از سرمایه و امکانات کشور به سیاست مداخله جویانهاش در عراق و توطئهچینی سیاسی و نظامی علیه مجاهدین و رزمندگان آزادی در اشرف، برای خود فرجه بقا خرید.
در زمان نگارش گزارش هیچکدام از این رخدادها بههیچرو قابل پیشبینی نبود، اما سیر تحولات بیانگر صحت و استحکام مبانی و نکات اصلی تحلیل سیاسی و استراتژیکی گزارش ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش ملی ـ بهمثابه یکی از اسناد زرین مبارزات رهائیبخش ملت ایران ـ میباشد آنجا که تأکید میکند:
«ارتش آزادیبخش نیز همچنانکه از تاریخچه و مراحل شکلگرفتن و بلوغ آن از زمان روی کارآمدن ارتجاع خمینی تا امروز پیداست، ارتش است مردمی که از بطن مبارزات پیگیر انقلابی ربع قرن اخیر میهنمان دربرابر دو دیکتاتوری ضدخلقی شکفته و ریشه در هستی و مقاومت یک خلق و یک تاریخ دارد و هرگز نمیتوان آن را زاییده جغرافیا و شرایط گذرا و بهخصوصی (ازقبیل جنگ ایران و عراق) تلقی نمود. همان خلق قهرمانی که برای صلح و آزادی و برای حاکمیت مردمی و استقلال ملی خون بیش از 70هزار تن از رشیدترین و آگاهترین و منزهترین فرزندان خود را نثار نموده و رنج و شکنج مستمر بیش از 140هزار تن از آنها را نیز پذیرا شده است.
سازمان مجاهدین خلق ایران و ارتش آزادیبخش ملی بدون پشتگرمی به حمایت این خلق قهرمان و محبوب کجا میتوانستند به نقطه امروز برسند؟ آیا جز این است که بدون یکچنین پشتوانه و ریشههای استوار تاریخی تا کنون هر حزب و سازمانی یکصدبار در کوران مستمر توطئهها متلاشی و نابود شده بود؟»
در ادامه بخشهای از گزارش نهایی ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش ملی ایران درباره عملیات بزرگ فروغ جاویدان را میخوانید:
فصل اول - فتح گلداوود و پاتاق
نیروهای ارتش آزادیبخش پساز عبور از مناطق مرزی استان کرمانشاه در تنگه «گلداوود» با قوای تحتامر خمینی که با تانک و توپ و کاتیوشا و انواع خمپارهها و تیربارها مجهز بودند، درگیر شدند و در طول مسیر، تمامی آنها را تار و مار و منهدم نموده یا اسیر کردند و تسلیحات و خودروهای آنها را هم عمدتاً از بین بردند.
پساز تصرف «گلداوود» درگیری در گردنه استراتژیکی پاتاق (بهطول 30کیلومتر) ادامه یافت و نهایتاً پاتاق و تمامی ارتفاعات پیرامون آن و مسیر 30کیلومتری مربوطه فتح شد و بهطور کامل از قوای دشمن پاکسازی گردید.
در جریان فتح پاتاق:
ـ یک پادگان ژاندارمری تحتامر خمینی
ـ یک مرکز رله مخابراتی دشمن
ـ یک تلمبهخانه نفت
ـ و چندین انبار و زاغه مهمات
تسخیر و به کلی منهدم گردید.
علاوه بر درگیریهای پراکنده و جزئی، از گلداوود تا شهر کرند در مجموع 5رشته درگیری عمده بین نیروهای ارتش آزادیبخش و ستونهای پاسداران و بسیجیان و افراد ژاندارمری و ارتش تحتامر خمینی بهوقوع پیوست. تلفات دشمن در این درگیریها بیشاز 2500تن بود. دشمن در این درگیریها دستکم یکصد خودرو نظامی و خودروهای زرهی از قبیل تانک و زرهپوش و نیز توپ 155میلیمتری خودکششی و کاتیوشای بزرگ و مینیکاتیوشا و جیپهای حامل تفنگ 106میلیمتری و اس.پی.جی.9 و جیپهای فرماندهی و انواع نفربر از دست داد (نقشه شمارهیک).
فصل دوم - فتح شهر کرند
ارتش آزادیبخش شهر کرند را در اوج استقبال هموطنانمان در حوالی ساعت 7بعدازظهر دوشنبه سوم مرداد از سلطه رژیم پلید خمینی آزاد نمود.
در مسیر پیشروی بهجانب کرند، بسیاری از سربازان و پرسنل نظامی با کلیه سلاحها و تجهیزاتشان به برادران خود در ارتش آزادیبخش ملی پیوستند. عدهیی هم که بیطرفی اتخاذ نموده و از هر گونه برخوردی با صفوف پولادین ارتش آزادیبخش احتراز کرده بودند، امنیت و سلامتشان توسط ارتش آزادیبخش تضمین گردید تا به هرکجا که میخواهند بروند.
ازطرف دیگر وقتی که فرماندهان مزدور سپاه پاسداران خمینی عقبنشینی نیروهای ارتشی در برابر ارتش آزادیبخش و موج پیوستگی سربازان و پرسنل نظامی به این ارتش مردمی را بهعینه مشاهده کردند، در میدان مرکزی کرند با نیروهای ارتشی درگیر شده و بر روی آنها آتش گشودند. اما طولی نکشید که با دخالت یکانهای ارتش آزادیبخش، پاسداران مزبور از جمله مزدوران تیپ127 موسوم به مقداد (از سپاه چهارم کرمانشاه) از پای درآمده و برخی هم متواری شدند. اشاره موسوی اردبیلی در نمایش جمعه 14مرداد به «فرمانده تیپی که وقتی میبیند واحد زیردستش میخواهند برگردند… جلو جیپ و جلو تانک دراز میکشد که اگر بخواهید برگردید باید از روی نعش من بروید…» مبیّن برخی از همین حقایق است که در جریان عملیات فروغ جاویدان بهکرّات تکرار گردید.
خاطرنشان میکنیم که تیراندازی و جنایات پاسداران خمینی فقط علیه سربازان و پرسنل نظامی که قصد عقبنشینی یا پیوستن به ارتش آزادیبخش را داشتند، نبود. بلکه مردم معمولی را هم که در راه سفر بودند دربر میگرفت. ازجمله در مسیر کرندـ اسلامآباد یکخانواده از اهالی کرند را که با یک اتومبیل شخصی از کرند عازم اسلامآباد بودند بهقتل رسانده بودند. توضیح اینکه یک گروه از رزمندگان جلودار ارتش آزادیبخش بین راه به ماشینی برخورد کرده بودند که با موتور و راهنمای روشن در کنار جاده ایستاده ولی حرکت نمیکند. آنگاه وقتی برای اطلاع از وضعیت بهسراغ ماشین رفتند، یک پدر و مادر و 3کودک خردسال را که تماماً بهقتل رسیده بودند مشاهده کردند و پدربزرگی که زنده اما از حال رفته بود. پدربزرگ را از اتومبیل بیرون آورده و بهحال آوردند و معلوم شد که پاسداران به این ماشین ایست داده و به سرنشینان آن گفتهاند باید به کرند برگردید و کسی حق عقبنشینی ندارد. اما وقتی آن خانواده به حرف آنها توجه نکرده و گفتهاند که در حال عزیمت به اسلامآباد بوده و قصد بازگشت هم ندارند، پاسداران جنایتکار برروی همگی آنها آتش گشوده و رفتهاند…
درجریان فتح کرند مراکز زیرین پاکسازی و منهدم گردید:
ـ سپاه پاسداران ضدخلقی
ـ پایگاه ژاندارمری تحتامر خمینی
ـ اداره اطلاعات (ساواک خمینی)
ـ واحد بسیج
ـ بنیاد موسوم به شهید (که بهگفته مردم شهر مرکز فساد اخلاق آخوندی بود).
ـ کمیته ضدخلقی
ـ سازمان تبلیغات سپاه پاسداران
ـ مرکز جاسوسی موسوم به امور تربیتی در آموزش و پرورش
ـ واحد موسوم به جهاد سازندگی
ـ ستاد پشتیبانی جنگ
ـ تعاون سپاه ضدخلقی
ـ کمیته تبلیغات خمینی
ـ یک مقر پشتیبانی سپاه ضدخلقی
ـ مرکز فوقالعاده مجهز پارازیت رادیویی و دکل مخابرات و ارتباطات رژیم واقع در ارتفاعات شمال کرند که با اتاقهای زرهدار و دستگاههای تماماتوماتیک مجهز شده بود و چندین سال بود بهعنوان یکی از مراکز پخش پارازیت بر روی «صدای مجاهد» از آن استفاده میشد (نقشه شماره2).
علاوه بر اینها انبارها و زاغههای تسلیحات و مهمات دشمن نیز در نقاط مختلف شهر کرند با همکاری مردم تخلیه و منهدم شد. بخشی از این سلاحها و مهمات و تجهیزات ازجمله انواع بیسیمها و دوربینها توسط رزمندگان ارتش آزادیبخش مورد استفاده قرار گرفت و بخش دیگر شامل انواع تفنگها و مسلسلها، توسط شورای شهر بین مردم تقسیم گردید.
پس از پاکسازی کامل کرند، فرماندهی ارتش آزادیبخش مستقر در این شهر بلافاصله به تشکیل شورای شهر اقدام نمود. در این هنگام بسیاری از مردم و جوانان مجاهد و مبارز این خطه با اصرار، درخواست مسلحشدن میکردند. تعدادی از آنها شب اول را در پشت مقر فرماندهی ارتش آزادیبخش سپری کردند تا بتوانند سلاح بگیرند. صبح سهشنبه مسئولیت تسلیح مردم به عهده شورای جدیدالتأسیس شهر گذاشته شد تا افراد ذیصلاح را مسلح نماید.
استقبال مردم کرند از ارتش آزادیبخش و حمایت و همکاری تمامعیار آنها بهراستی بسیار فراتر از انتظار بود. از صبح سهشنبه گروههای مختلف مردم شهر و روستا و همچنین معتمدین و ریشسفیدان عشایر و روستاهای مختلف به مقر فرماندهی نیروهای آزادیبخش میآمدند و اعلام حمایت میکردند. بسیاری از این مردم و جوانان شریف و آزاده پابهپای رزمندگان ارتش آزادیبخش بیدار میماندند و کار میکردند. رأساً کار نگهبانی و حفاظت از شهر را عهدهدار شده و مستمراً تهدیدات محتمل نظامی را گزارش و یادآوری میکردند. همهگونه اطلاعات ضروری در اسرع وقت به مقر فرماندهی ارتش آزادیبخش میرسید. مراکز و مخفیگاهها و انبارها و زاغههای دشمن یکی پس از دیگری توسط خود اهالی برملا میشد. در بسیاری نقاط به پیشنهاد خود آنها برای بهدامانداختن قوای دشمن و خنثیکردن حمله احتمالی آنها کمین گذاشته شد. گروهی از جوانان پرشور، مبارز و مجاهد به ارتش آزادیبخش پیوستند و در عملیات نظامی برای تسخیر مواضع مسلط بر شهر و تار و مار نمودن مزدوران مستقر در پادگان موسوم به «امام» فعالانه شرکت کردند. خبر آمدن نیروهای دشمن از شمال کرند و قصد آنها برای حمله به شهر را (که عصر چهارشنبه 5مرداد واقع شد) چوپان زحمتکشی که از راه دور برای دادن همین خبر به شهر آمده بود به مقر فرماندهی ارتش آزادیبخش اطلاع داد. اطلاعات این چوپان آزاده متعاقباً با اعزام واحدهای گشت و اطلاعات مردمی دیگر تأیید و تکمیل گردید و معلوم شد نیروهای سپاه و کمیته رژیم همراه با جاشهای مزدور محلی برآنند تا در چند تیپ عصر چهارشنبه از شمال کرند حمله کنند و بعداز تصرف ارتفاعات شمالی به خود شهر یورش ببرند. اما قبل از اینکه تهاجم آنها عملی گردد، نیروهای ارتش آزادیبخش در دو مرحله آنها را منکوب و بهعقب راندند و به پاکسازی ارتفاعات شمالی مبادرت نمودند. در این نبردها دستکم 650تن از مزدوران بههلاکت رسیدند.
نخستین مراسم خاکسپاری شهدای ارتش آزادیبخش در کرند روز سهشنبه 4مردادماه با شرکت گسترده اهالی شریف کرند صورت گرفت و در روزهای بعد نیز ادامه یافت. در پایان مراسم پساز ادای احترامات نظامی، مردم کرند آیینهای خاص محلی را بر روی مزار شهیدان اجرا مینمودند، ازجمله روی قبور شهدا به نشانه اینکه راه شهدا روشن شده و روشن باقی خواهد ماند، آتش میافروختند.
واکنشهای پرمهر و محبت مردم قهرمان کرند بهراستی تکاندهنده و فوقالعاده انگیزاننده بود. از فشنگگذاری خشابها و نوارهای تیربار تا پانسمان مجروحان و تهیه آذوقه و تأمین سوخت برای خودروها گرفته تا رسیدگیهای مستمر و پرس و جوی مداوم درباره نیازها و کمبودهای رزمندگان ارتش آزادیبخش و ابراز گرمترین عواطف نسبت به رهبری مقاومت. بسیاری از مردم امکانات محدود خانواده خودشان از قبیل گوشت و یخ و میوه را هدیه میکردند و چنانکه از گرفتن آنها امتناع میشد، بهشدت رنجیدهخاطر میشدند و میگفتند «نکند نان و نمک ما را قابل نمیدانید؟»
پیرمرد آزادهیی پسر و دخترش را آورده بود و میگفت اینها را آوردهام تا هر کاری داشتید انجام بدهند و خودم هم حاضرم هر چه از من برمیآید بکنم.
مردمی که از روستاهای اطراف میآمدند نیز رزمندگان رهایی را در آغوش میکشیدند و اشک شوق میریختند و همچون اعضای خانواده واحدی که سالها از یکدیگر دور بودهاند شروع به درد دل میکردند. «اهل حق» نیز از ستمهای مضاعفی که خمینی بر آنها روا داشته شکوهها داشتند… مرد کهنسالی میگفت: «کجا بودید؟ خمینی پسرهای ما را کشت و دخترانمان را هم برد».
نمونه بسیار تکاندهنده دیگر مربوط به آزادمرد سالخورده کرندی بود که بهتنهایی یکی از سرکردگان پاسداران سنندج را با اسلحه سرد از پا درآورد. مزدور مزبور در یکی از گذرگاههای شهر که حفاظت آن برعهده خواهران مجاهد ما بود، فرصتی یافته و قصد غافلگیر کردن و تیراندازی به یک خواهر رزمنده داشت. اما آزادمرد کرندی که با فاصلهیی بهطور تصادفی ناظر این صحنه بود، امان نداده و به مزدور مزبور حملهور شده و او را زخمی کرد و از پا درآورد.
در این اثنا شورای شهر و عموم مردم قویاً در تلاش بودند تا وضع شهر را بهحالت عادی بازگردانند. نانواییها را باز کنند و الزامات زندگی مردم را فراهم نمایند. آرد بین نانواییها تقسیم شد و تدارکات مورد نیاز مردم بهمیزانی که در انبارهای رژیم موجود بود در اختیارشان قرار گرفت.
اما دشمن زبون که از هیچ راهی نتوانسته بود به کرند قهرمان دست یابد، 3روز متوالی با بمباران پیوسته نیروی هوایی و حملههای هلیکوپترهای توپدار و رگبار کاتیوشا به انتقام کشیدن از مردم کرند پرداخت. تمامی شهر و همه معابر ورودی و خروجی را از هوا و زمین زیر آتش سنگین میگرفت و خانههای مردم بیگناه را ویران میکرد. ولی تا آخرین ساعتهای پنجشنبهشب 6مرداد که ارتش آزادیبخش رأساً به تخلیه شهر اقدام نمود، دشمن ضدبشر بهرغم همه جنایات و تشبثات چندروزهاش علیه ساکنان غیرنظامی، کمترین توفیقی درقبال رزمندگان ارتش آزادی و مردم قهرمانی که بهدفاع از شهرشان برخاسته بودند، حاصل نکرد و گلههای پاسدارانی که از هر سو قصد دستاندازی به شهر را داشتند بهکلی تار و مار شدند، بهنحوی که ساعتها پساز تخلیه شهر لشکرهای تازهنفس پاسداران که خمینی جدیداً به این منطقه اعزام کرده بود، جرأت ورود به شهر را نداشتند و رادیو رژیم خمینی بعدازظهر جمعه 7مرداد اعلام میکرد که پاسداران هنوز بهسمت شهر کرند در حال حرکت هستند. علاوه بر روزهای سهشنبه و چهارشنبه و پنجشنبه حتی در سراسر روز جمعه نیز فرماندهی کل نیروهای دشمن (ستاد اجرایی خاتم که در کرمانشاه مستقر بود) مستمراً دستور بمباران کرند و اسلامآباد را بر روی شبکههای بیسیمی خاص خود صادر مینمود.
شگفت اینکه حتی به هنگام تخلیه شهر هنوز موج اعلام حمایت و پیوستگی به ارتش آزادیبخش کماکان ادامه داشت و شماری از مردم قهرمان کرند نیز ترک یار و دیار نموده و با رزمندگان ارتش آزادیبخش به قرارگاههای این ارتش آمدند. شماری از دلیرمردان کرند نیز دوشادوش برادران و خواهران مجاهدشان در صحنههای بعدی نبرد با دشمن خدا و خلق (در اسلامآباد و مسیر کرمانشاه) بهشهادت رسیدند.
علاوه بر حماسههای شگفتانگیز قهرمانان ارتش آزادیبخش در سلسله نبردهای کرند، باید از دلاوریها و رزم بسیار شجاعانه و قهرمانانه رزمندگانی یاد کنیم که یکروز پس از فتح کرند به صحنه نبرد اعزام شدند. آنها عمدتاً رزمندگان جدیدالورود و اسیران پیشین ارتش آزادیبخش ـاز جمله سربازان اسیر شده در فتح مهرانـ بودند که بهتازگی به ارتش آزادی پیوسته و دوشبهدوش دیگر برادران و خواهران مجاهد خود به صحنه نبرد شتافته بودند. این قهرمانان بهطرزی حیرتانگیز 48ساعت مداوم بدون کمترین استراحت با تمام قوا جنگیدند و درسهای فراموشنکردنی به پاسداران خمینی دادند.
راستی اگر خمینی به جنایات نیروی هوایی و هوانیروز تحت امرش بر ضداهالی بیدفاع و ساکنان غیرنظامی متکی نبود، دیگر چه میتوانست بکند؟ پس عجب نیست که برای نخستینبار اینچنین برای جنایتکاران پیاپی لوح تقدیر میفرستد و به خط خود به آنها بهخاطر بمباران و گلولهباران مردم بیگناه احسنت و بارکالله میگوید (رادیو رژیم در روزهای 14 و17مرداد گزاشهایی درباره ارسال «لوح دستخط» خمینی برای «هوانیروز کرمانشاه» و «پایگاه هوایی نوژه همدان» و تقدیر شخص او از فرماندهان و خلبانان جنایتکاری که «در عملیات مرصاد و بمباران مناطق استراتژیکی نقش بهسزایی داشتهاند»، پخش کرد).
در پایان این مبحث خاطره سهزن شریف از اهالی کرند را گرامی میداریم که برای ابراز احساسات و اعلام حمایت از یکدسته از قهرمانان ارتش آزادیبخش که در خروجی شهر در حال عبور بودند، بهروی پشتبام خانهیی آمده بودند، اما به ناگهان هدف یک گلوله کاتیوشای دشمن پلید واقع شده و درجا با همه اهل خانه بهشهادت رسیدند.
همچنین صبح پنجشنبه 6مرداد هواپیماهای دشمن چندین کامیون ارتش آزادیبخش را که حامل پیکرهای یکصدوشش تن از رزمندگان شهید بود، در مسیر اسلامآبادـ کرند بهشدت بمباران کردند. در اثر این بمباران وحشیانه و لئیمانه پیکرهای بسیاری از شهدا که از جبهههای مختلف نبرد از تنگه چهارزبر تا اسلامآباد گردآوری شده و در حال انتقال به پشت جبهه بود از بین رفت. باشد تا انتقام این اخگرهای جاویدان از آمران و عاملان این جنایات در نیروی هوایی و هوانیروز تحتامر خمینی به سختی بازگرفته شود.
فصل سوم - نبردهای کرند تا اسلامآباد
حوالی ساعت 8بعدازظهر (دوشنبه شب سوممردادماه) بههنگام پیشروی نیروهای ارتش آزادیبخش بهجانب اسلامآباد، 5ستون بزرگ دشمن در جاده کرندـ اسلامآباد و مناطق اطراف آن مرکب از نیروهای سپاه و ارتش تحتامر خمینی بهمقابله با ارتش آزادیبخش پرداختند. علاوه بر این 5ستون بزرگ، گردانهای متعدد دیگری از سوی سپاه پاسداران خمینی گسیل شده و در نقاط مختلف مسیر کرندـ اسلامآباد موضع گرفته بودند.
در این هنگام ساعتها بود که دشمن از تعرض بزرگ ارتش آزادی و ابعاد آن مطلع شده و با بسیج همه نیروهایی که در این مناطق دراختیار داشت بر آن بود حال که کرند را از دست داده، هرطور شده راه پیشروی ارتش آزادیبخش را قبل از ورود به اسلامآباد سد کند. از اینرو همچنانکه در روز 7مرداد در اطلاعیه رژیم خمینی اعلام گردید، علاوه بر سپاه پاسداران، لشکر84 خرمآباد، لشکر81 کرمانشاه، لشکر58 موسوم به ذوالفقار و تیپ55 هوابرد شیراز که همگی تحتامر «قرارگاه عملیاتی غرب» هستند با بسیاری از نیروهایشان در مقابله بهمنظور سدکردن راه پیشرفت ارتش آزادیبخش بهسوی اسلامآباد شرکت جستند.
اما درگیری نیروهای ارتش آزادیبخش با ستونها و گردانهای مورد بحث که تماماً مجهز به سلاحهای سنگین و تانک و کاتیوشا و تفنگهای 106میلیمتری بودند، 2ساعت بهدرازا کشید.
بسیج نیروهای خمینی برای مقابله با ارتش آزادیبخش در این منطقه آنچنان با شتابزدگی صورت گرفته بود که، جز هجوم گلهوار، توانایی کار دیگری نداشتند. مهمتر اینکه دراثر تراکم شدید نیرو و کثرت نفرات، در طرفین جاده و برروی مزارع اطراف پهن شده و حفاظی برای خود نمییافتند. در نتیجه تماماً تار و مار شده و نزدیک به 5000تن از آنان از پا درآمدند و بقیه جان بهدر بردند.
در این درگیریها بیشاز 400خودرو دشمن منهدم شد که دهها دستگاه تانک و زرهپوش و خودرو حامل تفنگهای 106میلیمتری و کاتیوشا را شامل میگردید. از ترکیب خودروهای منهدمشده بهوضوح برمیآمد که از هر طرف نیروها را با هر وسیله نقلیه ممکن بهمقابله فرستادهاند.
در همین اثنا رزمندگان ارتش آزادیبخش به ستاد پشتیبانی موسوم به «نجف2» متعلق به سپاه پاسداران ضدخلقی، که در همین مسیر (کرندـ اسلامآباد) قرار داشت، تهاجم نموده و حدود 200تن از مزدوران آنجا را هم ازپا درآوردند و قرارگاه مربوطه را منهدم کردند. سپس مقر «جهاد لرستان» در حوالی اسلامآباد نیز تسخیر و منهدم گردید. در جریان تسخیر «ستاد پشتیبانی نجف2» و مقر «جهاد لرستان» انبوهی از خودروها و تجهیزات و ماشینآلات دشمن ازبین رفت. تهاجم بعدی نیروهای آزادیبخش بهمنظور فتح پادگان موسوم به «اللهاکبر» واقع در مدخل غربی شهر اسلامآباد صورت گرفت. این پادگان واقع در غرب اسلامآباد به طول 3کیلومتر و عرض 2کیلومتر میباشد و از مهمترین قرارگاههای سپاه پاسداران خمینی در غرب کشور محسوب شده و مراکز چندین لشکر و یکان مختلف سپاه و ارتش تحتامر خمینی؛ از قبیل قرارگاه لشکر مهندسی45 ضدجوادالائمه سپاه پاسداران خمینی، مرکز زرهی سپاه در غرب و مرکز برخی واحدهای هوایی و هوانیروز، در آن قرار داشت.
درجریان فتح این پادگان چندین رشته درگیری بهوقوع پیوست. شماری از فرماندهان پاسداران مانند سیدجواد امیری (از فرماندهان سپاه هشتم ضدثامنالائمه) و خالقوردی (فرمانده اعزام نیروی سپاه در پادگان «اللهاکبر» ) و منصور (فرمانده امداد) بههلاکت رسیدند و بقیه تسلیم شدند. برخی از تسلیمشدگان بعداً به برادران خود در صفوف ارتش آزادیبخش پیوستند و سایرین خلعسلاح شده، امان یافتند و پیکار خود رفتند. درجریان درگیریها در داخل پادگان «اللهاکبر» قسمتهای فرماندهی، پرسنلی، ترابری و تعمیرگاه و مهندسی با تمام تجهیزات و خودروهای مربوطه بهانضمام جراثقالهای هیدرولیکی و کانتینرهای یخچالدار و بلدوزر و لودر و خودروهای فرماندهی و نفربرهای نظامی منهدم گردید.
متعاقباً آخرین مانع ورود ارتش آزادی به شهر اسلامآباد، یعنی مرکز دژبانیـ حفاظتی سپاه پاسداران خمینی در مدخل شهر، به سرعت پاکسازی و از میان برداشته شد.
فصل چهارم - فتح شهر اسلامآباد
ساعت10 دوشنبهشب ارتش آزادیبخش وارد شهر قهرمانپرور اسلامآباد (بزرگترین شهر پساز کرمانشاه در این استان) شد و طی یک سلسله عملیات به فتح کامل شهر و پاکسازی آن از سپاهیان و مزدوران خمینی، که در حالت آمادگی کامل بهسر میبردند، توفیق یافت. پس از استقرار قهرمانان جلودار ارتش آزادیبخش در میدان اصلی شهر و همچنین تصرف تپه معروف چیاکاوانه، که در دست بسیج ضدخلقی بود، ابتدا از سوی دو مقر اصلی سپاه و کمیته در اوایل خیابان منشعب از میدان اصلی (خیابان کارخانه قند) بهجانب رزمندگان ارتش آزادیبخش، آتش گشوده شد و روشن گردید مزدوران خمینی قصد مقابله دارند و نمیخواهند آرام بگیرند. آنگاه مراکز زیرین در خاتمه درگیریهای متعدد بهطور کامل پاکسازی شد و بهتصرف رزمآوران ارتش آزادیبخش درآمد.
ـ مقر اصلی سپاه پاسداران خمینی
ـ مقر اصلی کمیته ضدخلقی
ـ مرکز بسیج ضدمردمی
ـ دادگاه ضد انقلاب
ـ پایگاه موسوم به مقاومت
ـ پایگاه ژاندارمری
ـ فرمانداری
ـ شهربانی
ـ کمیته امداد خمینی
ـ مرکز حفاظت سپاه پاسداران
ـ مرکز حفاظت و پدافند هوایی
ـ3 مقر فرعی سپاه پاسداران خمینی
ـ بنیاد موسوم به مستضعفین
ـ زندان شهر
ـ پایگاه هوانیروز سپاه پاسداران خمینی (در جنوب شرقی اسلامآباد)
ـ سهراه ملاوی در شرق اسلامآباد (نقشه شماره3)
درجریان درهم شکستن حاکمیت ارتجاع خمینی بر شهر اسلامآباد و درگیریهای مربوطه که قویاً با همکاری مردم آزاده و شریف شهر انجام شد، حدود 400تن از نخبهمزدوران دشمن که در مقرهای مختلف برروی مردم و رزمندگان رهایی آتش میگشودند، بههلاکت رسیدند و تمامی تجهیزات و تسلیحات و خودروهای آنها از جمله خودروهای حامل مینیکاتیوشا و تفنگهای 106میلیمتری و چند قبضه توپ 155میلیمتری همراه با رادار بزرگ هوانیروز سپاه پاسداران بهکلی منهدم گردید. خودروهای منهدمشده دشمن به 100عدد بالغ میشد و بقیه مصادره گردید.
شایان توجه است که دشمن از چند ساعت پیش بهحالت آمادهباش کامل درآمده بود و بهمنظور قطع رابطه مردم با رشیدترین فرزندان مجاهد و مبارزشان که در صفوف ارتش آزادی بهجانب اسلامآباد در حرکت بودند، ازطریق رادیو و بلندگوهای مساجد لحظه بهلحظه اعلام مینمود قوای عراقی دستاندرکار حمله به شهر هستند و از مردم بهجد میخواست تا هرچه سریعتر شهر را تخلیه کنند. گروههایی از مردم نیز چنین کرده بودند.
اما وقتی که مردم از حضور مجاهدین و ارتش آزادیبخش در شهر مطلع شده و آنها را به رأیالعین دیدند، بسیاری از کسانی که شهر را ترک کرده بودند، از نیمهراه بازگشتند و موج شادی و تبریک و تهنیت سراسر شهر را فرا گرفت و جوانان مجاهد و مبارز گروهگروه به ارتش آزادیبخش میپیوستند و تسلیح میشدند. شهری که قبلاز ورود ارتش آزادیبخش در سکوت رعبآور و سنگین بهسر میبرد، پساز ورود رزمندگان رهایی و وقتی که بلندگوها از اینسو شروع بهکار کرد و مجاهدین و ارتش آزادیبخش را معرفی نمود، در شور و حال شگفتی فرو رفت و غرق در شادی و سبکبالی گردید. برخی از مردم اشک شوق میریختند و رزمندگان ارتش آزادیبخش را در آغوش میکشیدند و میبوسیدند. عدهیی دعا میکردند و بهرغم ممانعت رزمندگان آزادی چرخ خودروها را میبوسیدند و میگفتند تا تهران هم بروید. عدهیی نیز کف میزدند و میرقصیدند و خودروهای ستون نظامی را با اشاره دست متوقف نموده و از احتیاجات رزمندگان باز میپرسیدند و خواستار تصاویر رهبری مقاومت میشدند و شعار میدادند. برخی دیگر از مردم بهدنبال آخوندهای جنایتکار خمینیصفت میگشتند و بهخصوص سراغ امامجمعه پلید شهر را میگرفتند. اما اثری از هیچکدام از آنها نبود. در اینمیان عده دیگری از مردم شهر فرمانده سپاه پاسداران خمینی در اسلامآباد (پاسدار تبهکاری بهنام آزادی) را دستگیر و بلادرنگ بهکیفر رساندند.
آتشفشان اشتیاق و فوران شور و شوق مردمی و حمایتهای بیدریغی که ازسوی عموم مردم قهرمان اسلامآباد در روزهای دوشنبه، سهشنبه، چهارشنبه و پنجشنبه سوم تا ششم مرداد نثار ارتش آزادیبخش ملی ایران گردید، بهراستی در این مختصر نمیگنجد و نیازمند فصل مبسوط دیگری است. فقط اشاره میکنیم که دربرابر یورشهای بلاوقفه لشکرهای متعدد سپاه پاسداران خمینی در این ایام، این تنها حمایت بیدریغ و لایزال مردم اسلامآباد بود که ارتش آزادیبخش را در 9رشته نبرد اساسی که از صبح سهشنبه تا غروب پنجشنبه بهوقوع پیوست، به پیروزی رساند.
در این روزها صدهاتن از جوانان دلیر و پاکباز اسلامآباد بهصفوف ارتش آزادیبخش پیوستند و دهها تن از آنان در میدانهای مختلف نبرد در شمال و جنوب و شرق و غرب اسلامآباد تا آخرین نفس دوشادوش خواهران و برادران مجاهدشان جنگیدند و بهشهادت رسیدند. هنوز اسامی تمامی این قهرمانان برایمان روشن نشده است. اما بهیقین در شمار سربازان و فروغهای گمنام آزادی در تاریخ ایرانزمین جاودانهاند.
عکسالعمل دژخیم پلید جماران دربرابر اسلامآباد قهرمان این بود که علاوه بر گلولهباران و خمپارهاندازی و شلیک کاتیوشا از راه دور، به لئیمانهترین صورت هر نیمساعت یکبار شهر را بمباران میکرد یا هرازگاهی از ارتفاع پایین مردم بیگناه را با هواپیما و هلیکوپتر هدف رگبار مسلسلهای کالیبر50 قرار میداد. بهخصوص حلقآویز کردن بعدی دستهدسته مردم و جوانان بیگناه ـکه تنها برخی عکسهای آن در مطبوعات خمینی منتشر شدهـ بهوضوح مبیّن کینهکشی و زهرچشم گرفتن از مردم بهخاطر فوران حمایتهایشان از ارتش آزادی و رهبری مقاومت مردمی است.
اما آنها که در اسلامآباد یارای حمل سلاح نداشتند با جان و دل از هر طریق دیگر کمک میکردند. منازل خود را دراختیار میگذاشتند و از راه دور برای رزمندگان رهایی در صحنههای دوردست نبرد آب و نان و میوه میبردند. در اینجا نیز از مداوای مجروحان گرفته تا حفاظت از شهر و رساندن اطلاعات و تأمین سوخت و کشف انبارهای مهمات دشمن تماماً توسط مردم صورت میگرفت. در اینمیان بسیاری از شیرزنان اسلامآباد خواستار مسلح شدن بودند و همراه خواهران رزمنده مجاهدشان حفاظت شهر را برعهده گرفتند. گویا که تمام شهر به یک پیکر واحد سیاسیـ نظامی تبدیل شده و بهدفاع از شرف ملی و میهنی خود دربرابر دشمنترین دشمنان خود ـخمینی ضدبشرـ قیام کرده است.
دلیرمرد 30سالهیی که با لباس محلی بهمقر فرماندهی ارتش آزادیبخش آمده بود، میگفت که از روستاهای اطراف پای پیاده 4کیلومتر آمده است تا اسلحه بگیرد و حساب مزدوران خمینی را برسد. مرد 60سالهیی که به اصرار اسلحه دریافت کرده بود، آن را میبوسید و فریاد میزد: «آی خدا امشب چه شبی است». مرد دیگری که با همسر و سهفرزندش از ایلام آمده بود، میگفت: «خبر عملیات را که شنیدم اینجا آمدم تا رزمندگان آزادیبخش را زیارت کنم…».
مرد سپیدموی دیگری با یکاسلحه ژ3 ـکه معلوم بود از سالها پیش آن را حفظ کردهـ مرتباً مراجعه میکرد تا کاری به او احاله شود. چندینبار به حمل مجروحان پرداخت و موقعی که کارش تمام شد، شخصاً به گشتزنی در شهر پرداخته بود. بعداز مدتی چند نفر را با خود آورد و گفت اینها در این موقعیت میخواستند مغازهها را غارت کنند و چون ممکن است بهنام ارتش آزادیبخش تمام شود، آنها را دستگیر کرده و آوردهام. برخی از زنان و مردان شریف اسلامآباد قهرمان که توان انجام کارهای سنگینتر را نداشتند نیز به اصرار خواستار آن بودند که برای مجروحان خون بدهند و میگفتند بگذارید ما هم با همین مقدار خونمان در خونهای شما سهیم شویم. مرد جوانی هم که در همین ایام ازدواج کرده بود، مراجعه کرده و میگفت همسرش را نزد اقوامشان گذاشته و خود به کمک ارتش آزادیبخش آمده است.
فصل پنجم - نبردهای اسلامآباد
چنانکه گفتیم از صبح سهشنبه تا غروب پنجشنبه ششممرداد، صرفنظر از درگیریهای پراکنده و مستمر، 9رشته نبرد اساسی دیگر بین نیروهای ارتش آزادیبخش و لشکرها و نیروهای مختلف پاسداران خمینی که چه ازطریق زمین و چه ازطریق هوایی و هوانیروز سر میرسیدند در محورهای مختلف عملیاتی بهوقوع پیوست. ویژگی این نبردها، اعم از تک و پاتک، یکی در شدت و حدّت آنها بود که در بسیاری موارد به جنگهای تنبهتن منجر میشد و دیگر اینکه ساعتهای متمادی از 10 الی 30ساعت طول میکشید. قابلتوجه است که تا غروب پنجشنبه که ارتش آزادیبخش رأساً تصمیم به عقبنشینی و ترک شهر اسلامآباد گرفت، در تمامی این نبردها طرف غالب بود و دست بالا را داشت و هیچ موردی نبود که ارتش آزادیبخش در آن مغلوب و منهزم گردد. اگر چه دشمن مستمراً بر ابعاد قوای خود و پاسداران تازهنفسی که از زمین و هوا از شهرهای مختلف کشور میفرستاد، میافزود. در همین رابطه رادیو رژیم خمینی روز پنجشنبه 6مرداد اعلام کرد «نیروهای اسلام، شهر اسلامآباد غرب را از 5محور به محاصره کامل خود درآوردهاند» (نقشه شماره4).
در نخستین نبرد بزرگ که از ساعت 6صبح سهشنبه تا نخستین ساعتهای بامداد چهارشنبه در جنوب اسلامآباد در تپههای مشرف بر جاده کارخانه قند (جاده ایلام) ادامه داشت، 3تیپ ارتش آزادیبخش با حمله پاسداران دشمن در جبهههای مختلف با شدت هرچه تمامتر مقابله کردند. لشکرهای پاسداران ازجمله لشکر5 نصر و لشکر43 ضدامامعلی و لشکر17 ضدعلیبن ابیطالب قصد داشتند مواضع مشرف بر شهر را بهدست آورده و آنگاه بهشهر وارد شوند. فرماندهی بالاتر این نیروها از کرمانشاه (ستاد اجرایی خاتم) مصرانه به آنها دستور میداد که حتی قبلاز رسیدن واحد ادوات شروع به پیشروی کنند. اما در وهله اول بهرغم 4ساعت درگیری از پیشروی بازماندند. در این عملیات، رزمندگان ارتش آزادیبخش بهلحاظ مهمات در مضیقه بودند، ولی با هرآنچه داشتند پیشروی دشمن را سد نمودند. سپس از ساعت10 صبح بهبعد تک نیروهای آزادیبخش آغاز شد و نبرد فوقالعاده شدیدی که اغلب به جنگ تنبهتن منجر میشد، جریان پیدا کرد و قسمتهای جنوبی شهر را هم فرا گرفت. نهایتاً دشمن، که قصد دستاندازی به شهر را داشت، مغلوب شد و سپس رژیم که از این پیشتر اعلام کرده بود اسلامآباد را پس گرفته، ناگزیر در اطلاعیههای رسمی خود اعتراف کرد ارتش آزادیبخش مجدداً به اسلامآباد «نفوذ» کرده است! تلفات دشمن در این مجموعه نبردها متجاوز از 3800تن بود و مزدوران بهکرّات به فرماندهی مستقر در کرمانشاه با بیسیم اطلاع دادند که وضعیت «هیچ خوب نیست» (نقشه شماره5).
در همین روز (سهشنبه) فرودگاه شهر نیز که اساساً مورد استفاده نظامی پیدا نموده و دشمن از آن برای نیرورسانی استفاده میکرد، تصرف گردید و کلیه تجهیزات و مراکز نظامی آن منهدم شد.
در دومین نبرد که از ظهر سهشنبه تا حوالی نیمهشب در حوالی پادگان «اللهاکبر» جریان داشت، پاسداران خمینی بهمنظور قطع جاده اسلامآبادـ کرند 7بار اقدام به تهاجم نمودند، اما دراثر آتش سنگین نیروهای آزادیبخش به نتیجهیی نرسیدند و فرصت پیشروی نیافتند. علاوهبر این، در اوایل شب باز هم درگیری دیگری آغاز شد که با ورود نیروهای کمکی ارتش آزادیبخش و تسلط کامل رزمندگان آن بر این منطقه، دشمن سرانجام با بر جای گذاشتن بیشاز 200کشته مجبور به عقبنشینی کامل گردید. ضمناً انبار مهمات کاتیوشا در پادگان «اللهاکبر» که جدیداً کشف شده بود، نیز منفجر گردید (نقشه شماره6).
در سومین رشته نبرد که از ساعت 5بعدازظهر سهشنبه تا ظهر چهارشنبه باشدت تمام ادامه داشت، 5تیپ ارتش آزادیبخش در سهراهی شرق اسلامآباد (سهراه ملاوی، تقاطع جادههای اسلامآبادـ کرمانشاه و اسلامآبادـ خرمآباد) با انبوه پاسداران خمینی مانند لشکر57 ضدابوالفضل، لشکر8 نجف و لشکر27 ضدمحمد (که عمده نیروهایش در جنوب بود) و لشکر25 کربلا و تیپ82 موسوم به صاحبالامر که ازطریق زمینی یا ازطریق هوانیروز آمده بودند، درگیر شدند. این نبردها در5جبهه مختلف در پیرامون سهراهی جریان داشت و دشمن که در تمامی ارتفاعات اطراف منطقه از شمال تا جنوب نیرو پیاده کرده بود، میخواست ارتباط بین نیروهای ارتش آزادیبخش در مسیر کرمانشاه را با اسلامآباد قطع نموده و با قیچیکردن خطوط مواصلاتی به محاصره و انهدام نیروهای ارتش آزادیبخش در تنگه چهارزبر (که بعداً اشاره خواهیم کرد) در مسیر کرمانشاه مبادرت ورزد. یعنی نیروهای آزادیبخش را هم از سمت کرمانشاه و هم از سمت اسلامآباد محصور نماید.
در این درگیریها ابتدا نیروهای دشمن از ارتفاعات سرازیر شده و بهسمت جاده پیشروی نمودند و سهراهی شرق اسلامآباد را تصرف کرده و جاده را بستند. کمی بعد تک تیپهای ارتش آزادیبخش و نبردهای سنگین مربوطه در سراسر این منطقه از جهات مختلف آغاز شد. تاکتیک اصلی دشمن بر استفاده از امواج انسانی و سعی در بهکار گرفتن آتش سنگین برروی ستونهای رزمندگان ارتش آزادیبخش استوار بود. در این هنگام تمامی ارتفاعات اطراف جاده بهصحنه نبرد تبدیل شده بود. اما در تاکتیک گسیلداشتن امواج انسانی، تلفات دشمن بسیار زیاد بود. تا اینکه سرانجام بهرغم اینکه هوانیروز مرتباً در آنجا بهوسیله هلیکوپترهای شنوک و UH1 نیروهای تازهنفس پیاده میکرد و از زمین نیز برای دشمن نیروهای کمکی میرسید، دراثر رزم جانانه نیروهای آزادیبخش، علاوهبر آنکه جاده تصرف گردید، دشمن صددرصد نیروهایش را در ارتفاعات شمالی جاده از دست داد و از ارتفاعات جنوبی نیز پساز دادن تلفات قابلتوجه عقبنشینی کرد. در برخی نقاط مانند ارتفاعات شمالی جاده، جنگ رزمندگان ارتش آزادی با مزدوران خمینی ساعتها بهصورت تنبهتن ادامه داشت. در ایناثنا یک تیپ دیگر ارتش آزادیبخش، که درست از روی جاده به قلب دشمن تعرض کرده بود، نیروهای او را ناگزیر به خارزار واقع در پشت پمپبنزین بینراه عقب راندند و به این ترتیب رابطه نیروهای دشمن بین دوطرف شمالی و جنوبی جاده نیز قطع شد و رساندن نیرو و مهمات به جانب ارتفاعات شمالی دیگر برای آنها غیرممکن گردید. ازطرف دیگر مزدورانی که در سمت ارتفاعات جنوبی جاده مغلوب شده و در حال عقبنشینی بهسوی جاده اسلامآبادـ خرمآباد بودند، ناگهان خود را در پشت تپههای جنوبی جاده با نیروهای ارتش آزادیبخش رودررو یافته و به کلی منهدم شدند. مجموع تلفات دشمن در ارتفاعات شمالی و جنوبی جاده و در اطراف پمپبنزین (در مسیر اسلامآبادـ کرمانشاه) و تلفات مربوط به نیروهایی که بهمحض پیاده شدن از هلیکوپتر و خودروهای دشمن هدف آتش گردانهای ادوات تیپهای رزمی ارتش آزادیبخش واقع میشدند، بیشاز 2200تن شمارش شدهاست.
حوالی ساعت 7صبح (چهارشنبه) فرماندهان لشکرهای پاسداران در مکالمات بیسیمی خود از کثرت زخمیها شکوه میکردند و مصرانه میخواستند تا هلیکوپتر جهت تخلیه مجروحان به پشت جبهه اعزام شود و فرمانده سپاه پاسداران خمینی (محسن رضایی) از آنسو ضمن اعلام موافقت خود با این امر خواستار این بود که هر 10دقیقه اعلام وضعیت کنند. آنگاه لشکرهای27 و 57 بهفوریت نیروی کمکی درخواست نمودند. نزدیک ظهر یک تیپ نیروی جدید کمکی برای لشکر57 ضدابوالفضل رسید.
همچنین در این درگیریها دشمن مقدار زیادی سلاحهای مختلف ازقبیل تیربار دوشکا، تفنگ 106میلیمتری، توپ ضدهوایی 23میلیمتری (دولول)، خمپارهانداز 60میلیمتری و موشکانداز آر.پی.جی ازدست داد که بخشی از آنها در صحنه نبرد توسط رزمندگان ارتش آزادیبخش علیه خود او بهکار گرفته شد. خودروهای منهدمشده آن بخش از نیروهای دشمن که ازطریق زمینی و با خودرو آمده بودند، دستکم 70دستگاه بود.
ساعت یک و 45دقیقه بعدازظهر فرماندهی بالاتر هنوز در حال سؤال و جواب با فرمانده لشکر27 (مزدور کوثری) است تا ببیند دلیل عقبنشینی فشار ارتش آزادیبخش بوده یا کمبود مهمات!
در چهارمین نبرد بزرگ این ایام که از ساعت6صبح چهارشنبه 5مرداد تا بعدازظهر پنجشنبه در چند نوبت ادامه یافت، دشمن علاوه بر تقویت بازمانده لشکرهای پیشین، نیروهای جدیدی از پاسداران خود ازقبیل لشکر71 روحالله و تیپ61 توپخانه محرم و تیپ155 ویژه را برای تصرف ارتفاعات جنوبی اسلامآباد گسیل کرده بود تا بهدنبال آن از مسیر کارخانه قند به تسخیر شهر بپردازد. حال آنکه تیپهای ارتش آزادیبخش که تا چندساعت قبل به دفع حمله پیشین مزدوران اشتغال داشتند، اکنون بر بخش جنوبی شهر اسلامآباد نیز کاملاً مسلط شده و براساس یک طرح مشخص نظامی کلیه راههای ورود و خروج و نقاط مهم ازجمله کارخانه قند واقع در مدخل جنوبی شهر را قویاً تحت حفاظت داشتند.
سپاه پاسداران خمینی قبلاز شروع این حمله برخی مأموران اطلاعاتی موسوم به «جندالله» را با پوشاندن لباس سربازی تحت عنوان سرباز فراری با موتورسیکلت به داخل شهر فرستاد تا اطلاعات لازم برای تهاجم خود را گردآوری کند. برخی از این مأموران به کمین رزمندگان ارتش آزادیبخش افتاده و از مأموریت خود پرده برداشتند.
آنگاه حوالی ساعت6 صبح دشمن پساز تجمع کامل نیروهایش در باغها و مزارع جنوبی شهر، بهحمله مبادرت ورزید و درگیری در مراحل مختلف تا اواخر شب ادامه پیدا کرد. متقابلاً رزمندگان ارتش آزادیبخش، بهمحض شروع حمله دشمن، در 3ستون پیاده و یک ستون زرهی اقدام به پاتک نموده و مراکز تجمع قوای دشمن را بهشدت درهم کوبیدند و آنگاه در ادامه طرح خود تمامی ارتفاعات جنوب اسلامآباد را که بر جاده ایلام مشرف بود، بهتصرف درآورده و پاکسازی نمودند. در این هنگام دشمن از سمت چپ ارتفاعات، گلههای انبوه نیروهای کمکی خود را جهت دور زدن ارتفاعات اعزام نمود که، در زیر آتش یکی از ستونهای ارتش آزادیبخش، بهکلی تارومار شدند. ازطرف دیگر سیل مزدورانی که در لابهلای ارتفاعات پراکنده شده و موضع گرفته بودند، آماج رگبارهای بیامان رزمندگان آزادی میشدند. سرعت عمل رزمندگان رهایی در این نبرد، فرصت فرار را از مزدوران سلب کرده بود. بهنحوی که در دستههای 30ـ40نفره مستمراً بهدام میافتادند و در آتش قهر خدا و خلق بههلاکت میرسیدند و اگر بمبافکنهای تحتامر خمینی به دادشان نرسیده بود، حتی یکتن از آنان نیز باقی نمیماند.
صبح پنجشنبه ستونهای رزمی مسئول حفاظت از بخش جنوبی اسلامآباد یکبار دیگر تجمعات دشمن در ارتفاعات جنوبی اسلامآباد را مورد تهاجم قرار داده و درسهای جدیدی به آنها دادند. در ساعت 9صبح یک سرکرده دشمن در صحنه عملیات در پشت بیسیم برای تخلیه مجروحان صحنه با پافشاری هلیکوپترهای بیشتری تقاضا میکرد و میگفت: «تعداد زیادی مجروح داریم که عدهیی از آنها دارند کشته میشوند». حوالی ظهر پنجشنبه بار دیگر سپاه پاسداران خمینی نیروهای جدیدی بهمیدان گسیل داشت که رزمندگان ارتش آزادیبخش از قبل متوجه شده و با موضعگرفتن در قسمتهای شرقی جاده ایلام و باغات جنوبی شهر در اسلامآباد با آنها درگیر شدند و پساز دفع حمله آنها، به تعقیبشان پرداخته و این قسمت از شهر را هم از لوث وجود مزدوران خمینی کاملاً پاک نمودند (نقشه شماره7).
تلفات دشمن در این مجموعه درگیریها بیشاز 2700تن شمارش شده و تعداد زیادی از خودروهای دشمن نیز ازبین رفت.
در پنجمین نبرد که از ساعت11 صبح چهارشنبه تا شب همین روز ادامه داشت، علاوه بر یک رشته پاکسازی شیارهای اطراف جاده اسلامآباد (بهطرف حسنآباد)، پایگاه هوانیروز سپاه پاسداران خمینی واقع در جنوب شرقی اسلامآباد در سمت راست جاده خرمآبادـ اسلامآباد برای دومینبار توسط نیروهای ارتش آزادیبخش مورد تهاجم قرار گرفت و تسخیر شد. 2روز پیش نیز این پایگاه تصرف و سپس ترک شده بود، اما در این فاصله که تیپهای رزمی ارتش آزادیبخش در مسیر کرمانشاه مشغول پیشروی بودند، بهنحو گستردهیی برای نیرورسانی مورد استفاده هوانیروز خمینی واقع شده بود و ازاینرو میباید مجدداً تسخیر و منهدم میگردید. متعاقباً در سلسله درگیریهای مربوطه دستکم 550تن از پاسداران خمینی ازپا درآمدند و استحکامات پایگاه اینبار بهکلی منهدم گردید. چهار زاغه مهمات آن نیز منفجر شد، تسلیحات سنگین (ازجمله یک دستگاه شلیکا با رادار) ازبین رفت و مقدار زیادی تسلیحات سبک بهغنیمت گرفته شد.
در ششمین نبرد که از ساعت6 صبح چهارشنبه تا بعدازظهر پنجشنبه بهصورت منقطع ادامه داشت، نیروهای تازه رسیده دشمن که نتوانسته بودند از جنوب اسلامآباد بهداخل شهر راه یابند، از جنوب غربی اسلامآباد بهسمت تپههای پشت پادگان «اللهاکبر» پیشروی نموده و مجدداً قصد داشتند با تصرف این پادگان جاده کرندـ اسلامآباد را قطع نمایند. بنابراین، یکتیپ ارتش آزادیبخش مأموریت یافت با آنها مقابله کند. از آنجا که نیروهای اعزامی دشمن، از جمله انبوه نیروهای وابسته به قرارگاه بروجردی که متعاقباً سررسیدند، فاقد سلاحهای سنگین بودند، زیر آتش سنگین گردان تانک تیپ رزمی ارتش آزادیبخش تاب نیاوردند و رزمندگان آزادی یکبار دیگر چهارتپه پشت پادگان را تسخیر نمودند. از آنپس، درگیریها بهطور دورادور تا 6صبح پنجشنبه ادامه یافت. در این فاصله تمام منطقه غربی و شمال غربی شهر، ازجمله سیلوی اسلامآباد در منتهیالیه شمال غربی، تحت کنترل کامل نیروهای ارتش آزادیبخش قرار داشت.
سپس از ساعت6 صبح پنجشنبه قوای دشمن مجدداً برای تصرف تپههای پشت پادگان از سهطرف تهاجم کردند. این تهاجم با شکست مواجه شد، اما چندی بعد دشمن مجدداً تجدید سازمان و حمله نمود و جنوبیترین تپه را اشغال کرده، جنگ خونینی درگرفت و این تپه 2بار دیگر نیز دست بهدست گشت و سرانجام پساز یکنبرد بسیار شدید، در دست رزمندگان ارتش آزادیبخش تثبیت گردید و تا زمان تخلیه اسلامآباد از نیروهای ارتش آزادیبخش (غروب پنجشنبه) همچنان در دست رزمآوران آزادی باقی بود و دشمن دیگر موفق به کوچکترین پیشروی نگردید. تلفات دشمن در این رشته نبردها بیشاز 700تن بود (نقشه شماره8).
در هفتمین نبرد که از بعدازظهر چهارشنبه تا 5صبح پنجشنبه در شرق اسلامآباد جریان داشت، دشمن با انبوه نیروهایی که بهتازگی وارد صحنه کرده بود، از چهار محور یکبار دیگر برای قیچیکردن جاده اسلامآبادـ کرمانشاه حمله کرد. همچنانکه بر روی شبکه بیسیمی سپاه پاسداران خمینی نیز منعکس شد، برای انجام این حمله ابتدا دهها هلیکوپتر حامل مهمات برای لشکرهای دشمن ارسال گردید. سپس شمخانی (فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران) مرتباً از کرمانشاه خواستار شروع میشد و میافزود «این من هستم که دستور میدهم»! اما از اینطرف تا ساعت4 بعدازظهر هنوز از کمبود کاتیوشا و مینیکاتیوشا مینالیدند. اما برای مقابله با حمله جدید دشمن، 5تیپ ارتش آزادیبخش مجدداً در این منطقه بهمقابله برخاستند و ضمن 15ساعت نبرد مداوم و قهرمانانه 3000تلفات به گلههای پاسداران وارد نمودند، بهنحوی که دشمن هیچ موضعی را نتوانست تصرف کند. بهراستی این قهرمانان تراز نوینی در نبردهای انقلابی دنیای معاصر برجا گذاشتند. به این ترتیب تمام طرحها و تشبثات دشمن برای قطع خطوط مواصلاتی و محاصره و انهدام نیروهای ارتش آزادیبخش در مسیر کرمانشاه عقیم ماند. حال آنکه فرماندهان لشکرهای پاسداران در صحنه، مستمراً کاتیوشا و مینیکاتیوشای اضافی از فرماندهی بالا تقاضا میکردند و در سراسر بعدازظهر تا ساعت19 و 20دقیقه مرتباً در پشت بیسیم نعره میزدند که به حملههای بیشتر هواپیما و هلیکوپتر «احتیاج» دارند.
با اینهمه اواخر شب فرمانده لشکر27 ضدمحمد طی یک مکالمه بیسیمی اعلام کرد «فعلاً وضعی کشمشی است»! فرمانده لشکر57 ضدابوالفضل نیز گزارش داد که تعداد زیادی از نیروهایش همراه با فرماندهیی بهنام کمرهای بههلاکت رسیدهاند. در ساعت8 و 30دقیقه صبح پنجشنبه فرماندهی بالاتر هنوز در حال تکرار دستورات قبلی به هوانیروز است که «بهعلت کثرت مجروحان سریعاً هلیکوپتر به موقعیت نیروهای لشکر27 اعزام کنید». دستور مؤکد بعدی به نیروی هوایی و هوانیروز این است که تمامی مناطق «از کرند به بالا» (بهسمت اسلامآباد) را هرچه بیشتر بمباران کنند. ساعت 10 و 42دقیقه سرهنگ مزدور اردستانی، معاون عملیات، دریافت دستور «بهصورت کامل بمباران کنند» و اجرای مستمر آن توسط برخی خلبانان جنایتکار را اعلام میکند.
هوانیروز نیز تا ساعت14 تعداد یکصد پرواز را گزارش میکند، اما هنوز از او مصرانه هلیکوپتر حمل مجروح و هلیکوپتر عملیاتی طلب میکنند (نقشه شماره9).
در هشتمین نبرد که از بامداد پنجشنبه تا ساعت یک بعدازظهر همین روز از سهراه ملاوی تا ارتفاعات حسنآباد (در مسیر کرمانشاه) جریان داشت، یک تیپ قهرمان ارتش آزادی برروی ستونها و نیروهای جدیدالورود دشمن در این منطقه اقدام به تک نموده و ضمن یک حماسه بیمانند 1200تن از مزدوران خمینی را ازپای درآورد. از آنسو هلیکوپترهای هوانیروز خمینی هیچ فرصتی را برای پیاده کردن دستههای پاسداران از دست نمیدادند و از اینسو یالهای مختلف و کمینهای گوناگون به گورستانشان تبدیل میشد. چنانکه از قول یکی از سرکردگان سپاه دشمن (مزدور فتاح) در روزنامه جمهوری اسلامی 26مرداد گزارش شده از سهشنبه شب «یکی از یکانهای سپاه توسط هلیکوپتر به پشت دشمن هلیبرد شدند» تا شاید تنگه حسنآباد را برروی نیروهای آزادیبخش ببندند.
اما در اواخـر این رشته نبـرد در ساعت9 و 20دقیقـه صبح پنجشنبـه، یکی از موقعیتهای در خـط، مستمراً بههلاکت رسیـدن پاسـدارانی را که از گیلان و مازنـدران اعزام شـده بودند و همچنین از پای درآمـدن مزدوران و شماری از سرکردگان تیـپ ضدنبیاکـرم را بـه فرمانـدهی بالاتر گـزارش میکنـد.
نهمین رشته نبرد از 6عملیات جداگانه کمین تشکیل شده بود که 6تیپ مختلف ارتش آزادیبخش بههنگام مراجعت از مسیر کرمانشاهـ اسلامآبادـ کرند تا پایگاههای مرزیشان بهاجرا درآوردند. در این 6رشته عملیات مجموعاً حدود 950تن از پاسداران خمینی همراه با شماری از سرکردگان و مهرههای دستچینشده جنایتکار او بهدام افتاده و بههلاکت رسیدند.
فصل ششم - درگیریهای اسلامآباد تا تنگه چهارزبر
ساعت11 دوشنبهشب سوم مرداد ماه نیروهای ارتش آزادیبخش از اسلامآباد بهسوی کرمانشاه حرکت کردند. در خروجی اسلامآباد بهسمت کرمانشاه در حوالی «کارخانه برق»، دشمن کمین گذاشته و بهسمت نیروهای آزادیبخش آتش سنگین باز کرد. متقابلاً تیپ قهرمان جلودار، کمین دشمن را درهم کوبید و ستون نظامی بهحرکت خود ادامه داد. در طول مسیر، تا گردنه حسنآباد، دشمن در همهجا سواره و پیاده درحال فرار بود. دهها خودرو باقیمانده از دشمن در طول مسیر، حرکت تیپهای رزمی آزادیبخش را کند میکرد. مزدوران گریخته خمینی یا دستهدسته تسلیم میشدند و امان مییافتند یا به کوه و کمر میزدند.
حدود ساعت12 شب پیشروی تیپهای رزمی در گردنه حسنآباد متوقف شد. نیروهای سپاه خمینی ازجمله نیروهای وابسته به لشکر33 موسوم به المهدی در بالای گردنه موضع گرفته و راه را بسته بودند. دشمن بهخوبی مطلع شده بود که ارتش آزادیبخش تا هرکجا که میسر باشد، عزم پیشروی دارد.
پس از یکساعت درگیری در گردنه حسنآباد، مزدوران سپاه بهکلی ازپا درآمدند و راه باز شد. مزدوران با بیسیم به فرماندهی بالاتر اطلاع دادند که ضربه خورده و از وضعیت فرماندهی لشکر «المهدی» نیز بیاطلاعند. درباره این درگیری مزدوری بهنام براتی (فرمانده گردان ضدحضرت رسول) بعداً در گفتگو با روزنامه جمهوری اسلامی بهتاریخ 30مرداد67 و با اشاره به اینکه «بعداز اسلامآباد اولین گردانی که با منافقین درگیر شد ما بودیم» گفت: «از بالای گردنه حسنآباد چون مسلط بودند تمام نیروهای ما را زیر رگبار گرفته بودند» و «چون ازقبل وارد منطقه شده بودند و منطقه را شناسایی کرده بودند، یک برتری از لحاظ نظامی بر ما داشتند». به این ترتیب، تیپ رزمی جلودار نیروهای ارتش آزادیبخش حوالی ساعتیک بامداد از گردنه حسنآباد عبور کرد و به دشت منتهی به تنگه چهارزبر رسید. از آنسو یک ستون مجهز دشمن (از لشکر27 ضدمحمد به فرماندهی مزدوری بهنام بابایی) از سمت تنگه چهارزبر بهطرف حسنآباد پیش میآمد و ازاینرو درگیری دوباره آغاز شد. در خاتمه این درگیری، دشمن در زیر آتش سنگین تانکها و چهارلول و دولول و… ارتش آزادیبخش تماماً منکوب گردید و بهسمت تنگه چهارزبر گریخت. اما در تاریکی شب کمینهای متعددی مستقر کرده بود که یکی پساز دیگری درهم شکسته شد. نهایتاً دشمن بهرغم تمامی نیروهای کمکی که از پشت برایش میرسید، پساز دادن تلفات بسیار، از هر گونه پیشروی و تعرض مأیوس گردید و بهطور کامل بهداخل تنگه چهارزبر عقب نشست و از ارتفاعات و یالهای پیرامون تنگه که تماماً در دست خود او بود با انواع آتشها شروع به مقابله نمود. در ساعت2 بامداد سهشنبه از پادگان باهنر (در ماهیدشت کرمانشاه)، که محل استقرار بخشی از نیروهای لشکر27 ضدمحمد بود، به فرمانده این لشکر (مزدور کوثری) که در آنموقع با بخش عمده نیروهای تحت فرماندهیش در جنوب بود با بیسیم اطلاع دادند که مجاهدین پیدایشان شده و میبایستی زود خودش را با نیروهایش برساند. مزدور کوثری ابتدا این خبر را باور نمیکرد و میگفت چنین چیزی امکان ندارد و اگر میبود از تهران به ما خبر میدادند…
در این هنگام نیروهای ارتش آزادیبخش به 35کیلومتری کرمانشاه رسیده بودند و پرواضح بود که اگر دشمن هرآنچه را در توان دارد در تنگه چهارزبر بهکار نگیرد کرمانشاه اسیر تا ساعتهایی بعد آزاد خواهد گردید.
از اسلامآباد تا چهارزبر دشمن تا این ساعت لااقل چهارصد تن تلفات دادهبود.
فصل هفتم - نبردهای عظیم چهارزبر
از گردنه حسنآباد تا تنگه چهارزبر، دشت حسنآباد واقع شده است که دشت بزرگ کاسهمانندی است که 8 الی 9کیلومتر از جاده از داخل آن میگذرد. دورتادور این دشت را ارتفاعات و کوهستانها فرا گرفتهاند. تنگه چهارزبر که مسیر خروجی این دشت به سوی کرمانشاه است، حدود 4کیلومتر طول دارد.
این تنگه علاوه بر اینکه از چپ و راست محصور در ارتفاعات است، در ورودی و خروجی خود نیز با 2ردیف یال موازی مشخص میشود که مانند 2سپر و 2دیوار بلند طبیعی و مشرف بر جاده عمل میکنند.
دشمن در بین این 2یال، 2پایگاه بزرگ دایر کرده بود: یکی مقر لشکر ضدانصارالحسین سپاه پاسداران خمینی (در سمت راست جاده اسلامآبادـ کرمانشاه) و دیگری پادگان بهشتی (در سمت چپ). 2پادگان بزرگ دیگر نیز در پشت تنگه قرار داشت: مقر لشکر31 ضدعاشورا (در سمت راست جاده) و پادگان رجایی (در سمت چپ). (نقشه شماره10).
پساز عقبنشینی قوای دشمن به داخل تنگه و شروع آتشباری از ارتفاعات پیرامون آن که فوقاً اشاره شد، نیروهای آزادیبخش بهرغم اینکه توپخانه سنگین برای پاسخگویی متقابل نداشتند و توپهای موجود 122میلیمتری نیز برد مطلوب را نداشت تا ساعت 6صبح سهشنبه در چندین نوبت قهرمانانه و با دلاوری و شجاعتی شگفتانگیز در میان آتـش به قلب تنگـه زدنـد و از دشمن، کـه بههیچوجـه انتظار آنرا نداشـت، بیشاز یکهـزار تن تلفـات گرفتنـد. در همین ساعـت موقعیت «باهنـر» ضمن یـک مکالمـه بیسیمی بـه فرمانـدهی بالاتر اطلاع داد کـه «وضـع (صحنـه) خیلی قاراشمیـش اسـت»!
درباره قهرمانیهای شگفتانگیز رزمندگان آزادی در تنگه چهارزبر، یکی از سرکردگان سپاه دشمن بعداً در گفتگو با یکی از نشریات رژیم گفت «بهوضوح مشخص بود که کارهای انتحاری انجام میدهند. شاید 5 الی6بار به آن نقطه تک کرده بودند و نتوانسته بودند آنرا بگیرند (ولی) دوباره حمله میکردند… بعضی جاها که روی ارتفاعات تک میکردند و دیگر راهی جز تسلیم نداشتند، با نارنجک خودشان را [و اضافه کنید پاسداران را] ازبین میبردند… تا شناخته نشوند» (جمهوری اسلامی 26مرداد، در گفتگو با جانشین فرمانده لشکر6 ویژه پاسداران).
اما سلسله نبردهای نیروهای آزادیبخش در این منطقه که پیوسته بر ابعاد آن افزوده میشد تا نخستین ساعتهای بامداد پنجشنبه 6مرداد بدون کمترین وقفه بهمدت 48ساعت ادامه یافت و بزرگترین و افتخارآمیزترین حماسه مقاومت انقلابی و مردمی را دربرابر پلیدترین دشمن دجال و ضدبشری تاریخ میهن رقم زد. حماسه فراموشیناپذیری که همچون فروغ جاویدان تا به ابد بر تارک تاریخ مقاومت انقلابی و میهنی خواهد درخشید و از آن حریقها برخواهد خاست.
از آنسو دشمن بنا به تصریح خودش از 172شهر نیرو میفرستاد (کلیه روزنامههای خمینی ازجمله رسالت 8مرداد67) و هوانیروز و نیروی هوایی تحتامر خمینی نیز بنا به تصریح فرماندهانشان کار 2سال جنگ با عراق (در طول مرز 1200کیلومتری) را در این چند روز انجام دادند (سرتیپ مزدور محمد انصاری، فرمانده هوانیروز خمینی، ضمن مصاحبه رادیویی خود در 17مرداد گفت: در این چندروز عملیات ما مجموعاً حدود 2سال پرواز عادی پرواز کردیم که همانطور که مستحضر هستید این مسأله سرکوب شد).
از اینسو، اما، هرچه بود پاکباختگی و فدا و رشادت بود که بهمنتها درجه تجلی میکرد و سرنوشت آینده یک خلق محروم را در حساسترین منطقه استراتژیکی جهان دربرابر ارتجاع و استعمار و انواع فرصتطلبان تضمین مینمود. رشادتی توصیفناپذیر که ضمن 2ـ3روز بیشاز 7سال به دشمن ضربه زد و ناقوس مرگ محتوم او را بهصدا درآورد.
رژیم خمینی سراسیمه و وحشتزده مجلس خود را تعطیل کرد. طلبهخانهها را تعطیل کرد. کلیه شعبههای موسوم به خانه کارگر را تعطیل کرد. مقامات درجه اول رژیمش را با تمامی سیستم فرماندهی سپاه پاسداران به کرمانشاه فرستاد. کلاسهای دایر و امتحانات دانشگاهها و مدارس را معوق گذاشت. ترمینالهای مسافربری را بست و همه اتوبوسها را وقف نیرورسانی کرد. افراد انجمنها و شوراهای ضداسلامی را به جبهه فرستاد. امامجمعههای تبهکار را اعزام نمود. مسابقات فوتبال را تعطیل کرد. کمیتهچیهای تهران و شهرستانها و لشکر حفاظت مقاماتش را گسیل داشت. از اسفراین و بیرجند و سبزوار تا تنب و ابوموسی و چاهبهار مزدور و حزباللهی فرستاد. به تشبثات گسترده بینالمللی مبادرت کرد و برای جلوگیری از پیشروی ارتش آزادیبخش حتی به دامن آمریکا و انگلیس آویخت. خلاصه دار و ندار خود را بهمیدان آورد تا سقوط قطعی خود را قدری دیگر به تأخیر بیندازد.
متقابلاً فرماندهی نیروهای آزادیبخش عزم جزم کرده بود تا بهدشمن درسی از یادنرفتنی بدهد و سراپای او را تا هرکجا که میسر باشد ازهم بدرد و در سراشیب سرنگونی، کاریترین و مهلکترین ضربات را به او وارد کند. بهخصوص که در کیفیترین و خطیرترین سرفصل سیاسی بعداز 30خرداد1360 سرنوشت آتی خلق و مقاومت عادلانهاش درقبال تحولات و توطئههای مختلف ارتجاعی و استعماری میباید با جانبازی و قهرمانی هرچه بیشتر بیمه میگردید.
به این ترتیب اولین تک بزرگ نیروهای ارتش آزادیبخش در ساعت7 و 30دقیقه صبح سهشنبه در شرایطی که بیسیمهای دشمن یکلحظه از درخواستهای مصرانه برای اعزام هرچه بیشتر و بیشتر بازنمیماند، آغاز شد. در این تک که تا شبهنگام ادامه داشت16تیپ رزمی در جبهههای متعدد در آن شرکت داشتند و دمار از روزگار دشمن درآوردند.
از ابتدای روز، دشمن با نیروی هوایی و هوانیروز خود از یکسو بیوقفه بمباران میکرد تا فرصتی برای رسیدن نیروهای تازه نفسش بیابد.
در همین رابطه رفسنجانی در جمعهبازار 7مرداد گفت: «صبح (سهشنبه) اول یک شناسایی توسط هواپیماها و هلیکوپترها شد، بعد شروع کردند. ما نیروی پیادهمان وارد جنگ نشد اول با اینها… هواپیماها رژه میرفتند روی جاده سرتاسر بمب میریختند و هلیکوپترها اینها را میبستند…».
یکی از سرکردگان سپاه پاسداران خمینی نیز در گفتگو با روزنامه جمهوری اسلامی در اینباره گفت: «آنها [ارتش آزادیبخش] فکر میکردند که با یک هجوم تنگه را باز خواهند کرد. بهدنبال این مسأله تصمیمی که فرماندهان قرارگاهها گرفتند این بود که یکمقدار تلفات توسط هواپیما و بمباران هوایی از آنها گرفته شود تا ستون نیروهای آنها از هم پاشیده شود و بعد مسأله هلیبرد نیرو از عقبه دشمن انجام شود. از ساعت11 صبح تا 7بعدازظهر همانروز [سهشنبه] حدود 30نوبت از طریق جنگنده بمبافکنهای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران ستون اینها بمباران شد. چون طول ستون حدود 2کیلومتر بود… از طرف دیگر رزمندگان سلحشور هوانیروز کرمانشاه مرتباً از صبح تا بعدازظهر با هلیکوپتر آنها را مورد حمله قرار دادند» (جمهوری اسلامی 25مرداد، همان مزدور).
همچنین ستاد فرماندهی کل قوای خمینی در 2اطلاعیه پیاپی از «130سورتی پرواز عملیاتی» هوانیروز و از «30مأموریت جداگانه» شکاری بمبافکنها در روز (سهشنبه) خبر داد (رسالت 5مرداد، اطلاعیههای ستاد فرماندهی کل قوا در روز چهارشنبه 5مرداد).
اما چنانکه گفتیم رزمندگان ارتش آزادی، تک عظیم و قهرمانانه خود را از صبح سهشنبه در بحبوحه حملات هوایی دشمن آغاز کردند.
نخستین ستون با کمک آتش تانک و دوشکا و دولول و تفنگ 106میلیمتری مستقیماً به درون تنگه شتافت و حماسهها آفرید. ستونهای دیگر شیوه نبرد کوهستانی پیش گرفتند و خودروها و تجهیزات سنگین را رها کرده و از طرف تنگه و ارتفاعات مختلف جبههها گشودند. درباره این تک بعداً یکی از سرکردگان دشمن ضدبشری اذعان نمود که «صبح (سهشنبه) منافقین تمام توانشان را بسیج کردند و یکتک سنگینی برروی تنگه کردند که تا حد انتحار بود، تاحدی که سه تا از خودروهای آنها توانست از زیر اینهمه آتش بسیار سنگین که از هر دو طرف بود رد شوند و بهطرف نیروهای ما بیایند» (جمهوری اسلامی 26مرداد، همان مزدور).
به این ترتیب نزدیک ظهر، یال چپ تنگه فتح شد و دشمن از آنجا عقب نشست. بعدازظهر یال راست و قسمتی از دومین یال سمت چپ نیز فتح گردید و دشمن دیگر در پادگان بهشتی تاب مقاومت نیاورد و شروع به ترک آن نمود.
در همین اثنا مکالمات بیسیمی دشمن حاکی از این بود که مستمراً نیروهای جدید عازم و از طرق مختلف وارد صحنه میشوند. از پشت تنگه و جادههای فرعی اطراف نیز گلههای پاسداران، هزارهزار، با اتوبوس و مینیبوس و کامیون و ماشینهای شهرداری و انواع و اقسام خودروهای دیگر سر میرسیدند و از هرسو آتش میریختند. باران خمپاره و رگبار کاتیوشا و آتشباری سنگین توپهای دورزن نیز یکآن قطع نمیشد اما تاکتیک «امواج انسانی» و گسیلداشتن گلههای پاسدار برای دشمن بسیار پرتلفات بود و دائماً آنها را بهدرخواست افزایش نیروهای جدید وادار مینمود. کمااینکه فرماندهی نیروهای قرارگاه نجف در خط، ابتدا 2000 و سپس 4000نیروی جدید تقاضا کرد.
بههرحال تا شبهنگام لااقل 5000تن از نفرات دشمن از پای درآمدند. در این هنگام موقعیت «باهنر» مستمراً به فرماندهی بالاتر (ستاد اجرایی خاتم) اطلاع میداد درگیری خیلی شدید شده. فرماندهی بالاتر متقابلاً در ساعت7 بعدازظهر به آنها اطلاع داد که «هوانیروز اصفهان و مسجدسلیمان هم در حال انتقال به کرمانشاه هستند».
در فاصله ساعت12 تا 5بعدازظهر همین روز یک فانتوم و 2هلیکوپتر دشمن توسط واحدهای پدافند هوایی ارتش آزادیبخش ساقط گردید. و یک شکاری بمبافکن اف 4 نیز مورد اصابت قرار گرفت.
سهشنبه شب بازهم درگیریهای شدید در تمام طول شب ادامه یافت. دشمن سنگتمام گذاشت و 4بار از شب تا صبح به پاتک سنگین مبادرت نمود و با تمام توان خود مصمم بود که یالهای چپ و راست تنگه را از دست رزمآوران ارتش آزادی بیرون بیاورد، آنچنانکه بعداً یکی از فرماندهان کمیته ضدخلقی استان تهران برملا نمود، خمینی شخصاً چندینبار در خصوص ممانعت از رسیدن مجاهدین به کرمانشاه برای پاسداران و کمیتهچیها پیامهای اختصاصی فرستاده بود. اما سهشنبه شب هیچیک از پاتکهای سنگین دشمن بهنتیجه نرسید و بیشاز 3200تن نیز بر تلفاتش افزوده شد. بهراستی هیچیک از 16تیپ رزمی ارتش آزادیبخش در این هنگامه آرام و قرار نداشت. اگرچه کمبود مهمات و زرهپوش و توپخانه سنگین، بهایی بسگران میطلبید.
دومین تک بزرگ ارتش آزادی ساعت4 صبح بامداد چهارشنبه آغاز شد. درگیریها فوقالعاده شدید بود و نبرد قهرمانانه در بسیاری موارد به شیوه تنبهتن جریان داشت. برای توصیف نبردهای عظیم چهارشنبه پنجم مرداد ماه در اطراف تنگه چهارزبر مشکل میتوانیم کلمات مناسب بیابیم، اّلا اینکه بگوییم در شرایطی که از زمین و آسمان آتش میبارید و در بحبوحه یورشهای هواپیماها و هلیکوپترهای دشمن که دهها کیلومتر در دهها کیلومتر را بهجهنمی از آتش و دود تبدیل کرده بودند، منتهای عقیده و ایمان و حداعلای شور و شوق بهآزادی، معجزه میآفرید، بر خستگیها و گرسنگیها و تشنگیها و بیخوابیهای شیرزنان و شیرمردان ارتش آزادی غلبه میکرد و آتش رزمی بیامان را شعلهورتر میساخت.
قبلاز ظهر چهارشنبه ضمن نبردهایی بس سهمناک، تلفات گستردهیی به قوای دشمن بهخصوص به سپاههای چهارم (موسوم به بعثت) و پنجم (ضدعاشورا) و نهم (ضدجوادالائمه) و پانزدهم (موسوم به رمضان) و سپاه موسوم به بدر وارد آمد و انبوهی از پاسداران لشکرها و تیپهای مختلف ازپا درآمدند و آنگاه پادگان بهشتی و همچنین مقر لشکر32 موسوم به انصارالحسین به تمام و کمال توسط رزمندگان آزادی که از جبهههای مختلف تهاجم کرده بودند، تسخیر شد و بلادرنگ از مهمات و تسلیحات و تدارکات آن علیه دشمن ضدبشری استفاده گردید. از این ساعت بهبعد پادگان رجایی و مقر لشکر31 ضدعاشورا نیز در تیررس نیروهای ارتش آزادیبخش قرار گرفت و انبوهی از مزدوران که بهصورت متراکم در آن حوالی بودند، به این وسیله نابود شدند و آنچنانکه از مکالمات بیسیمی آنها برمیآمد بسیاری هم گریختند. این مزدوران علاوه بر شلیک تانک و توپ و کاتیوشا و خمپارهاندازی علیه نیروهای ارتش آزادیبخش، دستاندرکار تهاجم جدیدی بودند که در نطفه سرکوب شد.
تلفات دشمن در دومین تک بزرگ متجاوز از 8000تن بود
جالب توجه اینکه دشمن در تمام روز چهارشنبه برای روحیه دادن به مزدورانش از ستاد فرماندهی خود در کرمانشاه برروی همه شبکهها چندین نوبت اعلام نمود که خواهر مجاهد مریم رجوی، جانشین فرمانده کل ارتش آزادیبخش، «در یک سانحه رانندگی در منطقه عملیاتی کشته شده است». آنگاه مزدوران پیاپی به یکدیگر تبریک میگفتند و «خبر» را به سطوح پایینتر منتقل میکردند تا آنها نیز روحیه بگیرند. شگفت اینکه حتی در ساعت8 صبح روز پنجشنبه در «موقعیت فرماندهی» در کرمانشاه، افراد جدیدالورود هنوز در رابطه با این خبر به یکدیگر تبریک میگفتند. در پاسخ به پیگیریهایی که احتمالاً از تهران در رابطه با «جسد» انجام میشد، نیز پاسخ میدادند «به احتمال زیاد به بغداد برده شده است»! البته این تنها مورد از ترفندهای دشمن برای تقویت روحیه مزدورانش نبود. در جای دیگر هنگامی که نیروهای ضربهخوردهاش نفرات و مهمات بیشتری طلب میکردند، فرماندهی کرمانشاه بازهم روی شبکه آمد و گفت صبر کنید کار بهزودی تمام میشود، آنها (مجاهدین) از بین رفتهاند «دارند به رجوی و صدام فحش میدهند و میگویند اینها ما را به قتلگاه فرستادهاند»!
سومین تک بزرگ نیروهای آزادیبخش، ساعت11 صبح چهارشنبه بلافاصله پساز خاتمه تک دوم در شرایطی که دشمن مستمراً بر ابعاد نیروهای خود در صحنه جنگ میافزود، آغاز شد و تا عصر همین روز ادامه یافت. بهعنوان نمونه فرماندهی نیروهای قرارگاه نجف در خط، در ساعت9 و 45دقیقه از طریق بیسیم به ستاد اجرایی خاتم گزارش کرد که ضمن دیشب 10هزار نفر رسیدند.
با این وصف درجریان این تک عظیم دومین یال سمت راست تنگه نیز توسط نیروهای آزادیبخش تصرف گردید و نقشه دشمن ـکه میخواست با تمرکز قوای خود گرداگرد صحنه نبرد، نیروهای آزادیبخش را به محاصره دربیاوردـ بهکلی خنثی گردید. حوالی ظهر فرمانده نیروهای قرارگاه نجف در خط که از روبهرو با نیروهای آزادیبخش درگیر بود «کمی عقبنشینی» خود را به کرمانشاه اطلاع داد و نیروی تازهنفس تقاضا کرد. سپس در ساعت5 و 30دقیقه بعدازظهر رسیدن 9000نیروی جدید دیگر را اطلاع داد.
ولی از عصر چهارشنبه به بعد، در اثر ضرباتی که دشمن دریافت کرده بود، از شدت آتشباریش بهطور محسوس کاسته شد، اگرچه خروجی تنگه را همچنان در دست داشت.
از اینپس تا ساعت12 شب که تیپهای رزمی ارتش آزادیبخش مستقر بر روی ارتفاعات و یالهای چهارزبر پساز 56ساعت رزم و آتش مستمر شروع به بازگشت و عقبنشینی نمودند، درگیری برخی تیپها ادامه یافت. اما دشمن تا ساعت عقبنشینی جرأت هیچ پیشروی بهسوی رزمندگان در مقابل تنگه پیدا نکرد و بهجای آن به اعزام نیرو به پشت نیروهای آزادیبخش (بین چهارزبر و اسلامآباد) مبادرت ورزید. در همین رابطه یکی از سرکردگان سپاه دشمن بعداً با تصریح بر اینکه مجاهدین «صبح روز پنجم (مرداد) … تک سنگینی با تمام قوا انجام دادند»، افزود «با یک طرحی که ریخته شد، عصر آن روز مجدداً از پشت آنان (نیروی پاسداران) هلیبرد شد» (جمهوری اسلامی 26مرداد، همان مزدور).
اما در مجموعه نبردهای مربوط به سومین تک و درگیریهای بعدی در تنگه چهارزبر و ارتفاعات اطراف آن تا نیمهشب چهارشنبه دستکم 4000تن دیگر از مزدوران خمینی توسط تیپهای مختلف ارتش آزادیبخش ازپای درآمدند.
بین ساعت11 صبح تا یکبعدازظهر همین روز (چهارشنبه پنجم مرداد) نیز 2فروند هواپیما و یک فروند هلیکوپتر دشمن توسط واحدهای پدافند هوایی تیپهای رزمی ساقط شدند و متعاقباً بیسیمهای دشمن پیداکردن 2خلبان اف 5 سقوط کرده را، که مشرف به موت بودند، به فرماندهی بالاتر اطلاع داد.
همچنین درجریان نبردهای سهشنبه و چهارشنبه در تنگه چهارزبر، بیشاز یکصد خودرو و دهها تانک و توپ و زرهپوش و کاتیوشا و مینیکاتیوشا و چهارلول و خودروهای حامل تفنگ106 و تعداد قابل توجهی ماشینآلات مهندسی دشمن منهدم گردید.
شایان ذکر است که گروههایی از مردم شریف و آزاده کرند و اسلامآباد و روستاهای بین راه، که در طول مسیر پیشروی نیروهای آزادیبخش داوطلبانه اعلام پیوستگی نموده و به جنگ با دژخیم پلید دوران قیام کرده بودند، در نبردهای تنگه چهارزبر نیز همهجا دوشادوش خواهران و برادران رزمندهشان در ارتش آزادیبخش جنگیدند و دههاتن از آنان، که اسامی کاملشان هنوز هم بر ما روشن نیست، بهشهادت رسیدند. سلام بر این قهرمانان و فروغهای جاویدان که عزت و شرف و آزادگی را به اوج رساندند. در میان ایشان رزمآوری و شور و شوق دلیرمرد سالخوردهیی که صبح سهشنبه قهرمانانه بهشهادت رسید، بسیار خیرهکننده و اعجابآمیز بود.
فصل هشتم - نبردهای گردنه حسنآباد و سیاهخور تا بازگشت به اسلامآباد
دشمن زبون که ضمن روزهای سهشنبه و چهارشنبه از غلبه بر قوای آزادیبخش در تنگه چهارزبر و ارتفاعات پیرامون آن بهکلی ناامید شده بود، در این فاصله برای برداشتن فشار از روی کرمانشاه و برای قطعکردن خطوط پشتسر نیروهای آزادیبخش در چهارزبر بیش از 25هزار تن از قوای خود را از راههای فرعی و از طریق زمینی و هوانیروز تا ساعت8 بعدازظهر چهارشنبه به حوالی گردنه حسنآباد و همچنین انتهای گردنه حسنآباد به سمت اسلامآباد آورده و قصد داشت آنها را در کلیه مسیرها و ارتفاعات اطراف مستقر کند. مزدوران دشمن در این حین بیمحابا بههرسو آتش میگشودند و با کمترین گمان، مهمات خود را لاینقطع هدر میدادند. نیروهای دشمن بهصورت گلههای متراکم پاسداران در منطقه «سیاهخور» (واقع در شرق اسلامآباد بین گردنه حسنآباد و شهر اسلامآباد) و در کلیه ارتفاعات و تپههای پیرامون آن نیز مستقر شده بودند. مرکز فرماندهی نیروهای دشمن در منطقه سیاهخور پایگاهی بود در حوالی روستای سیاهخور که سه تپه مشرف بر آن پایگاه نیز در دست دشمن بود.
بنابراین 16تیپ رزمی ارتش آزادیبخش میباید در مسیر بازگشت به اسلامآباد با این نیروها مقابله میکردند. چنانکه میدانیم و پیشتر از این در گزارش حاضر بیان گردید، دشمن در همین ایام بهجد بر آن بود تا خطوط ارتش آزادیبخش را بهطور همزمان در شرق و جنوب و غرب اسلامآباد نیز منقطع سازد، ولی در هیچکجا به نتیجه نرسیده بود. اما هنوز سختترین درگیریها از گردنه حسنآباد تا کمین سیاهخور در پیش بود.
این رشته درگیریهای فوقالعاده خونبار که در جبهههای متعدد حول گردنه حسنآباد و در منطقه سیاهخور جریان داشت، از ساعت3 بامداد پنجشنبه 6مرداد آغاز شد و تا نیمهشب همانروز، در شرایطی که قسمتهای دیگری از نیروهای سپاه پنجم ضدعاشورا و سپاه چهارم موسوم به بعثت از سمت کرمانشاه به صحنه جنگ سرازیر شده بودند، ادامه یافت.
16تیپ رزمی که از چهارزبر بازمیگشتند، تماماً در معرض حمله و کمین دشمن بودند و میباید، پساز چند شبانهروز بیخوابی و پساز آنهمه رزمآوریهای شگرف، بازهم به نبرد بسیار سنگین دیگری اقدام کنند.
مقرر چنین بود که بازهم درس بزرگ دیگری نیز به دشمن داده شود. ازاینرو رزمندهشیران ارتش رهایی از زن و مرد باردیگر ارادهها را صیقل زده و سلاحها را آماده کردند تا بهبهای گوشت و پوست خود هم که شده از پس دشمن برآیند و ضربه کاری دیگری بر فرق خمینی ضدبشر فرود آورند. در این شرایط هر تیپ رزمی با تقسیم نیروهای خود در چندجبهه میجنگید و رزمکنان و خونفشان پاکسازی میکرد و راه باز میکرد. کم نیستند رزمندگانی که با چهارلول و دولول صدها تن از پاسداران خمینی را ازپا درآوردهاند. در بسیاری موارد نیز شیرزنان و شیرمردان مجاهدی که بهشدت مجروح شده بودند پساز آنکه تمامی مهمات خود را علیه مزدوران خمینی بهکار میگرفتند و دههاتن از آنها را برزمین میانداختند ، با آخرین مهمات خود که بعضاً فقط یک نارنجک بود، با پریدن به میان گلههای پاسداران شماری از آنها را با خود منفجر میکردند.
جریان نبرد به این ترتیب بود که ابتدا دوتیپ قهرمان ارتش آزادی با دلاوری بیمانند با قوای دشمن در ارتفاعات اطراف گردنه حسنآباد چنگدرچنگ شده و آنها را تصرف کردند و راه تسلط دشمن بر این قسمت از جاده را سد کردند. در این درگیری تلفات بسیاری به پاسداران خمینی وارد گردید و راه بازگشت سایر تیپهای رزمی از چهارزبر باز شد.
سپس جاده، قسمت به قسمت با جنگی سخت و خونین از مزدوران پاکسازی شد و یالهای شمال جاده تصرف گردید. چندی بعد برخی ارتفاعات جنوبی جاده نیز بهتصرف نیروهای آزادیبخش درآمد.
نهایتاً حوالی ظهر پنجشنبه کمین دشمن در «سیاهخور» درهم شکست و پایگاه فرماندهی نیروهای دشمن در نزدیکی روستای سیاهخور با 3تپه مشرف بر آن توسط رزمندگان ارتش آزادیبخش تسخیر شد و نیروهای رزمندهیی که هنوز عبور نکرده بودند، توانستند با استفاده از مسیرهای مختلف به اسلامآباد برسند.
درگیریهای خونین البته بازهم تا نیمهشب در حوالی اسلامآباد ادامه داشت. حدود ساعت4 بعدازظهر فقط یکقلم برای لشکر57 ضدابوالفضل که در حوالی اسلامآباد کمین کرده بود 5000نیروی جدید از طریق خرمآباد رسیده بود که برروی شبکه رسیدن آنها به منطقه درگیری اعلام شد.
مجموعه تلفات دشمن در این درگیریهای گسترده که از بامداد پنجشنبه آغاز شده بود، نزدیک به 9000تن بالغ میشود. شدت تلفات دشمن بهحدی بود که تا صبح جمعه شبکه بیسیمی سپاه پاسداران خمینی هنوز از «کلی تلفات» که داده بودند شکوه میکرد و در مورد یکی از فرماندهان صحنه که گویا پست خود را ترک کرده بود نعره میزد که «غلط کرده که (درجای خود) نبوده» و میافزود «اینطوری خرتوخر که نمیشود»! (نقشه شماره11)
در این نبردها دشمن همچنین تعداد زیادی از تانکها و زرهپوشها و خودروهای نظامی خود را از دست داد.
بهعملیات کمینگذاری متقابل نیروهای آزادیبخش در مسیر بازگشت از اسلامآباد تا کرند و بعداز آن نیز قبلاً اشاره کردیم.
فصل نهم - نیروهای دشمن
مجموع نیروهای خمینی که در عملیات بزرگ فروغ جاویدان دستاندرکار مقابله با ارتش آزادیبخش ملی ایران بودند، بهحدود 200هزار نفر میرسد.
براساس اطلاعیههای رسمی دشمن اعم از اطلاعیههای ستاد موسوم به «فرماندهی کل قوا» و اطلاعیهها و اظهارات سرکردگان سپاه پاسداران و ارتش تحتامر خمینی و همچنین بر اساس اظهارات دیگر سردمداران و مسئولان رژیم خمینی و مندرجات مطبوعات همین رژیم و نیز براساس مکالمات بیسیمی نیروهای مختلف دشمن که توسط ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش برروی نوار ضبط شده است، اسامی یکانهای نظامی و پایگاهها و قرارگاههای شناختهشده دشمن که در مقابله با ارتش آزادیبخش شرکت داشتند به شرح زیر است. لکن باید یادآوری نمود که دشمن شمار انبوهی از مزدوران خود در مساجد و ادارات و کارخانهها و انجمنهای ضداسلامی در سراسر کشور را بهطور «بسیجی» بر اینها میافزود و در مواردی هم جداگانه اعزام مینمود.
الف: نیروها
1ـ لشکر کماندویی6 ویژه پاسداران از سپاه یکم ثارالله (اعزامی از شمالغرب) به فرماندهی مزدور صادق محصولی
2ـ لشکر پیاده10 ضدسیدالشهدا از سپاه یکم ثارالله (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور علی فضلی
3ـ لشکر17 ضدعلیابن ابیطالب از سپاه یکم ثارالله (اعزامی از غرب) بهفرماندهی مزدور غلامرضا جعفری
4ـ لشکر پیاده مکانیزه27 ضدمحمد از سپاه یکم ثارالله (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور کوثری
5ـ لشکر71 روحالله از سپاه یکم ثارالله (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور سیدمجتبی
6ـ لشکر8 نجف از سپاه دوم ضدسیدالشهدا (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور احمد کاظمی
7ـ لشکر32 ضدانصارالحسین از سپاه سوم قدس (مستقر در تنگه چهارزبر) به فرماندهی مزدور کیانی
8ـ لشکر57 ضدابوالفضل از سپاه سوم قدس (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور نوری
9ـ لشکر25 کربلا از سپاه هفتم ضدموسی ابنجعفر (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور مرتضی قربانی
10ـ لشکر44 ضدقمر بنیهاشم
11ـ لشکر11 ضدامیرالمؤمنین
12ـ لشکر مهندسی43 ضدامام علی از سپاه هشتم ضدثامنالائمه (اعزامی از کرمانشاه) بهفرماندهی مزدور بحرینی
13ـ لشکر155 ویژه موسوم به شهدا از سپاه هشتم ضدثامنالائمه (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور منصوری
14ـ لشکر5 نصر از سپاه هشتم ضدثامنالائمه (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور اسماعیل قاآنی
15ـ لشکر41 ثارالله از سپاه نهم ضد جوادالائمه (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور قاسم سلیمانی
16ـ لشکر33 موسوم به «المهدی» از سپاه نهم ضدجوادالائمه (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور جعفر اسدی
17ـ لشکر کماندویی نیروی مخصوص سپاه پاسداران از سپاه چهاردهم حفاظت (اعزامی از تهران)
18ـ لشکر31 ضدعاشورا از سپاه پنجم ضدعاشورا به فرماندهی مزدور امین شریعتی
19ـ لشکر84 خرمآباد به فرماندهی سرهنگ مزدور مرتضی محمدی
20ـ لشکر81 کرمانشاه به فرماندهی سرهنگ مزدور دادفر
21ـ لشکر58 موسوم به «ذوالفقار» (همان گارد جاویدان شاه) به فرماندهی سرهنگ مزدور اسدالله دهقان
22ـ لشکر21 ضدحمزه (لشکر گارد سابق) به فرماندهی سرهنگ مزدور صدیقزاده
23- بخشی از لشکر 30 گرگان
24ـ تیپ59 ضدمسلم ابنعقیل از سپاه چهارم موسوم به بعثت (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور شاهویسی
25ـ تیپ127 ضدمقداد از سپاه چهارم موسوم به بعثت (اعزامی از غرب)
26ـ تیپ212 ضدحمزه از سپاه چهارم موسوم به بعثت (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور قهاری
27ـ تیپ39 ضدنبیاکرم از سپاه چهارم موسوم به بعثت (اعزامی از غرب)
28ـ تیپ کماندویی77 موسوم به نبوت از سپاه چهارم موسوم به بعثت (اعزامی از غرب)
29ـ تیپ40 توپخانه رسالت از سپاه پنجم ضدعاشورا (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور جهانسری
30ـ تیپ82 صاحبالامر قزوین از سپاه پنجم ضدعاشورا (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور عبدالله عراقی
31ـ تیپ36 موسوم به انصارالمهدی از سپاه پنجم ضدعاشورا (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور حمید عباسی
32ـ تیپ12 قائم سمنان از سپاه هشتم ضدثامنالائمه (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور مهدی مهدوینژاد
33ـ تیپ61 توپخانه محرم از سپاه هشتم ضدثامنالائمه (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور احمدی
34ـ تیپ75 ظفر از سپاه پانزدهم «رمضان» (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور اصغر مقدمتهرانی
35ـ تیپ66 هوابرد پاسداران از سپاه پانزدهم رمضان (اعزامی از شمال غرب) به فرماندهی مزدور محسن شفق
36ـ تیپ55 هوابرد شیراز به فرماندهی سرهنگ مزدور محمود رستمی
37ـ تیپ 35 تکاور
38ـ تیپ 32 قائم باختران
39ـ 15 گردان اعزامی از مراغه (احمدی فرمانده سپاه پاسداران، مراغه در ۶۷/۱۲/۱۱ در روزنامه اطلاعات آذربایجان اعزام این 15گردان را از جانب تیپ 21 ”امامزمان“ اعلام کرد و افزود که استعداد نیروی اعزامی از یک لشکر هم فراتر رفته بود).
40ـ 16 گردان اعزامی از طرف «کمیتههای انقلاب اسلامی» (مختار کلانتری قائممقام فرماندهی کل کمیته انقلاب اسلامی در روز ۶۷/۱۲/۲۷ در رادیو رژیم اعلام کرد: «… شرکت گسترده در عملیات مرصاد به استعداد 16گردان صورت گرفته و کمیته در اندک مدتی که برایش ممکن بود نیروهایش را بسیج کرد و در این عملیات شرکت کرد. تعدادی از برادران هم در این رابطه بهشهادت رسیدند» ).
41ـ گردانهای موسوم به مسلم، مقداد، حمزه، علیاصغر و امام سجاد
42ـ گردان موسوم به صاحبالزمان از قرارگاه رمضان (اعزامی از شمال غرب)
43ـ گردان موسوم به انصارالحسین از سپاه سوم قدس (اعزامی از شمال غرب)
44ـ نیروهای شهربانی استان کرمانشاه
45- نیروهای ژاندامری استان کرمانشاه به فرماندهی سرهنگ مزدور راسخالقول
46- نیروهای ژاندارمری استان ایلام به فرماندهی سرتیپ خرمرودی
47- نیروهای اعزامی از کمیته بیرجند اعزامی از قرارگاه ضدمحمد رسولالله
48- پرسنل سرباز دانشگاه هوایی نهاجا (نیروی هوایی ارتش) نزدیک به 4هزار نفر
49- سپاه 9بدر به فرماندهی مزدور شمس
ب: گروههای توپخانه
ـ گروه33 توپخانه (نشریه صف، مهر67)
ـ گروه44 توپخانه (نشریه صف، مهر67)
ج: پایگاههای هوایی و گروههای هوانیروز
1ـ پایگاه شکاری نوژه همدان به فرماندهی سرهنگ مزدور رضا پردیس
2ـ پایگاه شکاری وحدتی دزفول به فرماندهی سرهنگ مزدور بقایی
3ـ پایگاه نیروی هوایی اصفهان به فرماندهی سرهنگ مزدور صادقپور
4ـ گروه هوانیروز کرمانشاه به فرماندهی سرهنگ مزدور حسین انصاری
5ـ گروه هوانیروز مسجدسلیمان به فرماندهی سرهنگ مزدور چرختابیان
6ـ گروه هوانیروز اصفهان به فرماندهی سرهنگ مزدور صفایینژاد
7ـ پایگاه دهم شکاری کنارک (سخنرانی فرمانده همین پایگاه در زاهدان، اطلاعات 3دیماه67)
د: قرارگاهها
1ـ قرارگاه عملیاتی غرب ارتش تحتامر خمینی به فرماندهی سرتیپ علییاری
2ـ قرارگاه مرکز پشتیبانی منطقهیک ارتش در کرمانشاه به فرماندهی سرهنگ مزدور خلیلی
3ـ قرارگاه نجف به فرماندهی مزدور شوشتری (قرارگاه فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسداران خمینی در غرب و شمال غرب)
4ـ قرارگاه ضدحمزه ارومیه به فرماندهی مزدور هدایت تحتامر قرارگاه نجف
5ـ قرارگاه نجف3 به فرماندهی مزدور اکبر دانشیار (قرارگاه فرماندهی منطقه شمال دزلیـ شیلر و مریوان) تحتامر قرارگاه نجف
6ـ قرارگاه بروجردی به فرماندهی مزدور جانمحمدعلی مرادی (مرکز پشتیبانی سپاه پاسداران خمینی در غرب و شمال غرب) تحتامر قرارگاه نجف
7ـ قرارگاه رمضان به فرماندهی مزدور محمدباقر ذوالقدر (ستاد جنگهای نامنظم سپاه پاسداران خمینی)
8ـ قرارگاه فتح به فرماندهی مزدور رحیمی (قرارگاه عملیاتی جنگهای نامنظم سپاه پاسداران خمینی در سقز) تحتامر قرارگاه رمضان
9ـ قرارگاه نصر به فرماندهی مزدور سیدباقر طباطبایینژاد (قرارگاه عملیاتی جنگهای نامنظم سپاه پاسداران خمینی در نقده) تحتامر قرارگاه رمضان. مزدور طباطبایینژاد در جریان عملیات فروغ جاویدان بههلاکت رسید.
10ـ ستاد اجرایی خاتم (قرارگاه فرماندهی تاکتیکی جنگ) در باغ ابریشم کرمانشاه، فرماندهی کل قوای دشمن را بهعهده داشت. برخی از مهرههایی که در این ستاد مستقر بوده یا به آن رفت و آمد داشتند عبارت بودند از:
رفسنجانی، خامنهای، فرمانده سپاه پاسداران خمینی (محسن رضایی)، معاون عملیات و اطلاعات ستاد فرماندهی کل قوا (شمخانی)، رئیس ستاد مشترک ارتش خمینی (سرتیپ شهبازی)، فرمانده نیروی زمینی ارتش خمینی (سرتیپ حسنی سعدی)، رئیس ستاد مرکزی سپاه پاسداران خمینی (عباس محتاج)، فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران خمینی (موسی رفان)، فرمانده اطلاعات سپاه پاسداران خمینی (محمد باقری)، فرمانده پدافند سپاه پاسداران خمینی (خلخالی)، فرمانده هوانیروز ارتش تحتامر خمینی (سرتیپ محمد انصاری)، فرمانده عملیات نیروی هوایی ارتش تحتامر خمینی (سرهنگ مصطفی اردستانی)، فرمانده قرارگاه عملیاتی غرب ارتش تحتامر خمینی (سرتیپ علییاری)، مدیر عملیات نیروی زمینی ارتش تحتامر خمینی (سرهنگ جوادیان) و دهها سرکرده و مزدور دیگر که از ذکر مناصب و اسامیشان خودداری میکنیم. مزدور اردستانی از یکسو در ارتباط با فرماندهی نیروی هوایی تحتامر خمینی در تهران و ازسوی دیگر در ارتباط با جانشین فرمانده نیروی هوایی (سرهنگ مزدور سپیدمویآذر) قرار داشت (سرهنگ مزدور سپیدموی برای فرماندهی عملیات هوایی علیه ارتش آزادیبخش به پایگاه نوژه همدان آمده بود و خود نیز در چندین نوبت بمباران به اتفاق سرهنگ مزدور دیگری بهنام فردوسیان شرکت داشت و نهایتاً وقتی هواپیمایش مورد اصابت ضدهوایی نیروهای آزادیبخش قرار گرفت و کابین آن بهشدت آسیب دید، در شرایطی که عازم فرود اضطراری در نوژه بود، کنترل هواپیما را بهخاطر آتشگرفتن آن از دست داد و با چتر نجات بیرون پرید. این سرهنگ مزدور چندینبار با خلبانان و پرسنل هوایی که از دستورات سرپیچی کرده یا در کار بمباران نیروهای آزادیبخش اهمال میکردند با خشونت دست بهیقه شده بود).
اضافه بر اینها لازم به یادآوری است که سرپرست بسیج سپاه پاسداران خمینی در روز25مرداد اعلام کرد: «علاوهبر حضور مسئولان و کارکنان ادارات دولتی در جبههها، بیشاز 130هزار نفر بهصورت بسیجی روانه جبههها شدند و ”ضربههای کشندهیی“ به مجاهدین وارد آوردند». متعاقباً در جمعهبازار 28مرداد رفسنجانی نیز اعلام کرد که 130هزار نفر «ظرف 2ـ3روز» اعزام شدهاند و افزود: «نمایندههای مجلس فشار آوردهاند به گرده هیأت رئیسه، گفتند ما نمیتوانیم تو این مجلس بنشینیم، کشور در خطر است…». درمجموع رژیم خمینی حداقل 27لشکر، 20تیپ، 2گروه بزرگ توپخانه، 4پایگاه هوایی و شکاری، 3گروه هوانیروز، 9قرارگاه و ستاد اجرایی موسوم به خاتم را برای مقابله با ارتش آزادیبخش بهکار گرفته بود.
همچنانکه قبلاً اشاره کردیم در این ایام دژخیم پلید جماران مستمراً به این و آن پیامهای خصوصی میفرستاد تا نیروی هرچه بیشتری را بسیج کند. درجریان عملیات بزرگ فروغ جاویدان رادیوهای سراسری و محلی خمینی نیز بهوضوح وحشت بیکران دشمن را از پیشروی نیروهای آزادیبخش برملا میکردند و سردمداران رژیم، با کنار گذاشتن همه محذورات سیاسی، ملتمسانه درخواست کمک و نیرو میکردند:
به عنـوان مثال رادیـو رژیم در کـرمانشاه از غـروب دوشنبـه مستمراً از مـردم میخواست در اسرع وقـت به جبههها بشتابنـد. سپاه چهارم بعثت در اطلاعیـههای رادیویی از نیـروهای حزباللهی یاری میطلبیـد.
رادیو سراسری خمینی همچنین اعلام مینمود که آخوند عبادی، نماینده خمینی در سیستان و بلوچستان، از تمامی کسانی که قدرت حمل سلاح دارند، خواسته است «با اعزام فوقالعاده استان» به جبهه بروند. این رادیو همچنین مستمراً از اعزام نیروهای جدید از دهها شهر و استان سخن میگفت.
صبح سهشنبه 4مردادماه رادیو خمینی ملتمسانه از «مردم عزیز» تقاضا میکرد «مردم شهرهای مرزی کشورمان بهیاری شما نیازمندند… بشتابید». همچنین خطابیههای مفصلی راجع به حرکت کردن «ائمه جمعه» و ایادیشان از شهرهای مختلف قرائت میکرد. تقریباً هیچ شهر بزرگ و کوچکی نبود که اسمش بهمیان نیاید. چندی بعد رادیو خمینی اعلام کرد: «با تعطیل کلیه شعب خانههای کارگر، اعضای انجمنهای اسلامی، شورای اسلامی کار و بسیج کارخانهها رهسپار جبههها شدند». آنگاه نوبت به خامنهای رسید که از همگان خواست تا به جبههها بروند. همین تقاضا را وزیر فرهنگ و آموزش عالی خمینی خطاب به «کلیه دانشجویان، دانشگاهیان، مدیران و کارکنان وزارتخانه» تکرار نمود. لحظاتی بعد روابط عمومی مجلس خمینی از همه مردم تهران خواست تا به جبهه بروند!
وزارت دفاع خمینی نیز اعلام کرد: «یک تیپ رزمی متشکل از نیروهای وزارت دفاع و سازمانهای تابعه در پاسخ بهاجرای طرح اعزام سریع» اعزام شدهاند.
سپس رادیو خبر داد که مشاور نخستوزیر و گروههایی از معاونان و مدیران کل و کارمندان وزارتخانههای مختلف حرکت کردهاند.
کار به آنجا رسید که «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» نیز اعلام کرد «بخشی از نیروهای خود را… از شهر قم به جبههها اعزام میکند». روز چهارشنبه 5مرداد نیز وحشت بیمانند رژیم در سخنپراکنیهای رادیوییش هویدا بود:
ـ گروهی از پاسداران لارستان عازم جبههها شدند.
ـ گروهی از نیروهای رزمیـ تخصصی شهرستان آباده، سپیدان و جهرم عازم جبههها شدند.
ـ دومین کاروان اعزام سریع استان کرمان عازم جبههها شد.
ـ نیروهای لشکر حفاظت سپاه پاسداران با حضور نخستوزیر راهی مناطق عملیاتی شدند.
ـ نیروهای رزمیـ تخصصی ژاندارمری مرکز راهی شدند.
ـ استادان، کارکنان و دانشجویان علوم قضایی عازم جبههها شدند.
ـ یک فروند هلیکوپتر بر فراز شهر تهران اعلامیه پخش میکند و با ذکر قسمتی از «پیام اخیر امام امت» از مردم میخواهد «بهپا خیزید» و به جبههها بشتابید.
ـ نیروهای بسیجی اعزام مجدد، چند تن از ائمه جمعه، کارکنان ادارات، کارکنان واحدهای صنعتی و شرکتهای دولتی و گروهی از عشایر و نیروهای رزمی جهاد سازندگی و پاسداران کمیتهها و نهادهای انقلاب از شهرهای تهران، کرج، قم، اهواز، بندرعباس، شیراز، اصفهان، یزد، اردکان، ساری، گرگان، رشت، لاهیجان، آستانه اشرفیه، هشتپر، یاسوج، کهگیلویه، بهدشت و دوگنبدان طی روز گذشته و امروز بهجبهه اعزام شدند.
ـ نایبرئیس مجلس از همه نیروها درخواست کرد به جبهه بروند.
ـ وزیر کار و امور اجتماعی از کارگران و کشاورزان خواست به جبههها بروند.
ـ معاون آموزش و پرورش اعلام کرد آزمون کارشناسی امور تربیتی تا اطلاع ثانوی برگزار نخواهد شد.
ـ صانعی از اعضای شورای نگهبان به همراه تعدادی بسیجی عازم جبههها شدند.
ـ استاندار خراسان اعلام کرد امروز 50درصد پرسنل ادارات خراسان به جبههها میروند.
ـ خامنهای از ائمه جمعه دعوت کرد به جبههها بروند.
ـ گروههای بسیجی همراه با ائمه جمعه شهرهای مشهد، اردبیل، شیراز، تبریز، کاشان، میمه، نقده، ماهشهر، هفتگل، شوشتر، کازرون، زرینشهر، ورامین و بهشتیشهر بهجبهه رفتند.
ـ طلاب اصفهان عازم شدند.
ـ ستاد هماهنگی انجمنهای اسلامی ادارات و مؤسسات دولتی از کلیه اعضای انجمنهای اسلامی درخواست کرد در جبهه حضور یابند.
ـ نیروهای بسیجی از اصفهان، نجفآباد، فریدونشهر، فریدن، خوانسار، گلپایگان، گلکار، مبارکه، نطنز و ذوبآهن عازم جبههها شدند.
ـ رادیو کرمانشاه نیز با هشدار دادن مستمر نسبت به خطر مجاهدین تقاضا میکرد «تمام ملت ایران حتی اگر توانایی رزمی ندارند بیایند به جبهه در قسمتهای پشتیبانی».
پنجشنبه ششم مرداد نیز وضع رژیم بهتر از این نبود:
ـ نفرات گروه پدافند هوایی خارک به جبههها رفتند.
ـ 30گردان از نیروهای رزمی و بسیجی و واحد بسیج سپاه پاسداران گیلان به جبهه رفتند.
ـ 12شهر مازندران نیروهای بسیجی خود را اعزام کردند.
ـ لشکر رزمی «خاتمالانبیا» از وزارت پست و تلگراف و تلفن عازم جبهه شد.
ـ 50درصد از کارکنان ادارات اسلامشناسی به جبهه رفتند.
ـ گروهی از چهارمحال بختیاری، تمام پرسنل بنیاد تعاون سپاه شهرداری تهران و وزارت کار رهسپار شدند.
ـ کارکنان جهاد سازندگی تنکابن، عباسآباد، رامسر، چالوس، نور و کلاردشت در چارچوب مهندسی رزمی عازم جبهه شدند.
ـ امامجمعه آذرشهر، کارکنان شهرداری و بنیاد مستضعفان مراغه در گردانهای رزمی سپاه پاسداران عازم جبههها شدند.
ـ امامجمعه گرگان با تنی چند از علما و مدرسین و بسیجیان عازم جبهه شدند.
ـ امامجمعه کامیاران و اسلامشهر همراه گروهی از روحانیان عازم جبههها شدند.
ـ جمعی از بسیج مقاومت پایگاههای شهر و روستایی، دفتر مهندسی وزارت سپاه، مرکز آموزش تخصصی دریایی «سیدالشهدا» وابسته به نیروی دریایی سپاه، فرهنگیان، دانشآموزان، کارکنان آموزش و پرورش و ادارات، کارکنان واحدهای تولیدی و صنعتی رشت، صومعهسرا، فومن، رودسر، بندرانزلی، طالش، آستانه، لاهیجان، کوچصفهان و ماسال عازم جبههها شدند.
تا ساعتهایی پساز نیمهشب پنجشنبه نیز رادیو خمینی به قرائت اسامیدهها شهر دیگر، که «هزاران تن از نیروهای بسیجی» آنها عازم مقابله با ارتش آزادیبخش شده بودند، ادامه میداد…
به این ترتیب رژیم خمینی حداکثر توان خود را بسیج کرد و بهکار برد. آنچه مسلم است اینکه از این پس، خود را به آسمان و زمین هم که بزند، قطعاً قدرت بسیجش از گذشته بهمراتب کمتر خواهد بود.
اولاً ـ چنانکه عموم هممیهنان در اغلب شهرها و بخشهای سراسر کشور گواه بودند رژیم ضدبشری خمینی از منتهای فشار و اجبار برای بسیج نیرو حتی درمورد نیروهای خاص خودش هیچ مضایقه نکرد. هرگاه هم زور و اجبار و اطلاعیههای شداد و غلاظ کفایت نمیکرد، دشمن بهالتماس میافتاد. ازجمله رادیو خمینی روز پنجشنبه 6مرداد با سوزوگداز شعار میداد: «ای کسانی که تا کنون در خانهتان بودید، سلاح برگیرید که همرزمانتان تنها نمانند. دانشآموزان، دانشجویان، کلیه اقشار مردم، اکنون روز یاری امام است». خامنهای نیز در همین روز در جمع گروهی از نیروهای رژیم «در منطقه عملیاتی غرب کشور» زار میزد: «امروز جهاد، شهادت و حضور در میدان دفاع از حیثیت انقلاب بیشاز هروقت دیگر باارزش است»!
در مورد ابعاد سربازگیری اجباری رژیم همین بس که در ایامی که عملیات فروغ جاویدان درجریان بود، حدود 10هزار سرباز فراری و اعزامشدگان اجباری را که یا فرار کرده یا از رفتن بهمقابله با ارتش آزادیبخش ابا میکردند، در محلهای مختلف ازجمله دارالمجانین کرمانشاه برروی هم تلنبار و زندانی کرده بودند.
ثانیاً ـ در روزهایی که عملیات فروغ جاویدان درجریان بود، رژیم خمینی تمام امکانات دولتی و عمومی را بهکار گرفت. ازجمله اتوبوسهای مسافربری را توقیف و در خط نیرورسانی بهکار انداخت. یکی از روزنامههای رژیم (کیهان 12مرداد) در همین رابطه اشاره دارد که درجریان عملیات فروغ جاویدان هیچ اتوبوسی برای رفتن بهرشت یافت نمیشده است. نمونه دیگر به مهماتسازی صنایع دفاع مربوط میشود که چون در ایام عملیات فروغ جاویدان وزارت سپاه خمینی مهماتسازی سپاه را تعطیل و مزدوران مربوطه را بهمقابله با ارتش آزادیبخش فرستاده بود، رژیم برای جبران افت ناشی از تعطیل مهماتسازی سپاه، مهماتسازی وزارت دفاع را وادار کرده بود تا با افزایش شیفتها سقف تولید را به میزان 400درصد بدون درنظر گرفتن خطرات ناشی از اینکار بالا ببرد. اما این اقدام منجر به انفجار 2واحد تولیدی و کشته و مجروح شدن عدهیی از پرسنل گردید و متعاقباً 30تن از پرسنل صنایع دفاع را دستگیر کردند.
ثالثاً ـ سرکردگان ارتش تحتامر خمینی و هوانیروز و نیروی هوایی آنچنانکه میدانیم دست در دست خمینی از هیچ پلیدی و جنایتی کوتاهی نکردند، بهنحوی که پیامهای «دستمریزاد» خطاب به این مزدوران سراسر روزنامههای خمینی را فراگرفته بود. کمااینکه فرماندهان پاسداران خمینی در صحنه عملیات ـ همچنانکه در ساعت 9و30دقیقه پنجشنبهشب برروی شبکه بیسیم منعکس گردیدـ از هوانیروز و نیروی هوایی تشکرات بسیار بهعمل آوردند و تأکید مینمودند که «کمک آنها کمک به اسلام و قرآن بوده است».
سرتیپ جلالی، وزیر دفاع خمینی، نیز آنچنانکه روزنامه اطلاعات رژیم در 26مرداد گزارش کرد در رابطه با «هماهنگی نیروهای مسلح» اعلام نمود: «این هماهنگی و وحدت در عملیات مرصاد… تجلی پیدا کرد».
فصل دهم - تلفات دشمن
بر حسب گزارش حاضر که جمعبندی گزارشات و مشاهدات رزمندگان صحنههای مختلف نبرد در عملیات بزرگ فروغ جاویدان است، مجموعه تلفات دشمن ـاعم از کشته و زخمیـ از ابتدا تا انتهای عملیات به 55هزار تن بالغ میشود. پنجشنبه 6مرداد ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش در اطلاعیه خود، که از «صدای مجاهد» پخش شد و توسط خبرگزاریهای بینالمللی در همانروز مخابره گردید، بر اساس گزارشات اولیهیی که تا همانروز دریافت کرده بود، مجموعه تلفات دشمن را 40هزار تن اعلام نمود. اما بعداً وقتی که تیپهای رزمی تدریجاً از صحنههای مختلف نبرد بازگشته و گزارشات مبسوط و تکمیلی خود را ارائه دادند، ابعاد نوینی از شدت و حدّت نبردها و از کمیت قوای دشمن و ابعاد تلفات او روشن گردید و تصویر کاملتری بهدست داد که انتشار آن به گزارش نهایی ستاد فرماندهی موکول گردید:
«ضمن یک ماه گذشته، علاوهبر نشستهای جمعبندی عمومی، نشستهای متعدد جمعبندی و بحث و بررسی درباره کلیه گزارشات عملیاتی در سطح همه یکانهایی که در عملیات بزرگ فروغ جاویدان شرکت کرده بودند برگزار گردید، که گزارشات حاضر و آمار و ارقام مندرج در آن حاصل آن است و بهغایت تلاش شده تا در سطح چنین عملیات عظیمی از منتهای دقت ممکن برخوردار باشد.
همچنین تا پایان مردادماه متناوباً درگیریهای پراکندهیی بین آندسته از رزمندگان ارتش آزادیبخش که هنوز نتوانسته بودند به قرارگاههایشان بازگردند، با قوای دشمن در مناطق مرزی وجود داشت که از بسیاری از آنها و از تلفاتی که به دشمن وارد آمده هنوز هم بیاطلاعیم و ذیل همین گزارش تنها بهذکر برخی از آنها بسنده میکنیم.
بنابراین گزارش حاضر از این بابت ناقص است و بایستی در آینده تکمیل گردد.
درباره تلفات سرسامآور دشمن (55هزار کشته و زخمی)، که حاصل جمع مجموعه مشاهدات و گزارشات از شروع عملیات بزرگ فروغ جاویدان تا نخستین ساعتهای بامداد جمعه 7مردادماه است، خاطرنشان میکنیم که آنچه تا کنون ازسوی خود رژیم خمینی بهطرق مختلف اعلام و علنی و بارز شده است؛ همهچیز مبیّن دریافت ضربه استراتژیکی جبرانناپذیری بر خلصترین نیروهای بدنه نظامی و سرکوبگر رژیم است که بههرحال آثار گسترده و عمیق آن در چشمانداز نزدیک بهمنصه ظهور خواهد رسید:
از اسامی اعلامشده سرکردگان بههلاکت رسیده قوای دشمن تا بیمارستانهای مملو از زخمیهایش، از مجالس ختم دستجمعی مزدوران بههلاکترسیده تا هزاران شهر و بخش و روستایی که جنازههای مزدوران به آنجا حمل شده است. از زلزلهیی که سراپای رژیم را درهم پیچید تا سروصدای بینظیری که تا کنون بهدنبال هیچیک از عملیات ارتش آزادیبخش بهراه نینداخته بود. از سخنپراکنیها و مصاحبههای پیدرپی سردمداران رژیم تا اقدام به آنچنان بسیجی که به گفته خود رژیم در طول همه سالهای جنگ با عراق بینظیر بود و دربرابر بزرگترین شکستهای جنگی 8سال گذشته نیز سراپای رژیم اینگونه بهخود نمیلرزید و در همین رابطه بود که زعمای رژیم بهکرات و به زبانهای مختلف تأکید مینمودند که مجاهدین کاری کردند که در این 8سال ”عراق هم نکرده بود“ و ”از عراق هم برنمیآمد“.
اعدامهای دستجمعی و حلقآویز کردن صدهاتن از بیگناهان در شهرها و بخشهای مختلف کشور هنوز بهجرم هواداری از مجاهدین بهخصوص در کرمانشاه و ایلام و اسلامآباد و صحنه و کنگاور که برخی از آنها توسط خود رژیم اعلام شده است و همچنین دستگیریهای گسترده این ایام در سراسر کشور و ابعاد غیرقابلتصور اعدام زندانیان سیاسی مجاهد خلق نیز بهوضوح حاکی از انواع و اقسام تشبثات جنایتکارانه دشمن ضدبشری برای نوعی تلافیکردن ضربه استراتژیکی که دریافت نموده، میباشد تا شاید بتواند در موازنه قوای ضدخلق و خلق و در مقابله ضدانقلاب با انقلاب به تعادل پیشین (قبل از عملیات بزرگ فروغ جاویدان) بازگردد. آرزویی بس واهی که دشمن محققاً آنرا باخود بهگور خواهد برد.
از نکات قابلتوجه دیگر اینکه تلویزیون خمینی از فرط تنگنا، اجساد شماری از مزدوران خود و لاشههای تعدادی از تانکها و خودروهای سوخته خودش را در کنار پیکرهای برخی از رزمندگان شهید آزادی و تجهیزات ازبین رفتهشان بهعنوان شهدا و خسارات ارتش آزادیبخش شبهای متوالی بهنمایش میگذاشت و رجزها میخواند. علاوه بر این باید عکسالعملهای افسارگسیخته و هیستریک سردمداران رژیم را متذکر گردید که دربرابر عملیات فروغ جاویدان و ضربه عظیمی که دریافت کرده بودند، عنان از کف داده و به موضعگیریهایی بسا برآشفتهتر و سراسیمهتر از تابستان1360 ـ یعنی مقطعی که سران رژیم همچون برگ خزان برزمین میریختند و موجودیت کل رژیم بهزیر علامت سؤال رفته بودـ مبادرت کردند. تاآنجاکه قاضیالقضات خمینی (آخوند موسویاردبیلی) که در گذشته سعی میکرد از سایر سردمداران و دژخیمان رژیم کمی دست بهعصاتر موضع بگیرد در جمعهبازار 14مرداد همه پردهها و محذورات بهاصطلاح قضایی و قانونی را کنار گذاشت و با تصریح بر اینکه مسأله مجاهدین ”مسأله ماست“ و با یادآوری اینکه تا کنون ”دهتا، دهتا، بیستتا، بیستتا… پرونده بیار، پرونده ببر“ مجاهدین را روانه جوخههای اعدام میکردند، اعلام کرد که دیگر ”محاکمه ندارد، حکمش معلوم، موضوعش هم معلوم، جزایش هم معلوم“ است و ”باید ازدم اعدام بشوند“.
واضح است که این واکنشها تا کنون در قبال هیچکس و هیچ حادثهیی حتی هیچیک از عملیات پیشین ارتش آزادیبخش ضرورت و الزام نمییافت.
شایان تذکر است که بهدنبال عملیات فروغ جاویدان، سپاه پاسداران خمینی ناگزیر شد برای پرکردن جای سرکردگان ازدسترفته و ازدور خارجشدهاش به انتصابات و تغییر و تحولات سازمانی اجتنابناپذیری مبادرت نماید؛ ازقبیل انتصاب فرماندهان جدید برای تعدادی از سپاهها و لشکرها و تیپها و گردانها و حتی احضار برخی سرکردگان پاسداران از لبنان.
بگذریم که رفسنجانی که در حاشا کردن و دجالگری حقاً شاگرد خمینی است مدعی بود که مجاهدین و ارتش آزادیبخش درجریان عملیات فروغ جاویدان ”حتی 40نفر را هم نزدهاند“ ! اما در همین ایام که سردمداران رژیم رجز ”پیروزی“ و ازبین رفتن مجاهدین را میخواندند، یکی از صدها گزارش و خبر و تسلیتنامهیی که سراسر روزنامههای رژیم خمینی را در تهران و شهرستانها برای روزهای متوالی انباشته بود این بود: ”پیکرهای 35تن از توابین سپاه نهم بدر شرکت کننده در عملیات مرصاد… صبح دیروز در قم تشییع و به خاک سپرده شد“ (جمهوری اسلامی، 13مرداد).
در نمونه دیگر معلوم شد که تنها از ورامین 25نفر از مهمترین مزدوران سپاه بههلاکت رسیدهاند که اسامی آنها نیز در مطبوعات رژیم منعکس گردید.
در نمونه دیگر روزنامه اطلاعات 16مرداد از تشییع جنازه ”سردار رشید اسلام ابوالقاسم اسماعیلزاده، فرمانده گردان امام صادق از لشکر شهدا به همراه… مجتبی میریبیدختی، محمد محمدزاده و علی حاجمحمدی و سرباز شهید حسن پاسدار“ در گناباد گزارش داد.
در نمونه دیگر بازهم روزنامه اطلاعات در 17مرداد از مراسمی که در مسجد جامع همدان با پیام محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران ”بهمنظور تجلیل از فرماندهان و رزمندگان شهید لشکر32 انصارالحسین و دیگر شهدای عملیات ظفرمند مرصاد و شهدای پایگاه سوم شکاری نوژه“ برگزار شده است، گزارش میدهد.
گزارشات و خبرهای مطبوعاتی راجع به برگزاری مجالس ختم و عزاداری برای مهرهها و مزدوران بههلاکترسیده از صدها گردان سپاه پاسداران نیز نیازمند تشریح بیشتر نیست و عموم مردم ایران از آنها مطلعند. ازجمله مراسم عزاداری مدرسه سپهسالار و مراسمی که در یکی از محلات تهران برای ختم مشترک نیروهای گردان موسوم به علیاصغر از لشکر6 ویژه پاسداران که اغلب آنها بههلاکت رسیده بودند، برگزار شد. ضمناً هنوز انبوهی جنازههای مزدوران بههلاکترسیده دشمن تا چند هفته به پشت جبهه منتقل نشده بود که یکقلم آن بیش از 1000جنازه در شمال غربی اسلامآباد است. این مطلب بر روی شبکه بیسیمی دشمن نیز منعکس گردید.
درباره انبوه زخمیهای رژیم نیز از آنجاکه مردم بسیاری از شهرهای میهنمان به رأیالعین اقدامات رژیم در این مورد را ملاحظه کردهاند، نیازمند تشریح نیستیم. بهعنوان نمونه مردم تهران خط ویژهیی را که رژیم برای تردد ستون آمبولانسها از فرودگاه مهرآباد به بیمارستانهای مختلف تهران دایر کرده بود به چشم دیدهاند و میدانند که یکطرف خیابان آزادی چندین روز به اینکار اختصاص داده شده بود. البته در همین اثنا هواپیماهای سی ـ 130 زخمیهای دشمن را از کرمانشاه تحویل گرفته و در مراکز استانها و شهرستانهای مختلف تخلیه میکردند تا در بیمارستانهای آنجا بستری شوند. فیالمثل در بیمارستانهای شهر مشهد میتوان پاسداران زخمی لشکرهای27 ضد محمد، 25کربلا و لشکر32 موسوم به انصارالحسین را ملاحظه کرد.
در حین عملیات چهارشنبه 5مرداد نیز رادیو رژیم خمینی با قرائت اطلاعیههایی از سوی ”دبیر ستاد هماهنگی جنگ“ ، از کلیه زنانی که آموزشهای پرستاری و بهیاری دیدهاند، درخواست میکرد به بیمارستان فارابی تهران بیایند.
همچنین گزارشات مطبوعات رژیم خمینی درباره کثرت زخمیهای رژیم بهاندازه کافی گویاست. بهعنوان مثال روزنامه جمهوری اسلامی بهتاریخ 26مرداد از اعزام 61آمبولانس و 682امدادگر و تخلیهگر و تأسیس 3نقاهتگاه درجریان عملیات فروغ جاویدان گزارش داده است».
فصل یازدهم - شهیدان، مجروحان و خسارتهای ارتش آزادیبخش
درجریان عملیات بزرگ فروغ جاویدان و مجموعه درگیریهای مربوط به آن، 1263تن از قهرمانان ارتش آزادی و برجستهترین سربازان و سرداران رهایی خلق بهشهادت رسیده یا شماری از آنها اسیر و مفقود گردیدهاند و از سرنوشت آنها هنوز اطلاعی در دست نیست. به همین جهت کماکان به دلایل واضح اطلاعاتی و امنیتی انتشار فهرست کامل شهیدان فروغ جاویدان را تا اطلاع از هویت مفقودین و آنهایی که به چنگ دشمن افتادهاند، به بعد موکول میکنیم.
5تن از اعضای هیأت اجرایی سازمان مجاهدین خلق ایران که هر یک فرماندهی یک تیپ رزمی را بهعهده داشتند، همراه با 11تن از معاونان هیأت اجرایی، در میدان نبرد با دشمن خدا و خلق بسا حماسههای کبیر آفریدند در زمره کهکشان شهیدان میباشند. این سرداران پاکباز و قافلهسالاران کاروان سرخفام شهیدان عبارتند از:
ـ برادر مجاهد رضا پورآگل
ـ برادر مجاهد محسن تدینی
ـ خواهر مجاهد مهین رضایی
ـ برادر مجاهد اصغر زمانوزیری
ـ برادر مجاهد محمد معصومی
ـ برادر مجاهد ابوالقاسم آیتی
ـ برادر مجاهد داوود ابراهیمی
ـ برادر مجاهد محسن اسکندری
ـ برادر مجاهد علیاصغر اکبری
ـ برادر مجاهد حمید بکایی
ـ برادر مجاهد باقر بیگدلی
ـ برادر مجاهد رحیم حاجسیدجوادی
ـ برادر مجاهد رضا درودی
ـ خواهر مجاهد ناهید صراف
ـ برادر مجاهد مسعود قربانی
ـ برادر مجاهد مهدی کتیرایی
کهکشان شهیدان «فروغ جاویدان» برادر مجاهد علی زرکش (جانشین پیشین مسئول اول سازمان) و برادر مجاهد محمدعلی خیابانی (برادر کوچکتر سردار خیابانی) و خواهران مجاهد افخم میرزایی و ربابه بوداغی را هم در برمیگیرد. ستارگان تابناکی که تمامی هستی خود را وقف آزادی خلق و میهن در زنجیرشان نمودند و در پس سالیان دراز رزم و رنج و فدا بهعهد خود با خدا و خلق پاکبازانه وفا کردند و جاودانه شدند.
از اعضای شورای ملی مقاومت که با شوری بس مردمی و میهنی در عملیات فروغ جاویدان شرکت نمودند، آقای کاظم باقرزاده (از شخصیتهای عضو شورا) به کهکشان شهیدان پیوست. این شهید وارسته و بزرگوار در پنجاه و چند سالگی پاکبازانه ترک خانمان و عزیزان کرد و جهادی را که از سالها پیش با بذل تمام دارایی خود آغاز کرده بود، با نثار جان در رزمی بیامان بهکمال رساند و در صحنه نبرد با دژخیمان با شور و نشاطی ستایشانگیز حماسه آفرید و درس پاکبازی و اخلاص داد.
نویسنده و اندیشمند والا و قهرمان محمدحسین حبیبی، متفکر و نویسنده مجاهد و گرانقدر ابوذر ورداسبی نیز که هردو مصرانه در عملیات شرکت جستند و در پیکار با دشمن خدا و خلق با شوری بس انقلابی و عارفانه سرازپا نمیشناختند، در زمره کهکشان شهیدان فروغ جاویدان میباشند. قهرمانانی که اکنون تألیفات ارزشمند خود را با خون امضا نموده و با جانمایه خویش قلم و تفنگ را به شورانگیزترین صورت دوشادوش دیگر رزمندگان و فرماندهان شهید با یکدیگر درآمیختند. بر ایشان و بر شهیدان پاکباز «فروغ جاویدان» هزار درود و سلام. در روزی کهزاده شدند و در روزی که در طلب آزادی خلق به نبرد با سیهکارترین دژخیم تاریخ ایران شتافتند و در روزی که جاودانه شدند…
حماسههای جاودان رزمندگان پرشور آزادی ـ از زن و مردـ که در اغلب موارد برای ما با کلمات معمول قابل توصیف نیست، البته در این مختصر نمیگنجد و نیازمند منتشر کردن گزارشات جداگانه است. همینقدر اشاره میکنیم که نسل فدا و رهایی اوج شگفتانگیز جدیدی را، فراتر از همه معیارهای شناختهشده رزمآوری و جانبازی، بر تارک تاریخ مقاومت ایران بهثبت رساند. اوجی که بیشاز پیش مبیّن حتمیت پیروزی این نسل است. به خلق قهرمان ایران بهخاطر یکچنین فرزندان رشید به حق باید تبریک گفت. همچنین رهبری این نسل شگفت که رزمندگانش در صحنه نبرد اینسان آزمایش میدهند، بهراستی سزاوار خالصانهترین تهنیتهاست.
کم نبودند قهرمانانی همچون مجاهدان شهید زهره رضاییواحد، لوئیز رجاییان و زهرا غفاری که درحالیکه دست یا پایی را در میدان نبرد از دست داده بودند؛ همچنان به رزمآوری ادامه میدادند. تاآخرین نفس.
زهرای قهرمان نیز درحالیکه یک دستش از ناحیه کتف دراثر موشک آر.پی.جی جدا شده بود، با دست دیگر تا آخرین نفس بهجنگ ادامه داد. همچنین کم نبودند شیرزنان و شیرمردانی همچون قهـرمان شهیـد رضا صادقینـژاد که پساز اتمام مهماتـشان، هـرگاه در محاصـره مزدوران دشـمن قـرار میگرفتنـد، با نارنجک بـه میان آنان میپریدنـد و بسا مـزدوران را با خـود منفجـر مینمودنـد.
بسیاری از شهیدان، قهرمانانی همچون مسعود هاشمی بودند که در سختترین شرایط با شجاعتی ماورای تصور به قلب آتشها میزدند و با گوشت و پوست خود راه باز میکردند. یا همچون رزمندگان شهید و قهرمان صداقت کاویانی و اسفندیار کامیاب که با عزمی پولادین در راه آزادی خلق و میهن اسیرشان خونفشان و بیامان به پیش میتاختند.
مجاهد شهید فریبا هاشمی شیرزن دیگری بود با رزمی قهرمانانه که دستهدسته پاسداران خمینی را درو میکرد. مرتب میخروشید که ریش و ریشه خمینی را باید قیچی کرد.
قهرمانان شهید عیسی ضرغامی و البرز صالح از سربازانی بودند که در نبردهای پیشین ارتش آزادیبخش به اسارت درآمده و آنگاه خود داوطلبانه به این ارتش مردمی پیوسته بودند و سرانجام در رزمی بیامان با پاسداران سرکوبگر خمینی بهشهادت رسیدند.
آمار قهرمانان مجروح عملیات فروغ جاویدان نزدیک به 1100تن بود که 11تن از آنها ضمن یکماه گذشته به دیگر خواهران و برادران شهیدشان پیوستند. طی همین مدت 994تن دیگر که زخمهای سطحی داشتند، سلامت کامل خود را بازیافته و به مسئولیتهای جاری و انقلابی خود در قسمتهای مختلف ارتش آزادیبخش پرداختند. شماری دیگر نیز در روزها و هفتههای آینده پس از بهبودی کامل، مسئولیتهای خود را عهدهدار خواهند شد.
از لحاظ خسارتهای مادی و تسلیحاتی، ارتش آزادیبخش در مجموعه نبردهای عملیات فروغ جاویدان 612خودرو (از انواع مختلف)، 72تانک و زرهپوش، 21توپ 122میلیمتری و 51تفنگ 106میلیمتری که نیمی از آنها بدون خودرو حملکننده بود، از دست داد. بسیاری از این تفنگها و توپها و تانکها دراثر کثرت استفاده علیه دشمن ضمن 4روز نبرد بلاوقفه و سنگین، دیگر بلااستفاده شده بود.
این مبحث را با گرامیداشت تمامی شیرزنان رزمنده و قهرمانی که «فروغ جاویدان» را همراه با برادران رزمآورشان مشترکاً رقم زدند، به پایان میبریم. خواهران مجاهدی که بهدنبال انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین برای نخستینبار در طول تاریخ ایران رزم و رهایی زن ایرانی را با شرکت تمامعیار خود در نبردهای بزرگ انقلابی و آزادیبخش به اعلادرجه بهمنصه ظهور رساندهاند. به این ترتیب درجریان عملیات فروغ جاویدان یکبار دیگر تساوی کامل زن آزاده ایرانی در رزم و رنج و فدای بیپایانش برای آزادی، بهمثابه اساسیترین تضمین رهایی زن، به اثبات رسید. بهخصوص باید خاطرنشان کرد که تمامی صحنههای 4روز نبرد بلاوقفه انقلابی، که سرشار از رزمآوری و پاکبازی و فدای حداکثر بود، بهوضوح نشان داد که این زنان قهرمان در تمام زمینهها و سلسله مراتب نظامی پابهپای برادرانشان کفایت و توان دارند و در خطیرترین سرفصلها بار سنگینترین مسئولیتها را نیز بردوش میکشند. آری، اکنون بهحق میتوان در ایرانزمین از اوج تازهیی در تاریخ رهایی زن مژده داد. پس عجب نیست که ارتجاع خمینی و آخوندها و قلمزنان آن با خشم و کینی حیوانی و با آلودهترین زبانها و رذیلانهترین هرزهدراییها بر این زنان مجاهد و قهرمان میتازند.
شرح جنگاوری و عظمت نقشی که خواهران رزمنده و مجاهد ما در این نبرد بزرگ ایفا نمودند و بهخصوص آثار آن بر تمام زنان ایران که ارتجاع پلید خمینی را سخت بهوحشت انداخته بود، در این مختصر نمیگنجد و نیازمند گزارش جداگانهیی است. همینقدر میگوییم که رژیم خمینی از اینپس میباید از این بابت با یک ظرفیت عظیم انفجاری در هر خانه و در هر کوی و برزن مقابله کند.
خواهر مجاهد اختر مولوی یکی از شیرزنان شهید فروغ جاویدان بود که در سن 48سالگی پا در رکاب این نبرد بزرگ گذاشت و با دلاوری و شجاعت بیمانند شماری از دژخیمان دشمن را بهخاک هلاک انداخت و خود در منتهای افتخار و سرافرازی جاودانه شد. پسر بزرگ این مجاهد قهرمان (مجاهد شهید مسعود میمنت) در سال62 در زیر شکنجه مزدوران خمینی در تهران بهشهادت رسیده بود. یاد مادر و فرزند قهرمان گرامی باد.
فصل دوازدهم - درگیریهای پراکنده بعد از عملیات
از جمعه 7مردادماه بهبعد، بهرغم پایانیافتن عملیات فروغ جاویدان، درگیریهای پراکنده در تمامی مناطق غربی و بهخصوص نواحی مرزی استان کرمانشاه بین گروههایی از رزمندگان ارتش آزادیبخش با مزدوران دشمن ادامه یافت و تا اواخر مردادماه به درازا کشید. منظور آن گروههایی از رزمندگان هستند که در مسیر بازگشت به مقرهایشان با ایادی دشمن برخورد داشتهاند. در همین رابطه دوشنبه 17مرداد سرکرده سپاه چهارم موسوم به بعثت اعلام کرد «تا کنون طی 137عملیات شناسایی» 230نفر از مجاهدین در مناطق کرند و سرپل ذهاب «دستگیر شده یا بههلاکت رسیدند» و افزود که این «تلاش» ها ادامه مییابد. اظهارات مزدور مزبور به خوبی مبیّن درگیریهای مربوطه و همچنین تلفاتی است که ضمن این درگیریها بهخود دشمن وارد شده است. برخی از این درگیریها در منطقه «دالاهو»، شهرک «بانژاران»، منطقه «ریجاب»، «سیاوانه»، «قراویز» و تنگه «بردهعلی»، روستای «حسنآباد» و کوه «شکربگی» اتفاق افتاده است.
مختصر اینکه در این ایام از شرق اسلامآباد تا گیلانغرب و صالحآباد تا دشتذهاب و دالاهو و قصرشیرین در سراسر منطقه و بسیاری روستاها و کوهستانهای آن درگیریهای پراکنده مستمراً ادامه داشت که درجریان آنها برخی از قهرمانان آزادی در شمار همان آمار شهیدان که ذکر کردیم جاودانه شدند و برخی دیگر بر مزدوران دشمن غلبه نموده و شماری از آنها را از پا درآوردند و بهراه خود بهسوی پایگاهها و قرارگاههایشان ادامه دادند.
در این میان حمایتهای مردمی پساز عملیات فروغ جاویدان اوج کیفاً جدیدی پیدا کرده و مردم شهرها و روستاهای مختلف در همهجا از رشیدترین فرزندان ایرانزمین بهغایت حمایت میکردند.
شایان تـوجه است که در این ایام دشمن وحشتزده مستمراً بـه قوای خـود درقبال حملات و ضـربات ارتـش آزادیبخش آمادهباش میداد. بهعنوان مثال در تاریخ 18مـرداد فرمانـدهی لشکر81 کرمانشاه بهخاطـر اینکه مجاهـدین «قصد وارد آوردن ضربه و گرفتن اسیر» دارند، آمادهباش داد.
در 19مرداد رژیم خمینی به کلیه نیروهای سرکوبگرش دربرابر «تک و نفوذ» ارتش آزادیبخش «آمادهباش صددرصد» داد.
در 23مرداد ساعت 11شب در منطقه سرپلذهاب یک ستون دشمن که به سرعت عقبنشینی کرده بود، در گزارش خود به فرماندهی بالاتر دلیل آنرا دیدن علائم مبنی بر «تهاجم صددرصد» ارتش آزادیبخش ذکر نمود.
در 24مرداد نیروهای ژاندارمری پست جدیدی در تنگه بردهعلی مستقر نمودند تا مانع تحرکات رزمندگان آزادیبخش بشوند. آنگاه در همین روز یک درگیری با نیروهای آزادیبخش به فرماندهی بالاتر گزارش شده و تأکید گردید «دشمن در همین اطراف مخفی شده است».
فصل سیزدهم - سیر موضعگیریها و تبلیغات دشمن
تبلیغات و موضعگیریهای رژیم خمینی، چه در حین عملیات فروغ جاویدان و چه بعداز آن، سراسر حاکی از وحشت و دستپاچگی و مملو از تناقضگوییهای مسخره بود. ازجمله رژیم خمینی ابتدا بهغایت سعی کرد عملیات فروغ جاویدان را «حمله عراق» جلوه بدهد. اما از آنجاکه همگان میدانستند که در طول جنگ 8ساله ایران و عراق هرگز هیچیک از دوطرف به عمق 150کیلومتری خاک طرف مقابل نرسیده است و همچنین از آنجاکه مردم با چشم حقیقت را میدیدند، رژیم خمینی متعاقباً یکقدم عقب نشست و در اطلاعیههای رسمی خود از حمله «بیشاز 20تیپ مشترک» مجاهدین و نیروهای عراقی سخن گفت.
در قدم بعدی، رژیم خود را بهصرف «پشتیبانی توپخانه عراق از منافقین کوردل» راضی نمود (اطلاعیه ستاد فرماندهی کل قوا، 7مرداد). اما از آنجاکه در عمق 100 و 150کیلومتری اصولاً هیچنوع پشتیبانی توپخانه امکانپذیر نیست، سرانجام مقامات و ارگانهای رژیم بازهم عقب نشستند و گفتند: «بهنظر میرسد که نیروهای پیاده عراقی در ابتدا (مجاهدین را) همراهی کرده باشند، ولی پس از آن بهمواضع خودشان بازگشتند» (مصاحبه استاندار خمینی در کرمانشاه). تا اینکه بالاخره نقش عراق و «حمله عراق» بهکلی رنگ باخت و مقامات رژیم تصریح نمودند که نیروهای ارتش آزادیبخش و مجاهدین «در 30تیپ سازماندهی گردیده بودند» (شمخانی، معاون عملیات و اطلاعات ستاد فرماندهی کل قوا، 10مرداد).
سخنگویان رژیم همچنین آشکارا اعلام کردند که «مسأله» رژیم، مجاهدین هستند و خلاصه اینها (یعنی مجاهدین) بهمراتب خطرناکتر و «بدتر از صدام» هستند (حجتیکرمانی، 8مرداد).
دست آخر نیز تحلیلگران رژیم خمینی تصریح کردند که اصولاً مجاهدین میخواستند کاری کنند که عراق «طی چند سال تجاوز بهخاک ایران نتوانست به آن دست یازد؛ بلکه بیشتر… (میخواستند) حتی به فتح تهران نیز نایل آیند» (کیهان، 12مرداد).
به این تـرتیب پس از یکسال و نیم که از آغاز عملیات نیروهای آزادیبخش میگذشت رژیم ضمن چنـددور عقبنشینی شتابـزده بهدنبـال دریافـت ضربات عملیات فـروغ جاویـدان برای اولین بار و بهوضـوح به آنچـه همیشه سعی در نادیـده گرفتن و ناگفتـه گذاشتنش داشت، اقـرار نمـود!
درمورد دعاوی رژیم راجع به شهدای ارتش آزادیبخش نیز با ریل مشابهی مواجهیم. ابتدا رژیم مدعی شد که مجاهدین و ارتش آزادیبخش را بهکلی ازبین برده است. سپس از نابود کردن سهچهارم (یعنی 75درصد) آن دم زد. در قدم بعد معاون عملیات و اطلاعات ستاد فرماندهی کل قوای رژیم خمینی مختصر تخفیفی قائل شد و مدعی شد 7000نفر بودند که «در مدت 48ساعت 4800» تن از آنها را ـیعنی حدود 70درصد راـ نابود کردیم (مزدور شمخانی، معاون عملیات و اطلاعات ستاد فرماندهی کل قوای رژیم خمینی، 10مرداد67). متعاقباً موسویاردبیلی به «خمس» یعنی انهدام 20درصد از قوای ارتش آزادیبخش رضایت داد و بعد نوبت به فرمانده سپاه چهارم موسوم به بعثت رسید که در 17مردادماه کشتههای مجاهدین را 1734تن ذکر کرد (مزدور شعبانی، فرمانده سپاه چهارم پاسداران موسوم به بعثت در کرمانشاه، 17مرداد67). نهایتاً هم وزیر کشور خمینی، با یادآوری بحث مفصل در شورای امنیت کشور، هشدار داد که خطر همچنان باقی است و قضیه «خاتمهیافته نیست» و افزود: «ما مسأله منافقین را تمامشده تلقی نمیکنیم، چرا که بسیاری از عناصر اینها موفق شدند… فرار کنند و تعدادیشان هم عقبنشینی کردند و به داخل خاک عراق رفتند»! آخوند انصاری مسئول دفتر سیاسیـ فرهنگی خمینی نیز بعداً با یادآوری اینکه مجاهدین «10سال خون بهدل این ملت (بخوانید این رژیم) کردند، بهشتی را از ما گرفتند، رجایی را گرفتند، باهنر را گرفتند و…» هشدار داد: «فردا میآیند توی خانه ما، خانهها را بر سر ما ویران میکنند» (رادیو رژیم خمینی، 16مرداد).
درباره استقبال و حمایت مردمی از ارتش آزادیبخش و مجاهدین بازهم همین روند تکرار شد. ابتدا رژیم خمینی مدعی بود که «مردم» و «عشایر» به جنگ با ارتش آزادیبخش برخاستهاند. در قدم بعدی اسامی 12لشکر پاسداران و ارتش را که از نقاط مختلف به مقابله با ارتش آزادیبخش فرستاده بود، اعلام کرد و دست آخر بسیج و اعزام اجباری 130هزار تن دیگر را هم برملا نمود. آنگاه تدریجاً آنهمه دمزدنها از مردم موهومی که گویا به جنگ با ارتش آزادیبخش برخاسته بودند، رنگ باخت و بهجای آن رژیم آشکارا به دستگیریهای گسترده و اعدام و حلقآویز و کینهکشی آشکار از مردم روی آورد. سرانجام سرکردگان سپاه پاسداران در بیان خاطرات خود از کرند و اسلامآباد تصریح کردند که مجاهدین «در داخل خانههای مردم حضور داشتند و لذا باز هم برادران… ناچار شهر را تخلیه کردند» (کیهان هوایی، 19مرداد).
در کرند نیز دشمن ضدبشری به جنایات گستردهیی علیه مردم بیگناه شهر دست زد. بسیاری را شلاق زد یا از شهر بیرون نمود و اموالشان را مصادره کرد و برخی را نیز تیرباران نمود.
حقیقت این است که رژیم بیشاز هرکس دیگر از اوج حمایتهای مردمی از رزمندگان ارتش آزادی در همه شهرها و روستاهای مسیر پیشرویشان مطلع بوده و میباشد والا فیالمثل اینچنین از اهالی برخی از روستاهای کرمانشاه و اسلامآباد و کرند، که به دفن پیکرهای پاک شهدای مجاهد خلق برخاسته بودند، انتقام نمیگرفت و دربرابر برگزاری مجالس پنهانی ترحیم برای این شهدا اینسان به ضرب و شتم و تهدید نمیپرداخت. از یاد نخواهیم برد که از نظر رژیم یکی از «جرایم» مردم کرمانشاه خواندن ترانههای حماسی محلی در تجلیل از شجاعت شیرزن رزمنده و مجاهدی بهنام «مریم» بود که در بسیاری از خانهها خوانده میشد و مردم اغلب از نبرد جانانه او صحبت میکردند. این قهرمان فراموشیناپذیر، یک رزمنده ارتش آزادیبخش بود که رژیم پیکر پاک او را از پا در کرمانشاه آویزان نموده و بهمعرض نمایش گذاشته بود. مردم میگفتند که این شیرزن بیهمتا و رزمآور قبلاز شهادت خود را «مریم» معرفی کرده است. بهراستی اوج انزجار و تنفر مردم از آویزانکردن پیکر «مریم» بهحدی بود که بسیاری سوگند میخوردند هرطور شده انتقام او را خواهند گرفت…
مثل همیشه آخرین صحنههای شعبدهبازی و تبلیغات دجالگرانه رژیم خمینی به رمالی و طالعبینی درباره «انشعاب مجاهدین» و «تصفیه درونی» ختم میشود. در این زمینه نیز شتر از 10سال پیش خواب پنبهدانه میبیند! جالب این است که این دعاوی و اباطیل مضحک متعلق به رژیمی صدپاره و سوراخسوراخ است که سردمدار آن هرروز مجبور است از فرط فروپاشیدگی یک دارودسته یا حزب فرمایشی خود را منحل اعلام کند. البته اینبار، بازهم خمینی در حضیض شارلاتانیسم و پاچهورمالیدگی خاص آخوندی، مثل سال59 مدعی شده است که مجاهدین خودشان، خودشان را شکنجه میدهند و میکشند! با این تفاوت که بازهم این بار گویا رهبر مجاهدین و فرمانده کل ارتش آزادیبخش خودش فرمان کشتن یاران و رزمندگانش را توسط خود آنها صادر کرده است! آیا همه موارد فوق حاکی از منتهای ورشکستگی سیاسی و تبلیغاتی و ایدئولوژیکی رژیمی که درمقابل یک مقاومت عظیم و شکوهمند به تهخط رسیده، نیست؟
فصل چهاردهم - اوضاع و احوال و چشماندازهای سیاسی
دستاوردهای نظامی عملیات بزرگ فروغ جاویدان بسا فراتر از معیارهای متداول نبردهای کلاسیک است. بر این حقیقت، بسیاری از ناظران بینالمللی نیز که در طول جنگ 8ساله ایران و عراق هرگز با چنین پدیدهیی مواجه نبودهاند، گواهی دادند.
اما دستاوردهای انکارناپذیر این عملیات، بههیچوجه در چارچوبه نظامی صرف نمیگنجد و شایان دقت نظر سیاسی در اوضاع و احوال ویژه داخلی و بینالمللی است. تنها از این زاویه میتوان به اهمیت سرنوشتساز این عملیات برای مردم ایران و جنبش مقاومت مردمی و آینده آن پی برد. بهعبارت دیگر ابعاد و دستاوردها و آثار عملیات بزرگ فروغ جاویدان از معادلات و محاسبات نظامی صرف، کیفاً فراتر میرود و به همین دلیل در تمامیت استراتژیکی و سیاسی خود بهمثابه ناقوس مرگ و سقوط محتوم رژیم خمینی و تضمین پیروزی جانشین دموکراتیکـ انقلابی توصیف گردیده است. با نظر کردن در اوضاع و احوال خاص داخلی و بینالمللی که انجام این عملیات یا معادل آن را در هرصورت ضروری و اجتنابناپذیر میساخت، بهوضوح میتوان دریافت که بدون ”فروغ جاویدان“ یا معادل آن، ارتجاع و استعمار و کلیه دشمنان داخلی و خارجی انقلاب نوین ایران تا کجا در سمتوسو دادن به تحولات آتی ایران دست باز مییافتند. منظور همه نیروهای ارتجاعی و استعماری و فرصتطلبی است که چشم طمع دوخته بودند تا رژیم به بنبست رسیده خمینی با یک سمتگیری استعماری از سقوط محتوم جان بهدر برده و مقاومت ایران و تنها جانشین مردمی (شورای ملی مقاومت) و همچنین ارتش آزادیبخش ملی و سازمان مجاهدین خلق ایران به نخستین بازنده و نخستین قربانی تغییر تاکتیک رژیم مستأصل خمینی در زمینه جنگ و صلح و قبول آتشبس تبدیل شوند.
حال آنکه اکنون پساز سرفصل «فروغ جاویدان» با یقین و حتمیت تمام میتوان گفت که مقاومت انقلابی و ارتش آزادیبخش ملی به یمن رهبری ذیصلاحش و به یمن فدای بیکران و رزمندگان پاکبازش ـچه شهید و چه زندهـ نهفقط راه جان بهدربردن رژیم خمینی را سد کرده و بر توطئههای ارتجاعی و استعماری سرفرازانه فائق آمده است، بلکه این مقاومت در هرصورت و دربرابر هرتحول مفروض، همراه با خلق قهرمان ایران، نخستین و تنها برنده در صحنه سیاسی ایران و دربرابر دشمن ضدبشری است. با مروری کوتاه در شرایطی که عملیات بزرگ فروغ جاویدان در آن صورت گرفت، روشن میشود که جنبش مقاومت عادلانه خلق چگونه در حساسترین و خطیرترین مقطع تاریخش، بر دشمن و بر پشتیبانان و متحدان رنگارنگ او پیشی گرفته و یکبار دیگر دشمنان داخلی و خارجی انقلاب نوین ایران را سوخته و بور شده در پشتسر خود باقی گذاشت:
دوشنبه 27تیرماه رژیم خمینی در شرایط استیصال مطلق قبول قطعنامه شماره 598 شورای امنیت مللمتحد را اعلام کرد.
تمام هموطنان ما و اغلب جهانیان میدانند که از این پیشتر رژیم خمینی بهمدت یکسال از پذیرش قطعنامه طفره رفته و مستمراً اعلام مینمود که جنگ را ولو تا 20سال دیگر و تا آخرین خانه و آخرین نفر ادامه خواهد داد. رژیم «ولایت فقیه» پیوسته و به یکصد زبان اعلام میکرد اگر صلح کنیم «له میشویم»، «جنگ هستی ماست» (رفسنجانی)، «اگر بخواهیم در این زمینهسازش کنیم در هرصورت باید جای خود را بهدیگران بدهیم» (رفسنجانی) و «اگر تحت فشار منافقین صلح کنیم، دیگر قادر به اداره کشور نخواهیم بود» (مرعشی، استاندار خمینی در کرمان).
اما اکنون علاوهبر ورشکستگی اقتصادی و انزوای تام و تمام سیاسی و شکستها و بنبست کامل رژیم خمینی در جبهههای جنگ ضدمیهنی، برحسب اطلاعات موثق یکی از مهمترین دلایلی که خمینی را به سرکشیدن جرعه «زهر کشنده» صلح ناگزیر ساخت فتح مهران در عملیات بزرگ چلچراغ توسط ارتش آزادیبخش ملی ایران بود که به یک نقطهعطف تبدیل گردید و مضافاً بر عوامل و زمینههای یادشده باعث گردید خمینی پابهگور در منتهای خفت و بیآبرویی، تمامی دعاوی دور و دراز جنگطلبانهاش را پس بگیرد. البته رژیم خمینی و متحدان داخلی و پشتیبانان بینالمللی آن بهغایت تلاش نمودند تا پیروزی بزرگ مهران را کوچک و ناچیز جلوه داده یا حتی از اساس منکر شوند. لیکن «چلچراغ» مهران یعنی انهدام کامل 2لشکر و یک تیپ و 7گردان کمکی و متجاوز از 2میلیارد دلار خسارت مادی و بهاسارت گرفتن حدود 1500تن از نیروهای جنگ و سرکوب رژیم و بهغنیمتگرفتن بیشاز یکصد تانک و زرهپوش که در معرض دید انبوه خبرنگاران قرار گرفت ـو چندین برابر آن نیز در میدان نبرد منهدم شده بودـ دیگر پنهانکردنی و نادیدهگرفتنی نبود و همه ناظران مطلع بهخوبی میدانستند که برحسب تجارب چندینساله در جنگ ایران و عراق، انجام چنین عملیاتی مطابق معیارهای معمول نظامی نیازمند 60هزار نیروی زبده است. مهمتر اینکه در پرتو این «چلچراغ» شکنندگی فوقالعاده ماشین جنگ و سرکوب خمینی دربرابر مقاومت عادلانه مردم ایران برای صلح و آزادی و دربرابر ارتش آزادیبخش ملی بیشاز پیش به اثبات رسید و موجب نگرانیهای مضاعف ارتجاعی و استعماری گردید. چرا که نادیده گرفتن مقاومت عادلانه مردم ایران و بهرسمیت نشناختن اعتلا و اقتدار فزایندهاش امکانپذیر نبود و در شرایطی که صدای درهم شکستن استخوانهای پوسیده استعماری و ارتجاعی و بقایای شاه و خمینی در همهجا طنینافکن شده بود، دیگر نمیشد به حاشاکردنهای زعمای رژیم خمینی و نیشزدنها و لگداندازیها و لجنپراکنی معمول قلمزنان و بلندگوهای استعماری یا حسرتزدگان استحالهچی بسنده نمود.
از این پیشتر رژیم خمینی طی بخشنامههای «خیلی محرمانه» (ازجمله بخشنامه شماره ۲.۲۰۱.۰۷.۸ در تاریخ 14اسفند66، قرارگاه عملیاتی غرب) به کلیه یکانهای تحتامر خود دستور داده بود که اخبار مربوط بهعملیات مجاهدین و ارتش آزادیبخش فقط تا سطح فرماندهان تیپ و حداکثر فرماندهان گردانها آنهم بهصورت شفاهی ابلاغ شود، چرا که بهرغم «زمان بسیار محدودی که از فعال شدن این عناصر در خطوط پدافندی میگذرد» بهمثابه نیروی بسیار قویتر از ارتش متخاصم عراق «در اذهان عمومی یکانها پیاده و القا گردیده است». اما پساز چلچراغ فروزان مهران، اینقبیل دستورات نیز راه بهجایی نمیبرد و دیگر نه مأموران شکنجه و اعدام اوین و نه ائمه جمعه و حکام شرع و سرمقالهنویسان اطلاعات و کیهان و جمهوری اسلامی و نه بی.بی.سی و لوموند و آقای گراس و خانم هانتر و نه بختیار و بچهشاه و بنیصدر و نه یکدوجین دیگر از نیروهای ذخیره سرویسهای ارتجاعی و استعماری که قدونیمقد علیه مجاهدین و مقاومت ایران قطار شده بودند، کفاف نمیدادند و مقاومت خونباری که این جبهه متحد، چه بهلحاظ سرکوب نظامی و چه بهلحاظ نابودسازی سیاسی، سالیان دراز از پس آن برنیامده بودند؛ صبور و سرسخت و استوار به راه خود ادامه میداد. اگرچه تا کنون جملگی یکصدبار از تمامشدن و ازبینرفتن آن دم زده و هزاربار هم اندرباب فقدان محبوبیت اجتماعی و از انشعابات موهوم آن داد سخن داده بودند.
در همین اثنا شعار «امروز مهران، فردا تهران» که در تظاهرات جهانی 30خرداد امسال شکفته بود، پشت بسیاری را بهلرزه میانداخت و از آنسو رهبر مقاومت نیز به همه مجامع بینالمللی خاطرنشان میکرد که کرسی ایران به مقاومت ایران تعلق دارد.
در چنین اوضاع و احوالی بود که رژیم به بنبست رسیده «ولایت فقیه» ناگزیر از عقبنشینی گردید و دستهایش را بهعنوان تسلیم دربرابر قطعنامه598 بالا برد. به این ترتیب رفسنجانی که بهمثابه آخرین تیر ترکش جنگطلبی خمینی آمده بود تا بهعنوان جانشین فرمانده کل قوا به امور «جنگ» سروسامان بدهد، ناگزیر بهخاطر مجموعه عواملی که ذکر گردید، دلال «صلح» و یک راهحل خلّص ارتجاعیـ استعماری از کار درآمد.
آنچنان که برخی تلکسهای محرمانه ارگانها و دوایر مختلف رژیم گواهی میدهند، یک دلیل بسیار مهم تغییر موضع رژیم در قبول قطعنامه598 این بوده است که: «مجاهدین خیلی قوی شدهاند و شانس برگشتن به ایران را دارند… ازاینرو، با قبول قطعنامه هم باید جلو آنها را گرفت و هم حمایت بینالمللی کسب کرد». بهخصوص که در این زمان عمده ذخایر رژیم نیز در جنگ تمام شده و با از دست دادن قدرت بسیج جنگی و رویگردانی عموم مردم از جنگ جز شکستهای بازهم بیشتر هیچچیز دیگر در جبهههای جنگ با عراق متصور نبوده و نیست.
البته برخی از فرماندهان سپاه پاسداران خمینی به او پیشنهاد کرده بودند چنانچه 5سال تمامی کشور و امکانات آن را دراختیار آنها قرار دهد، پیروزی در جنگ را تضمین میکنند. اما هیچکس این دعاوی را جدی نگرفت.
حال رژیم خمینی یا میباید به جنگ کماکان ادامه میداد که قطعاً به سرعت سرنگون میشد یا هم میباید «در شرایط استیصال مطلق» (آنچنانکه مقاومت ایران پیوسته خاطرنشان کرده بود) به چرخشی اجتنابناپذیر دست مییازید: شعار استراتژیک خود یعنی «جنگ» را مهر بطلان میزد، بهقول خمینی تمامی آبرویش را یکجا معامله میکرد و دربرابر آتشبس و صلح سرتسلیم فرود میآورد تا با قربانیکردن جنگطلبی «ولایت فقیه» بهمثابه نخستین دینامیسم بقای آن، سرنگونی تمامیت رژیم را به تأخیر بیندازد و فعلاً از این ستون به آن ستون فرصت و فرج دیگری بیابد.
بهعبارت دیگر در شرایطی که کاملاً روشن است ادامهدادن به جنگ خطر عاجل سرنگونی را بهدنبال دارد و بهزودی فاتحان مهران مسیر تهران را در پیش خواهند گرفت، رژیم خمینی خواستار آتشبس میشود (رفسنجانی در جمعهبازار 7مرداد، ضمن صحبت درمورد عملیات فروغ جاویدان، گفت: «با مشاهده این مسائل است که علل تصمیم بهموقع امام در قبول قطعنامه شورای امنیت برای ما و ملت ایران روشن میگردد». باید خاطرنشان نمود که تا این هنگام دلایل قبول قطعنامه بههیچ عنوان توضیح داده نشده بود). ولی از آنجاکه طرف دیگر جنگ بهدرخواست آتشبس بدون چشمانداز صلح، وقعی نمیگذارد؛ بنابراین خمینی مجبور است تصریح کند که این یک درخواست تاکتیکی نیست و رژیم او شعر و شعارهای پیشین را به کناری گذاشته و بهطور جدی قصد صلح کردن دارد.
لیکن صلح در تناقض آشکار با ماهیت قرونوسطایی «ولایت فقیه» بوده و هست و میباشد. اینجاست که خمینی لاجرم باید این «زهر» را بخورد تا خطر عاجل را موقتاً از سر خود دور کند و فرصتی بیابد تا بعداً ببیند چه باید کرد؟
اما این همان فرصتیست که ضمناً:
ـ صفبندی قوای بینالمللی و منطقهیی و برخی قوای داخلی را درقبال رژیم خمینی تغییر میدهد.
ـ بر انزوای بینالمللی رژیم نقطه پایان میگذارد و به سرشاخ شدن با ناوگانهای آمریکایی و اروپایی در خلیج فارس خاتمه میدهد.
ـ موج بازاریابان بینالمللی را (اعم از سیاسی و اقتصادی) به ایران سرازیر میکند.
ـ بنبست تسلیحاتی و خرید سلاح را بازمیگشاید.
ـ راه تجدید مراوده رسمی با کشورهای مختلف غربی و دخیلبستن به آنها و برخورداری از حمایت برخی از ایشان علیه مقاومت مردمی را هموار میکند.
ـ با توجه به نقش استراتژیکی و کلیدی ایران در حساسترین منطقه جهان، فشارهای بینالمللی و برخی از فشارهای موجود در خلیج فارس و منطقه را از روی رژیم خمینی برداشته و متوجه عراق میکند (بهخصوص که رفسنجانی و خمینی از دو سال پیش در آرزوی آلترناتیو آمریکایی برای عراق بودند و آن را بهصراحت نیز اعلام نمودند).
ـ و مهمتر از همه اینکه چهبسا بتواند با بهدستگرفتن ابتکارعمل ارتجاعیـ استعماری تنها جانشین جدی رژیم خمینی را از نظر سیاسی قفل کند و در یک کلام طناب دار صلح را که مقاومت مردمی طی سالیان برای دشمن ضدبشریش آماده کرده بود، به دستو پای خود این مقاومت بپیچد.
اگر چه قیمت همه اینها، البته خوردن همان زهری است که معنی بلاواسطه آن بهطور اخص شکسته شدن شاخ «ولایت فقیه» و دستبرداشتن از همه آرزوهای دور و دراز در این رابطه است (اعم از صدور ارتجاع و دعاوی ضدامپریالیستی).
بهاین وسیله خمینی، لااقل تا وقتی مجدداً توان جنگی بهدست بیاورد، با یک «غلط کردم» غلیظ و پرطنین در شرایط استیصال مطلق، به خیلیها در صحنه بینالمللی میگوید، تاآنجاکه بهمن مربوط میشود، اگرچه از زهر برایم ناگوارتر است ولی ناگزیر از دعاوی خود دست برداشتم، شما هم بهخاطر منافع خودتان کالبد بیروح رژیم مرا هم که شده دربرابر مردم ایران و مقاومت اعتلایابندهشان حفظ کنید، بهخصوص که از اینپس در سمتوسو دادن به اوضاع و پیشبردن خطوط مورد پسندتان، از طریق گماشتگان من مانند رفسنجانی دست کاملاً باز خواهید داشت. لیکن ناگفته پیداست که شرط پخته شدن چنین آشی این است که بهگفته خود خمینی «این مرحله از حادثه انقلاب» به دور از «معرکهها و معرکهآفرینیها» (نقل از پیام خمینی، 29تیر67)، از سر گذرانده شود و هیچکس کاسه و کوزه ما را بههم نریزد که البته در اینصورت سوزاندن مقاومت مردمی و ارتش آزادیبخش ملی نیز ماده اول دستور کار ارتجاعیـ استعماری خواهد بود (یعنی تکرار همان سرنوشتی که ارتجاع دوران در تمامی سرفصلهای تاریخ معاصر ایران بهترتیبی برسر جنبشهای رهاییبخش و پیشگامان و سرداران آن از ستارخان گرفته تا کوچکخان و مصدق آورده است).
اینجا بود که مقاومت ایران و بالاخص ارتش آزادیبخش ملی و سازمان مجاهدین خلق ایران دربرابر خطیرترین آزمایش دوران قرار گرفت. آزمایشی سرنوشتساز که یا میباید دربرابر آن بهصورت منفعل دست روی دست میگذاشت و در انتظار دستپختهای ارتجاعیـ امپریالیستی مینشست، یا میباید با قاطعیتی بیمانند و جسارتی فوق تصور، دفتر حسابهای ارتجاعیـ استعماری را درهم میپیچید و بساط تازه پهنشده خمینی را با همه کاسه و کوزه آن برسر همین رژیم ضدبشری خراب مینمود.
آری عملیات کبیر فروغ جاویدان فاصله مابین دو منتهیالیه متفاوت در دوطرف طیف تحولات را در این سرفصل سرنوشتساز با رزم و خون رشیدترین فرزندان ایرانزمین پر نمود و آینده انقلاب نوین ایران را تضمین کرد. فاصله بین «نخستین قربانی» و «نخستین برنده» استراتژیک در صفحه شطرنج بسیار بغرنج بینالمللی و منطقهیی را.
از این پیشتر همین مقاومت بهمثابه عامل اصلی تحولات سیاسی در درون جامعه ایران، دشمن را با سلاحهای استراتژیک صلح و آزادی به آنجاکشانده بود که هرکس هم که در داخل و خارج ایران در هوای «آزادی» ایران از اختناق خمینی نبود، برای رفتن بهسمت خمینی دستکم نمیتوانست دیوار «جنگ» طلبی خمینی را نادیده بگیرد و ازاینرو در پشت شعار «صلح» متوقف میشد. بهنحوی که، پساز آنهمه مبارزات بیوقفه مقاومت ایران برای صلح، دیگر کمتر دسته یا فرد سیاسی (حتی از دم و دنبالچههای شاه و خمینی) جرأت میکرد آشکارا با «صلح» مخالفت ورزد. همچنانکه کمتر دولتی در جهان میتوانست تا وقتی خمینی شعار «جنگ» را بهکناری نگذاشته به یاریش برخیزد. در این شرایط همگان بهوضوح درمییافتند که هر گونه پسرفت و افت و زیانی در کار رژیم خمینی، بالمآل بهمثابه پیشرفتی در کار مقاومت ایران و تنها جانشین دموکراتیکـ انقلابی است و از این بابت سخت در تنگنا بودند.
اما وقتی که خمینی در برابر آتشبس و قطعنامه598 اعلام تسلیم مینمود، صفبندیها دیگر تغییر میکرد. نیروهایی که در سطح داخلی و بینالمللی طینت قرونوسطایی و مادون بورژوایی «ولایت فقیه» خمینی مورد پسندشان نبود، ولی به اضعاف مقاومت عادلانه مردمی برای صلح و آزادی و حاکمیت مردمی را ناخوش میداشتند؛ از حالت «قفل» و وضعیت «بلوکه» بیرون میآمدند. تا مقدمتاً بهدستگیری از رژیم پلید خمینی دربرابر این مقاومت پرداخته و در مراحل بعدی با خود او کنار بیایند یا تحولات را تا هرکجا که میسر باشد بهجانب مورد پسند خود بکشانند.
البته همه این چشماندازها درصورتی امکان وقوع مییافت که قبلاز هرچیز مهمترین عامل بلوکه کردن صحنه سیاسی ایران دربرابر راهحلهای استعماری و ارتجاعی در 7سال اخیر، یعنی مقاومت مردمی، خلع شعار و خلعسلاح شده و درمعرض قفلشدن سیاسی قرار بگیرد، تا در مراحل بعد بهتر بتوان برسرش ریخت. اما مقاومت عادلانه و خونبار مردم ایران بهاتکای انبوه تجارب تاریخی از صدر مشروطه گرفته تا 30تیر و 28مرداد و 22بهمن و 30خرداد؛ قبلاز آنکه اینگونه فعل و انفعالات و میوهچینیهای ارتجاعیـ استعماری فرصت قوامگرفتن پیدا نموده و بعداً حاصل مقاومتها و مبارزات خلقی در زنجیر را لگدمال کند، بهپاخاست و با برافروختن «فروغ جاویدان» بر هر سمتوسو و راهحل ارتجاعیـ استعماری سبقت گرفت.
چنانکه میدانیم در دوران مصدق بزرگ و تحت رهبری خود او سرانجام مبارزات میهنی و ضداستعماری مردم ایران با شعار ملی شدن صنعت نفت بهنتیجه رسید، بهنحوی که دربار وقت و اغلب دستجات سیاسی و میوهچینان و استحالهگران استعماری زمان نیز یارای مخالفت نمییافتند. اما در مراحل بعد سرانجام راهحل ارتجاعیـ استعماری پیشی گرفت و راهحل دموکراتیکـ میهنی را مغلوب و از میدان بهدر کرد.
اکنون اگرچه باید تصریح نمود که هیچ صلح پایداری با خمینی و رژیم خمینی متصور نبوده و نیست و اگرچه این رژیم نامشروع ضدبشری در هر حال به انتهای راه خود رسیده، اما مسأله اصلی این بوده و هست که چگونه میتوان راهحل انقلابیـ دموکراتیک و کل جنبش مقاومت عادلانه مردمی را از میدان بهدر کرد و باز هم ملتی را در حساسترین منطقه استراتژیکی عالم در اسارت دیکتاتورهایی ازقبیل شاه و خمینی و تحت سیطره انواع راهحلهای ارتجاعیـ استعماری نگهداشت.
به این ترتیب ارتش آزادیبخش ملی ایران که خود از مهمترین عوامل درهم شکستن طلسم جنگافروزی و درهم شکستن ماشین و تنور جنگی خمینی بوده است، در شرایطی که هنوز 10روز از پایان عملیات تخلیه غنائم مهران نمیگذشت، بهحالت آمادهباش عملیاتی درآمد و با صرفنظر کردن از بسیاری حلقات آمادهسازیها و تدارکات معمول برای اینچنین عملیات بزرگی که علیالعموم به ماهها زمان نیاز دارد، دوشنبه سوم مردادماه، یعنی درست یکهفته پساز قبول قطعنامه توسط رژیم خمینی، بهعملیات بزرگ فروغ جاویدان مبادرت ورزید.
فرماندهی ارتش آزادیبخش بهدرستی بر این عقیده بود که تنها راه مقابله با توطئهها و انواع و اقسام زدو بندهای بینالمللی دشمن، و تنها راه نگاهبانی از خون تمامی شهدای انقلاب نوین ایران و تنها راه حفظ و تثبیت و تحکیم کلیه دستاوردهای مقاومت عادلانه مردمی و شورای ملی مقاومت ایران بهمثابه تنها جانشین مشروع و دموکراتیک برای رژیم ضدبشری خمینی و تضمین کردن آن درقبال همه تحولات مفروض؛ در تعرض تمامعیار انقلابی و پرهیز از هر گونه تأمل و تردید نهفته است.
همچنانکه در فردای 30خرداد سال1360تنها راه رستگاری و پیشبردن و ارتقای مقاومت مردمی، مقاومت تمامعیار و پرهیز از هر گونه عقبنشینی و سازش و تسلیمطلبی بود؛ بهراستی اکنون نیز دربرابر تغییر تاکتیک دشمن ـ آنهم در شرایط ضعف و استیصال و در شرایط درهم شکسته شدن طلسم جنگافروزیشـ وظیفه مبرم تاریخی و انقلابی ارتش آزادیبخش ملی در تعرض تمامعیار خلاصه میشد. وظیفهیی که در عینحال اصالت و پایداری کل جنبش مقاومت و خلق را چه در صحنه داخلی و چه در عرصه بینالمللی تضمین مینمود.
بنابراین مسئول شورای ملی مقاومت و فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران انجام عملیات بزرگ فروغ جاویدان را، با توجه به دستاوردهای عظیم استراتژیکی آن که در هرحال مسلم بود، پیشاپیش به فردفرد رزمندگان و فرماندهان ارتش رهایی و به تمامی خلق قهرمان ایران تبریک و تهنیت گفت. البته بدیهی بود که قیام به این وظیفه خطیر ملازم با قبول فدیه و فدای هرچه بیشتر ازسوی سازمان مجاهدین خلق ایران یعنی خون همیشه جاری تاریخ ربع قرن اخیر ایران است.
چنین بود که بسیاری از اعضای هیأت اجرایی سازمان مجاهدین خلق ایران همراه با معاونان هیأت اجرایی و مسئولان نهادها و بسیاری دیگر از کادرهای سازمان مجاهدین در این نبرد بزرگ شرکت کرده و در صفوف مقدم فروغ جاویدان دمار از روزگار پاسداران ظلمت و تباهی درآوردند.
کمااینکه شماری از اعضای شورای ملی مقاومت ایران نیز از آغاز تا پایان این عملیات با قهرمانی و جانبازی بسیار با دژخیمان رودررو به نبردی جانانه پرداختند.
با عملیات بزرگ فروغ جاویدان و با مایهگذاری و فدای بیحد و حصر، آنچنانکه همگان در داخل و خارج ایران دیدند، سراپای رژیم بهلرزه درآمد و ضربه استراتژیک جبرانناپذیری دریافت کرد، که آثار آن بهصورت زنجیرهیی سریعاً بارز خواهد گردید. آری دشمن ضدبشری که با سمتیابی استعماری قصد جان بهدربردن داشت، در دام افتاد و کاسه و کوزه دجال جماران و سفره ارتجاعیـ استعماری که پهن کرده بود، با تهاجم برقآسای ارتش آزادی درهم ریخت و طنین رعدآسای آن در سراسر ایران و جهان شنیده شد.
خبرنگارانی که آن ایام در تهران بودهاند، بعداً به جهانیان گزارش نمودند که: «در آن روزها در تهران… وحشت آخوندها را فراگرفته بود و بسیاری از آنان همان موقع بلیط هواپیما در دست داشتند» (روزنامهایتالیایی لااستامپا، 25اوت88).
خلاصه هرکس که میخواست ببیند و بشنود، با «عملیات فروغ جاویدان» دید و شنید که:
اولاًـ مقاومت عادلانه مردم ایران تا کجا مقتدر و توانمند است و رژیم خمینی تا کجا دربرابر مقاومت مردمی و ارتش آزادیبخش ملی زبون و آسیبپذیر و محکوم به سقوط است.
ثانیاً ـ مردم ایران تا کجا از مجاهدین استقبال و حمایت میکنند.
ثالثاً ـ در آینده نیز همچون گذشته (از 30خرداد سال60 بهبعد) راه بر هر گونه آلترناتیو ارتجاعیـ استعماری کماکان بسته است و مبارزات تاریخی مردم ایران از مشروطه به اینسو به آنچنان درجهیی از رشد و بلوغ و سازمانیافتگی و تسلیح رسیده است که به خونینترین فدا و بهای ممکن نیز هر راهحل ضدمردمی را در زیر گامهای استوار خود خرد خواهد کرد.
رابعاًـ تنها جانشین مشروع و مردمی که حاضر به پرداخت بهای آزادی بوده و میباشد و ایران بعداز شاه و خمینی تنها با یکچنین جانشین قدرتمندی قرار و ثبات و آرام خواهد گرفت، شورای ملی مقاومت ایران است، بهنحوی که در آینده در هیچ تحول محتملی نمیتوان آن را نادیده گرفت. بهخصوص که رژیم خمینی و همدستان رنگارنگ داخلی و پشتیبانان بینالمللی او تا کنون بهغایت تلاش کرده بودند مقاومت ایران و بالاخص مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی را بهطرق مختلف تحتالشعاع مسأله جنگ و عراق قرار دهند، اما اینبار در عملیات فروغ جاویدان که پرواز عظیمی به عمق خاک میهن و به درون تودههای مردم بود، بطلان تمامی آن تبلیغات و آن لاطائلات چندین و چندساله برای تمامی مردم ایران که از دور یا نزدیک شاهد رزمآوریها و پاکباختگیهای رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی بودند، بیش از پیش به اثبات رسید و همه سرمایهگذاریهای ارتجاعی و استعماری در این زمینه بالکل بر باد رفت.
بدینسان میزی که دشمن ضدبشری چیده و بسا طمعها را نیز برانگیخته بود، فروپاشید. راه بر راهحلهای ارتجاعیـ استعماری بسته شد. آتشفشان آن خونهای پاک و والا چشمانداز آینده خلق و انقلاب و تنها جانشین مشروع و مردمی را بیشاز همیشه تضمین و روشن نمود و هر کارت و مهره محلل ارتجاع و استعمار را سوزاند. استحالهگران ضدانقلابی را که برای میوهچینیهای خیانتکارانه مجدد از تلاش عظیم مقاومت ایران برای «صلح» خیز برداشته بودند، همچنان حسرتبهدل برجا گذاشت و سمتوسوی تحولات آینده را در هرصورت بهنام انقلاب نوین ایران و ارتش آزادیبخش ملی ایران مهر کرد. بیچاره دشمن ضدبشری که با بلاهت تمام گمان میکند با تبلیغات شبانهروزی یکماه گذشته علیه مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی و با کینهکشیهای سبعانه از مردم بیگناه شهرهای مختلف و با موج گسترده دستگیریها و اعدامها خواهد توانست از سرنوشت محتوم خود بگریزد... .
حال اگر بپذیریم که مقاومت انقلابی در کیفیترین سرفصل تاریخچه پرفراز و نشیبش پساز 30خرداد (سال60)، نهتنها از بحبوحه خطیرترین آزمایش سیاسی و نظامی دوران سرفراز بیرون آمده بلکه بر محاسبات و راهحلهای ارتجاعی و استعماری ـکه قبلاز هرچیز بهزیر علامت سؤال کشیدن اصالت تنها جانشین مشروع و مردمی را مدنظر داشتـ پیشی گرفته و پایگاه اجتماعی و توان نظامی خیرهکننده خود را نیز چنانکه باید در معرض قضاوت همگان قرار داده است؛ دیگر بهوضوح میتوان نتیجه گرفت:
الف ـ درهم شکسته شدن سیاستهای جنگطلبانه رژیم «ولایت فقیه» خمینی و قبول آتشبس و مذاکرات مستقیم صلح توسط او، که یکی از مهمترین عوامل آن همانا مقاومت انقلابی و ارتش آزادیبخش ملی است، حقاً جای تهنیت و تبریک دارد.
همچنانکه مسئول شورای ملی مقاومت و فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران ضمن یکماه گذشته بهکرّات خاطرنشان نموده است، از «زهر» خوردن خمینی و درهمشکستن شاخهای جنگطلبی این جانور وحشی بهغایت بایستی استقبال نمود. به همین دلیل ارتش آزادیبخش ملی با تأکید بیشتر بر اصول و شعارهای اعلامشدهاش یعنی صلح و آزادی به منتها درجه از برقراری صلح پایدار استقبال میکند و آن را قویاً بهسود خلق و مجاهدین خلق ایران و ارتش آزادیبخش ملی و کماکان بهمثابه طنابدار دشمن ضدبشری میداند.
برای استقرار صلح عادلانه هربهایی را باید پرداخت، چرا که بهگور سپردن دشمن زهرخورده را تسریع میکند. بیتردید برندگان حقیقی صلح پایدار همانا مقاومت مردمی و ارتش آزادیبخش ملی میباشند.
ب ـ حقانیت و اصالت شعار صلح و سیاست صلح مقاومت ایران و مجموعه اقدامات سیاسی و نظامی و تلاشهای راهگشایانه معطوف به آن، که دشمن ضدبشری را ناگزیر به همانجایی کشیده که ضمن 7سال گذشته بهشدت از آن پرهیز داشت، اکنون درجریان عمل بیشاز پیش بهاثبات رسیده است.
ج ـ اما هیچ صلح پایداری تا رژیم خمینی هست، بازهم متصور نیست و صلح پایدار پساز اینهمه جنگ و کشتار تنها با سرنگونی این رژیم و استقرار آزادی و حاکمیت مردمی تحقق مییابد. مخصوصاً که رژیم خمینی باید پاسخگوی تلفات و خسارات نجومی و همه ویرانیها و تباهیهای ناشی از جنگ باشد و قطعاً از اینمیان جان سالم بهدر نخواهد برد.
در همین رابطه یکی از سخنگویان خمینی (آخوند جنتی) در جمعهبازار 28مرداد در قم تصریح کرد: «مشکلات بعد از صلح خیلی مهمتر هستند و باید به آنها بیشتر توجه کرد که اگر خدای نکرده کوچکترین تعللی کنیم قطعاً شکست خواهیم خورد که از شکست دربرابر دشمن بهمراتب وحشتناکتر است». متعاقباً برخی دیگر از تحلیلگران رژیم خمینی نیز یکچنین هشدارهایی داده و بهصراحت نوشتند که در صورت برقراری صلح «اغراقآمیز نیست اگر بگوییم خطر و حادثهیی که در جبهه جدید انقلاب [یعنی کل رژیم] را تهدید مینماید به مراتب از جبهه نبرد نظامی عمیقتر و دامنهدارتر است» (جمهوری اسلامی، 6شهریور67).
تحلیلگران رژیم همچنین آشکارا صلح را معادل «تشکیک» در پایههای رژیم خمینی و بهمثابه فرو ریختن بنیادهای اساسی رژیم ولایتفقیه محسوب نموده و مینویسند:
«تصور و القای این معنا که پساز پایان جنگ ما باید سر خویش گیریم و به راه خویش رویم و نه کسی را با ما کاری است و نه ما را با کسی کاری، ضمن آنکه هماوایی و همسویی با تاکتیک جدید استکبار درمقابله با انقلاب اسلامی بهشمار میآید، نوعی تشکیک در اصالت انقلاب… محسوب خواهد شد» (همانجا).
در نتیجه تاآنجاکه به رژیم خمینی مربوط میشود، چون ماهیتش یکشبه عوض نشده و فعلاً بهدلیل استیصال مطلق آتشبس را پذیرفته است، هنوز هم وضعیت «نهجنگـ نهصلح» را ترجیح میدهد.
د ـ شعار استراتژیکی صلح چیزی نیست که رژیم خمینی بتواند آن را بدون نفی بخشی از تمامیتش محقق سازد و این نیز لاجرم به نفی تمامیت این رژیم راه میبرد.
بنابراین، حتی در صورت امضای قرارداد صلح تمامعیار توسط رژیم خمینی ـ که بههیچوجه کار سهل و سادهیی نیستـ بازهم سقوط این رژیم و جایگزینی تنها جانشین مشروع و مردمی قطعی است. تضمین این امر نیز همانا ارتش آزادیبخش ملی بهمثابه تنها ابزار سرنگونی انقلابی این رژیم است که در هر شرایطی با اشکال و تاکتیکهای متناسب راه خود را بهپیش بازمیگشاید. پس کلیه افراد و دستجاتی که گمان میکنند درصورت صلح، رژیم خمینی امکان بقا دارد، سخت بهبیراهه میروند و اساساً همان کسانی هستند که تا چندی پیش آشکارا مدعی تثبیت رژیم خمینی بودند و با این نقطهنظر بهاثبات رسیده مقاومت عادلانه مردم ایران که رژیم خمینی را پیوسته فاقد هر گونه ثبات استراتژیکی اعلام مینمود بهجد مخالفت میورزیدند.
درباره ارتش آزادیبخش نیز همچنانکه از تاریخچه و مراحل شکلگرفتن و بلوغ آن از زمان روی کارآمدن ارتجاع خمینی تا امروز پیداست، باید توجه کرد که این ارتش مردمی از بطن مبارزات پیگیر انقلابی ربع قرن اخیر میهنمان دربرابر دودیکتاتوری ضدخلقی شکفته و ریشه در هستی و مقاومت یکخلق و یکتاریخ دارد و هرگز نمیتوان آن را زاییده جغرافیا و شرایط گذرا و بهخصوصی (ازقبیل جنگ ایران و عراق) تلقی نمود. همان خلق قهرمانی که برای صلح و آزادی و برای حاکمیت مردمی و استقلال ملی خون بیشاز 70هزار تن از رشیدترین و آگاهترین و منزهترین فرزندان خود را نثار نموده و رنج و شکنج مستمر بیش از 140هزار تن از آنها را نیز پذیرا شده است.
سازمان مجاهدین خلق ایران و ارتش آزادیبخش ملی بدون پشتگرمی به حمایت این خلق قهرمان و محبوب کجا میتوانستند به نقطه امروز برسند؟ آیا جز این است که بدون یکچنین پشتوانه و ریشههای استوار تاریخی تا کنون هرحزب و سازمانی یکصدبار در کوران مستمر توطئهها متلاشی و نابود شده بود؟
هـ ـ اکنون که طلسم جنگطلبی رژیم خمینی به یمن تنفر عمومی مردم ایران از جنگ و از این رژیم و به یمن مقاومت عادلانه و قهرمانانهیی که در همین راستا از هیچ تلاش و جانفشانی چه در صحنه سیاسی و چه در صحنه نظامی دریغ نکرد، درهم شکسته شده است؛ از این پس جریان سرنگونی و روند فروپاشی رژیم خمینی در تمامیتش و در هر شقی ـاعم از اینکه بهجانب صلح برود یا مجدداً جنگ را از سر بگیردـ سریعتر میشود. بهخصوص که پساز عملیات بزرگ فروغ جاویدان، با فدیههای بیکرانش و با ضربه استراتژیک عظیمی که به سرتاپای دشمن ضدبشری وارد کرد، هیچ راهحل میانهبازانه ارتجاعی و استعماری، بین خلق و ضدخلق متصور نیست، و تنها راهحل همانا شورای ملی مقاومت ایران است.
آری؛ خلق قهرمان ایران، انقلاب نوین ایران و ارتش آزادیبخش ملی پیروز میشوند. «فروغ جاویدان» که تضمینکننده این پیروزی در خطیرترین سرفصل تاریخ مقاومت ایران بود، خاموش نخواهد شد».
بهدلایل متعدد سیاسی و استراتژیک، قرار بر این بود پیشروی نیروهای ارتش آزادیبخش بهمنظور هدف قرار دادن قلب دشمن در تهران و سرنگون کردن دژخیم جماران بدون وقفه تا هر کجا که میسر باشد، ادامه یابد.
ارتش آزادیبخش شهر کرند را در حوالی ساعت 7بعدازظهر دوشنبه سوممرداد67 و شهر اسلامآباد را در ساعت10 همان شب فتح کرد.
سلسله نبردهای نیروهای آزادیبخش در منطقه چهارزبر در ورودی کرمانشاه تا نخستین ساعتهای بامداد پنجشنبه 6مرداد بدون کمترین وقفه بهمدت 48ساعت ادامه یافت و بزرگترین و افتخار آمیزترین حماسه مقاومت انقلابی و مردمی را در برابر پلیدترین دشمن دجال و ضدبشری تاریخ میهن رقم زد.
مجموع نیروهای خمینی که در عملیات بزرگ فروغ جاویدان دستاندرکار مقابله با ارتش آزادیبخش ملی ایران بودند، حدود 200هزار نفر بود.
مجموعه تلفات دشمن ـاعم از کشته و زخمیـ از ابتدا تا انتهای عملیات به 55هزار تن بالغ شد.
ابعاد و دستاوردها و آثار عملیات بزرگ فروغ جاویدان از معادلات و محاسبات نظامی صرف، کیفاً فراتر میرود و به همین دلیل در تمامیت استراتژیکی و سیاسی خود بهمثابه ناقوس مرگ و سقوط محتوم رژیم خمینی و تضمین پیروزی جانشین دموکراتیکـ انقلابی توصیف گردیده است.
عملیات فروغ جاویدان به اثبات رساند این مقاومت در هر صورت و دربرابر هر تحول مفروض، همراه با خلق قهرمان ایران، نخستین و تنها برنده در صحنه سیاسی ایران و دربرابر دشمن ضدبشری است.
در طی روزهایی که عملیات فروغ جاویدان در عمق خاک میهن جریان داشت، ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش ملی ایران با صدور اطلاعیههای عملیاتی که از طریق برنامه شبانهروزی رادیو صدای مجاهد پخش میشد و در اختیار رسانههای خبری نیز قرار میگرفت، رئوس تحولات صحنه نبرد را به آگاهی هممیهنان و نیز افکار عمومی بینالمللی میرساند. اما گزارش نهایی ارتش آزادیبخش درباره این عملیات بزرگ در تاریخ 8شهریور67 انتشار یافت.
این گزارش که از گرانبهاترین اسناد تاریخ مبارزات ملت ایران است، مهمترین نکات مربوط بهعملیات بزرگ فروغ جاویدان را شامل میشود و حاصل «تدقیق مورد بهمورد در کلیه گزارشهای رزمندگان از صحنههای نبرد» و حاصل «نشستهای جداگانه جمعبندی در سطح تیپهای رزمنده ارتش آزادیبخش طی یکماه» میباشد. براساس این گزارش، در سلسله عملیات تاریخی فروغ جاویدان، در مجموع 10لشکر ارتش آزادی شامل 35تیپ رزمی و پشتیبانی (مرکب از تیپهای پیادهـ مکانیزه و زرهی و گردانهای آتشبار و مهندسی و واحدهای پدافند هوایی) در 5محور شرکت داشتند و آتش و پیشروی نیروهای ارتش آزادیبخش در ساعت ۳.۵بعدازظهر روز دوشنبه سوم مرداد1367 مطابق با عید قربان ـدقیقاً یکهفته پساز تسلیم رژیم جنگطلب و سرکوبگر خمینی به قطعنامه598 شورای امنیت ملل متحدـ آغاز شد.
در مقدمه گزارش آمده است:
«ارتش آزادیبخش ملی ایران که خود از مهمترین عوامل درهم شکستن طلسم جنگافروزی و ماشین جنگ ضدمیهنی خمینی و علت اصلی ناگزیر ساختن رژیم به تسلیم و خوردن ”زهر کشنده صلح“ بوده است، برحسب وظیفه مبرم انقلابی و میهنی و بر اساس افتخارآمیزترین سنن انقلابهای بزرگ در چنین شرایطی، به تعرض کامل اقدام نمود و به بزرگترین تهاجم نظامی خود؛ عملیات فروغ جاویدان، مبادرت ورزید. بدینوسیله ارتش آزادی در پی دریافت فرمان ”آمادهباش و تعرض کامل“ توسط مسئول شورای ملی مقاومت و فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران، برادر مجاهد مسعود رجوی، که دوشنبهشب 27تیرماه صادر شده بود، موفق شد با منتهای تهور و جسارت و با پیشدستی انقلابی و بهدست گرفتن ابتکارعمل در بغرنجترین و خطیرترین سرفصل تاریخ مقاومت، آینده پیروزمند انقلاب نوین مردم ایران و همچنین سرنوشت مقاومت مردمی و تنها جانشین انقلابیـ دموکراتیک را با خطرپذیری و رزم و فدای بیکران، دربرابر همه تحولات محتمل تضمین نموده و آن را در قبال انواع توطئهها و ترفندهای ارتجاعی و استعماری مصون سازد».
در آغاز گزارش همچنین آمده است «بهدلایل متعدد سیاسی و استراتژیک، قرار بر این بود که در شرایط تعیینکننده و سرنوشتساز موجود، پیشروی نیروهای ارتش آزادیبخش بهمنظور هدف قرار دادن قلب دشمن در تهران و سرنگون کردن دژخیم جماران بدون وقفه تا هرکجا که میسر باشد، ادامه یابد».
گزارش سپس به سلسله نبردهای این عملیات و درگیریها و نتایج آن میپردازد که در صفحات بعد از نظرتان میگذرد.
گزارش ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش همچنین در فصل پایانی خود (فصل 14) به بررسی ”اوضاع و احوال و چشماندازهای سیاسی“ پرداخته است. مطالعه این فصل، اکنون پس از گذشت 25سال از نگارش آن، صحت این تحلیل را برای هر خوانندهیی آشکار میکند. بهخصوص که در کمتر از یکسال بعد از انتشار این گزارش، خمینی زهر خورده، دق کرد و در ننگ و ذلت مرد و بهدنبال آن دو واقعه تاریخی یعنی بحران و جنگ کویت، و اشغال عراق توسط آمریکا مختصات سیاسی منطقه را بهکلی دگرگون کرد. مقاومت ایران مانند بسیاری نیروها و کشورها با آزمایشی بیسابقه و بس خطیر روبهرو شد، که یکقلم آن، مواجه شدن با سهمگینترین بمبارانهای تاریخ و روبهرو شدن با انواع و اقسام توطئههای ارتجـاعی و استعماری برای نابودی این مقاومت بود، رژیم بحرانزی و بحرانزای خمینی بهغایت از این بحرانها سود برد و با انواع فرصتطلبیها و طرحهای جنایتکارانه و به بهای ریختن بخش اعظمی از سرمایه و امکانات کشور به سیاست مداخله جویانهاش در عراق و توطئهچینی سیاسی و نظامی علیه مجاهدین و رزمندگان آزادی در اشرف، برای خود فرجه بقا خرید.
در زمان نگارش گزارش هیچکدام از این رخدادها بههیچرو قابل پیشبینی نبود، اما سیر تحولات بیانگر صحت و استحکام مبانی و نکات اصلی تحلیل سیاسی و استراتژیکی گزارش ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش ملی ـ بهمثابه یکی از اسناد زرین مبارزات رهائیبخش ملت ایران ـ میباشد آنجا که تأکید میکند:
«ارتش آزادیبخش نیز همچنانکه از تاریخچه و مراحل شکلگرفتن و بلوغ آن از زمان روی کارآمدن ارتجاع خمینی تا امروز پیداست، ارتش است مردمی که از بطن مبارزات پیگیر انقلابی ربع قرن اخیر میهنمان دربرابر دو دیکتاتوری ضدخلقی شکفته و ریشه در هستی و مقاومت یک خلق و یک تاریخ دارد و هرگز نمیتوان آن را زاییده جغرافیا و شرایط گذرا و بهخصوصی (ازقبیل جنگ ایران و عراق) تلقی نمود. همان خلق قهرمانی که برای صلح و آزادی و برای حاکمیت مردمی و استقلال ملی خون بیش از 70هزار تن از رشیدترین و آگاهترین و منزهترین فرزندان خود را نثار نموده و رنج و شکنج مستمر بیش از 140هزار تن از آنها را نیز پذیرا شده است.
سازمان مجاهدین خلق ایران و ارتش آزادیبخش ملی بدون پشتگرمی به حمایت این خلق قهرمان و محبوب کجا میتوانستند به نقطه امروز برسند؟ آیا جز این است که بدون یکچنین پشتوانه و ریشههای استوار تاریخی تا کنون هر حزب و سازمانی یکصدبار در کوران مستمر توطئهها متلاشی و نابود شده بود؟»
در ادامه بخشهای از گزارش نهایی ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش ملی ایران درباره عملیات بزرگ فروغ جاویدان را میخوانید:
فصل اول - فتح گلداوود و پاتاق
نیروهای ارتش آزادیبخش پساز عبور از مناطق مرزی استان کرمانشاه در تنگه «گلداوود» با قوای تحتامر خمینی که با تانک و توپ و کاتیوشا و انواع خمپارهها و تیربارها مجهز بودند، درگیر شدند و در طول مسیر، تمامی آنها را تار و مار و منهدم نموده یا اسیر کردند و تسلیحات و خودروهای آنها را هم عمدتاً از بین بردند.
پساز تصرف «گلداوود» درگیری در گردنه استراتژیکی پاتاق (بهطول 30کیلومتر) ادامه یافت و نهایتاً پاتاق و تمامی ارتفاعات پیرامون آن و مسیر 30کیلومتری مربوطه فتح شد و بهطور کامل از قوای دشمن پاکسازی گردید.
در جریان فتح پاتاق:
ـ یک پادگان ژاندارمری تحتامر خمینی
ـ یک مرکز رله مخابراتی دشمن
ـ یک تلمبهخانه نفت
ـ و چندین انبار و زاغه مهمات
تسخیر و به کلی منهدم گردید.
علاوه بر درگیریهای پراکنده و جزئی، از گلداوود تا شهر کرند در مجموع 5رشته درگیری عمده بین نیروهای ارتش آزادیبخش و ستونهای پاسداران و بسیجیان و افراد ژاندارمری و ارتش تحتامر خمینی بهوقوع پیوست. تلفات دشمن در این درگیریها بیشاز 2500تن بود. دشمن در این درگیریها دستکم یکصد خودرو نظامی و خودروهای زرهی از قبیل تانک و زرهپوش و نیز توپ 155میلیمتری خودکششی و کاتیوشای بزرگ و مینیکاتیوشا و جیپهای حامل تفنگ 106میلیمتری و اس.پی.جی.9 و جیپهای فرماندهی و انواع نفربر از دست داد (نقشه شمارهیک).
فصل دوم - فتح شهر کرند
ارتش آزادیبخش شهر کرند را در اوج استقبال هموطنانمان در حوالی ساعت 7بعدازظهر دوشنبه سوم مرداد از سلطه رژیم پلید خمینی آزاد نمود.
در مسیر پیشروی بهجانب کرند، بسیاری از سربازان و پرسنل نظامی با کلیه سلاحها و تجهیزاتشان به برادران خود در ارتش آزادیبخش ملی پیوستند. عدهیی هم که بیطرفی اتخاذ نموده و از هر گونه برخوردی با صفوف پولادین ارتش آزادیبخش احتراز کرده بودند، امنیت و سلامتشان توسط ارتش آزادیبخش تضمین گردید تا به هرکجا که میخواهند بروند.
ازطرف دیگر وقتی که فرماندهان مزدور سپاه پاسداران خمینی عقبنشینی نیروهای ارتشی در برابر ارتش آزادیبخش و موج پیوستگی سربازان و پرسنل نظامی به این ارتش مردمی را بهعینه مشاهده کردند، در میدان مرکزی کرند با نیروهای ارتشی درگیر شده و بر روی آنها آتش گشودند. اما طولی نکشید که با دخالت یکانهای ارتش آزادیبخش، پاسداران مزبور از جمله مزدوران تیپ127 موسوم به مقداد (از سپاه چهارم کرمانشاه) از پای درآمده و برخی هم متواری شدند. اشاره موسوی اردبیلی در نمایش جمعه 14مرداد به «فرمانده تیپی که وقتی میبیند واحد زیردستش میخواهند برگردند… جلو جیپ و جلو تانک دراز میکشد که اگر بخواهید برگردید باید از روی نعش من بروید…» مبیّن برخی از همین حقایق است که در جریان عملیات فروغ جاویدان بهکرّات تکرار گردید.
خاطرنشان میکنیم که تیراندازی و جنایات پاسداران خمینی فقط علیه سربازان و پرسنل نظامی که قصد عقبنشینی یا پیوستن به ارتش آزادیبخش را داشتند، نبود. بلکه مردم معمولی را هم که در راه سفر بودند دربر میگرفت. ازجمله در مسیر کرندـ اسلامآباد یکخانواده از اهالی کرند را که با یک اتومبیل شخصی از کرند عازم اسلامآباد بودند بهقتل رسانده بودند. توضیح اینکه یک گروه از رزمندگان جلودار ارتش آزادیبخش بین راه به ماشینی برخورد کرده بودند که با موتور و راهنمای روشن در کنار جاده ایستاده ولی حرکت نمیکند. آنگاه وقتی برای اطلاع از وضعیت بهسراغ ماشین رفتند، یک پدر و مادر و 3کودک خردسال را که تماماً بهقتل رسیده بودند مشاهده کردند و پدربزرگی که زنده اما از حال رفته بود. پدربزرگ را از اتومبیل بیرون آورده و بهحال آوردند و معلوم شد که پاسداران به این ماشین ایست داده و به سرنشینان آن گفتهاند باید به کرند برگردید و کسی حق عقبنشینی ندارد. اما وقتی آن خانواده به حرف آنها توجه نکرده و گفتهاند که در حال عزیمت به اسلامآباد بوده و قصد بازگشت هم ندارند، پاسداران جنایتکار برروی همگی آنها آتش گشوده و رفتهاند…
درجریان فتح کرند مراکز زیرین پاکسازی و منهدم گردید:
ـ سپاه پاسداران ضدخلقی
ـ پایگاه ژاندارمری تحتامر خمینی
ـ اداره اطلاعات (ساواک خمینی)
ـ واحد بسیج
ـ بنیاد موسوم به شهید (که بهگفته مردم شهر مرکز فساد اخلاق آخوندی بود).
ـ کمیته ضدخلقی
ـ سازمان تبلیغات سپاه پاسداران
ـ مرکز جاسوسی موسوم به امور تربیتی در آموزش و پرورش
ـ واحد موسوم به جهاد سازندگی
ـ ستاد پشتیبانی جنگ
ـ تعاون سپاه ضدخلقی
ـ کمیته تبلیغات خمینی
ـ یک مقر پشتیبانی سپاه ضدخلقی
ـ مرکز فوقالعاده مجهز پارازیت رادیویی و دکل مخابرات و ارتباطات رژیم واقع در ارتفاعات شمال کرند که با اتاقهای زرهدار و دستگاههای تماماتوماتیک مجهز شده بود و چندین سال بود بهعنوان یکی از مراکز پخش پارازیت بر روی «صدای مجاهد» از آن استفاده میشد (نقشه شماره2).
علاوه بر اینها انبارها و زاغههای تسلیحات و مهمات دشمن نیز در نقاط مختلف شهر کرند با همکاری مردم تخلیه و منهدم شد. بخشی از این سلاحها و مهمات و تجهیزات ازجمله انواع بیسیمها و دوربینها توسط رزمندگان ارتش آزادیبخش مورد استفاده قرار گرفت و بخش دیگر شامل انواع تفنگها و مسلسلها، توسط شورای شهر بین مردم تقسیم گردید.
پس از پاکسازی کامل کرند، فرماندهی ارتش آزادیبخش مستقر در این شهر بلافاصله به تشکیل شورای شهر اقدام نمود. در این هنگام بسیاری از مردم و جوانان مجاهد و مبارز این خطه با اصرار، درخواست مسلحشدن میکردند. تعدادی از آنها شب اول را در پشت مقر فرماندهی ارتش آزادیبخش سپری کردند تا بتوانند سلاح بگیرند. صبح سهشنبه مسئولیت تسلیح مردم به عهده شورای جدیدالتأسیس شهر گذاشته شد تا افراد ذیصلاح را مسلح نماید.
استقبال مردم کرند از ارتش آزادیبخش و حمایت و همکاری تمامعیار آنها بهراستی بسیار فراتر از انتظار بود. از صبح سهشنبه گروههای مختلف مردم شهر و روستا و همچنین معتمدین و ریشسفیدان عشایر و روستاهای مختلف به مقر فرماندهی نیروهای آزادیبخش میآمدند و اعلام حمایت میکردند. بسیاری از این مردم و جوانان شریف و آزاده پابهپای رزمندگان ارتش آزادیبخش بیدار میماندند و کار میکردند. رأساً کار نگهبانی و حفاظت از شهر را عهدهدار شده و مستمراً تهدیدات محتمل نظامی را گزارش و یادآوری میکردند. همهگونه اطلاعات ضروری در اسرع وقت به مقر فرماندهی ارتش آزادیبخش میرسید. مراکز و مخفیگاهها و انبارها و زاغههای دشمن یکی پس از دیگری توسط خود اهالی برملا میشد. در بسیاری نقاط به پیشنهاد خود آنها برای بهدامانداختن قوای دشمن و خنثیکردن حمله احتمالی آنها کمین گذاشته شد. گروهی از جوانان پرشور، مبارز و مجاهد به ارتش آزادیبخش پیوستند و در عملیات نظامی برای تسخیر مواضع مسلط بر شهر و تار و مار نمودن مزدوران مستقر در پادگان موسوم به «امام» فعالانه شرکت کردند. خبر آمدن نیروهای دشمن از شمال کرند و قصد آنها برای حمله به شهر را (که عصر چهارشنبه 5مرداد واقع شد) چوپان زحمتکشی که از راه دور برای دادن همین خبر به شهر آمده بود به مقر فرماندهی ارتش آزادیبخش اطلاع داد. اطلاعات این چوپان آزاده متعاقباً با اعزام واحدهای گشت و اطلاعات مردمی دیگر تأیید و تکمیل گردید و معلوم شد نیروهای سپاه و کمیته رژیم همراه با جاشهای مزدور محلی برآنند تا در چند تیپ عصر چهارشنبه از شمال کرند حمله کنند و بعداز تصرف ارتفاعات شمالی به خود شهر یورش ببرند. اما قبل از اینکه تهاجم آنها عملی گردد، نیروهای ارتش آزادیبخش در دو مرحله آنها را منکوب و بهعقب راندند و به پاکسازی ارتفاعات شمالی مبادرت نمودند. در این نبردها دستکم 650تن از مزدوران بههلاکت رسیدند.
نخستین مراسم خاکسپاری شهدای ارتش آزادیبخش در کرند روز سهشنبه 4مردادماه با شرکت گسترده اهالی شریف کرند صورت گرفت و در روزهای بعد نیز ادامه یافت. در پایان مراسم پساز ادای احترامات نظامی، مردم کرند آیینهای خاص محلی را بر روی مزار شهیدان اجرا مینمودند، ازجمله روی قبور شهدا به نشانه اینکه راه شهدا روشن شده و روشن باقی خواهد ماند، آتش میافروختند.
واکنشهای پرمهر و محبت مردم قهرمان کرند بهراستی تکاندهنده و فوقالعاده انگیزاننده بود. از فشنگگذاری خشابها و نوارهای تیربار تا پانسمان مجروحان و تهیه آذوقه و تأمین سوخت برای خودروها گرفته تا رسیدگیهای مستمر و پرس و جوی مداوم درباره نیازها و کمبودهای رزمندگان ارتش آزادیبخش و ابراز گرمترین عواطف نسبت به رهبری مقاومت. بسیاری از مردم امکانات محدود خانواده خودشان از قبیل گوشت و یخ و میوه را هدیه میکردند و چنانکه از گرفتن آنها امتناع میشد، بهشدت رنجیدهخاطر میشدند و میگفتند «نکند نان و نمک ما را قابل نمیدانید؟»
پیرمرد آزادهیی پسر و دخترش را آورده بود و میگفت اینها را آوردهام تا هر کاری داشتید انجام بدهند و خودم هم حاضرم هر چه از من برمیآید بکنم.
مردمی که از روستاهای اطراف میآمدند نیز رزمندگان رهایی را در آغوش میکشیدند و اشک شوق میریختند و همچون اعضای خانواده واحدی که سالها از یکدیگر دور بودهاند شروع به درد دل میکردند. «اهل حق» نیز از ستمهای مضاعفی که خمینی بر آنها روا داشته شکوهها داشتند… مرد کهنسالی میگفت: «کجا بودید؟ خمینی پسرهای ما را کشت و دخترانمان را هم برد».
نمونه بسیار تکاندهنده دیگر مربوط به آزادمرد سالخورده کرندی بود که بهتنهایی یکی از سرکردگان پاسداران سنندج را با اسلحه سرد از پا درآورد. مزدور مزبور در یکی از گذرگاههای شهر که حفاظت آن برعهده خواهران مجاهد ما بود، فرصتی یافته و قصد غافلگیر کردن و تیراندازی به یک خواهر رزمنده داشت. اما آزادمرد کرندی که با فاصلهیی بهطور تصادفی ناظر این صحنه بود، امان نداده و به مزدور مزبور حملهور شده و او را زخمی کرد و از پا درآورد.
در این اثنا شورای شهر و عموم مردم قویاً در تلاش بودند تا وضع شهر را بهحالت عادی بازگردانند. نانواییها را باز کنند و الزامات زندگی مردم را فراهم نمایند. آرد بین نانواییها تقسیم شد و تدارکات مورد نیاز مردم بهمیزانی که در انبارهای رژیم موجود بود در اختیارشان قرار گرفت.
اما دشمن زبون که از هیچ راهی نتوانسته بود به کرند قهرمان دست یابد، 3روز متوالی با بمباران پیوسته نیروی هوایی و حملههای هلیکوپترهای توپدار و رگبار کاتیوشا به انتقام کشیدن از مردم کرند پرداخت. تمامی شهر و همه معابر ورودی و خروجی را از هوا و زمین زیر آتش سنگین میگرفت و خانههای مردم بیگناه را ویران میکرد. ولی تا آخرین ساعتهای پنجشنبهشب 6مرداد که ارتش آزادیبخش رأساً به تخلیه شهر اقدام نمود، دشمن ضدبشر بهرغم همه جنایات و تشبثات چندروزهاش علیه ساکنان غیرنظامی، کمترین توفیقی درقبال رزمندگان ارتش آزادی و مردم قهرمانی که بهدفاع از شهرشان برخاسته بودند، حاصل نکرد و گلههای پاسدارانی که از هر سو قصد دستاندازی به شهر را داشتند بهکلی تار و مار شدند، بهنحوی که ساعتها پساز تخلیه شهر لشکرهای تازهنفس پاسداران که خمینی جدیداً به این منطقه اعزام کرده بود، جرأت ورود به شهر را نداشتند و رادیو رژیم خمینی بعدازظهر جمعه 7مرداد اعلام میکرد که پاسداران هنوز بهسمت شهر کرند در حال حرکت هستند. علاوه بر روزهای سهشنبه و چهارشنبه و پنجشنبه حتی در سراسر روز جمعه نیز فرماندهی کل نیروهای دشمن (ستاد اجرایی خاتم که در کرمانشاه مستقر بود) مستمراً دستور بمباران کرند و اسلامآباد را بر روی شبکههای بیسیمی خاص خود صادر مینمود.
شگفت اینکه حتی به هنگام تخلیه شهر هنوز موج اعلام حمایت و پیوستگی به ارتش آزادیبخش کماکان ادامه داشت و شماری از مردم قهرمان کرند نیز ترک یار و دیار نموده و با رزمندگان ارتش آزادیبخش به قرارگاههای این ارتش آمدند. شماری از دلیرمردان کرند نیز دوشادوش برادران و خواهران مجاهدشان در صحنههای بعدی نبرد با دشمن خدا و خلق (در اسلامآباد و مسیر کرمانشاه) بهشهادت رسیدند.
علاوه بر حماسههای شگفتانگیز قهرمانان ارتش آزادیبخش در سلسله نبردهای کرند، باید از دلاوریها و رزم بسیار شجاعانه و قهرمانانه رزمندگانی یاد کنیم که یکروز پس از فتح کرند به صحنه نبرد اعزام شدند. آنها عمدتاً رزمندگان جدیدالورود و اسیران پیشین ارتش آزادیبخش ـاز جمله سربازان اسیر شده در فتح مهرانـ بودند که بهتازگی به ارتش آزادی پیوسته و دوشبهدوش دیگر برادران و خواهران مجاهد خود به صحنه نبرد شتافته بودند. این قهرمانان بهطرزی حیرتانگیز 48ساعت مداوم بدون کمترین استراحت با تمام قوا جنگیدند و درسهای فراموشنکردنی به پاسداران خمینی دادند.
راستی اگر خمینی به جنایات نیروی هوایی و هوانیروز تحت امرش بر ضداهالی بیدفاع و ساکنان غیرنظامی متکی نبود، دیگر چه میتوانست بکند؟ پس عجب نیست که برای نخستینبار اینچنین برای جنایتکاران پیاپی لوح تقدیر میفرستد و به خط خود به آنها بهخاطر بمباران و گلولهباران مردم بیگناه احسنت و بارکالله میگوید (رادیو رژیم در روزهای 14 و17مرداد گزاشهایی درباره ارسال «لوح دستخط» خمینی برای «هوانیروز کرمانشاه» و «پایگاه هوایی نوژه همدان» و تقدیر شخص او از فرماندهان و خلبانان جنایتکاری که «در عملیات مرصاد و بمباران مناطق استراتژیکی نقش بهسزایی داشتهاند»، پخش کرد).
در پایان این مبحث خاطره سهزن شریف از اهالی کرند را گرامی میداریم که برای ابراز احساسات و اعلام حمایت از یکدسته از قهرمانان ارتش آزادیبخش که در خروجی شهر در حال عبور بودند، بهروی پشتبام خانهیی آمده بودند، اما به ناگهان هدف یک گلوله کاتیوشای دشمن پلید واقع شده و درجا با همه اهل خانه بهشهادت رسیدند.
همچنین صبح پنجشنبه 6مرداد هواپیماهای دشمن چندین کامیون ارتش آزادیبخش را که حامل پیکرهای یکصدوشش تن از رزمندگان شهید بود، در مسیر اسلامآبادـ کرند بهشدت بمباران کردند. در اثر این بمباران وحشیانه و لئیمانه پیکرهای بسیاری از شهدا که از جبهههای مختلف نبرد از تنگه چهارزبر تا اسلامآباد گردآوری شده و در حال انتقال به پشت جبهه بود از بین رفت. باشد تا انتقام این اخگرهای جاویدان از آمران و عاملان این جنایات در نیروی هوایی و هوانیروز تحتامر خمینی به سختی بازگرفته شود.
فصل سوم - نبردهای کرند تا اسلامآباد
حوالی ساعت 8بعدازظهر (دوشنبه شب سوممردادماه) بههنگام پیشروی نیروهای ارتش آزادیبخش بهجانب اسلامآباد، 5ستون بزرگ دشمن در جاده کرندـ اسلامآباد و مناطق اطراف آن مرکب از نیروهای سپاه و ارتش تحتامر خمینی بهمقابله با ارتش آزادیبخش پرداختند. علاوه بر این 5ستون بزرگ، گردانهای متعدد دیگری از سوی سپاه پاسداران خمینی گسیل شده و در نقاط مختلف مسیر کرندـ اسلامآباد موضع گرفته بودند.
در این هنگام ساعتها بود که دشمن از تعرض بزرگ ارتش آزادی و ابعاد آن مطلع شده و با بسیج همه نیروهایی که در این مناطق دراختیار داشت بر آن بود حال که کرند را از دست داده، هرطور شده راه پیشروی ارتش آزادیبخش را قبل از ورود به اسلامآباد سد کند. از اینرو همچنانکه در روز 7مرداد در اطلاعیه رژیم خمینی اعلام گردید، علاوه بر سپاه پاسداران، لشکر84 خرمآباد، لشکر81 کرمانشاه، لشکر58 موسوم به ذوالفقار و تیپ55 هوابرد شیراز که همگی تحتامر «قرارگاه عملیاتی غرب» هستند با بسیاری از نیروهایشان در مقابله بهمنظور سدکردن راه پیشرفت ارتش آزادیبخش بهسوی اسلامآباد شرکت جستند.
اما درگیری نیروهای ارتش آزادیبخش با ستونها و گردانهای مورد بحث که تماماً مجهز به سلاحهای سنگین و تانک و کاتیوشا و تفنگهای 106میلیمتری بودند، 2ساعت بهدرازا کشید.
بسیج نیروهای خمینی برای مقابله با ارتش آزادیبخش در این منطقه آنچنان با شتابزدگی صورت گرفته بود که، جز هجوم گلهوار، توانایی کار دیگری نداشتند. مهمتر اینکه دراثر تراکم شدید نیرو و کثرت نفرات، در طرفین جاده و برروی مزارع اطراف پهن شده و حفاظی برای خود نمییافتند. در نتیجه تماماً تار و مار شده و نزدیک به 5000تن از آنان از پا درآمدند و بقیه جان بهدر بردند.
در این درگیریها بیشاز 400خودرو دشمن منهدم شد که دهها دستگاه تانک و زرهپوش و خودرو حامل تفنگهای 106میلیمتری و کاتیوشا را شامل میگردید. از ترکیب خودروهای منهدمشده بهوضوح برمیآمد که از هر طرف نیروها را با هر وسیله نقلیه ممکن بهمقابله فرستادهاند.
در همین اثنا رزمندگان ارتش آزادیبخش به ستاد پشتیبانی موسوم به «نجف2» متعلق به سپاه پاسداران ضدخلقی، که در همین مسیر (کرندـ اسلامآباد) قرار داشت، تهاجم نموده و حدود 200تن از مزدوران آنجا را هم ازپا درآوردند و قرارگاه مربوطه را منهدم کردند. سپس مقر «جهاد لرستان» در حوالی اسلامآباد نیز تسخیر و منهدم گردید. در جریان تسخیر «ستاد پشتیبانی نجف2» و مقر «جهاد لرستان» انبوهی از خودروها و تجهیزات و ماشینآلات دشمن ازبین رفت. تهاجم بعدی نیروهای آزادیبخش بهمنظور فتح پادگان موسوم به «اللهاکبر» واقع در مدخل غربی شهر اسلامآباد صورت گرفت. این پادگان واقع در غرب اسلامآباد به طول 3کیلومتر و عرض 2کیلومتر میباشد و از مهمترین قرارگاههای سپاه پاسداران خمینی در غرب کشور محسوب شده و مراکز چندین لشکر و یکان مختلف سپاه و ارتش تحتامر خمینی؛ از قبیل قرارگاه لشکر مهندسی45 ضدجوادالائمه سپاه پاسداران خمینی، مرکز زرهی سپاه در غرب و مرکز برخی واحدهای هوایی و هوانیروز، در آن قرار داشت.
درجریان فتح این پادگان چندین رشته درگیری بهوقوع پیوست. شماری از فرماندهان پاسداران مانند سیدجواد امیری (از فرماندهان سپاه هشتم ضدثامنالائمه) و خالقوردی (فرمانده اعزام نیروی سپاه در پادگان «اللهاکبر» ) و منصور (فرمانده امداد) بههلاکت رسیدند و بقیه تسلیم شدند. برخی از تسلیمشدگان بعداً به برادران خود در صفوف ارتش آزادیبخش پیوستند و سایرین خلعسلاح شده، امان یافتند و پیکار خود رفتند. درجریان درگیریها در داخل پادگان «اللهاکبر» قسمتهای فرماندهی، پرسنلی، ترابری و تعمیرگاه و مهندسی با تمام تجهیزات و خودروهای مربوطه بهانضمام جراثقالهای هیدرولیکی و کانتینرهای یخچالدار و بلدوزر و لودر و خودروهای فرماندهی و نفربرهای نظامی منهدم گردید.
متعاقباً آخرین مانع ورود ارتش آزادی به شهر اسلامآباد، یعنی مرکز دژبانیـ حفاظتی سپاه پاسداران خمینی در مدخل شهر، به سرعت پاکسازی و از میان برداشته شد.
فصل چهارم - فتح شهر اسلامآباد
ساعت10 دوشنبهشب ارتش آزادیبخش وارد شهر قهرمانپرور اسلامآباد (بزرگترین شهر پساز کرمانشاه در این استان) شد و طی یک سلسله عملیات به فتح کامل شهر و پاکسازی آن از سپاهیان و مزدوران خمینی، که در حالت آمادگی کامل بهسر میبردند، توفیق یافت. پس از استقرار قهرمانان جلودار ارتش آزادیبخش در میدان اصلی شهر و همچنین تصرف تپه معروف چیاکاوانه، که در دست بسیج ضدخلقی بود، ابتدا از سوی دو مقر اصلی سپاه و کمیته در اوایل خیابان منشعب از میدان اصلی (خیابان کارخانه قند) بهجانب رزمندگان ارتش آزادیبخش، آتش گشوده شد و روشن گردید مزدوران خمینی قصد مقابله دارند و نمیخواهند آرام بگیرند. آنگاه مراکز زیرین در خاتمه درگیریهای متعدد بهطور کامل پاکسازی شد و بهتصرف رزمآوران ارتش آزادیبخش درآمد.
ـ مقر اصلی سپاه پاسداران خمینی
ـ مقر اصلی کمیته ضدخلقی
ـ مرکز بسیج ضدمردمی
ـ دادگاه ضد انقلاب
ـ پایگاه موسوم به مقاومت
ـ پایگاه ژاندارمری
ـ فرمانداری
ـ شهربانی
ـ کمیته امداد خمینی
ـ مرکز حفاظت سپاه پاسداران
ـ مرکز حفاظت و پدافند هوایی
ـ3 مقر فرعی سپاه پاسداران خمینی
ـ بنیاد موسوم به مستضعفین
ـ زندان شهر
ـ پایگاه هوانیروز سپاه پاسداران خمینی (در جنوب شرقی اسلامآباد)
ـ سهراه ملاوی در شرق اسلامآباد (نقشه شماره3)
درجریان درهم شکستن حاکمیت ارتجاع خمینی بر شهر اسلامآباد و درگیریهای مربوطه که قویاً با همکاری مردم آزاده و شریف شهر انجام شد، حدود 400تن از نخبهمزدوران دشمن که در مقرهای مختلف برروی مردم و رزمندگان رهایی آتش میگشودند، بههلاکت رسیدند و تمامی تجهیزات و تسلیحات و خودروهای آنها از جمله خودروهای حامل مینیکاتیوشا و تفنگهای 106میلیمتری و چند قبضه توپ 155میلیمتری همراه با رادار بزرگ هوانیروز سپاه پاسداران بهکلی منهدم گردید. خودروهای منهدمشده دشمن به 100عدد بالغ میشد و بقیه مصادره گردید.
شایان توجه است که دشمن از چند ساعت پیش بهحالت آمادهباش کامل درآمده بود و بهمنظور قطع رابطه مردم با رشیدترین فرزندان مجاهد و مبارزشان که در صفوف ارتش آزادی بهجانب اسلامآباد در حرکت بودند، ازطریق رادیو و بلندگوهای مساجد لحظه بهلحظه اعلام مینمود قوای عراقی دستاندرکار حمله به شهر هستند و از مردم بهجد میخواست تا هرچه سریعتر شهر را تخلیه کنند. گروههایی از مردم نیز چنین کرده بودند.
اما وقتی که مردم از حضور مجاهدین و ارتش آزادیبخش در شهر مطلع شده و آنها را به رأیالعین دیدند، بسیاری از کسانی که شهر را ترک کرده بودند، از نیمهراه بازگشتند و موج شادی و تبریک و تهنیت سراسر شهر را فرا گرفت و جوانان مجاهد و مبارز گروهگروه به ارتش آزادیبخش میپیوستند و تسلیح میشدند. شهری که قبلاز ورود ارتش آزادیبخش در سکوت رعبآور و سنگین بهسر میبرد، پساز ورود رزمندگان رهایی و وقتی که بلندگوها از اینسو شروع بهکار کرد و مجاهدین و ارتش آزادیبخش را معرفی نمود، در شور و حال شگفتی فرو رفت و غرق در شادی و سبکبالی گردید. برخی از مردم اشک شوق میریختند و رزمندگان ارتش آزادیبخش را در آغوش میکشیدند و میبوسیدند. عدهیی دعا میکردند و بهرغم ممانعت رزمندگان آزادی چرخ خودروها را میبوسیدند و میگفتند تا تهران هم بروید. عدهیی نیز کف میزدند و میرقصیدند و خودروهای ستون نظامی را با اشاره دست متوقف نموده و از احتیاجات رزمندگان باز میپرسیدند و خواستار تصاویر رهبری مقاومت میشدند و شعار میدادند. برخی دیگر از مردم بهدنبال آخوندهای جنایتکار خمینیصفت میگشتند و بهخصوص سراغ امامجمعه پلید شهر را میگرفتند. اما اثری از هیچکدام از آنها نبود. در اینمیان عده دیگری از مردم شهر فرمانده سپاه پاسداران خمینی در اسلامآباد (پاسدار تبهکاری بهنام آزادی) را دستگیر و بلادرنگ بهکیفر رساندند.
آتشفشان اشتیاق و فوران شور و شوق مردمی و حمایتهای بیدریغی که ازسوی عموم مردم قهرمان اسلامآباد در روزهای دوشنبه، سهشنبه، چهارشنبه و پنجشنبه سوم تا ششم مرداد نثار ارتش آزادیبخش ملی ایران گردید، بهراستی در این مختصر نمیگنجد و نیازمند فصل مبسوط دیگری است. فقط اشاره میکنیم که دربرابر یورشهای بلاوقفه لشکرهای متعدد سپاه پاسداران خمینی در این ایام، این تنها حمایت بیدریغ و لایزال مردم اسلامآباد بود که ارتش آزادیبخش را در 9رشته نبرد اساسی که از صبح سهشنبه تا غروب پنجشنبه بهوقوع پیوست، به پیروزی رساند.
در این روزها صدهاتن از جوانان دلیر و پاکباز اسلامآباد بهصفوف ارتش آزادیبخش پیوستند و دهها تن از آنان در میدانهای مختلف نبرد در شمال و جنوب و شرق و غرب اسلامآباد تا آخرین نفس دوشادوش خواهران و برادران مجاهدشان جنگیدند و بهشهادت رسیدند. هنوز اسامی تمامی این قهرمانان برایمان روشن نشده است. اما بهیقین در شمار سربازان و فروغهای گمنام آزادی در تاریخ ایرانزمین جاودانهاند.
عکسالعمل دژخیم پلید جماران دربرابر اسلامآباد قهرمان این بود که علاوه بر گلولهباران و خمپارهاندازی و شلیک کاتیوشا از راه دور، به لئیمانهترین صورت هر نیمساعت یکبار شهر را بمباران میکرد یا هرازگاهی از ارتفاع پایین مردم بیگناه را با هواپیما و هلیکوپتر هدف رگبار مسلسلهای کالیبر50 قرار میداد. بهخصوص حلقآویز کردن بعدی دستهدسته مردم و جوانان بیگناه ـکه تنها برخی عکسهای آن در مطبوعات خمینی منتشر شدهـ بهوضوح مبیّن کینهکشی و زهرچشم گرفتن از مردم بهخاطر فوران حمایتهایشان از ارتش آزادی و رهبری مقاومت مردمی است.
اما آنها که در اسلامآباد یارای حمل سلاح نداشتند با جان و دل از هر طریق دیگر کمک میکردند. منازل خود را دراختیار میگذاشتند و از راه دور برای رزمندگان رهایی در صحنههای دوردست نبرد آب و نان و میوه میبردند. در اینجا نیز از مداوای مجروحان گرفته تا حفاظت از شهر و رساندن اطلاعات و تأمین سوخت و کشف انبارهای مهمات دشمن تماماً توسط مردم صورت میگرفت. در اینمیان بسیاری از شیرزنان اسلامآباد خواستار مسلح شدن بودند و همراه خواهران رزمنده مجاهدشان حفاظت شهر را برعهده گرفتند. گویا که تمام شهر به یک پیکر واحد سیاسیـ نظامی تبدیل شده و بهدفاع از شرف ملی و میهنی خود دربرابر دشمنترین دشمنان خود ـخمینی ضدبشرـ قیام کرده است.
دلیرمرد 30سالهیی که با لباس محلی بهمقر فرماندهی ارتش آزادیبخش آمده بود، میگفت که از روستاهای اطراف پای پیاده 4کیلومتر آمده است تا اسلحه بگیرد و حساب مزدوران خمینی را برسد. مرد 60سالهیی که به اصرار اسلحه دریافت کرده بود، آن را میبوسید و فریاد میزد: «آی خدا امشب چه شبی است». مرد دیگری که با همسر و سهفرزندش از ایلام آمده بود، میگفت: «خبر عملیات را که شنیدم اینجا آمدم تا رزمندگان آزادیبخش را زیارت کنم…».
مرد سپیدموی دیگری با یکاسلحه ژ3 ـکه معلوم بود از سالها پیش آن را حفظ کردهـ مرتباً مراجعه میکرد تا کاری به او احاله شود. چندینبار به حمل مجروحان پرداخت و موقعی که کارش تمام شد، شخصاً به گشتزنی در شهر پرداخته بود. بعداز مدتی چند نفر را با خود آورد و گفت اینها در این موقعیت میخواستند مغازهها را غارت کنند و چون ممکن است بهنام ارتش آزادیبخش تمام شود، آنها را دستگیر کرده و آوردهام. برخی از زنان و مردان شریف اسلامآباد قهرمان که توان انجام کارهای سنگینتر را نداشتند نیز به اصرار خواستار آن بودند که برای مجروحان خون بدهند و میگفتند بگذارید ما هم با همین مقدار خونمان در خونهای شما سهیم شویم. مرد جوانی هم که در همین ایام ازدواج کرده بود، مراجعه کرده و میگفت همسرش را نزد اقوامشان گذاشته و خود به کمک ارتش آزادیبخش آمده است.
فصل پنجم - نبردهای اسلامآباد
چنانکه گفتیم از صبح سهشنبه تا غروب پنجشنبه ششممرداد، صرفنظر از درگیریهای پراکنده و مستمر، 9رشته نبرد اساسی دیگر بین نیروهای ارتش آزادیبخش و لشکرها و نیروهای مختلف پاسداران خمینی که چه ازطریق زمین و چه ازطریق هوایی و هوانیروز سر میرسیدند در محورهای مختلف عملیاتی بهوقوع پیوست. ویژگی این نبردها، اعم از تک و پاتک، یکی در شدت و حدّت آنها بود که در بسیاری موارد به جنگهای تنبهتن منجر میشد و دیگر اینکه ساعتهای متمادی از 10 الی 30ساعت طول میکشید. قابلتوجه است که تا غروب پنجشنبه که ارتش آزادیبخش رأساً تصمیم به عقبنشینی و ترک شهر اسلامآباد گرفت، در تمامی این نبردها طرف غالب بود و دست بالا را داشت و هیچ موردی نبود که ارتش آزادیبخش در آن مغلوب و منهزم گردد. اگر چه دشمن مستمراً بر ابعاد قوای خود و پاسداران تازهنفسی که از زمین و هوا از شهرهای مختلف کشور میفرستاد، میافزود. در همین رابطه رادیو رژیم خمینی روز پنجشنبه 6مرداد اعلام کرد «نیروهای اسلام، شهر اسلامآباد غرب را از 5محور به محاصره کامل خود درآوردهاند» (نقشه شماره4).
در نخستین نبرد بزرگ که از ساعت 6صبح سهشنبه تا نخستین ساعتهای بامداد چهارشنبه در جنوب اسلامآباد در تپههای مشرف بر جاده کارخانه قند (جاده ایلام) ادامه داشت، 3تیپ ارتش آزادیبخش با حمله پاسداران دشمن در جبهههای مختلف با شدت هرچه تمامتر مقابله کردند. لشکرهای پاسداران ازجمله لشکر5 نصر و لشکر43 ضدامامعلی و لشکر17 ضدعلیبن ابیطالب قصد داشتند مواضع مشرف بر شهر را بهدست آورده و آنگاه بهشهر وارد شوند. فرماندهی بالاتر این نیروها از کرمانشاه (ستاد اجرایی خاتم) مصرانه به آنها دستور میداد که حتی قبلاز رسیدن واحد ادوات شروع به پیشروی کنند. اما در وهله اول بهرغم 4ساعت درگیری از پیشروی بازماندند. در این عملیات، رزمندگان ارتش آزادیبخش بهلحاظ مهمات در مضیقه بودند، ولی با هرآنچه داشتند پیشروی دشمن را سد نمودند. سپس از ساعت10 صبح بهبعد تک نیروهای آزادیبخش آغاز شد و نبرد فوقالعاده شدیدی که اغلب به جنگ تنبهتن منجر میشد، جریان پیدا کرد و قسمتهای جنوبی شهر را هم فرا گرفت. نهایتاً دشمن، که قصد دستاندازی به شهر را داشت، مغلوب شد و سپس رژیم که از این پیشتر اعلام کرده بود اسلامآباد را پس گرفته، ناگزیر در اطلاعیههای رسمی خود اعتراف کرد ارتش آزادیبخش مجدداً به اسلامآباد «نفوذ» کرده است! تلفات دشمن در این مجموعه نبردها متجاوز از 3800تن بود و مزدوران بهکرّات به فرماندهی مستقر در کرمانشاه با بیسیم اطلاع دادند که وضعیت «هیچ خوب نیست» (نقشه شماره5).
در همین روز (سهشنبه) فرودگاه شهر نیز که اساساً مورد استفاده نظامی پیدا نموده و دشمن از آن برای نیرورسانی استفاده میکرد، تصرف گردید و کلیه تجهیزات و مراکز نظامی آن منهدم شد.
در دومین نبرد که از ظهر سهشنبه تا حوالی نیمهشب در حوالی پادگان «اللهاکبر» جریان داشت، پاسداران خمینی بهمنظور قطع جاده اسلامآبادـ کرند 7بار اقدام به تهاجم نمودند، اما دراثر آتش سنگین نیروهای آزادیبخش به نتیجهیی نرسیدند و فرصت پیشروی نیافتند. علاوهبر این، در اوایل شب باز هم درگیری دیگری آغاز شد که با ورود نیروهای کمکی ارتش آزادیبخش و تسلط کامل رزمندگان آن بر این منطقه، دشمن سرانجام با بر جای گذاشتن بیشاز 200کشته مجبور به عقبنشینی کامل گردید. ضمناً انبار مهمات کاتیوشا در پادگان «اللهاکبر» که جدیداً کشف شده بود، نیز منفجر گردید (نقشه شماره6).
در سومین رشته نبرد که از ساعت 5بعدازظهر سهشنبه تا ظهر چهارشنبه باشدت تمام ادامه داشت، 5تیپ ارتش آزادیبخش در سهراهی شرق اسلامآباد (سهراه ملاوی، تقاطع جادههای اسلامآبادـ کرمانشاه و اسلامآبادـ خرمآباد) با انبوه پاسداران خمینی مانند لشکر57 ضدابوالفضل، لشکر8 نجف و لشکر27 ضدمحمد (که عمده نیروهایش در جنوب بود) و لشکر25 کربلا و تیپ82 موسوم به صاحبالامر که ازطریق زمینی یا ازطریق هوانیروز آمده بودند، درگیر شدند. این نبردها در5جبهه مختلف در پیرامون سهراهی جریان داشت و دشمن که در تمامی ارتفاعات اطراف منطقه از شمال تا جنوب نیرو پیاده کرده بود، میخواست ارتباط بین نیروهای ارتش آزادیبخش در مسیر کرمانشاه را با اسلامآباد قطع نموده و با قیچیکردن خطوط مواصلاتی به محاصره و انهدام نیروهای ارتش آزادیبخش در تنگه چهارزبر (که بعداً اشاره خواهیم کرد) در مسیر کرمانشاه مبادرت ورزد. یعنی نیروهای آزادیبخش را هم از سمت کرمانشاه و هم از سمت اسلامآباد محصور نماید.
در این درگیریها ابتدا نیروهای دشمن از ارتفاعات سرازیر شده و بهسمت جاده پیشروی نمودند و سهراهی شرق اسلامآباد را تصرف کرده و جاده را بستند. کمی بعد تک تیپهای ارتش آزادیبخش و نبردهای سنگین مربوطه در سراسر این منطقه از جهات مختلف آغاز شد. تاکتیک اصلی دشمن بر استفاده از امواج انسانی و سعی در بهکار گرفتن آتش سنگین برروی ستونهای رزمندگان ارتش آزادیبخش استوار بود. در این هنگام تمامی ارتفاعات اطراف جاده بهصحنه نبرد تبدیل شده بود. اما در تاکتیک گسیلداشتن امواج انسانی، تلفات دشمن بسیار زیاد بود. تا اینکه سرانجام بهرغم اینکه هوانیروز مرتباً در آنجا بهوسیله هلیکوپترهای شنوک و UH1 نیروهای تازهنفس پیاده میکرد و از زمین نیز برای دشمن نیروهای کمکی میرسید، دراثر رزم جانانه نیروهای آزادیبخش، علاوهبر آنکه جاده تصرف گردید، دشمن صددرصد نیروهایش را در ارتفاعات شمالی جاده از دست داد و از ارتفاعات جنوبی نیز پساز دادن تلفات قابلتوجه عقبنشینی کرد. در برخی نقاط مانند ارتفاعات شمالی جاده، جنگ رزمندگان ارتش آزادی با مزدوران خمینی ساعتها بهصورت تنبهتن ادامه داشت. در ایناثنا یک تیپ دیگر ارتش آزادیبخش، که درست از روی جاده به قلب دشمن تعرض کرده بود، نیروهای او را ناگزیر به خارزار واقع در پشت پمپبنزین بینراه عقب راندند و به این ترتیب رابطه نیروهای دشمن بین دوطرف شمالی و جنوبی جاده نیز قطع شد و رساندن نیرو و مهمات به جانب ارتفاعات شمالی دیگر برای آنها غیرممکن گردید. ازطرف دیگر مزدورانی که در سمت ارتفاعات جنوبی جاده مغلوب شده و در حال عقبنشینی بهسوی جاده اسلامآبادـ خرمآباد بودند، ناگهان خود را در پشت تپههای جنوبی جاده با نیروهای ارتش آزادیبخش رودررو یافته و به کلی منهدم شدند. مجموع تلفات دشمن در ارتفاعات شمالی و جنوبی جاده و در اطراف پمپبنزین (در مسیر اسلامآبادـ کرمانشاه) و تلفات مربوط به نیروهایی که بهمحض پیاده شدن از هلیکوپتر و خودروهای دشمن هدف آتش گردانهای ادوات تیپهای رزمی ارتش آزادیبخش واقع میشدند، بیشاز 2200تن شمارش شدهاست.
حوالی ساعت 7صبح (چهارشنبه) فرماندهان لشکرهای پاسداران در مکالمات بیسیمی خود از کثرت زخمیها شکوه میکردند و مصرانه میخواستند تا هلیکوپتر جهت تخلیه مجروحان به پشت جبهه اعزام شود و فرمانده سپاه پاسداران خمینی (محسن رضایی) از آنسو ضمن اعلام موافقت خود با این امر خواستار این بود که هر 10دقیقه اعلام وضعیت کنند. آنگاه لشکرهای27 و 57 بهفوریت نیروی کمکی درخواست نمودند. نزدیک ظهر یک تیپ نیروی جدید کمکی برای لشکر57 ضدابوالفضل رسید.
همچنین در این درگیریها دشمن مقدار زیادی سلاحهای مختلف ازقبیل تیربار دوشکا، تفنگ 106میلیمتری، توپ ضدهوایی 23میلیمتری (دولول)، خمپارهانداز 60میلیمتری و موشکانداز آر.پی.جی ازدست داد که بخشی از آنها در صحنه نبرد توسط رزمندگان ارتش آزادیبخش علیه خود او بهکار گرفته شد. خودروهای منهدمشده آن بخش از نیروهای دشمن که ازطریق زمینی و با خودرو آمده بودند، دستکم 70دستگاه بود.
ساعت یک و 45دقیقه بعدازظهر فرماندهی بالاتر هنوز در حال سؤال و جواب با فرمانده لشکر27 (مزدور کوثری) است تا ببیند دلیل عقبنشینی فشار ارتش آزادیبخش بوده یا کمبود مهمات!
در چهارمین نبرد بزرگ این ایام که از ساعت6صبح چهارشنبه 5مرداد تا بعدازظهر پنجشنبه در چند نوبت ادامه یافت، دشمن علاوه بر تقویت بازمانده لشکرهای پیشین، نیروهای جدیدی از پاسداران خود ازقبیل لشکر71 روحالله و تیپ61 توپخانه محرم و تیپ155 ویژه را برای تصرف ارتفاعات جنوبی اسلامآباد گسیل کرده بود تا بهدنبال آن از مسیر کارخانه قند به تسخیر شهر بپردازد. حال آنکه تیپهای ارتش آزادیبخش که تا چندساعت قبل به دفع حمله پیشین مزدوران اشتغال داشتند، اکنون بر بخش جنوبی شهر اسلامآباد نیز کاملاً مسلط شده و براساس یک طرح مشخص نظامی کلیه راههای ورود و خروج و نقاط مهم ازجمله کارخانه قند واقع در مدخل جنوبی شهر را قویاً تحت حفاظت داشتند.
سپاه پاسداران خمینی قبلاز شروع این حمله برخی مأموران اطلاعاتی موسوم به «جندالله» را با پوشاندن لباس سربازی تحت عنوان سرباز فراری با موتورسیکلت به داخل شهر فرستاد تا اطلاعات لازم برای تهاجم خود را گردآوری کند. برخی از این مأموران به کمین رزمندگان ارتش آزادیبخش افتاده و از مأموریت خود پرده برداشتند.
آنگاه حوالی ساعت6 صبح دشمن پساز تجمع کامل نیروهایش در باغها و مزارع جنوبی شهر، بهحمله مبادرت ورزید و درگیری در مراحل مختلف تا اواخر شب ادامه پیدا کرد. متقابلاً رزمندگان ارتش آزادیبخش، بهمحض شروع حمله دشمن، در 3ستون پیاده و یک ستون زرهی اقدام به پاتک نموده و مراکز تجمع قوای دشمن را بهشدت درهم کوبیدند و آنگاه در ادامه طرح خود تمامی ارتفاعات جنوب اسلامآباد را که بر جاده ایلام مشرف بود، بهتصرف درآورده و پاکسازی نمودند. در این هنگام دشمن از سمت چپ ارتفاعات، گلههای انبوه نیروهای کمکی خود را جهت دور زدن ارتفاعات اعزام نمود که، در زیر آتش یکی از ستونهای ارتش آزادیبخش، بهکلی تارومار شدند. ازطرف دیگر سیل مزدورانی که در لابهلای ارتفاعات پراکنده شده و موضع گرفته بودند، آماج رگبارهای بیامان رزمندگان آزادی میشدند. سرعت عمل رزمندگان رهایی در این نبرد، فرصت فرار را از مزدوران سلب کرده بود. بهنحوی که در دستههای 30ـ40نفره مستمراً بهدام میافتادند و در آتش قهر خدا و خلق بههلاکت میرسیدند و اگر بمبافکنهای تحتامر خمینی به دادشان نرسیده بود، حتی یکتن از آنان نیز باقی نمیماند.
صبح پنجشنبه ستونهای رزمی مسئول حفاظت از بخش جنوبی اسلامآباد یکبار دیگر تجمعات دشمن در ارتفاعات جنوبی اسلامآباد را مورد تهاجم قرار داده و درسهای جدیدی به آنها دادند. در ساعت 9صبح یک سرکرده دشمن در صحنه عملیات در پشت بیسیم برای تخلیه مجروحان صحنه با پافشاری هلیکوپترهای بیشتری تقاضا میکرد و میگفت: «تعداد زیادی مجروح داریم که عدهیی از آنها دارند کشته میشوند». حوالی ظهر پنجشنبه بار دیگر سپاه پاسداران خمینی نیروهای جدیدی بهمیدان گسیل داشت که رزمندگان ارتش آزادیبخش از قبل متوجه شده و با موضعگرفتن در قسمتهای شرقی جاده ایلام و باغات جنوبی شهر در اسلامآباد با آنها درگیر شدند و پساز دفع حمله آنها، به تعقیبشان پرداخته و این قسمت از شهر را هم از لوث وجود مزدوران خمینی کاملاً پاک نمودند (نقشه شماره7).
تلفات دشمن در این مجموعه درگیریها بیشاز 2700تن شمارش شده و تعداد زیادی از خودروهای دشمن نیز ازبین رفت.
در پنجمین نبرد که از ساعت11 صبح چهارشنبه تا شب همین روز ادامه داشت، علاوه بر یک رشته پاکسازی شیارهای اطراف جاده اسلامآباد (بهطرف حسنآباد)، پایگاه هوانیروز سپاه پاسداران خمینی واقع در جنوب شرقی اسلامآباد در سمت راست جاده خرمآبادـ اسلامآباد برای دومینبار توسط نیروهای ارتش آزادیبخش مورد تهاجم قرار گرفت و تسخیر شد. 2روز پیش نیز این پایگاه تصرف و سپس ترک شده بود، اما در این فاصله که تیپهای رزمی ارتش آزادیبخش در مسیر کرمانشاه مشغول پیشروی بودند، بهنحو گستردهیی برای نیرورسانی مورد استفاده هوانیروز خمینی واقع شده بود و ازاینرو میباید مجدداً تسخیر و منهدم میگردید. متعاقباً در سلسله درگیریهای مربوطه دستکم 550تن از پاسداران خمینی ازپا درآمدند و استحکامات پایگاه اینبار بهکلی منهدم گردید. چهار زاغه مهمات آن نیز منفجر شد، تسلیحات سنگین (ازجمله یک دستگاه شلیکا با رادار) ازبین رفت و مقدار زیادی تسلیحات سبک بهغنیمت گرفته شد.
در ششمین نبرد که از ساعت6 صبح چهارشنبه تا بعدازظهر پنجشنبه بهصورت منقطع ادامه داشت، نیروهای تازه رسیده دشمن که نتوانسته بودند از جنوب اسلامآباد بهداخل شهر راه یابند، از جنوب غربی اسلامآباد بهسمت تپههای پشت پادگان «اللهاکبر» پیشروی نموده و مجدداً قصد داشتند با تصرف این پادگان جاده کرندـ اسلامآباد را قطع نمایند. بنابراین، یکتیپ ارتش آزادیبخش مأموریت یافت با آنها مقابله کند. از آنجا که نیروهای اعزامی دشمن، از جمله انبوه نیروهای وابسته به قرارگاه بروجردی که متعاقباً سررسیدند، فاقد سلاحهای سنگین بودند، زیر آتش سنگین گردان تانک تیپ رزمی ارتش آزادیبخش تاب نیاوردند و رزمندگان آزادی یکبار دیگر چهارتپه پشت پادگان را تسخیر نمودند. از آنپس، درگیریها بهطور دورادور تا 6صبح پنجشنبه ادامه یافت. در این فاصله تمام منطقه غربی و شمال غربی شهر، ازجمله سیلوی اسلامآباد در منتهیالیه شمال غربی، تحت کنترل کامل نیروهای ارتش آزادیبخش قرار داشت.
سپس از ساعت6 صبح پنجشنبه قوای دشمن مجدداً برای تصرف تپههای پشت پادگان از سهطرف تهاجم کردند. این تهاجم با شکست مواجه شد، اما چندی بعد دشمن مجدداً تجدید سازمان و حمله نمود و جنوبیترین تپه را اشغال کرده، جنگ خونینی درگرفت و این تپه 2بار دیگر نیز دست بهدست گشت و سرانجام پساز یکنبرد بسیار شدید، در دست رزمندگان ارتش آزادیبخش تثبیت گردید و تا زمان تخلیه اسلامآباد از نیروهای ارتش آزادیبخش (غروب پنجشنبه) همچنان در دست رزمآوران آزادی باقی بود و دشمن دیگر موفق به کوچکترین پیشروی نگردید. تلفات دشمن در این رشته نبردها بیشاز 700تن بود (نقشه شماره8).
در هفتمین نبرد که از بعدازظهر چهارشنبه تا 5صبح پنجشنبه در شرق اسلامآباد جریان داشت، دشمن با انبوه نیروهایی که بهتازگی وارد صحنه کرده بود، از چهار محور یکبار دیگر برای قیچیکردن جاده اسلامآبادـ کرمانشاه حمله کرد. همچنانکه بر روی شبکه بیسیمی سپاه پاسداران خمینی نیز منعکس شد، برای انجام این حمله ابتدا دهها هلیکوپتر حامل مهمات برای لشکرهای دشمن ارسال گردید. سپس شمخانی (فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران) مرتباً از کرمانشاه خواستار شروع میشد و میافزود «این من هستم که دستور میدهم»! اما از اینطرف تا ساعت4 بعدازظهر هنوز از کمبود کاتیوشا و مینیکاتیوشا مینالیدند. اما برای مقابله با حمله جدید دشمن، 5تیپ ارتش آزادیبخش مجدداً در این منطقه بهمقابله برخاستند و ضمن 15ساعت نبرد مداوم و قهرمانانه 3000تلفات به گلههای پاسداران وارد نمودند، بهنحوی که دشمن هیچ موضعی را نتوانست تصرف کند. بهراستی این قهرمانان تراز نوینی در نبردهای انقلابی دنیای معاصر برجا گذاشتند. به این ترتیب تمام طرحها و تشبثات دشمن برای قطع خطوط مواصلاتی و محاصره و انهدام نیروهای ارتش آزادیبخش در مسیر کرمانشاه عقیم ماند. حال آنکه فرماندهان لشکرهای پاسداران در صحنه، مستمراً کاتیوشا و مینیکاتیوشای اضافی از فرماندهی بالا تقاضا میکردند و در سراسر بعدازظهر تا ساعت19 و 20دقیقه مرتباً در پشت بیسیم نعره میزدند که به حملههای بیشتر هواپیما و هلیکوپتر «احتیاج» دارند.
با اینهمه اواخر شب فرمانده لشکر27 ضدمحمد طی یک مکالمه بیسیمی اعلام کرد «فعلاً وضعی کشمشی است»! فرمانده لشکر57 ضدابوالفضل نیز گزارش داد که تعداد زیادی از نیروهایش همراه با فرماندهیی بهنام کمرهای بههلاکت رسیدهاند. در ساعت8 و 30دقیقه صبح پنجشنبه فرماندهی بالاتر هنوز در حال تکرار دستورات قبلی به هوانیروز است که «بهعلت کثرت مجروحان سریعاً هلیکوپتر به موقعیت نیروهای لشکر27 اعزام کنید». دستور مؤکد بعدی به نیروی هوایی و هوانیروز این است که تمامی مناطق «از کرند به بالا» (بهسمت اسلامآباد) را هرچه بیشتر بمباران کنند. ساعت 10 و 42دقیقه سرهنگ مزدور اردستانی، معاون عملیات، دریافت دستور «بهصورت کامل بمباران کنند» و اجرای مستمر آن توسط برخی خلبانان جنایتکار را اعلام میکند.
هوانیروز نیز تا ساعت14 تعداد یکصد پرواز را گزارش میکند، اما هنوز از او مصرانه هلیکوپتر حمل مجروح و هلیکوپتر عملیاتی طلب میکنند (نقشه شماره9).
در هشتمین نبرد که از بامداد پنجشنبه تا ساعت یک بعدازظهر همین روز از سهراه ملاوی تا ارتفاعات حسنآباد (در مسیر کرمانشاه) جریان داشت، یک تیپ قهرمان ارتش آزادی برروی ستونها و نیروهای جدیدالورود دشمن در این منطقه اقدام به تک نموده و ضمن یک حماسه بیمانند 1200تن از مزدوران خمینی را ازپای درآورد. از آنسو هلیکوپترهای هوانیروز خمینی هیچ فرصتی را برای پیاده کردن دستههای پاسداران از دست نمیدادند و از اینسو یالهای مختلف و کمینهای گوناگون به گورستانشان تبدیل میشد. چنانکه از قول یکی از سرکردگان سپاه دشمن (مزدور فتاح) در روزنامه جمهوری اسلامی 26مرداد گزارش شده از سهشنبه شب «یکی از یکانهای سپاه توسط هلیکوپتر به پشت دشمن هلیبرد شدند» تا شاید تنگه حسنآباد را برروی نیروهای آزادیبخش ببندند.
اما در اواخـر این رشته نبـرد در ساعت9 و 20دقیقـه صبح پنجشنبـه، یکی از موقعیتهای در خـط، مستمراً بههلاکت رسیـدن پاسـدارانی را که از گیلان و مازنـدران اعزام شـده بودند و همچنین از پای درآمـدن مزدوران و شماری از سرکردگان تیـپ ضدنبیاکـرم را بـه فرمانـدهی بالاتر گـزارش میکنـد.
نهمین رشته نبرد از 6عملیات جداگانه کمین تشکیل شده بود که 6تیپ مختلف ارتش آزادیبخش بههنگام مراجعت از مسیر کرمانشاهـ اسلامآبادـ کرند تا پایگاههای مرزیشان بهاجرا درآوردند. در این 6رشته عملیات مجموعاً حدود 950تن از پاسداران خمینی همراه با شماری از سرکردگان و مهرههای دستچینشده جنایتکار او بهدام افتاده و بههلاکت رسیدند.
فصل ششم - درگیریهای اسلامآباد تا تنگه چهارزبر
ساعت11 دوشنبهشب سوم مرداد ماه نیروهای ارتش آزادیبخش از اسلامآباد بهسوی کرمانشاه حرکت کردند. در خروجی اسلامآباد بهسمت کرمانشاه در حوالی «کارخانه برق»، دشمن کمین گذاشته و بهسمت نیروهای آزادیبخش آتش سنگین باز کرد. متقابلاً تیپ قهرمان جلودار، کمین دشمن را درهم کوبید و ستون نظامی بهحرکت خود ادامه داد. در طول مسیر، تا گردنه حسنآباد، دشمن در همهجا سواره و پیاده درحال فرار بود. دهها خودرو باقیمانده از دشمن در طول مسیر، حرکت تیپهای رزمی آزادیبخش را کند میکرد. مزدوران گریخته خمینی یا دستهدسته تسلیم میشدند و امان مییافتند یا به کوه و کمر میزدند.
حدود ساعت12 شب پیشروی تیپهای رزمی در گردنه حسنآباد متوقف شد. نیروهای سپاه خمینی ازجمله نیروهای وابسته به لشکر33 موسوم به المهدی در بالای گردنه موضع گرفته و راه را بسته بودند. دشمن بهخوبی مطلع شده بود که ارتش آزادیبخش تا هرکجا که میسر باشد، عزم پیشروی دارد.
پس از یکساعت درگیری در گردنه حسنآباد، مزدوران سپاه بهکلی ازپا درآمدند و راه باز شد. مزدوران با بیسیم به فرماندهی بالاتر اطلاع دادند که ضربه خورده و از وضعیت فرماندهی لشکر «المهدی» نیز بیاطلاعند. درباره این درگیری مزدوری بهنام براتی (فرمانده گردان ضدحضرت رسول) بعداً در گفتگو با روزنامه جمهوری اسلامی بهتاریخ 30مرداد67 و با اشاره به اینکه «بعداز اسلامآباد اولین گردانی که با منافقین درگیر شد ما بودیم» گفت: «از بالای گردنه حسنآباد چون مسلط بودند تمام نیروهای ما را زیر رگبار گرفته بودند» و «چون ازقبل وارد منطقه شده بودند و منطقه را شناسایی کرده بودند، یک برتری از لحاظ نظامی بر ما داشتند». به این ترتیب، تیپ رزمی جلودار نیروهای ارتش آزادیبخش حوالی ساعتیک بامداد از گردنه حسنآباد عبور کرد و به دشت منتهی به تنگه چهارزبر رسید. از آنسو یک ستون مجهز دشمن (از لشکر27 ضدمحمد به فرماندهی مزدوری بهنام بابایی) از سمت تنگه چهارزبر بهطرف حسنآباد پیش میآمد و ازاینرو درگیری دوباره آغاز شد. در خاتمه این درگیری، دشمن در زیر آتش سنگین تانکها و چهارلول و دولول و… ارتش آزادیبخش تماماً منکوب گردید و بهسمت تنگه چهارزبر گریخت. اما در تاریکی شب کمینهای متعددی مستقر کرده بود که یکی پساز دیگری درهم شکسته شد. نهایتاً دشمن بهرغم تمامی نیروهای کمکی که از پشت برایش میرسید، پساز دادن تلفات بسیار، از هر گونه پیشروی و تعرض مأیوس گردید و بهطور کامل بهداخل تنگه چهارزبر عقب نشست و از ارتفاعات و یالهای پیرامون تنگه که تماماً در دست خود او بود با انواع آتشها شروع به مقابله نمود. در ساعت2 بامداد سهشنبه از پادگان باهنر (در ماهیدشت کرمانشاه)، که محل استقرار بخشی از نیروهای لشکر27 ضدمحمد بود، به فرمانده این لشکر (مزدور کوثری) که در آنموقع با بخش عمده نیروهای تحت فرماندهیش در جنوب بود با بیسیم اطلاع دادند که مجاهدین پیدایشان شده و میبایستی زود خودش را با نیروهایش برساند. مزدور کوثری ابتدا این خبر را باور نمیکرد و میگفت چنین چیزی امکان ندارد و اگر میبود از تهران به ما خبر میدادند…
در این هنگام نیروهای ارتش آزادیبخش به 35کیلومتری کرمانشاه رسیده بودند و پرواضح بود که اگر دشمن هرآنچه را در توان دارد در تنگه چهارزبر بهکار نگیرد کرمانشاه اسیر تا ساعتهایی بعد آزاد خواهد گردید.
از اسلامآباد تا چهارزبر دشمن تا این ساعت لااقل چهارصد تن تلفات دادهبود.
فصل هفتم - نبردهای عظیم چهارزبر
از گردنه حسنآباد تا تنگه چهارزبر، دشت حسنآباد واقع شده است که دشت بزرگ کاسهمانندی است که 8 الی 9کیلومتر از جاده از داخل آن میگذرد. دورتادور این دشت را ارتفاعات و کوهستانها فرا گرفتهاند. تنگه چهارزبر که مسیر خروجی این دشت به سوی کرمانشاه است، حدود 4کیلومتر طول دارد.
این تنگه علاوه بر اینکه از چپ و راست محصور در ارتفاعات است، در ورودی و خروجی خود نیز با 2ردیف یال موازی مشخص میشود که مانند 2سپر و 2دیوار بلند طبیعی و مشرف بر جاده عمل میکنند.
دشمن در بین این 2یال، 2پایگاه بزرگ دایر کرده بود: یکی مقر لشکر ضدانصارالحسین سپاه پاسداران خمینی (در سمت راست جاده اسلامآبادـ کرمانشاه) و دیگری پادگان بهشتی (در سمت چپ). 2پادگان بزرگ دیگر نیز در پشت تنگه قرار داشت: مقر لشکر31 ضدعاشورا (در سمت راست جاده) و پادگان رجایی (در سمت چپ). (نقشه شماره10).
پساز عقبنشینی قوای دشمن به داخل تنگه و شروع آتشباری از ارتفاعات پیرامون آن که فوقاً اشاره شد، نیروهای آزادیبخش بهرغم اینکه توپخانه سنگین برای پاسخگویی متقابل نداشتند و توپهای موجود 122میلیمتری نیز برد مطلوب را نداشت تا ساعت 6صبح سهشنبه در چندین نوبت قهرمانانه و با دلاوری و شجاعتی شگفتانگیز در میان آتـش به قلب تنگـه زدنـد و از دشمن، کـه بههیچوجـه انتظار آنرا نداشـت، بیشاز یکهـزار تن تلفـات گرفتنـد. در همین ساعـت موقعیت «باهنـر» ضمن یـک مکالمـه بیسیمی بـه فرمانـدهی بالاتر اطلاع داد کـه «وضـع (صحنـه) خیلی قاراشمیـش اسـت»!
درباره قهرمانیهای شگفتانگیز رزمندگان آزادی در تنگه چهارزبر، یکی از سرکردگان سپاه دشمن بعداً در گفتگو با یکی از نشریات رژیم گفت «بهوضوح مشخص بود که کارهای انتحاری انجام میدهند. شاید 5 الی6بار به آن نقطه تک کرده بودند و نتوانسته بودند آنرا بگیرند (ولی) دوباره حمله میکردند… بعضی جاها که روی ارتفاعات تک میکردند و دیگر راهی جز تسلیم نداشتند، با نارنجک خودشان را [و اضافه کنید پاسداران را] ازبین میبردند… تا شناخته نشوند» (جمهوری اسلامی 26مرداد، در گفتگو با جانشین فرمانده لشکر6 ویژه پاسداران).
اما سلسله نبردهای نیروهای آزادیبخش در این منطقه که پیوسته بر ابعاد آن افزوده میشد تا نخستین ساعتهای بامداد پنجشنبه 6مرداد بدون کمترین وقفه بهمدت 48ساعت ادامه یافت و بزرگترین و افتخارآمیزترین حماسه مقاومت انقلابی و مردمی را دربرابر پلیدترین دشمن دجال و ضدبشری تاریخ میهن رقم زد. حماسه فراموشیناپذیری که همچون فروغ جاویدان تا به ابد بر تارک تاریخ مقاومت انقلابی و میهنی خواهد درخشید و از آن حریقها برخواهد خاست.
از آنسو دشمن بنا به تصریح خودش از 172شهر نیرو میفرستاد (کلیه روزنامههای خمینی ازجمله رسالت 8مرداد67) و هوانیروز و نیروی هوایی تحتامر خمینی نیز بنا به تصریح فرماندهانشان کار 2سال جنگ با عراق (در طول مرز 1200کیلومتری) را در این چند روز انجام دادند (سرتیپ مزدور محمد انصاری، فرمانده هوانیروز خمینی، ضمن مصاحبه رادیویی خود در 17مرداد گفت: در این چندروز عملیات ما مجموعاً حدود 2سال پرواز عادی پرواز کردیم که همانطور که مستحضر هستید این مسأله سرکوب شد).
از اینسو، اما، هرچه بود پاکباختگی و فدا و رشادت بود که بهمنتها درجه تجلی میکرد و سرنوشت آینده یک خلق محروم را در حساسترین منطقه استراتژیکی جهان دربرابر ارتجاع و استعمار و انواع فرصتطلبان تضمین مینمود. رشادتی توصیفناپذیر که ضمن 2ـ3روز بیشاز 7سال به دشمن ضربه زد و ناقوس مرگ محتوم او را بهصدا درآورد.
رژیم خمینی سراسیمه و وحشتزده مجلس خود را تعطیل کرد. طلبهخانهها را تعطیل کرد. کلیه شعبههای موسوم به خانه کارگر را تعطیل کرد. مقامات درجه اول رژیمش را با تمامی سیستم فرماندهی سپاه پاسداران به کرمانشاه فرستاد. کلاسهای دایر و امتحانات دانشگاهها و مدارس را معوق گذاشت. ترمینالهای مسافربری را بست و همه اتوبوسها را وقف نیرورسانی کرد. افراد انجمنها و شوراهای ضداسلامی را به جبهه فرستاد. امامجمعههای تبهکار را اعزام نمود. مسابقات فوتبال را تعطیل کرد. کمیتهچیهای تهران و شهرستانها و لشکر حفاظت مقاماتش را گسیل داشت. از اسفراین و بیرجند و سبزوار تا تنب و ابوموسی و چاهبهار مزدور و حزباللهی فرستاد. به تشبثات گسترده بینالمللی مبادرت کرد و برای جلوگیری از پیشروی ارتش آزادیبخش حتی به دامن آمریکا و انگلیس آویخت. خلاصه دار و ندار خود را بهمیدان آورد تا سقوط قطعی خود را قدری دیگر به تأخیر بیندازد.
متقابلاً فرماندهی نیروهای آزادیبخش عزم جزم کرده بود تا بهدشمن درسی از یادنرفتنی بدهد و سراپای او را تا هرکجا که میسر باشد ازهم بدرد و در سراشیب سرنگونی، کاریترین و مهلکترین ضربات را به او وارد کند. بهخصوص که در کیفیترین و خطیرترین سرفصل سیاسی بعداز 30خرداد1360 سرنوشت آتی خلق و مقاومت عادلانهاش درقبال تحولات و توطئههای مختلف ارتجاعی و استعماری میباید با جانبازی و قهرمانی هرچه بیشتر بیمه میگردید.
به این ترتیب اولین تک بزرگ نیروهای ارتش آزادیبخش در ساعت7 و 30دقیقه صبح سهشنبه در شرایطی که بیسیمهای دشمن یکلحظه از درخواستهای مصرانه برای اعزام هرچه بیشتر و بیشتر بازنمیماند، آغاز شد. در این تک که تا شبهنگام ادامه داشت16تیپ رزمی در جبهههای متعدد در آن شرکت داشتند و دمار از روزگار دشمن درآوردند.
از ابتدای روز، دشمن با نیروی هوایی و هوانیروز خود از یکسو بیوقفه بمباران میکرد تا فرصتی برای رسیدن نیروهای تازه نفسش بیابد.
در همین رابطه رفسنجانی در جمعهبازار 7مرداد گفت: «صبح (سهشنبه) اول یک شناسایی توسط هواپیماها و هلیکوپترها شد، بعد شروع کردند. ما نیروی پیادهمان وارد جنگ نشد اول با اینها… هواپیماها رژه میرفتند روی جاده سرتاسر بمب میریختند و هلیکوپترها اینها را میبستند…».
یکی از سرکردگان سپاه پاسداران خمینی نیز در گفتگو با روزنامه جمهوری اسلامی در اینباره گفت: «آنها [ارتش آزادیبخش] فکر میکردند که با یک هجوم تنگه را باز خواهند کرد. بهدنبال این مسأله تصمیمی که فرماندهان قرارگاهها گرفتند این بود که یکمقدار تلفات توسط هواپیما و بمباران هوایی از آنها گرفته شود تا ستون نیروهای آنها از هم پاشیده شود و بعد مسأله هلیبرد نیرو از عقبه دشمن انجام شود. از ساعت11 صبح تا 7بعدازظهر همانروز [سهشنبه] حدود 30نوبت از طریق جنگنده بمبافکنهای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران ستون اینها بمباران شد. چون طول ستون حدود 2کیلومتر بود… از طرف دیگر رزمندگان سلحشور هوانیروز کرمانشاه مرتباً از صبح تا بعدازظهر با هلیکوپتر آنها را مورد حمله قرار دادند» (جمهوری اسلامی 25مرداد، همان مزدور).
همچنین ستاد فرماندهی کل قوای خمینی در 2اطلاعیه پیاپی از «130سورتی پرواز عملیاتی» هوانیروز و از «30مأموریت جداگانه» شکاری بمبافکنها در روز (سهشنبه) خبر داد (رسالت 5مرداد، اطلاعیههای ستاد فرماندهی کل قوا در روز چهارشنبه 5مرداد).
اما چنانکه گفتیم رزمندگان ارتش آزادی، تک عظیم و قهرمانانه خود را از صبح سهشنبه در بحبوحه حملات هوایی دشمن آغاز کردند.
نخستین ستون با کمک آتش تانک و دوشکا و دولول و تفنگ 106میلیمتری مستقیماً به درون تنگه شتافت و حماسهها آفرید. ستونهای دیگر شیوه نبرد کوهستانی پیش گرفتند و خودروها و تجهیزات سنگین را رها کرده و از طرف تنگه و ارتفاعات مختلف جبههها گشودند. درباره این تک بعداً یکی از سرکردگان دشمن ضدبشری اذعان نمود که «صبح (سهشنبه) منافقین تمام توانشان را بسیج کردند و یکتک سنگینی برروی تنگه کردند که تا حد انتحار بود، تاحدی که سه تا از خودروهای آنها توانست از زیر اینهمه آتش بسیار سنگین که از هر دو طرف بود رد شوند و بهطرف نیروهای ما بیایند» (جمهوری اسلامی 26مرداد، همان مزدور).
به این ترتیب نزدیک ظهر، یال چپ تنگه فتح شد و دشمن از آنجا عقب نشست. بعدازظهر یال راست و قسمتی از دومین یال سمت چپ نیز فتح گردید و دشمن دیگر در پادگان بهشتی تاب مقاومت نیاورد و شروع به ترک آن نمود.
در همین اثنا مکالمات بیسیمی دشمن حاکی از این بود که مستمراً نیروهای جدید عازم و از طرق مختلف وارد صحنه میشوند. از پشت تنگه و جادههای فرعی اطراف نیز گلههای پاسداران، هزارهزار، با اتوبوس و مینیبوس و کامیون و ماشینهای شهرداری و انواع و اقسام خودروهای دیگر سر میرسیدند و از هرسو آتش میریختند. باران خمپاره و رگبار کاتیوشا و آتشباری سنگین توپهای دورزن نیز یکآن قطع نمیشد اما تاکتیک «امواج انسانی» و گسیلداشتن گلههای پاسدار برای دشمن بسیار پرتلفات بود و دائماً آنها را بهدرخواست افزایش نیروهای جدید وادار مینمود. کمااینکه فرماندهی نیروهای قرارگاه نجف در خط، ابتدا 2000 و سپس 4000نیروی جدید تقاضا کرد.
بههرحال تا شبهنگام لااقل 5000تن از نفرات دشمن از پای درآمدند. در این هنگام موقعیت «باهنر» مستمراً به فرماندهی بالاتر (ستاد اجرایی خاتم) اطلاع میداد درگیری خیلی شدید شده. فرماندهی بالاتر متقابلاً در ساعت7 بعدازظهر به آنها اطلاع داد که «هوانیروز اصفهان و مسجدسلیمان هم در حال انتقال به کرمانشاه هستند».
در فاصله ساعت12 تا 5بعدازظهر همین روز یک فانتوم و 2هلیکوپتر دشمن توسط واحدهای پدافند هوایی ارتش آزادیبخش ساقط گردید. و یک شکاری بمبافکن اف 4 نیز مورد اصابت قرار گرفت.
سهشنبه شب بازهم درگیریهای شدید در تمام طول شب ادامه یافت. دشمن سنگتمام گذاشت و 4بار از شب تا صبح به پاتک سنگین مبادرت نمود و با تمام توان خود مصمم بود که یالهای چپ و راست تنگه را از دست رزمآوران ارتش آزادی بیرون بیاورد، آنچنانکه بعداً یکی از فرماندهان کمیته ضدخلقی استان تهران برملا نمود، خمینی شخصاً چندینبار در خصوص ممانعت از رسیدن مجاهدین به کرمانشاه برای پاسداران و کمیتهچیها پیامهای اختصاصی فرستاده بود. اما سهشنبه شب هیچیک از پاتکهای سنگین دشمن بهنتیجه نرسید و بیشاز 3200تن نیز بر تلفاتش افزوده شد. بهراستی هیچیک از 16تیپ رزمی ارتش آزادیبخش در این هنگامه آرام و قرار نداشت. اگرچه کمبود مهمات و زرهپوش و توپخانه سنگین، بهایی بسگران میطلبید.
دومین تک بزرگ ارتش آزادی ساعت4 صبح بامداد چهارشنبه آغاز شد. درگیریها فوقالعاده شدید بود و نبرد قهرمانانه در بسیاری موارد به شیوه تنبهتن جریان داشت. برای توصیف نبردهای عظیم چهارشنبه پنجم مرداد ماه در اطراف تنگه چهارزبر مشکل میتوانیم کلمات مناسب بیابیم، اّلا اینکه بگوییم در شرایطی که از زمین و آسمان آتش میبارید و در بحبوحه یورشهای هواپیماها و هلیکوپترهای دشمن که دهها کیلومتر در دهها کیلومتر را بهجهنمی از آتش و دود تبدیل کرده بودند، منتهای عقیده و ایمان و حداعلای شور و شوق بهآزادی، معجزه میآفرید، بر خستگیها و گرسنگیها و تشنگیها و بیخوابیهای شیرزنان و شیرمردان ارتش آزادی غلبه میکرد و آتش رزمی بیامان را شعلهورتر میساخت.
قبلاز ظهر چهارشنبه ضمن نبردهایی بس سهمناک، تلفات گستردهیی به قوای دشمن بهخصوص به سپاههای چهارم (موسوم به بعثت) و پنجم (ضدعاشورا) و نهم (ضدجوادالائمه) و پانزدهم (موسوم به رمضان) و سپاه موسوم به بدر وارد آمد و انبوهی از پاسداران لشکرها و تیپهای مختلف ازپا درآمدند و آنگاه پادگان بهشتی و همچنین مقر لشکر32 موسوم به انصارالحسین به تمام و کمال توسط رزمندگان آزادی که از جبهههای مختلف تهاجم کرده بودند، تسخیر شد و بلادرنگ از مهمات و تسلیحات و تدارکات آن علیه دشمن ضدبشری استفاده گردید. از این ساعت بهبعد پادگان رجایی و مقر لشکر31 ضدعاشورا نیز در تیررس نیروهای ارتش آزادیبخش قرار گرفت و انبوهی از مزدوران که بهصورت متراکم در آن حوالی بودند، به این وسیله نابود شدند و آنچنانکه از مکالمات بیسیمی آنها برمیآمد بسیاری هم گریختند. این مزدوران علاوه بر شلیک تانک و توپ و کاتیوشا و خمپارهاندازی علیه نیروهای ارتش آزادیبخش، دستاندرکار تهاجم جدیدی بودند که در نطفه سرکوب شد.
تلفات دشمن در دومین تک بزرگ متجاوز از 8000تن بود
جالب توجه اینکه دشمن در تمام روز چهارشنبه برای روحیه دادن به مزدورانش از ستاد فرماندهی خود در کرمانشاه برروی همه شبکهها چندین نوبت اعلام نمود که خواهر مجاهد مریم رجوی، جانشین فرمانده کل ارتش آزادیبخش، «در یک سانحه رانندگی در منطقه عملیاتی کشته شده است». آنگاه مزدوران پیاپی به یکدیگر تبریک میگفتند و «خبر» را به سطوح پایینتر منتقل میکردند تا آنها نیز روحیه بگیرند. شگفت اینکه حتی در ساعت8 صبح روز پنجشنبه در «موقعیت فرماندهی» در کرمانشاه، افراد جدیدالورود هنوز در رابطه با این خبر به یکدیگر تبریک میگفتند. در پاسخ به پیگیریهایی که احتمالاً از تهران در رابطه با «جسد» انجام میشد، نیز پاسخ میدادند «به احتمال زیاد به بغداد برده شده است»! البته این تنها مورد از ترفندهای دشمن برای تقویت روحیه مزدورانش نبود. در جای دیگر هنگامی که نیروهای ضربهخوردهاش نفرات و مهمات بیشتری طلب میکردند، فرماندهی کرمانشاه بازهم روی شبکه آمد و گفت صبر کنید کار بهزودی تمام میشود، آنها (مجاهدین) از بین رفتهاند «دارند به رجوی و صدام فحش میدهند و میگویند اینها ما را به قتلگاه فرستادهاند»!
سومین تک بزرگ نیروهای آزادیبخش، ساعت11 صبح چهارشنبه بلافاصله پساز خاتمه تک دوم در شرایطی که دشمن مستمراً بر ابعاد نیروهای خود در صحنه جنگ میافزود، آغاز شد و تا عصر همین روز ادامه یافت. بهعنوان نمونه فرماندهی نیروهای قرارگاه نجف در خط، در ساعت9 و 45دقیقه از طریق بیسیم به ستاد اجرایی خاتم گزارش کرد که ضمن دیشب 10هزار نفر رسیدند.
با این وصف درجریان این تک عظیم دومین یال سمت راست تنگه نیز توسط نیروهای آزادیبخش تصرف گردید و نقشه دشمن ـکه میخواست با تمرکز قوای خود گرداگرد صحنه نبرد، نیروهای آزادیبخش را به محاصره دربیاوردـ بهکلی خنثی گردید. حوالی ظهر فرمانده نیروهای قرارگاه نجف در خط که از روبهرو با نیروهای آزادیبخش درگیر بود «کمی عقبنشینی» خود را به کرمانشاه اطلاع داد و نیروی تازهنفس تقاضا کرد. سپس در ساعت5 و 30دقیقه بعدازظهر رسیدن 9000نیروی جدید دیگر را اطلاع داد.
ولی از عصر چهارشنبه به بعد، در اثر ضرباتی که دشمن دریافت کرده بود، از شدت آتشباریش بهطور محسوس کاسته شد، اگرچه خروجی تنگه را همچنان در دست داشت.
از اینپس تا ساعت12 شب که تیپهای رزمی ارتش آزادیبخش مستقر بر روی ارتفاعات و یالهای چهارزبر پساز 56ساعت رزم و آتش مستمر شروع به بازگشت و عقبنشینی نمودند، درگیری برخی تیپها ادامه یافت. اما دشمن تا ساعت عقبنشینی جرأت هیچ پیشروی بهسوی رزمندگان در مقابل تنگه پیدا نکرد و بهجای آن به اعزام نیرو به پشت نیروهای آزادیبخش (بین چهارزبر و اسلامآباد) مبادرت ورزید. در همین رابطه یکی از سرکردگان سپاه دشمن بعداً با تصریح بر اینکه مجاهدین «صبح روز پنجم (مرداد) … تک سنگینی با تمام قوا انجام دادند»، افزود «با یک طرحی که ریخته شد، عصر آن روز مجدداً از پشت آنان (نیروی پاسداران) هلیبرد شد» (جمهوری اسلامی 26مرداد، همان مزدور).
اما در مجموعه نبردهای مربوط به سومین تک و درگیریهای بعدی در تنگه چهارزبر و ارتفاعات اطراف آن تا نیمهشب چهارشنبه دستکم 4000تن دیگر از مزدوران خمینی توسط تیپهای مختلف ارتش آزادیبخش ازپای درآمدند.
بین ساعت11 صبح تا یکبعدازظهر همین روز (چهارشنبه پنجم مرداد) نیز 2فروند هواپیما و یک فروند هلیکوپتر دشمن توسط واحدهای پدافند هوایی تیپهای رزمی ساقط شدند و متعاقباً بیسیمهای دشمن پیداکردن 2خلبان اف 5 سقوط کرده را، که مشرف به موت بودند، به فرماندهی بالاتر اطلاع داد.
همچنین درجریان نبردهای سهشنبه و چهارشنبه در تنگه چهارزبر، بیشاز یکصد خودرو و دهها تانک و توپ و زرهپوش و کاتیوشا و مینیکاتیوشا و چهارلول و خودروهای حامل تفنگ106 و تعداد قابل توجهی ماشینآلات مهندسی دشمن منهدم گردید.
شایان ذکر است که گروههایی از مردم شریف و آزاده کرند و اسلامآباد و روستاهای بین راه، که در طول مسیر پیشروی نیروهای آزادیبخش داوطلبانه اعلام پیوستگی نموده و به جنگ با دژخیم پلید دوران قیام کرده بودند، در نبردهای تنگه چهارزبر نیز همهجا دوشادوش خواهران و برادران رزمندهشان در ارتش آزادیبخش جنگیدند و دههاتن از آنان، که اسامی کاملشان هنوز هم بر ما روشن نیست، بهشهادت رسیدند. سلام بر این قهرمانان و فروغهای جاویدان که عزت و شرف و آزادگی را به اوج رساندند. در میان ایشان رزمآوری و شور و شوق دلیرمرد سالخوردهیی که صبح سهشنبه قهرمانانه بهشهادت رسید، بسیار خیرهکننده و اعجابآمیز بود.
فصل هشتم - نبردهای گردنه حسنآباد و سیاهخور تا بازگشت به اسلامآباد
دشمن زبون که ضمن روزهای سهشنبه و چهارشنبه از غلبه بر قوای آزادیبخش در تنگه چهارزبر و ارتفاعات پیرامون آن بهکلی ناامید شده بود، در این فاصله برای برداشتن فشار از روی کرمانشاه و برای قطعکردن خطوط پشتسر نیروهای آزادیبخش در چهارزبر بیش از 25هزار تن از قوای خود را از راههای فرعی و از طریق زمینی و هوانیروز تا ساعت8 بعدازظهر چهارشنبه به حوالی گردنه حسنآباد و همچنین انتهای گردنه حسنآباد به سمت اسلامآباد آورده و قصد داشت آنها را در کلیه مسیرها و ارتفاعات اطراف مستقر کند. مزدوران دشمن در این حین بیمحابا بههرسو آتش میگشودند و با کمترین گمان، مهمات خود را لاینقطع هدر میدادند. نیروهای دشمن بهصورت گلههای متراکم پاسداران در منطقه «سیاهخور» (واقع در شرق اسلامآباد بین گردنه حسنآباد و شهر اسلامآباد) و در کلیه ارتفاعات و تپههای پیرامون آن نیز مستقر شده بودند. مرکز فرماندهی نیروهای دشمن در منطقه سیاهخور پایگاهی بود در حوالی روستای سیاهخور که سه تپه مشرف بر آن پایگاه نیز در دست دشمن بود.
بنابراین 16تیپ رزمی ارتش آزادیبخش میباید در مسیر بازگشت به اسلامآباد با این نیروها مقابله میکردند. چنانکه میدانیم و پیشتر از این در گزارش حاضر بیان گردید، دشمن در همین ایام بهجد بر آن بود تا خطوط ارتش آزادیبخش را بهطور همزمان در شرق و جنوب و غرب اسلامآباد نیز منقطع سازد، ولی در هیچکجا به نتیجه نرسیده بود. اما هنوز سختترین درگیریها از گردنه حسنآباد تا کمین سیاهخور در پیش بود.
این رشته درگیریهای فوقالعاده خونبار که در جبهههای متعدد حول گردنه حسنآباد و در منطقه سیاهخور جریان داشت، از ساعت3 بامداد پنجشنبه 6مرداد آغاز شد و تا نیمهشب همانروز، در شرایطی که قسمتهای دیگری از نیروهای سپاه پنجم ضدعاشورا و سپاه چهارم موسوم به بعثت از سمت کرمانشاه به صحنه جنگ سرازیر شده بودند، ادامه یافت.
16تیپ رزمی که از چهارزبر بازمیگشتند، تماماً در معرض حمله و کمین دشمن بودند و میباید، پساز چند شبانهروز بیخوابی و پساز آنهمه رزمآوریهای شگرف، بازهم به نبرد بسیار سنگین دیگری اقدام کنند.
مقرر چنین بود که بازهم درس بزرگ دیگری نیز به دشمن داده شود. ازاینرو رزمندهشیران ارتش رهایی از زن و مرد باردیگر ارادهها را صیقل زده و سلاحها را آماده کردند تا بهبهای گوشت و پوست خود هم که شده از پس دشمن برآیند و ضربه کاری دیگری بر فرق خمینی ضدبشر فرود آورند. در این شرایط هر تیپ رزمی با تقسیم نیروهای خود در چندجبهه میجنگید و رزمکنان و خونفشان پاکسازی میکرد و راه باز میکرد. کم نیستند رزمندگانی که با چهارلول و دولول صدها تن از پاسداران خمینی را ازپا درآوردهاند. در بسیاری موارد نیز شیرزنان و شیرمردان مجاهدی که بهشدت مجروح شده بودند پساز آنکه تمامی مهمات خود را علیه مزدوران خمینی بهکار میگرفتند و دههاتن از آنها را برزمین میانداختند ، با آخرین مهمات خود که بعضاً فقط یک نارنجک بود، با پریدن به میان گلههای پاسداران شماری از آنها را با خود منفجر میکردند.
جریان نبرد به این ترتیب بود که ابتدا دوتیپ قهرمان ارتش آزادی با دلاوری بیمانند با قوای دشمن در ارتفاعات اطراف گردنه حسنآباد چنگدرچنگ شده و آنها را تصرف کردند و راه تسلط دشمن بر این قسمت از جاده را سد کردند. در این درگیری تلفات بسیاری به پاسداران خمینی وارد گردید و راه بازگشت سایر تیپهای رزمی از چهارزبر باز شد.
سپس جاده، قسمت به قسمت با جنگی سخت و خونین از مزدوران پاکسازی شد و یالهای شمال جاده تصرف گردید. چندی بعد برخی ارتفاعات جنوبی جاده نیز بهتصرف نیروهای آزادیبخش درآمد.
نهایتاً حوالی ظهر پنجشنبه کمین دشمن در «سیاهخور» درهم شکست و پایگاه فرماندهی نیروهای دشمن در نزدیکی روستای سیاهخور با 3تپه مشرف بر آن توسط رزمندگان ارتش آزادیبخش تسخیر شد و نیروهای رزمندهیی که هنوز عبور نکرده بودند، توانستند با استفاده از مسیرهای مختلف به اسلامآباد برسند.
درگیریهای خونین البته بازهم تا نیمهشب در حوالی اسلامآباد ادامه داشت. حدود ساعت4 بعدازظهر فقط یکقلم برای لشکر57 ضدابوالفضل که در حوالی اسلامآباد کمین کرده بود 5000نیروی جدید از طریق خرمآباد رسیده بود که برروی شبکه رسیدن آنها به منطقه درگیری اعلام شد.
مجموعه تلفات دشمن در این درگیریهای گسترده که از بامداد پنجشنبه آغاز شده بود، نزدیک به 9000تن بالغ میشود. شدت تلفات دشمن بهحدی بود که تا صبح جمعه شبکه بیسیمی سپاه پاسداران خمینی هنوز از «کلی تلفات» که داده بودند شکوه میکرد و در مورد یکی از فرماندهان صحنه که گویا پست خود را ترک کرده بود نعره میزد که «غلط کرده که (درجای خود) نبوده» و میافزود «اینطوری خرتوخر که نمیشود»! (نقشه شماره11)
در این نبردها دشمن همچنین تعداد زیادی از تانکها و زرهپوشها و خودروهای نظامی خود را از دست داد.
بهعملیات کمینگذاری متقابل نیروهای آزادیبخش در مسیر بازگشت از اسلامآباد تا کرند و بعداز آن نیز قبلاً اشاره کردیم.
فصل نهم - نیروهای دشمن
مجموع نیروهای خمینی که در عملیات بزرگ فروغ جاویدان دستاندرکار مقابله با ارتش آزادیبخش ملی ایران بودند، بهحدود 200هزار نفر میرسد.
براساس اطلاعیههای رسمی دشمن اعم از اطلاعیههای ستاد موسوم به «فرماندهی کل قوا» و اطلاعیهها و اظهارات سرکردگان سپاه پاسداران و ارتش تحتامر خمینی و همچنین بر اساس اظهارات دیگر سردمداران و مسئولان رژیم خمینی و مندرجات مطبوعات همین رژیم و نیز براساس مکالمات بیسیمی نیروهای مختلف دشمن که توسط ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش برروی نوار ضبط شده است، اسامی یکانهای نظامی و پایگاهها و قرارگاههای شناختهشده دشمن که در مقابله با ارتش آزادیبخش شرکت داشتند به شرح زیر است. لکن باید یادآوری نمود که دشمن شمار انبوهی از مزدوران خود در مساجد و ادارات و کارخانهها و انجمنهای ضداسلامی در سراسر کشور را بهطور «بسیجی» بر اینها میافزود و در مواردی هم جداگانه اعزام مینمود.
الف: نیروها
1ـ لشکر کماندویی6 ویژه پاسداران از سپاه یکم ثارالله (اعزامی از شمالغرب) به فرماندهی مزدور صادق محصولی
2ـ لشکر پیاده10 ضدسیدالشهدا از سپاه یکم ثارالله (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور علی فضلی
3ـ لشکر17 ضدعلیابن ابیطالب از سپاه یکم ثارالله (اعزامی از غرب) بهفرماندهی مزدور غلامرضا جعفری
4ـ لشکر پیاده مکانیزه27 ضدمحمد از سپاه یکم ثارالله (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور کوثری
5ـ لشکر71 روحالله از سپاه یکم ثارالله (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور سیدمجتبی
6ـ لشکر8 نجف از سپاه دوم ضدسیدالشهدا (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور احمد کاظمی
7ـ لشکر32 ضدانصارالحسین از سپاه سوم قدس (مستقر در تنگه چهارزبر) به فرماندهی مزدور کیانی
8ـ لشکر57 ضدابوالفضل از سپاه سوم قدس (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور نوری
9ـ لشکر25 کربلا از سپاه هفتم ضدموسی ابنجعفر (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور مرتضی قربانی
10ـ لشکر44 ضدقمر بنیهاشم
11ـ لشکر11 ضدامیرالمؤمنین
12ـ لشکر مهندسی43 ضدامام علی از سپاه هشتم ضدثامنالائمه (اعزامی از کرمانشاه) بهفرماندهی مزدور بحرینی
13ـ لشکر155 ویژه موسوم به شهدا از سپاه هشتم ضدثامنالائمه (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور منصوری
14ـ لشکر5 نصر از سپاه هشتم ضدثامنالائمه (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور اسماعیل قاآنی
15ـ لشکر41 ثارالله از سپاه نهم ضد جوادالائمه (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور قاسم سلیمانی
16ـ لشکر33 موسوم به «المهدی» از سپاه نهم ضدجوادالائمه (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور جعفر اسدی
17ـ لشکر کماندویی نیروی مخصوص سپاه پاسداران از سپاه چهاردهم حفاظت (اعزامی از تهران)
18ـ لشکر31 ضدعاشورا از سپاه پنجم ضدعاشورا به فرماندهی مزدور امین شریعتی
19ـ لشکر84 خرمآباد به فرماندهی سرهنگ مزدور مرتضی محمدی
20ـ لشکر81 کرمانشاه به فرماندهی سرهنگ مزدور دادفر
21ـ لشکر58 موسوم به «ذوالفقار» (همان گارد جاویدان شاه) به فرماندهی سرهنگ مزدور اسدالله دهقان
22ـ لشکر21 ضدحمزه (لشکر گارد سابق) به فرماندهی سرهنگ مزدور صدیقزاده
23- بخشی از لشکر 30 گرگان
24ـ تیپ59 ضدمسلم ابنعقیل از سپاه چهارم موسوم به بعثت (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور شاهویسی
25ـ تیپ127 ضدمقداد از سپاه چهارم موسوم به بعثت (اعزامی از غرب)
26ـ تیپ212 ضدحمزه از سپاه چهارم موسوم به بعثت (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور قهاری
27ـ تیپ39 ضدنبیاکرم از سپاه چهارم موسوم به بعثت (اعزامی از غرب)
28ـ تیپ کماندویی77 موسوم به نبوت از سپاه چهارم موسوم به بعثت (اعزامی از غرب)
29ـ تیپ40 توپخانه رسالت از سپاه پنجم ضدعاشورا (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور جهانسری
30ـ تیپ82 صاحبالامر قزوین از سپاه پنجم ضدعاشورا (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور عبدالله عراقی
31ـ تیپ36 موسوم به انصارالمهدی از سپاه پنجم ضدعاشورا (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور حمید عباسی
32ـ تیپ12 قائم سمنان از سپاه هشتم ضدثامنالائمه (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور مهدی مهدوینژاد
33ـ تیپ61 توپخانه محرم از سپاه هشتم ضدثامنالائمه (اعزامی از جنوب) به فرماندهی مزدور احمدی
34ـ تیپ75 ظفر از سپاه پانزدهم «رمضان» (اعزامی از غرب) به فرماندهی مزدور اصغر مقدمتهرانی
35ـ تیپ66 هوابرد پاسداران از سپاه پانزدهم رمضان (اعزامی از شمال غرب) به فرماندهی مزدور محسن شفق
36ـ تیپ55 هوابرد شیراز به فرماندهی سرهنگ مزدور محمود رستمی
37ـ تیپ 35 تکاور
38ـ تیپ 32 قائم باختران
39ـ 15 گردان اعزامی از مراغه (احمدی فرمانده سپاه پاسداران، مراغه در ۶۷/۱۲/۱۱ در روزنامه اطلاعات آذربایجان اعزام این 15گردان را از جانب تیپ 21 ”امامزمان“ اعلام کرد و افزود که استعداد نیروی اعزامی از یک لشکر هم فراتر رفته بود).
40ـ 16 گردان اعزامی از طرف «کمیتههای انقلاب اسلامی» (مختار کلانتری قائممقام فرماندهی کل کمیته انقلاب اسلامی در روز ۶۷/۱۲/۲۷ در رادیو رژیم اعلام کرد: «… شرکت گسترده در عملیات مرصاد به استعداد 16گردان صورت گرفته و کمیته در اندک مدتی که برایش ممکن بود نیروهایش را بسیج کرد و در این عملیات شرکت کرد. تعدادی از برادران هم در این رابطه بهشهادت رسیدند» ).
41ـ گردانهای موسوم به مسلم، مقداد، حمزه، علیاصغر و امام سجاد
42ـ گردان موسوم به صاحبالزمان از قرارگاه رمضان (اعزامی از شمال غرب)
43ـ گردان موسوم به انصارالحسین از سپاه سوم قدس (اعزامی از شمال غرب)
44ـ نیروهای شهربانی استان کرمانشاه
45- نیروهای ژاندامری استان کرمانشاه به فرماندهی سرهنگ مزدور راسخالقول
46- نیروهای ژاندارمری استان ایلام به فرماندهی سرتیپ خرمرودی
47- نیروهای اعزامی از کمیته بیرجند اعزامی از قرارگاه ضدمحمد رسولالله
48- پرسنل سرباز دانشگاه هوایی نهاجا (نیروی هوایی ارتش) نزدیک به 4هزار نفر
49- سپاه 9بدر به فرماندهی مزدور شمس
ب: گروههای توپخانه
ـ گروه33 توپخانه (نشریه صف، مهر67)
ـ گروه44 توپخانه (نشریه صف، مهر67)
ج: پایگاههای هوایی و گروههای هوانیروز
1ـ پایگاه شکاری نوژه همدان به فرماندهی سرهنگ مزدور رضا پردیس
2ـ پایگاه شکاری وحدتی دزفول به فرماندهی سرهنگ مزدور بقایی
3ـ پایگاه نیروی هوایی اصفهان به فرماندهی سرهنگ مزدور صادقپور
4ـ گروه هوانیروز کرمانشاه به فرماندهی سرهنگ مزدور حسین انصاری
5ـ گروه هوانیروز مسجدسلیمان به فرماندهی سرهنگ مزدور چرختابیان
6ـ گروه هوانیروز اصفهان به فرماندهی سرهنگ مزدور صفایینژاد
7ـ پایگاه دهم شکاری کنارک (سخنرانی فرمانده همین پایگاه در زاهدان، اطلاعات 3دیماه67)
د: قرارگاهها
1ـ قرارگاه عملیاتی غرب ارتش تحتامر خمینی به فرماندهی سرتیپ علییاری
2ـ قرارگاه مرکز پشتیبانی منطقهیک ارتش در کرمانشاه به فرماندهی سرهنگ مزدور خلیلی
3ـ قرارگاه نجف به فرماندهی مزدور شوشتری (قرارگاه فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسداران خمینی در غرب و شمال غرب)
4ـ قرارگاه ضدحمزه ارومیه به فرماندهی مزدور هدایت تحتامر قرارگاه نجف
5ـ قرارگاه نجف3 به فرماندهی مزدور اکبر دانشیار (قرارگاه فرماندهی منطقه شمال دزلیـ شیلر و مریوان) تحتامر قرارگاه نجف
6ـ قرارگاه بروجردی به فرماندهی مزدور جانمحمدعلی مرادی (مرکز پشتیبانی سپاه پاسداران خمینی در غرب و شمال غرب) تحتامر قرارگاه نجف
7ـ قرارگاه رمضان به فرماندهی مزدور محمدباقر ذوالقدر (ستاد جنگهای نامنظم سپاه پاسداران خمینی)
8ـ قرارگاه فتح به فرماندهی مزدور رحیمی (قرارگاه عملیاتی جنگهای نامنظم سپاه پاسداران خمینی در سقز) تحتامر قرارگاه رمضان
9ـ قرارگاه نصر به فرماندهی مزدور سیدباقر طباطبایینژاد (قرارگاه عملیاتی جنگهای نامنظم سپاه پاسداران خمینی در نقده) تحتامر قرارگاه رمضان. مزدور طباطبایینژاد در جریان عملیات فروغ جاویدان بههلاکت رسید.
10ـ ستاد اجرایی خاتم (قرارگاه فرماندهی تاکتیکی جنگ) در باغ ابریشم کرمانشاه، فرماندهی کل قوای دشمن را بهعهده داشت. برخی از مهرههایی که در این ستاد مستقر بوده یا به آن رفت و آمد داشتند عبارت بودند از:
رفسنجانی، خامنهای، فرمانده سپاه پاسداران خمینی (محسن رضایی)، معاون عملیات و اطلاعات ستاد فرماندهی کل قوا (شمخانی)، رئیس ستاد مشترک ارتش خمینی (سرتیپ شهبازی)، فرمانده نیروی زمینی ارتش خمینی (سرتیپ حسنی سعدی)، رئیس ستاد مرکزی سپاه پاسداران خمینی (عباس محتاج)، فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران خمینی (موسی رفان)، فرمانده اطلاعات سپاه پاسداران خمینی (محمد باقری)، فرمانده پدافند سپاه پاسداران خمینی (خلخالی)، فرمانده هوانیروز ارتش تحتامر خمینی (سرتیپ محمد انصاری)، فرمانده عملیات نیروی هوایی ارتش تحتامر خمینی (سرهنگ مصطفی اردستانی)، فرمانده قرارگاه عملیاتی غرب ارتش تحتامر خمینی (سرتیپ علییاری)، مدیر عملیات نیروی زمینی ارتش تحتامر خمینی (سرهنگ جوادیان) و دهها سرکرده و مزدور دیگر که از ذکر مناصب و اسامیشان خودداری میکنیم. مزدور اردستانی از یکسو در ارتباط با فرماندهی نیروی هوایی تحتامر خمینی در تهران و ازسوی دیگر در ارتباط با جانشین فرمانده نیروی هوایی (سرهنگ مزدور سپیدمویآذر) قرار داشت (سرهنگ مزدور سپیدموی برای فرماندهی عملیات هوایی علیه ارتش آزادیبخش به پایگاه نوژه همدان آمده بود و خود نیز در چندین نوبت بمباران به اتفاق سرهنگ مزدور دیگری بهنام فردوسیان شرکت داشت و نهایتاً وقتی هواپیمایش مورد اصابت ضدهوایی نیروهای آزادیبخش قرار گرفت و کابین آن بهشدت آسیب دید، در شرایطی که عازم فرود اضطراری در نوژه بود، کنترل هواپیما را بهخاطر آتشگرفتن آن از دست داد و با چتر نجات بیرون پرید. این سرهنگ مزدور چندینبار با خلبانان و پرسنل هوایی که از دستورات سرپیچی کرده یا در کار بمباران نیروهای آزادیبخش اهمال میکردند با خشونت دست بهیقه شده بود).
اضافه بر اینها لازم به یادآوری است که سرپرست بسیج سپاه پاسداران خمینی در روز25مرداد اعلام کرد: «علاوهبر حضور مسئولان و کارکنان ادارات دولتی در جبههها، بیشاز 130هزار نفر بهصورت بسیجی روانه جبههها شدند و ”ضربههای کشندهیی“ به مجاهدین وارد آوردند». متعاقباً در جمعهبازار 28مرداد رفسنجانی نیز اعلام کرد که 130هزار نفر «ظرف 2ـ3روز» اعزام شدهاند و افزود: «نمایندههای مجلس فشار آوردهاند به گرده هیأت رئیسه، گفتند ما نمیتوانیم تو این مجلس بنشینیم، کشور در خطر است…». درمجموع رژیم خمینی حداقل 27لشکر، 20تیپ، 2گروه بزرگ توپخانه، 4پایگاه هوایی و شکاری، 3گروه هوانیروز، 9قرارگاه و ستاد اجرایی موسوم به خاتم را برای مقابله با ارتش آزادیبخش بهکار گرفته بود.
همچنانکه قبلاً اشاره کردیم در این ایام دژخیم پلید جماران مستمراً به این و آن پیامهای خصوصی میفرستاد تا نیروی هرچه بیشتری را بسیج کند. درجریان عملیات بزرگ فروغ جاویدان رادیوهای سراسری و محلی خمینی نیز بهوضوح وحشت بیکران دشمن را از پیشروی نیروهای آزادیبخش برملا میکردند و سردمداران رژیم، با کنار گذاشتن همه محذورات سیاسی، ملتمسانه درخواست کمک و نیرو میکردند:
به عنـوان مثال رادیـو رژیم در کـرمانشاه از غـروب دوشنبـه مستمراً از مـردم میخواست در اسرع وقـت به جبههها بشتابنـد. سپاه چهارم بعثت در اطلاعیـههای رادیویی از نیـروهای حزباللهی یاری میطلبیـد.
رادیو سراسری خمینی همچنین اعلام مینمود که آخوند عبادی، نماینده خمینی در سیستان و بلوچستان، از تمامی کسانی که قدرت حمل سلاح دارند، خواسته است «با اعزام فوقالعاده استان» به جبهه بروند. این رادیو همچنین مستمراً از اعزام نیروهای جدید از دهها شهر و استان سخن میگفت.
صبح سهشنبه 4مردادماه رادیو خمینی ملتمسانه از «مردم عزیز» تقاضا میکرد «مردم شهرهای مرزی کشورمان بهیاری شما نیازمندند… بشتابید». همچنین خطابیههای مفصلی راجع به حرکت کردن «ائمه جمعه» و ایادیشان از شهرهای مختلف قرائت میکرد. تقریباً هیچ شهر بزرگ و کوچکی نبود که اسمش بهمیان نیاید. چندی بعد رادیو خمینی اعلام کرد: «با تعطیل کلیه شعب خانههای کارگر، اعضای انجمنهای اسلامی، شورای اسلامی کار و بسیج کارخانهها رهسپار جبههها شدند». آنگاه نوبت به خامنهای رسید که از همگان خواست تا به جبههها بروند. همین تقاضا را وزیر فرهنگ و آموزش عالی خمینی خطاب به «کلیه دانشجویان، دانشگاهیان، مدیران و کارکنان وزارتخانه» تکرار نمود. لحظاتی بعد روابط عمومی مجلس خمینی از همه مردم تهران خواست تا به جبهه بروند!
وزارت دفاع خمینی نیز اعلام کرد: «یک تیپ رزمی متشکل از نیروهای وزارت دفاع و سازمانهای تابعه در پاسخ بهاجرای طرح اعزام سریع» اعزام شدهاند.
سپس رادیو خبر داد که مشاور نخستوزیر و گروههایی از معاونان و مدیران کل و کارمندان وزارتخانههای مختلف حرکت کردهاند.
کار به آنجا رسید که «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» نیز اعلام کرد «بخشی از نیروهای خود را… از شهر قم به جبههها اعزام میکند». روز چهارشنبه 5مرداد نیز وحشت بیمانند رژیم در سخنپراکنیهای رادیوییش هویدا بود:
ـ گروهی از پاسداران لارستان عازم جبههها شدند.
ـ گروهی از نیروهای رزمیـ تخصصی شهرستان آباده، سپیدان و جهرم عازم جبههها شدند.
ـ دومین کاروان اعزام سریع استان کرمان عازم جبههها شد.
ـ نیروهای لشکر حفاظت سپاه پاسداران با حضور نخستوزیر راهی مناطق عملیاتی شدند.
ـ نیروهای رزمیـ تخصصی ژاندارمری مرکز راهی شدند.
ـ استادان، کارکنان و دانشجویان علوم قضایی عازم جبههها شدند.
ـ یک فروند هلیکوپتر بر فراز شهر تهران اعلامیه پخش میکند و با ذکر قسمتی از «پیام اخیر امام امت» از مردم میخواهد «بهپا خیزید» و به جبههها بشتابید.
ـ نیروهای بسیجی اعزام مجدد، چند تن از ائمه جمعه، کارکنان ادارات، کارکنان واحدهای صنعتی و شرکتهای دولتی و گروهی از عشایر و نیروهای رزمی جهاد سازندگی و پاسداران کمیتهها و نهادهای انقلاب از شهرهای تهران، کرج، قم، اهواز، بندرعباس، شیراز، اصفهان، یزد، اردکان، ساری، گرگان، رشت، لاهیجان، آستانه اشرفیه، هشتپر، یاسوج، کهگیلویه، بهدشت و دوگنبدان طی روز گذشته و امروز بهجبهه اعزام شدند.
ـ نایبرئیس مجلس از همه نیروها درخواست کرد به جبهه بروند.
ـ وزیر کار و امور اجتماعی از کارگران و کشاورزان خواست به جبههها بروند.
ـ معاون آموزش و پرورش اعلام کرد آزمون کارشناسی امور تربیتی تا اطلاع ثانوی برگزار نخواهد شد.
ـ صانعی از اعضای شورای نگهبان به همراه تعدادی بسیجی عازم جبههها شدند.
ـ استاندار خراسان اعلام کرد امروز 50درصد پرسنل ادارات خراسان به جبههها میروند.
ـ خامنهای از ائمه جمعه دعوت کرد به جبههها بروند.
ـ گروههای بسیجی همراه با ائمه جمعه شهرهای مشهد، اردبیل، شیراز، تبریز، کاشان، میمه، نقده، ماهشهر، هفتگل، شوشتر، کازرون، زرینشهر، ورامین و بهشتیشهر بهجبهه رفتند.
ـ طلاب اصفهان عازم شدند.
ـ ستاد هماهنگی انجمنهای اسلامی ادارات و مؤسسات دولتی از کلیه اعضای انجمنهای اسلامی درخواست کرد در جبهه حضور یابند.
ـ نیروهای بسیجی از اصفهان، نجفآباد، فریدونشهر، فریدن، خوانسار، گلپایگان، گلکار، مبارکه، نطنز و ذوبآهن عازم جبههها شدند.
ـ رادیو کرمانشاه نیز با هشدار دادن مستمر نسبت به خطر مجاهدین تقاضا میکرد «تمام ملت ایران حتی اگر توانایی رزمی ندارند بیایند به جبهه در قسمتهای پشتیبانی».
پنجشنبه ششم مرداد نیز وضع رژیم بهتر از این نبود:
ـ نفرات گروه پدافند هوایی خارک به جبههها رفتند.
ـ 30گردان از نیروهای رزمی و بسیجی و واحد بسیج سپاه پاسداران گیلان به جبهه رفتند.
ـ 12شهر مازندران نیروهای بسیجی خود را اعزام کردند.
ـ لشکر رزمی «خاتمالانبیا» از وزارت پست و تلگراف و تلفن عازم جبهه شد.
ـ 50درصد از کارکنان ادارات اسلامشناسی به جبهه رفتند.
ـ گروهی از چهارمحال بختیاری، تمام پرسنل بنیاد تعاون سپاه شهرداری تهران و وزارت کار رهسپار شدند.
ـ کارکنان جهاد سازندگی تنکابن، عباسآباد، رامسر، چالوس، نور و کلاردشت در چارچوب مهندسی رزمی عازم جبهه شدند.
ـ امامجمعه آذرشهر، کارکنان شهرداری و بنیاد مستضعفان مراغه در گردانهای رزمی سپاه پاسداران عازم جبههها شدند.
ـ امامجمعه گرگان با تنی چند از علما و مدرسین و بسیجیان عازم جبهه شدند.
ـ امامجمعه کامیاران و اسلامشهر همراه گروهی از روحانیان عازم جبههها شدند.
ـ جمعی از بسیج مقاومت پایگاههای شهر و روستایی، دفتر مهندسی وزارت سپاه، مرکز آموزش تخصصی دریایی «سیدالشهدا» وابسته به نیروی دریایی سپاه، فرهنگیان، دانشآموزان، کارکنان آموزش و پرورش و ادارات، کارکنان واحدهای تولیدی و صنعتی رشت، صومعهسرا، فومن، رودسر، بندرانزلی، طالش، آستانه، لاهیجان، کوچصفهان و ماسال عازم جبههها شدند.
تا ساعتهایی پساز نیمهشب پنجشنبه نیز رادیو خمینی به قرائت اسامیدهها شهر دیگر، که «هزاران تن از نیروهای بسیجی» آنها عازم مقابله با ارتش آزادیبخش شده بودند، ادامه میداد…
به این ترتیب رژیم خمینی حداکثر توان خود را بسیج کرد و بهکار برد. آنچه مسلم است اینکه از این پس، خود را به آسمان و زمین هم که بزند، قطعاً قدرت بسیجش از گذشته بهمراتب کمتر خواهد بود.
اولاً ـ چنانکه عموم هممیهنان در اغلب شهرها و بخشهای سراسر کشور گواه بودند رژیم ضدبشری خمینی از منتهای فشار و اجبار برای بسیج نیرو حتی درمورد نیروهای خاص خودش هیچ مضایقه نکرد. هرگاه هم زور و اجبار و اطلاعیههای شداد و غلاظ کفایت نمیکرد، دشمن بهالتماس میافتاد. ازجمله رادیو خمینی روز پنجشنبه 6مرداد با سوزوگداز شعار میداد: «ای کسانی که تا کنون در خانهتان بودید، سلاح برگیرید که همرزمانتان تنها نمانند. دانشآموزان، دانشجویان، کلیه اقشار مردم، اکنون روز یاری امام است». خامنهای نیز در همین روز در جمع گروهی از نیروهای رژیم «در منطقه عملیاتی غرب کشور» زار میزد: «امروز جهاد، شهادت و حضور در میدان دفاع از حیثیت انقلاب بیشاز هروقت دیگر باارزش است»!
در مورد ابعاد سربازگیری اجباری رژیم همین بس که در ایامی که عملیات فروغ جاویدان درجریان بود، حدود 10هزار سرباز فراری و اعزامشدگان اجباری را که یا فرار کرده یا از رفتن بهمقابله با ارتش آزادیبخش ابا میکردند، در محلهای مختلف ازجمله دارالمجانین کرمانشاه برروی هم تلنبار و زندانی کرده بودند.
ثانیاً ـ در روزهایی که عملیات فروغ جاویدان درجریان بود، رژیم خمینی تمام امکانات دولتی و عمومی را بهکار گرفت. ازجمله اتوبوسهای مسافربری را توقیف و در خط نیرورسانی بهکار انداخت. یکی از روزنامههای رژیم (کیهان 12مرداد) در همین رابطه اشاره دارد که درجریان عملیات فروغ جاویدان هیچ اتوبوسی برای رفتن بهرشت یافت نمیشده است. نمونه دیگر به مهماتسازی صنایع دفاع مربوط میشود که چون در ایام عملیات فروغ جاویدان وزارت سپاه خمینی مهماتسازی سپاه را تعطیل و مزدوران مربوطه را بهمقابله با ارتش آزادیبخش فرستاده بود، رژیم برای جبران افت ناشی از تعطیل مهماتسازی سپاه، مهماتسازی وزارت دفاع را وادار کرده بود تا با افزایش شیفتها سقف تولید را به میزان 400درصد بدون درنظر گرفتن خطرات ناشی از اینکار بالا ببرد. اما این اقدام منجر به انفجار 2واحد تولیدی و کشته و مجروح شدن عدهیی از پرسنل گردید و متعاقباً 30تن از پرسنل صنایع دفاع را دستگیر کردند.
ثالثاً ـ سرکردگان ارتش تحتامر خمینی و هوانیروز و نیروی هوایی آنچنانکه میدانیم دست در دست خمینی از هیچ پلیدی و جنایتی کوتاهی نکردند، بهنحوی که پیامهای «دستمریزاد» خطاب به این مزدوران سراسر روزنامههای خمینی را فراگرفته بود. کمااینکه فرماندهان پاسداران خمینی در صحنه عملیات ـ همچنانکه در ساعت 9و30دقیقه پنجشنبهشب برروی شبکه بیسیم منعکس گردیدـ از هوانیروز و نیروی هوایی تشکرات بسیار بهعمل آوردند و تأکید مینمودند که «کمک آنها کمک به اسلام و قرآن بوده است».
سرتیپ جلالی، وزیر دفاع خمینی، نیز آنچنانکه روزنامه اطلاعات رژیم در 26مرداد گزارش کرد در رابطه با «هماهنگی نیروهای مسلح» اعلام نمود: «این هماهنگی و وحدت در عملیات مرصاد… تجلی پیدا کرد».
فصل دهم - تلفات دشمن
بر حسب گزارش حاضر که جمعبندی گزارشات و مشاهدات رزمندگان صحنههای مختلف نبرد در عملیات بزرگ فروغ جاویدان است، مجموعه تلفات دشمن ـاعم از کشته و زخمیـ از ابتدا تا انتهای عملیات به 55هزار تن بالغ میشود. پنجشنبه 6مرداد ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش در اطلاعیه خود، که از «صدای مجاهد» پخش شد و توسط خبرگزاریهای بینالمللی در همانروز مخابره گردید، بر اساس گزارشات اولیهیی که تا همانروز دریافت کرده بود، مجموعه تلفات دشمن را 40هزار تن اعلام نمود. اما بعداً وقتی که تیپهای رزمی تدریجاً از صحنههای مختلف نبرد بازگشته و گزارشات مبسوط و تکمیلی خود را ارائه دادند، ابعاد نوینی از شدت و حدّت نبردها و از کمیت قوای دشمن و ابعاد تلفات او روشن گردید و تصویر کاملتری بهدست داد که انتشار آن به گزارش نهایی ستاد فرماندهی موکول گردید:
«ضمن یک ماه گذشته، علاوهبر نشستهای جمعبندی عمومی، نشستهای متعدد جمعبندی و بحث و بررسی درباره کلیه گزارشات عملیاتی در سطح همه یکانهایی که در عملیات بزرگ فروغ جاویدان شرکت کرده بودند برگزار گردید، که گزارشات حاضر و آمار و ارقام مندرج در آن حاصل آن است و بهغایت تلاش شده تا در سطح چنین عملیات عظیمی از منتهای دقت ممکن برخوردار باشد.
همچنین تا پایان مردادماه متناوباً درگیریهای پراکندهیی بین آندسته از رزمندگان ارتش آزادیبخش که هنوز نتوانسته بودند به قرارگاههایشان بازگردند، با قوای دشمن در مناطق مرزی وجود داشت که از بسیاری از آنها و از تلفاتی که به دشمن وارد آمده هنوز هم بیاطلاعیم و ذیل همین گزارش تنها بهذکر برخی از آنها بسنده میکنیم.
بنابراین گزارش حاضر از این بابت ناقص است و بایستی در آینده تکمیل گردد.
درباره تلفات سرسامآور دشمن (55هزار کشته و زخمی)، که حاصل جمع مجموعه مشاهدات و گزارشات از شروع عملیات بزرگ فروغ جاویدان تا نخستین ساعتهای بامداد جمعه 7مردادماه است، خاطرنشان میکنیم که آنچه تا کنون ازسوی خود رژیم خمینی بهطرق مختلف اعلام و علنی و بارز شده است؛ همهچیز مبیّن دریافت ضربه استراتژیکی جبرانناپذیری بر خلصترین نیروهای بدنه نظامی و سرکوبگر رژیم است که بههرحال آثار گسترده و عمیق آن در چشمانداز نزدیک بهمنصه ظهور خواهد رسید:
از اسامی اعلامشده سرکردگان بههلاکت رسیده قوای دشمن تا بیمارستانهای مملو از زخمیهایش، از مجالس ختم دستجمعی مزدوران بههلاکترسیده تا هزاران شهر و بخش و روستایی که جنازههای مزدوران به آنجا حمل شده است. از زلزلهیی که سراپای رژیم را درهم پیچید تا سروصدای بینظیری که تا کنون بهدنبال هیچیک از عملیات ارتش آزادیبخش بهراه نینداخته بود. از سخنپراکنیها و مصاحبههای پیدرپی سردمداران رژیم تا اقدام به آنچنان بسیجی که به گفته خود رژیم در طول همه سالهای جنگ با عراق بینظیر بود و دربرابر بزرگترین شکستهای جنگی 8سال گذشته نیز سراپای رژیم اینگونه بهخود نمیلرزید و در همین رابطه بود که زعمای رژیم بهکرات و به زبانهای مختلف تأکید مینمودند که مجاهدین کاری کردند که در این 8سال ”عراق هم نکرده بود“ و ”از عراق هم برنمیآمد“.
اعدامهای دستجمعی و حلقآویز کردن صدهاتن از بیگناهان در شهرها و بخشهای مختلف کشور هنوز بهجرم هواداری از مجاهدین بهخصوص در کرمانشاه و ایلام و اسلامآباد و صحنه و کنگاور که برخی از آنها توسط خود رژیم اعلام شده است و همچنین دستگیریهای گسترده این ایام در سراسر کشور و ابعاد غیرقابلتصور اعدام زندانیان سیاسی مجاهد خلق نیز بهوضوح حاکی از انواع و اقسام تشبثات جنایتکارانه دشمن ضدبشری برای نوعی تلافیکردن ضربه استراتژیکی که دریافت نموده، میباشد تا شاید بتواند در موازنه قوای ضدخلق و خلق و در مقابله ضدانقلاب با انقلاب به تعادل پیشین (قبل از عملیات بزرگ فروغ جاویدان) بازگردد. آرزویی بس واهی که دشمن محققاً آنرا باخود بهگور خواهد برد.
از نکات قابلتوجه دیگر اینکه تلویزیون خمینی از فرط تنگنا، اجساد شماری از مزدوران خود و لاشههای تعدادی از تانکها و خودروهای سوخته خودش را در کنار پیکرهای برخی از رزمندگان شهید آزادی و تجهیزات ازبین رفتهشان بهعنوان شهدا و خسارات ارتش آزادیبخش شبهای متوالی بهنمایش میگذاشت و رجزها میخواند. علاوه بر این باید عکسالعملهای افسارگسیخته و هیستریک سردمداران رژیم را متذکر گردید که دربرابر عملیات فروغ جاویدان و ضربه عظیمی که دریافت کرده بودند، عنان از کف داده و به موضعگیریهایی بسا برآشفتهتر و سراسیمهتر از تابستان1360 ـ یعنی مقطعی که سران رژیم همچون برگ خزان برزمین میریختند و موجودیت کل رژیم بهزیر علامت سؤال رفته بودـ مبادرت کردند. تاآنجاکه قاضیالقضات خمینی (آخوند موسویاردبیلی) که در گذشته سعی میکرد از سایر سردمداران و دژخیمان رژیم کمی دست بهعصاتر موضع بگیرد در جمعهبازار 14مرداد همه پردهها و محذورات بهاصطلاح قضایی و قانونی را کنار گذاشت و با تصریح بر اینکه مسأله مجاهدین ”مسأله ماست“ و با یادآوری اینکه تا کنون ”دهتا، دهتا، بیستتا، بیستتا… پرونده بیار، پرونده ببر“ مجاهدین را روانه جوخههای اعدام میکردند، اعلام کرد که دیگر ”محاکمه ندارد، حکمش معلوم، موضوعش هم معلوم، جزایش هم معلوم“ است و ”باید ازدم اعدام بشوند“.
واضح است که این واکنشها تا کنون در قبال هیچکس و هیچ حادثهیی حتی هیچیک از عملیات پیشین ارتش آزادیبخش ضرورت و الزام نمییافت.
شایان تذکر است که بهدنبال عملیات فروغ جاویدان، سپاه پاسداران خمینی ناگزیر شد برای پرکردن جای سرکردگان ازدسترفته و ازدور خارجشدهاش به انتصابات و تغییر و تحولات سازمانی اجتنابناپذیری مبادرت نماید؛ ازقبیل انتصاب فرماندهان جدید برای تعدادی از سپاهها و لشکرها و تیپها و گردانها و حتی احضار برخی سرکردگان پاسداران از لبنان.
بگذریم که رفسنجانی که در حاشا کردن و دجالگری حقاً شاگرد خمینی است مدعی بود که مجاهدین و ارتش آزادیبخش درجریان عملیات فروغ جاویدان ”حتی 40نفر را هم نزدهاند“ ! اما در همین ایام که سردمداران رژیم رجز ”پیروزی“ و ازبین رفتن مجاهدین را میخواندند، یکی از صدها گزارش و خبر و تسلیتنامهیی که سراسر روزنامههای رژیم خمینی را در تهران و شهرستانها برای روزهای متوالی انباشته بود این بود: ”پیکرهای 35تن از توابین سپاه نهم بدر شرکت کننده در عملیات مرصاد… صبح دیروز در قم تشییع و به خاک سپرده شد“ (جمهوری اسلامی، 13مرداد).
در نمونه دیگر معلوم شد که تنها از ورامین 25نفر از مهمترین مزدوران سپاه بههلاکت رسیدهاند که اسامی آنها نیز در مطبوعات رژیم منعکس گردید.
در نمونه دیگر روزنامه اطلاعات 16مرداد از تشییع جنازه ”سردار رشید اسلام ابوالقاسم اسماعیلزاده، فرمانده گردان امام صادق از لشکر شهدا به همراه… مجتبی میریبیدختی، محمد محمدزاده و علی حاجمحمدی و سرباز شهید حسن پاسدار“ در گناباد گزارش داد.
در نمونه دیگر بازهم روزنامه اطلاعات در 17مرداد از مراسمی که در مسجد جامع همدان با پیام محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران ”بهمنظور تجلیل از فرماندهان و رزمندگان شهید لشکر32 انصارالحسین و دیگر شهدای عملیات ظفرمند مرصاد و شهدای پایگاه سوم شکاری نوژه“ برگزار شده است، گزارش میدهد.
گزارشات و خبرهای مطبوعاتی راجع به برگزاری مجالس ختم و عزاداری برای مهرهها و مزدوران بههلاکترسیده از صدها گردان سپاه پاسداران نیز نیازمند تشریح بیشتر نیست و عموم مردم ایران از آنها مطلعند. ازجمله مراسم عزاداری مدرسه سپهسالار و مراسمی که در یکی از محلات تهران برای ختم مشترک نیروهای گردان موسوم به علیاصغر از لشکر6 ویژه پاسداران که اغلب آنها بههلاکت رسیده بودند، برگزار شد. ضمناً هنوز انبوهی جنازههای مزدوران بههلاکترسیده دشمن تا چند هفته به پشت جبهه منتقل نشده بود که یکقلم آن بیش از 1000جنازه در شمال غربی اسلامآباد است. این مطلب بر روی شبکه بیسیمی دشمن نیز منعکس گردید.
درباره انبوه زخمیهای رژیم نیز از آنجاکه مردم بسیاری از شهرهای میهنمان به رأیالعین اقدامات رژیم در این مورد را ملاحظه کردهاند، نیازمند تشریح نیستیم. بهعنوان نمونه مردم تهران خط ویژهیی را که رژیم برای تردد ستون آمبولانسها از فرودگاه مهرآباد به بیمارستانهای مختلف تهران دایر کرده بود به چشم دیدهاند و میدانند که یکطرف خیابان آزادی چندین روز به اینکار اختصاص داده شده بود. البته در همین اثنا هواپیماهای سی ـ 130 زخمیهای دشمن را از کرمانشاه تحویل گرفته و در مراکز استانها و شهرستانهای مختلف تخلیه میکردند تا در بیمارستانهای آنجا بستری شوند. فیالمثل در بیمارستانهای شهر مشهد میتوان پاسداران زخمی لشکرهای27 ضد محمد، 25کربلا و لشکر32 موسوم به انصارالحسین را ملاحظه کرد.
در حین عملیات چهارشنبه 5مرداد نیز رادیو رژیم خمینی با قرائت اطلاعیههایی از سوی ”دبیر ستاد هماهنگی جنگ“ ، از کلیه زنانی که آموزشهای پرستاری و بهیاری دیدهاند، درخواست میکرد به بیمارستان فارابی تهران بیایند.
همچنین گزارشات مطبوعات رژیم خمینی درباره کثرت زخمیهای رژیم بهاندازه کافی گویاست. بهعنوان مثال روزنامه جمهوری اسلامی بهتاریخ 26مرداد از اعزام 61آمبولانس و 682امدادگر و تخلیهگر و تأسیس 3نقاهتگاه درجریان عملیات فروغ جاویدان گزارش داده است».
فصل یازدهم - شهیدان، مجروحان و خسارتهای ارتش آزادیبخش
درجریان عملیات بزرگ فروغ جاویدان و مجموعه درگیریهای مربوط به آن، 1263تن از قهرمانان ارتش آزادی و برجستهترین سربازان و سرداران رهایی خلق بهشهادت رسیده یا شماری از آنها اسیر و مفقود گردیدهاند و از سرنوشت آنها هنوز اطلاعی در دست نیست. به همین جهت کماکان به دلایل واضح اطلاعاتی و امنیتی انتشار فهرست کامل شهیدان فروغ جاویدان را تا اطلاع از هویت مفقودین و آنهایی که به چنگ دشمن افتادهاند، به بعد موکول میکنیم.
5تن از اعضای هیأت اجرایی سازمان مجاهدین خلق ایران که هر یک فرماندهی یک تیپ رزمی را بهعهده داشتند، همراه با 11تن از معاونان هیأت اجرایی، در میدان نبرد با دشمن خدا و خلق بسا حماسههای کبیر آفریدند در زمره کهکشان شهیدان میباشند. این سرداران پاکباز و قافلهسالاران کاروان سرخفام شهیدان عبارتند از:
ـ برادر مجاهد رضا پورآگل
ـ برادر مجاهد محسن تدینی
ـ خواهر مجاهد مهین رضایی
ـ برادر مجاهد اصغر زمانوزیری
ـ برادر مجاهد محمد معصومی
ـ برادر مجاهد ابوالقاسم آیتی
ـ برادر مجاهد داوود ابراهیمی
ـ برادر مجاهد محسن اسکندری
ـ برادر مجاهد علیاصغر اکبری
ـ برادر مجاهد حمید بکایی
ـ برادر مجاهد باقر بیگدلی
ـ برادر مجاهد رحیم حاجسیدجوادی
ـ برادر مجاهد رضا درودی
ـ خواهر مجاهد ناهید صراف
ـ برادر مجاهد مسعود قربانی
ـ برادر مجاهد مهدی کتیرایی
کهکشان شهیدان «فروغ جاویدان» برادر مجاهد علی زرکش (جانشین پیشین مسئول اول سازمان) و برادر مجاهد محمدعلی خیابانی (برادر کوچکتر سردار خیابانی) و خواهران مجاهد افخم میرزایی و ربابه بوداغی را هم در برمیگیرد. ستارگان تابناکی که تمامی هستی خود را وقف آزادی خلق و میهن در زنجیرشان نمودند و در پس سالیان دراز رزم و رنج و فدا بهعهد خود با خدا و خلق پاکبازانه وفا کردند و جاودانه شدند.
از اعضای شورای ملی مقاومت که با شوری بس مردمی و میهنی در عملیات فروغ جاویدان شرکت نمودند، آقای کاظم باقرزاده (از شخصیتهای عضو شورا) به کهکشان شهیدان پیوست. این شهید وارسته و بزرگوار در پنجاه و چند سالگی پاکبازانه ترک خانمان و عزیزان کرد و جهادی را که از سالها پیش با بذل تمام دارایی خود آغاز کرده بود، با نثار جان در رزمی بیامان بهکمال رساند و در صحنه نبرد با دژخیمان با شور و نشاطی ستایشانگیز حماسه آفرید و درس پاکبازی و اخلاص داد.
نویسنده و اندیشمند والا و قهرمان محمدحسین حبیبی، متفکر و نویسنده مجاهد و گرانقدر ابوذر ورداسبی نیز که هردو مصرانه در عملیات شرکت جستند و در پیکار با دشمن خدا و خلق با شوری بس انقلابی و عارفانه سرازپا نمیشناختند، در زمره کهکشان شهیدان فروغ جاویدان میباشند. قهرمانانی که اکنون تألیفات ارزشمند خود را با خون امضا نموده و با جانمایه خویش قلم و تفنگ را به شورانگیزترین صورت دوشادوش دیگر رزمندگان و فرماندهان شهید با یکدیگر درآمیختند. بر ایشان و بر شهیدان پاکباز «فروغ جاویدان» هزار درود و سلام. در روزی کهزاده شدند و در روزی که در طلب آزادی خلق به نبرد با سیهکارترین دژخیم تاریخ ایران شتافتند و در روزی که جاودانه شدند…
حماسههای جاودان رزمندگان پرشور آزادی ـ از زن و مردـ که در اغلب موارد برای ما با کلمات معمول قابل توصیف نیست، البته در این مختصر نمیگنجد و نیازمند منتشر کردن گزارشات جداگانه است. همینقدر اشاره میکنیم که نسل فدا و رهایی اوج شگفتانگیز جدیدی را، فراتر از همه معیارهای شناختهشده رزمآوری و جانبازی، بر تارک تاریخ مقاومت ایران بهثبت رساند. اوجی که بیشاز پیش مبیّن حتمیت پیروزی این نسل است. به خلق قهرمان ایران بهخاطر یکچنین فرزندان رشید به حق باید تبریک گفت. همچنین رهبری این نسل شگفت که رزمندگانش در صحنه نبرد اینسان آزمایش میدهند، بهراستی سزاوار خالصانهترین تهنیتهاست.
کم نبودند قهرمانانی همچون مجاهدان شهید زهره رضاییواحد، لوئیز رجاییان و زهرا غفاری که درحالیکه دست یا پایی را در میدان نبرد از دست داده بودند؛ همچنان به رزمآوری ادامه میدادند. تاآخرین نفس.
زهرای قهرمان نیز درحالیکه یک دستش از ناحیه کتف دراثر موشک آر.پی.جی جدا شده بود، با دست دیگر تا آخرین نفس بهجنگ ادامه داد. همچنین کم نبودند شیرزنان و شیرمردانی همچون قهـرمان شهیـد رضا صادقینـژاد که پساز اتمام مهماتـشان، هـرگاه در محاصـره مزدوران دشـمن قـرار میگرفتنـد، با نارنجک بـه میان آنان میپریدنـد و بسا مـزدوران را با خـود منفجـر مینمودنـد.
بسیاری از شهیدان، قهرمانانی همچون مسعود هاشمی بودند که در سختترین شرایط با شجاعتی ماورای تصور به قلب آتشها میزدند و با گوشت و پوست خود راه باز میکردند. یا همچون رزمندگان شهید و قهرمان صداقت کاویانی و اسفندیار کامیاب که با عزمی پولادین در راه آزادی خلق و میهن اسیرشان خونفشان و بیامان به پیش میتاختند.
مجاهد شهید فریبا هاشمی شیرزن دیگری بود با رزمی قهرمانانه که دستهدسته پاسداران خمینی را درو میکرد. مرتب میخروشید که ریش و ریشه خمینی را باید قیچی کرد.
قهرمانان شهید عیسی ضرغامی و البرز صالح از سربازانی بودند که در نبردهای پیشین ارتش آزادیبخش به اسارت درآمده و آنگاه خود داوطلبانه به این ارتش مردمی پیوسته بودند و سرانجام در رزمی بیامان با پاسداران سرکوبگر خمینی بهشهادت رسیدند.
آمار قهرمانان مجروح عملیات فروغ جاویدان نزدیک به 1100تن بود که 11تن از آنها ضمن یکماه گذشته به دیگر خواهران و برادران شهیدشان پیوستند. طی همین مدت 994تن دیگر که زخمهای سطحی داشتند، سلامت کامل خود را بازیافته و به مسئولیتهای جاری و انقلابی خود در قسمتهای مختلف ارتش آزادیبخش پرداختند. شماری دیگر نیز در روزها و هفتههای آینده پس از بهبودی کامل، مسئولیتهای خود را عهدهدار خواهند شد.
از لحاظ خسارتهای مادی و تسلیحاتی، ارتش آزادیبخش در مجموعه نبردهای عملیات فروغ جاویدان 612خودرو (از انواع مختلف)، 72تانک و زرهپوش، 21توپ 122میلیمتری و 51تفنگ 106میلیمتری که نیمی از آنها بدون خودرو حملکننده بود، از دست داد. بسیاری از این تفنگها و توپها و تانکها دراثر کثرت استفاده علیه دشمن ضمن 4روز نبرد بلاوقفه و سنگین، دیگر بلااستفاده شده بود.
این مبحث را با گرامیداشت تمامی شیرزنان رزمنده و قهرمانی که «فروغ جاویدان» را همراه با برادران رزمآورشان مشترکاً رقم زدند، به پایان میبریم. خواهران مجاهدی که بهدنبال انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین برای نخستینبار در طول تاریخ ایران رزم و رهایی زن ایرانی را با شرکت تمامعیار خود در نبردهای بزرگ انقلابی و آزادیبخش به اعلادرجه بهمنصه ظهور رساندهاند. به این ترتیب درجریان عملیات فروغ جاویدان یکبار دیگر تساوی کامل زن آزاده ایرانی در رزم و رنج و فدای بیپایانش برای آزادی، بهمثابه اساسیترین تضمین رهایی زن، به اثبات رسید. بهخصوص باید خاطرنشان کرد که تمامی صحنههای 4روز نبرد بلاوقفه انقلابی، که سرشار از رزمآوری و پاکبازی و فدای حداکثر بود، بهوضوح نشان داد که این زنان قهرمان در تمام زمینهها و سلسله مراتب نظامی پابهپای برادرانشان کفایت و توان دارند و در خطیرترین سرفصلها بار سنگینترین مسئولیتها را نیز بردوش میکشند. آری، اکنون بهحق میتوان در ایرانزمین از اوج تازهیی در تاریخ رهایی زن مژده داد. پس عجب نیست که ارتجاع خمینی و آخوندها و قلمزنان آن با خشم و کینی حیوانی و با آلودهترین زبانها و رذیلانهترین هرزهدراییها بر این زنان مجاهد و قهرمان میتازند.
شرح جنگاوری و عظمت نقشی که خواهران رزمنده و مجاهد ما در این نبرد بزرگ ایفا نمودند و بهخصوص آثار آن بر تمام زنان ایران که ارتجاع پلید خمینی را سخت بهوحشت انداخته بود، در این مختصر نمیگنجد و نیازمند گزارش جداگانهیی است. همینقدر میگوییم که رژیم خمینی از اینپس میباید از این بابت با یک ظرفیت عظیم انفجاری در هر خانه و در هر کوی و برزن مقابله کند.
خواهر مجاهد اختر مولوی یکی از شیرزنان شهید فروغ جاویدان بود که در سن 48سالگی پا در رکاب این نبرد بزرگ گذاشت و با دلاوری و شجاعت بیمانند شماری از دژخیمان دشمن را بهخاک هلاک انداخت و خود در منتهای افتخار و سرافرازی جاودانه شد. پسر بزرگ این مجاهد قهرمان (مجاهد شهید مسعود میمنت) در سال62 در زیر شکنجه مزدوران خمینی در تهران بهشهادت رسیده بود. یاد مادر و فرزند قهرمان گرامی باد.
فصل دوازدهم - درگیریهای پراکنده بعد از عملیات
از جمعه 7مردادماه بهبعد، بهرغم پایانیافتن عملیات فروغ جاویدان، درگیریهای پراکنده در تمامی مناطق غربی و بهخصوص نواحی مرزی استان کرمانشاه بین گروههایی از رزمندگان ارتش آزادیبخش با مزدوران دشمن ادامه یافت و تا اواخر مردادماه به درازا کشید. منظور آن گروههایی از رزمندگان هستند که در مسیر بازگشت به مقرهایشان با ایادی دشمن برخورد داشتهاند. در همین رابطه دوشنبه 17مرداد سرکرده سپاه چهارم موسوم به بعثت اعلام کرد «تا کنون طی 137عملیات شناسایی» 230نفر از مجاهدین در مناطق کرند و سرپل ذهاب «دستگیر شده یا بههلاکت رسیدند» و افزود که این «تلاش» ها ادامه مییابد. اظهارات مزدور مزبور به خوبی مبیّن درگیریهای مربوطه و همچنین تلفاتی است که ضمن این درگیریها بهخود دشمن وارد شده است. برخی از این درگیریها در منطقه «دالاهو»، شهرک «بانژاران»، منطقه «ریجاب»، «سیاوانه»، «قراویز» و تنگه «بردهعلی»، روستای «حسنآباد» و کوه «شکربگی» اتفاق افتاده است.
مختصر اینکه در این ایام از شرق اسلامآباد تا گیلانغرب و صالحآباد تا دشتذهاب و دالاهو و قصرشیرین در سراسر منطقه و بسیاری روستاها و کوهستانهای آن درگیریهای پراکنده مستمراً ادامه داشت که درجریان آنها برخی از قهرمانان آزادی در شمار همان آمار شهیدان که ذکر کردیم جاودانه شدند و برخی دیگر بر مزدوران دشمن غلبه نموده و شماری از آنها را از پا درآوردند و بهراه خود بهسوی پایگاهها و قرارگاههایشان ادامه دادند.
در این میان حمایتهای مردمی پساز عملیات فروغ جاویدان اوج کیفاً جدیدی پیدا کرده و مردم شهرها و روستاهای مختلف در همهجا از رشیدترین فرزندان ایرانزمین بهغایت حمایت میکردند.
شایان تـوجه است که در این ایام دشمن وحشتزده مستمراً بـه قوای خـود درقبال حملات و ضـربات ارتـش آزادیبخش آمادهباش میداد. بهعنوان مثال در تاریخ 18مـرداد فرمانـدهی لشکر81 کرمانشاه بهخاطـر اینکه مجاهـدین «قصد وارد آوردن ضربه و گرفتن اسیر» دارند، آمادهباش داد.
در 19مرداد رژیم خمینی به کلیه نیروهای سرکوبگرش دربرابر «تک و نفوذ» ارتش آزادیبخش «آمادهباش صددرصد» داد.
در 23مرداد ساعت 11شب در منطقه سرپلذهاب یک ستون دشمن که به سرعت عقبنشینی کرده بود، در گزارش خود به فرماندهی بالاتر دلیل آنرا دیدن علائم مبنی بر «تهاجم صددرصد» ارتش آزادیبخش ذکر نمود.
در 24مرداد نیروهای ژاندارمری پست جدیدی در تنگه بردهعلی مستقر نمودند تا مانع تحرکات رزمندگان آزادیبخش بشوند. آنگاه در همین روز یک درگیری با نیروهای آزادیبخش به فرماندهی بالاتر گزارش شده و تأکید گردید «دشمن در همین اطراف مخفی شده است».
فصل سیزدهم - سیر موضعگیریها و تبلیغات دشمن
تبلیغات و موضعگیریهای رژیم خمینی، چه در حین عملیات فروغ جاویدان و چه بعداز آن، سراسر حاکی از وحشت و دستپاچگی و مملو از تناقضگوییهای مسخره بود. ازجمله رژیم خمینی ابتدا بهغایت سعی کرد عملیات فروغ جاویدان را «حمله عراق» جلوه بدهد. اما از آنجاکه همگان میدانستند که در طول جنگ 8ساله ایران و عراق هرگز هیچیک از دوطرف به عمق 150کیلومتری خاک طرف مقابل نرسیده است و همچنین از آنجاکه مردم با چشم حقیقت را میدیدند، رژیم خمینی متعاقباً یکقدم عقب نشست و در اطلاعیههای رسمی خود از حمله «بیشاز 20تیپ مشترک» مجاهدین و نیروهای عراقی سخن گفت.
در قدم بعدی، رژیم خود را بهصرف «پشتیبانی توپخانه عراق از منافقین کوردل» راضی نمود (اطلاعیه ستاد فرماندهی کل قوا، 7مرداد). اما از آنجاکه در عمق 100 و 150کیلومتری اصولاً هیچنوع پشتیبانی توپخانه امکانپذیر نیست، سرانجام مقامات و ارگانهای رژیم بازهم عقب نشستند و گفتند: «بهنظر میرسد که نیروهای پیاده عراقی در ابتدا (مجاهدین را) همراهی کرده باشند، ولی پس از آن بهمواضع خودشان بازگشتند» (مصاحبه استاندار خمینی در کرمانشاه). تا اینکه بالاخره نقش عراق و «حمله عراق» بهکلی رنگ باخت و مقامات رژیم تصریح نمودند که نیروهای ارتش آزادیبخش و مجاهدین «در 30تیپ سازماندهی گردیده بودند» (شمخانی، معاون عملیات و اطلاعات ستاد فرماندهی کل قوا، 10مرداد).
سخنگویان رژیم همچنین آشکارا اعلام کردند که «مسأله» رژیم، مجاهدین هستند و خلاصه اینها (یعنی مجاهدین) بهمراتب خطرناکتر و «بدتر از صدام» هستند (حجتیکرمانی، 8مرداد).
دست آخر نیز تحلیلگران رژیم خمینی تصریح کردند که اصولاً مجاهدین میخواستند کاری کنند که عراق «طی چند سال تجاوز بهخاک ایران نتوانست به آن دست یازد؛ بلکه بیشتر… (میخواستند) حتی به فتح تهران نیز نایل آیند» (کیهان، 12مرداد).
به این تـرتیب پس از یکسال و نیم که از آغاز عملیات نیروهای آزادیبخش میگذشت رژیم ضمن چنـددور عقبنشینی شتابـزده بهدنبـال دریافـت ضربات عملیات فـروغ جاویـدان برای اولین بار و بهوضـوح به آنچـه همیشه سعی در نادیـده گرفتن و ناگفتـه گذاشتنش داشت، اقـرار نمـود!
درمورد دعاوی رژیم راجع به شهدای ارتش آزادیبخش نیز با ریل مشابهی مواجهیم. ابتدا رژیم مدعی شد که مجاهدین و ارتش آزادیبخش را بهکلی ازبین برده است. سپس از نابود کردن سهچهارم (یعنی 75درصد) آن دم زد. در قدم بعد معاون عملیات و اطلاعات ستاد فرماندهی کل قوای رژیم خمینی مختصر تخفیفی قائل شد و مدعی شد 7000نفر بودند که «در مدت 48ساعت 4800» تن از آنها را ـیعنی حدود 70درصد راـ نابود کردیم (مزدور شمخانی، معاون عملیات و اطلاعات ستاد فرماندهی کل قوای رژیم خمینی، 10مرداد67). متعاقباً موسویاردبیلی به «خمس» یعنی انهدام 20درصد از قوای ارتش آزادیبخش رضایت داد و بعد نوبت به فرمانده سپاه چهارم موسوم به بعثت رسید که در 17مردادماه کشتههای مجاهدین را 1734تن ذکر کرد (مزدور شعبانی، فرمانده سپاه چهارم پاسداران موسوم به بعثت در کرمانشاه، 17مرداد67). نهایتاً هم وزیر کشور خمینی، با یادآوری بحث مفصل در شورای امنیت کشور، هشدار داد که خطر همچنان باقی است و قضیه «خاتمهیافته نیست» و افزود: «ما مسأله منافقین را تمامشده تلقی نمیکنیم، چرا که بسیاری از عناصر اینها موفق شدند… فرار کنند و تعدادیشان هم عقبنشینی کردند و به داخل خاک عراق رفتند»! آخوند انصاری مسئول دفتر سیاسیـ فرهنگی خمینی نیز بعداً با یادآوری اینکه مجاهدین «10سال خون بهدل این ملت (بخوانید این رژیم) کردند، بهشتی را از ما گرفتند، رجایی را گرفتند، باهنر را گرفتند و…» هشدار داد: «فردا میآیند توی خانه ما، خانهها را بر سر ما ویران میکنند» (رادیو رژیم خمینی، 16مرداد).
درباره استقبال و حمایت مردمی از ارتش آزادیبخش و مجاهدین بازهم همین روند تکرار شد. ابتدا رژیم خمینی مدعی بود که «مردم» و «عشایر» به جنگ با ارتش آزادیبخش برخاستهاند. در قدم بعدی اسامی 12لشکر پاسداران و ارتش را که از نقاط مختلف به مقابله با ارتش آزادیبخش فرستاده بود، اعلام کرد و دست آخر بسیج و اعزام اجباری 130هزار تن دیگر را هم برملا نمود. آنگاه تدریجاً آنهمه دمزدنها از مردم موهومی که گویا به جنگ با ارتش آزادیبخش برخاسته بودند، رنگ باخت و بهجای آن رژیم آشکارا به دستگیریهای گسترده و اعدام و حلقآویز و کینهکشی آشکار از مردم روی آورد. سرانجام سرکردگان سپاه پاسداران در بیان خاطرات خود از کرند و اسلامآباد تصریح کردند که مجاهدین «در داخل خانههای مردم حضور داشتند و لذا باز هم برادران… ناچار شهر را تخلیه کردند» (کیهان هوایی، 19مرداد).
در کرند نیز دشمن ضدبشری به جنایات گستردهیی علیه مردم بیگناه شهر دست زد. بسیاری را شلاق زد یا از شهر بیرون نمود و اموالشان را مصادره کرد و برخی را نیز تیرباران نمود.
حقیقت این است که رژیم بیشاز هرکس دیگر از اوج حمایتهای مردمی از رزمندگان ارتش آزادی در همه شهرها و روستاهای مسیر پیشرویشان مطلع بوده و میباشد والا فیالمثل اینچنین از اهالی برخی از روستاهای کرمانشاه و اسلامآباد و کرند، که به دفن پیکرهای پاک شهدای مجاهد خلق برخاسته بودند، انتقام نمیگرفت و دربرابر برگزاری مجالس پنهانی ترحیم برای این شهدا اینسان به ضرب و شتم و تهدید نمیپرداخت. از یاد نخواهیم برد که از نظر رژیم یکی از «جرایم» مردم کرمانشاه خواندن ترانههای حماسی محلی در تجلیل از شجاعت شیرزن رزمنده و مجاهدی بهنام «مریم» بود که در بسیاری از خانهها خوانده میشد و مردم اغلب از نبرد جانانه او صحبت میکردند. این قهرمان فراموشیناپذیر، یک رزمنده ارتش آزادیبخش بود که رژیم پیکر پاک او را از پا در کرمانشاه آویزان نموده و بهمعرض نمایش گذاشته بود. مردم میگفتند که این شیرزن بیهمتا و رزمآور قبلاز شهادت خود را «مریم» معرفی کرده است. بهراستی اوج انزجار و تنفر مردم از آویزانکردن پیکر «مریم» بهحدی بود که بسیاری سوگند میخوردند هرطور شده انتقام او را خواهند گرفت…
مثل همیشه آخرین صحنههای شعبدهبازی و تبلیغات دجالگرانه رژیم خمینی به رمالی و طالعبینی درباره «انشعاب مجاهدین» و «تصفیه درونی» ختم میشود. در این زمینه نیز شتر از 10سال پیش خواب پنبهدانه میبیند! جالب این است که این دعاوی و اباطیل مضحک متعلق به رژیمی صدپاره و سوراخسوراخ است که سردمدار آن هرروز مجبور است از فرط فروپاشیدگی یک دارودسته یا حزب فرمایشی خود را منحل اعلام کند. البته اینبار، بازهم خمینی در حضیض شارلاتانیسم و پاچهورمالیدگی خاص آخوندی، مثل سال59 مدعی شده است که مجاهدین خودشان، خودشان را شکنجه میدهند و میکشند! با این تفاوت که بازهم این بار گویا رهبر مجاهدین و فرمانده کل ارتش آزادیبخش خودش فرمان کشتن یاران و رزمندگانش را توسط خود آنها صادر کرده است! آیا همه موارد فوق حاکی از منتهای ورشکستگی سیاسی و تبلیغاتی و ایدئولوژیکی رژیمی که درمقابل یک مقاومت عظیم و شکوهمند به تهخط رسیده، نیست؟
فصل چهاردهم - اوضاع و احوال و چشماندازهای سیاسی
دستاوردهای نظامی عملیات بزرگ فروغ جاویدان بسا فراتر از معیارهای متداول نبردهای کلاسیک است. بر این حقیقت، بسیاری از ناظران بینالمللی نیز که در طول جنگ 8ساله ایران و عراق هرگز با چنین پدیدهیی مواجه نبودهاند، گواهی دادند.
اما دستاوردهای انکارناپذیر این عملیات، بههیچوجه در چارچوبه نظامی صرف نمیگنجد و شایان دقت نظر سیاسی در اوضاع و احوال ویژه داخلی و بینالمللی است. تنها از این زاویه میتوان به اهمیت سرنوشتساز این عملیات برای مردم ایران و جنبش مقاومت مردمی و آینده آن پی برد. بهعبارت دیگر ابعاد و دستاوردها و آثار عملیات بزرگ فروغ جاویدان از معادلات و محاسبات نظامی صرف، کیفاً فراتر میرود و به همین دلیل در تمامیت استراتژیکی و سیاسی خود بهمثابه ناقوس مرگ و سقوط محتوم رژیم خمینی و تضمین پیروزی جانشین دموکراتیکـ انقلابی توصیف گردیده است. با نظر کردن در اوضاع و احوال خاص داخلی و بینالمللی که انجام این عملیات یا معادل آن را در هرصورت ضروری و اجتنابناپذیر میساخت، بهوضوح میتوان دریافت که بدون ”فروغ جاویدان“ یا معادل آن، ارتجاع و استعمار و کلیه دشمنان داخلی و خارجی انقلاب نوین ایران تا کجا در سمتوسو دادن به تحولات آتی ایران دست باز مییافتند. منظور همه نیروهای ارتجاعی و استعماری و فرصتطلبی است که چشم طمع دوخته بودند تا رژیم به بنبست رسیده خمینی با یک سمتگیری استعماری از سقوط محتوم جان بهدر برده و مقاومت ایران و تنها جانشین مردمی (شورای ملی مقاومت) و همچنین ارتش آزادیبخش ملی و سازمان مجاهدین خلق ایران به نخستین بازنده و نخستین قربانی تغییر تاکتیک رژیم مستأصل خمینی در زمینه جنگ و صلح و قبول آتشبس تبدیل شوند.
حال آنکه اکنون پساز سرفصل «فروغ جاویدان» با یقین و حتمیت تمام میتوان گفت که مقاومت انقلابی و ارتش آزادیبخش ملی به یمن رهبری ذیصلاحش و به یمن فدای بیکران و رزمندگان پاکبازش ـچه شهید و چه زندهـ نهفقط راه جان بهدربردن رژیم خمینی را سد کرده و بر توطئههای ارتجاعی و استعماری سرفرازانه فائق آمده است، بلکه این مقاومت در هرصورت و دربرابر هرتحول مفروض، همراه با خلق قهرمان ایران، نخستین و تنها برنده در صحنه سیاسی ایران و دربرابر دشمن ضدبشری است. با مروری کوتاه در شرایطی که عملیات بزرگ فروغ جاویدان در آن صورت گرفت، روشن میشود که جنبش مقاومت عادلانه خلق چگونه در حساسترین و خطیرترین مقطع تاریخش، بر دشمن و بر پشتیبانان و متحدان رنگارنگ او پیشی گرفته و یکبار دیگر دشمنان داخلی و خارجی انقلاب نوین ایران را سوخته و بور شده در پشتسر خود باقی گذاشت:
دوشنبه 27تیرماه رژیم خمینی در شرایط استیصال مطلق قبول قطعنامه شماره 598 شورای امنیت مللمتحد را اعلام کرد.
تمام هموطنان ما و اغلب جهانیان میدانند که از این پیشتر رژیم خمینی بهمدت یکسال از پذیرش قطعنامه طفره رفته و مستمراً اعلام مینمود که جنگ را ولو تا 20سال دیگر و تا آخرین خانه و آخرین نفر ادامه خواهد داد. رژیم «ولایت فقیه» پیوسته و به یکصد زبان اعلام میکرد اگر صلح کنیم «له میشویم»، «جنگ هستی ماست» (رفسنجانی)، «اگر بخواهیم در این زمینهسازش کنیم در هرصورت باید جای خود را بهدیگران بدهیم» (رفسنجانی) و «اگر تحت فشار منافقین صلح کنیم، دیگر قادر به اداره کشور نخواهیم بود» (مرعشی، استاندار خمینی در کرمان).
اما اکنون علاوهبر ورشکستگی اقتصادی و انزوای تام و تمام سیاسی و شکستها و بنبست کامل رژیم خمینی در جبهههای جنگ ضدمیهنی، برحسب اطلاعات موثق یکی از مهمترین دلایلی که خمینی را به سرکشیدن جرعه «زهر کشنده» صلح ناگزیر ساخت فتح مهران در عملیات بزرگ چلچراغ توسط ارتش آزادیبخش ملی ایران بود که به یک نقطهعطف تبدیل گردید و مضافاً بر عوامل و زمینههای یادشده باعث گردید خمینی پابهگور در منتهای خفت و بیآبرویی، تمامی دعاوی دور و دراز جنگطلبانهاش را پس بگیرد. البته رژیم خمینی و متحدان داخلی و پشتیبانان بینالمللی آن بهغایت تلاش نمودند تا پیروزی بزرگ مهران را کوچک و ناچیز جلوه داده یا حتی از اساس منکر شوند. لیکن «چلچراغ» مهران یعنی انهدام کامل 2لشکر و یک تیپ و 7گردان کمکی و متجاوز از 2میلیارد دلار خسارت مادی و بهاسارت گرفتن حدود 1500تن از نیروهای جنگ و سرکوب رژیم و بهغنیمتگرفتن بیشاز یکصد تانک و زرهپوش که در معرض دید انبوه خبرنگاران قرار گرفت ـو چندین برابر آن نیز در میدان نبرد منهدم شده بودـ دیگر پنهانکردنی و نادیدهگرفتنی نبود و همه ناظران مطلع بهخوبی میدانستند که برحسب تجارب چندینساله در جنگ ایران و عراق، انجام چنین عملیاتی مطابق معیارهای معمول نظامی نیازمند 60هزار نیروی زبده است. مهمتر اینکه در پرتو این «چلچراغ» شکنندگی فوقالعاده ماشین جنگ و سرکوب خمینی دربرابر مقاومت عادلانه مردم ایران برای صلح و آزادی و دربرابر ارتش آزادیبخش ملی بیشاز پیش به اثبات رسید و موجب نگرانیهای مضاعف ارتجاعی و استعماری گردید. چرا که نادیده گرفتن مقاومت عادلانه مردم ایران و بهرسمیت نشناختن اعتلا و اقتدار فزایندهاش امکانپذیر نبود و در شرایطی که صدای درهم شکستن استخوانهای پوسیده استعماری و ارتجاعی و بقایای شاه و خمینی در همهجا طنینافکن شده بود، دیگر نمیشد به حاشاکردنهای زعمای رژیم خمینی و نیشزدنها و لگداندازیها و لجنپراکنی معمول قلمزنان و بلندگوهای استعماری یا حسرتزدگان استحالهچی بسنده نمود.
از این پیشتر رژیم خمینی طی بخشنامههای «خیلی محرمانه» (ازجمله بخشنامه شماره ۲.۲۰۱.۰۷.۸ در تاریخ 14اسفند66، قرارگاه عملیاتی غرب) به کلیه یکانهای تحتامر خود دستور داده بود که اخبار مربوط بهعملیات مجاهدین و ارتش آزادیبخش فقط تا سطح فرماندهان تیپ و حداکثر فرماندهان گردانها آنهم بهصورت شفاهی ابلاغ شود، چرا که بهرغم «زمان بسیار محدودی که از فعال شدن این عناصر در خطوط پدافندی میگذرد» بهمثابه نیروی بسیار قویتر از ارتش متخاصم عراق «در اذهان عمومی یکانها پیاده و القا گردیده است». اما پساز چلچراغ فروزان مهران، اینقبیل دستورات نیز راه بهجایی نمیبرد و دیگر نه مأموران شکنجه و اعدام اوین و نه ائمه جمعه و حکام شرع و سرمقالهنویسان اطلاعات و کیهان و جمهوری اسلامی و نه بی.بی.سی و لوموند و آقای گراس و خانم هانتر و نه بختیار و بچهشاه و بنیصدر و نه یکدوجین دیگر از نیروهای ذخیره سرویسهای ارتجاعی و استعماری که قدونیمقد علیه مجاهدین و مقاومت ایران قطار شده بودند، کفاف نمیدادند و مقاومت خونباری که این جبهه متحد، چه بهلحاظ سرکوب نظامی و چه بهلحاظ نابودسازی سیاسی، سالیان دراز از پس آن برنیامده بودند؛ صبور و سرسخت و استوار به راه خود ادامه میداد. اگرچه تا کنون جملگی یکصدبار از تمامشدن و ازبینرفتن آن دم زده و هزاربار هم اندرباب فقدان محبوبیت اجتماعی و از انشعابات موهوم آن داد سخن داده بودند.
در همین اثنا شعار «امروز مهران، فردا تهران» که در تظاهرات جهانی 30خرداد امسال شکفته بود، پشت بسیاری را بهلرزه میانداخت و از آنسو رهبر مقاومت نیز به همه مجامع بینالمللی خاطرنشان میکرد که کرسی ایران به مقاومت ایران تعلق دارد.
در چنین اوضاع و احوالی بود که رژیم به بنبست رسیده «ولایت فقیه» ناگزیر از عقبنشینی گردید و دستهایش را بهعنوان تسلیم دربرابر قطعنامه598 بالا برد. به این ترتیب رفسنجانی که بهمثابه آخرین تیر ترکش جنگطلبی خمینی آمده بود تا بهعنوان جانشین فرمانده کل قوا به امور «جنگ» سروسامان بدهد، ناگزیر بهخاطر مجموعه عواملی که ذکر گردید، دلال «صلح» و یک راهحل خلّص ارتجاعیـ استعماری از کار درآمد.
آنچنان که برخی تلکسهای محرمانه ارگانها و دوایر مختلف رژیم گواهی میدهند، یک دلیل بسیار مهم تغییر موضع رژیم در قبول قطعنامه598 این بوده است که: «مجاهدین خیلی قوی شدهاند و شانس برگشتن به ایران را دارند… ازاینرو، با قبول قطعنامه هم باید جلو آنها را گرفت و هم حمایت بینالمللی کسب کرد». بهخصوص که در این زمان عمده ذخایر رژیم نیز در جنگ تمام شده و با از دست دادن قدرت بسیج جنگی و رویگردانی عموم مردم از جنگ جز شکستهای بازهم بیشتر هیچچیز دیگر در جبهههای جنگ با عراق متصور نبوده و نیست.
البته برخی از فرماندهان سپاه پاسداران خمینی به او پیشنهاد کرده بودند چنانچه 5سال تمامی کشور و امکانات آن را دراختیار آنها قرار دهد، پیروزی در جنگ را تضمین میکنند. اما هیچکس این دعاوی را جدی نگرفت.
حال رژیم خمینی یا میباید به جنگ کماکان ادامه میداد که قطعاً به سرعت سرنگون میشد یا هم میباید «در شرایط استیصال مطلق» (آنچنانکه مقاومت ایران پیوسته خاطرنشان کرده بود) به چرخشی اجتنابناپذیر دست مییازید: شعار استراتژیک خود یعنی «جنگ» را مهر بطلان میزد، بهقول خمینی تمامی آبرویش را یکجا معامله میکرد و دربرابر آتشبس و صلح سرتسلیم فرود میآورد تا با قربانیکردن جنگطلبی «ولایت فقیه» بهمثابه نخستین دینامیسم بقای آن، سرنگونی تمامیت رژیم را به تأخیر بیندازد و فعلاً از این ستون به آن ستون فرصت و فرج دیگری بیابد.
بهعبارت دیگر در شرایطی که کاملاً روشن است ادامهدادن به جنگ خطر عاجل سرنگونی را بهدنبال دارد و بهزودی فاتحان مهران مسیر تهران را در پیش خواهند گرفت، رژیم خمینی خواستار آتشبس میشود (رفسنجانی در جمعهبازار 7مرداد، ضمن صحبت درمورد عملیات فروغ جاویدان، گفت: «با مشاهده این مسائل است که علل تصمیم بهموقع امام در قبول قطعنامه شورای امنیت برای ما و ملت ایران روشن میگردد». باید خاطرنشان نمود که تا این هنگام دلایل قبول قطعنامه بههیچ عنوان توضیح داده نشده بود). ولی از آنجاکه طرف دیگر جنگ بهدرخواست آتشبس بدون چشمانداز صلح، وقعی نمیگذارد؛ بنابراین خمینی مجبور است تصریح کند که این یک درخواست تاکتیکی نیست و رژیم او شعر و شعارهای پیشین را به کناری گذاشته و بهطور جدی قصد صلح کردن دارد.
لیکن صلح در تناقض آشکار با ماهیت قرونوسطایی «ولایت فقیه» بوده و هست و میباشد. اینجاست که خمینی لاجرم باید این «زهر» را بخورد تا خطر عاجل را موقتاً از سر خود دور کند و فرصتی بیابد تا بعداً ببیند چه باید کرد؟
اما این همان فرصتیست که ضمناً:
ـ صفبندی قوای بینالمللی و منطقهیی و برخی قوای داخلی را درقبال رژیم خمینی تغییر میدهد.
ـ بر انزوای بینالمللی رژیم نقطه پایان میگذارد و به سرشاخ شدن با ناوگانهای آمریکایی و اروپایی در خلیج فارس خاتمه میدهد.
ـ موج بازاریابان بینالمللی را (اعم از سیاسی و اقتصادی) به ایران سرازیر میکند.
ـ بنبست تسلیحاتی و خرید سلاح را بازمیگشاید.
ـ راه تجدید مراوده رسمی با کشورهای مختلف غربی و دخیلبستن به آنها و برخورداری از حمایت برخی از ایشان علیه مقاومت مردمی را هموار میکند.
ـ با توجه به نقش استراتژیکی و کلیدی ایران در حساسترین منطقه جهان، فشارهای بینالمللی و برخی از فشارهای موجود در خلیج فارس و منطقه را از روی رژیم خمینی برداشته و متوجه عراق میکند (بهخصوص که رفسنجانی و خمینی از دو سال پیش در آرزوی آلترناتیو آمریکایی برای عراق بودند و آن را بهصراحت نیز اعلام نمودند).
ـ و مهمتر از همه اینکه چهبسا بتواند با بهدستگرفتن ابتکارعمل ارتجاعیـ استعماری تنها جانشین جدی رژیم خمینی را از نظر سیاسی قفل کند و در یک کلام طناب دار صلح را که مقاومت مردمی طی سالیان برای دشمن ضدبشریش آماده کرده بود، به دستو پای خود این مقاومت بپیچد.
اگر چه قیمت همه اینها، البته خوردن همان زهری است که معنی بلاواسطه آن بهطور اخص شکسته شدن شاخ «ولایت فقیه» و دستبرداشتن از همه آرزوهای دور و دراز در این رابطه است (اعم از صدور ارتجاع و دعاوی ضدامپریالیستی).
بهاین وسیله خمینی، لااقل تا وقتی مجدداً توان جنگی بهدست بیاورد، با یک «غلط کردم» غلیظ و پرطنین در شرایط استیصال مطلق، به خیلیها در صحنه بینالمللی میگوید، تاآنجاکه بهمن مربوط میشود، اگرچه از زهر برایم ناگوارتر است ولی ناگزیر از دعاوی خود دست برداشتم، شما هم بهخاطر منافع خودتان کالبد بیروح رژیم مرا هم که شده دربرابر مردم ایران و مقاومت اعتلایابندهشان حفظ کنید، بهخصوص که از اینپس در سمتوسو دادن به اوضاع و پیشبردن خطوط مورد پسندتان، از طریق گماشتگان من مانند رفسنجانی دست کاملاً باز خواهید داشت. لیکن ناگفته پیداست که شرط پخته شدن چنین آشی این است که بهگفته خود خمینی «این مرحله از حادثه انقلاب» به دور از «معرکهها و معرکهآفرینیها» (نقل از پیام خمینی، 29تیر67)، از سر گذرانده شود و هیچکس کاسه و کوزه ما را بههم نریزد که البته در اینصورت سوزاندن مقاومت مردمی و ارتش آزادیبخش ملی نیز ماده اول دستور کار ارتجاعیـ استعماری خواهد بود (یعنی تکرار همان سرنوشتی که ارتجاع دوران در تمامی سرفصلهای تاریخ معاصر ایران بهترتیبی برسر جنبشهای رهاییبخش و پیشگامان و سرداران آن از ستارخان گرفته تا کوچکخان و مصدق آورده است).
اینجا بود که مقاومت ایران و بالاخص ارتش آزادیبخش ملی و سازمان مجاهدین خلق ایران دربرابر خطیرترین آزمایش دوران قرار گرفت. آزمایشی سرنوشتساز که یا میباید دربرابر آن بهصورت منفعل دست روی دست میگذاشت و در انتظار دستپختهای ارتجاعیـ امپریالیستی مینشست، یا میباید با قاطعیتی بیمانند و جسارتی فوق تصور، دفتر حسابهای ارتجاعیـ استعماری را درهم میپیچید و بساط تازه پهنشده خمینی را با همه کاسه و کوزه آن برسر همین رژیم ضدبشری خراب مینمود.
آری عملیات کبیر فروغ جاویدان فاصله مابین دو منتهیالیه متفاوت در دوطرف طیف تحولات را در این سرفصل سرنوشتساز با رزم و خون رشیدترین فرزندان ایرانزمین پر نمود و آینده انقلاب نوین ایران را تضمین کرد. فاصله بین «نخستین قربانی» و «نخستین برنده» استراتژیک در صفحه شطرنج بسیار بغرنج بینالمللی و منطقهیی را.
از این پیشتر همین مقاومت بهمثابه عامل اصلی تحولات سیاسی در درون جامعه ایران، دشمن را با سلاحهای استراتژیک صلح و آزادی به آنجاکشانده بود که هرکس هم که در داخل و خارج ایران در هوای «آزادی» ایران از اختناق خمینی نبود، برای رفتن بهسمت خمینی دستکم نمیتوانست دیوار «جنگ» طلبی خمینی را نادیده بگیرد و ازاینرو در پشت شعار «صلح» متوقف میشد. بهنحوی که، پساز آنهمه مبارزات بیوقفه مقاومت ایران برای صلح، دیگر کمتر دسته یا فرد سیاسی (حتی از دم و دنبالچههای شاه و خمینی) جرأت میکرد آشکارا با «صلح» مخالفت ورزد. همچنانکه کمتر دولتی در جهان میتوانست تا وقتی خمینی شعار «جنگ» را بهکناری نگذاشته به یاریش برخیزد. در این شرایط همگان بهوضوح درمییافتند که هر گونه پسرفت و افت و زیانی در کار رژیم خمینی، بالمآل بهمثابه پیشرفتی در کار مقاومت ایران و تنها جانشین دموکراتیکـ انقلابی است و از این بابت سخت در تنگنا بودند.
اما وقتی که خمینی در برابر آتشبس و قطعنامه598 اعلام تسلیم مینمود، صفبندیها دیگر تغییر میکرد. نیروهایی که در سطح داخلی و بینالمللی طینت قرونوسطایی و مادون بورژوایی «ولایت فقیه» خمینی مورد پسندشان نبود، ولی به اضعاف مقاومت عادلانه مردمی برای صلح و آزادی و حاکمیت مردمی را ناخوش میداشتند؛ از حالت «قفل» و وضعیت «بلوکه» بیرون میآمدند. تا مقدمتاً بهدستگیری از رژیم پلید خمینی دربرابر این مقاومت پرداخته و در مراحل بعدی با خود او کنار بیایند یا تحولات را تا هرکجا که میسر باشد بهجانب مورد پسند خود بکشانند.
البته همه این چشماندازها درصورتی امکان وقوع مییافت که قبلاز هرچیز مهمترین عامل بلوکه کردن صحنه سیاسی ایران دربرابر راهحلهای استعماری و ارتجاعی در 7سال اخیر، یعنی مقاومت مردمی، خلع شعار و خلعسلاح شده و درمعرض قفلشدن سیاسی قرار بگیرد، تا در مراحل بعد بهتر بتوان برسرش ریخت. اما مقاومت عادلانه و خونبار مردم ایران بهاتکای انبوه تجارب تاریخی از صدر مشروطه گرفته تا 30تیر و 28مرداد و 22بهمن و 30خرداد؛ قبلاز آنکه اینگونه فعل و انفعالات و میوهچینیهای ارتجاعیـ استعماری فرصت قوامگرفتن پیدا نموده و بعداً حاصل مقاومتها و مبارزات خلقی در زنجیر را لگدمال کند، بهپاخاست و با برافروختن «فروغ جاویدان» بر هر سمتوسو و راهحل ارتجاعیـ استعماری سبقت گرفت.
چنانکه میدانیم در دوران مصدق بزرگ و تحت رهبری خود او سرانجام مبارزات میهنی و ضداستعماری مردم ایران با شعار ملی شدن صنعت نفت بهنتیجه رسید، بهنحوی که دربار وقت و اغلب دستجات سیاسی و میوهچینان و استحالهگران استعماری زمان نیز یارای مخالفت نمییافتند. اما در مراحل بعد سرانجام راهحل ارتجاعیـ استعماری پیشی گرفت و راهحل دموکراتیکـ میهنی را مغلوب و از میدان بهدر کرد.
اکنون اگرچه باید تصریح نمود که هیچ صلح پایداری با خمینی و رژیم خمینی متصور نبوده و نیست و اگرچه این رژیم نامشروع ضدبشری در هر حال به انتهای راه خود رسیده، اما مسأله اصلی این بوده و هست که چگونه میتوان راهحل انقلابیـ دموکراتیک و کل جنبش مقاومت عادلانه مردمی را از میدان بهدر کرد و باز هم ملتی را در حساسترین منطقه استراتژیکی عالم در اسارت دیکتاتورهایی ازقبیل شاه و خمینی و تحت سیطره انواع راهحلهای ارتجاعیـ استعماری نگهداشت.
به این ترتیب ارتش آزادیبخش ملی ایران که خود از مهمترین عوامل درهم شکستن طلسم جنگافروزی و درهم شکستن ماشین و تنور جنگی خمینی بوده است، در شرایطی که هنوز 10روز از پایان عملیات تخلیه غنائم مهران نمیگذشت، بهحالت آمادهباش عملیاتی درآمد و با صرفنظر کردن از بسیاری حلقات آمادهسازیها و تدارکات معمول برای اینچنین عملیات بزرگی که علیالعموم به ماهها زمان نیاز دارد، دوشنبه سوم مردادماه، یعنی درست یکهفته پساز قبول قطعنامه توسط رژیم خمینی، بهعملیات بزرگ فروغ جاویدان مبادرت ورزید.
فرماندهی ارتش آزادیبخش بهدرستی بر این عقیده بود که تنها راه مقابله با توطئهها و انواع و اقسام زدو بندهای بینالمللی دشمن، و تنها راه نگاهبانی از خون تمامی شهدای انقلاب نوین ایران و تنها راه حفظ و تثبیت و تحکیم کلیه دستاوردهای مقاومت عادلانه مردمی و شورای ملی مقاومت ایران بهمثابه تنها جانشین مشروع و دموکراتیک برای رژیم ضدبشری خمینی و تضمین کردن آن درقبال همه تحولات مفروض؛ در تعرض تمامعیار انقلابی و پرهیز از هر گونه تأمل و تردید نهفته است.
همچنانکه در فردای 30خرداد سال1360تنها راه رستگاری و پیشبردن و ارتقای مقاومت مردمی، مقاومت تمامعیار و پرهیز از هر گونه عقبنشینی و سازش و تسلیمطلبی بود؛ بهراستی اکنون نیز دربرابر تغییر تاکتیک دشمن ـ آنهم در شرایط ضعف و استیصال و در شرایط درهم شکسته شدن طلسم جنگافروزیشـ وظیفه مبرم تاریخی و انقلابی ارتش آزادیبخش ملی در تعرض تمامعیار خلاصه میشد. وظیفهیی که در عینحال اصالت و پایداری کل جنبش مقاومت و خلق را چه در صحنه داخلی و چه در عرصه بینالمللی تضمین مینمود.
بنابراین مسئول شورای ملی مقاومت و فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران انجام عملیات بزرگ فروغ جاویدان را، با توجه به دستاوردهای عظیم استراتژیکی آن که در هرحال مسلم بود، پیشاپیش به فردفرد رزمندگان و فرماندهان ارتش رهایی و به تمامی خلق قهرمان ایران تبریک و تهنیت گفت. البته بدیهی بود که قیام به این وظیفه خطیر ملازم با قبول فدیه و فدای هرچه بیشتر ازسوی سازمان مجاهدین خلق ایران یعنی خون همیشه جاری تاریخ ربع قرن اخیر ایران است.
چنین بود که بسیاری از اعضای هیأت اجرایی سازمان مجاهدین خلق ایران همراه با معاونان هیأت اجرایی و مسئولان نهادها و بسیاری دیگر از کادرهای سازمان مجاهدین در این نبرد بزرگ شرکت کرده و در صفوف مقدم فروغ جاویدان دمار از روزگار پاسداران ظلمت و تباهی درآوردند.
کمااینکه شماری از اعضای شورای ملی مقاومت ایران نیز از آغاز تا پایان این عملیات با قهرمانی و جانبازی بسیار با دژخیمان رودررو به نبردی جانانه پرداختند.
با عملیات بزرگ فروغ جاویدان و با مایهگذاری و فدای بیحد و حصر، آنچنانکه همگان در داخل و خارج ایران دیدند، سراپای رژیم بهلرزه درآمد و ضربه استراتژیک جبرانناپذیری دریافت کرد، که آثار آن بهصورت زنجیرهیی سریعاً بارز خواهد گردید. آری دشمن ضدبشری که با سمتیابی استعماری قصد جان بهدربردن داشت، در دام افتاد و کاسه و کوزه دجال جماران و سفره ارتجاعیـ استعماری که پهن کرده بود، با تهاجم برقآسای ارتش آزادی درهم ریخت و طنین رعدآسای آن در سراسر ایران و جهان شنیده شد.
خبرنگارانی که آن ایام در تهران بودهاند، بعداً به جهانیان گزارش نمودند که: «در آن روزها در تهران… وحشت آخوندها را فراگرفته بود و بسیاری از آنان همان موقع بلیط هواپیما در دست داشتند» (روزنامهایتالیایی لااستامپا، 25اوت88).
خلاصه هرکس که میخواست ببیند و بشنود، با «عملیات فروغ جاویدان» دید و شنید که:
اولاًـ مقاومت عادلانه مردم ایران تا کجا مقتدر و توانمند است و رژیم خمینی تا کجا دربرابر مقاومت مردمی و ارتش آزادیبخش ملی زبون و آسیبپذیر و محکوم به سقوط است.
ثانیاً ـ مردم ایران تا کجا از مجاهدین استقبال و حمایت میکنند.
ثالثاً ـ در آینده نیز همچون گذشته (از 30خرداد سال60 بهبعد) راه بر هر گونه آلترناتیو ارتجاعیـ استعماری کماکان بسته است و مبارزات تاریخی مردم ایران از مشروطه به اینسو به آنچنان درجهیی از رشد و بلوغ و سازمانیافتگی و تسلیح رسیده است که به خونینترین فدا و بهای ممکن نیز هر راهحل ضدمردمی را در زیر گامهای استوار خود خرد خواهد کرد.
رابعاًـ تنها جانشین مشروع و مردمی که حاضر به پرداخت بهای آزادی بوده و میباشد و ایران بعداز شاه و خمینی تنها با یکچنین جانشین قدرتمندی قرار و ثبات و آرام خواهد گرفت، شورای ملی مقاومت ایران است، بهنحوی که در آینده در هیچ تحول محتملی نمیتوان آن را نادیده گرفت. بهخصوص که رژیم خمینی و همدستان رنگارنگ داخلی و پشتیبانان بینالمللی او تا کنون بهغایت تلاش کرده بودند مقاومت ایران و بالاخص مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی را بهطرق مختلف تحتالشعاع مسأله جنگ و عراق قرار دهند، اما اینبار در عملیات فروغ جاویدان که پرواز عظیمی به عمق خاک میهن و به درون تودههای مردم بود، بطلان تمامی آن تبلیغات و آن لاطائلات چندین و چندساله برای تمامی مردم ایران که از دور یا نزدیک شاهد رزمآوریها و پاکباختگیهای رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی بودند، بیش از پیش به اثبات رسید و همه سرمایهگذاریهای ارتجاعی و استعماری در این زمینه بالکل بر باد رفت.
بدینسان میزی که دشمن ضدبشری چیده و بسا طمعها را نیز برانگیخته بود، فروپاشید. راه بر راهحلهای ارتجاعیـ استعماری بسته شد. آتشفشان آن خونهای پاک و والا چشمانداز آینده خلق و انقلاب و تنها جانشین مشروع و مردمی را بیشاز همیشه تضمین و روشن نمود و هر کارت و مهره محلل ارتجاع و استعمار را سوزاند. استحالهگران ضدانقلابی را که برای میوهچینیهای خیانتکارانه مجدد از تلاش عظیم مقاومت ایران برای «صلح» خیز برداشته بودند، همچنان حسرتبهدل برجا گذاشت و سمتوسوی تحولات آینده را در هرصورت بهنام انقلاب نوین ایران و ارتش آزادیبخش ملی ایران مهر کرد. بیچاره دشمن ضدبشری که با بلاهت تمام گمان میکند با تبلیغات شبانهروزی یکماه گذشته علیه مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی و با کینهکشیهای سبعانه از مردم بیگناه شهرهای مختلف و با موج گسترده دستگیریها و اعدامها خواهد توانست از سرنوشت محتوم خود بگریزد... .
حال اگر بپذیریم که مقاومت انقلابی در کیفیترین سرفصل تاریخچه پرفراز و نشیبش پساز 30خرداد (سال60)، نهتنها از بحبوحه خطیرترین آزمایش سیاسی و نظامی دوران سرفراز بیرون آمده بلکه بر محاسبات و راهحلهای ارتجاعی و استعماری ـکه قبلاز هرچیز بهزیر علامت سؤال کشیدن اصالت تنها جانشین مشروع و مردمی را مدنظر داشتـ پیشی گرفته و پایگاه اجتماعی و توان نظامی خیرهکننده خود را نیز چنانکه باید در معرض قضاوت همگان قرار داده است؛ دیگر بهوضوح میتوان نتیجه گرفت:
الف ـ درهم شکسته شدن سیاستهای جنگطلبانه رژیم «ولایت فقیه» خمینی و قبول آتشبس و مذاکرات مستقیم صلح توسط او، که یکی از مهمترین عوامل آن همانا مقاومت انقلابی و ارتش آزادیبخش ملی است، حقاً جای تهنیت و تبریک دارد.
همچنانکه مسئول شورای ملی مقاومت و فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران ضمن یکماه گذشته بهکرّات خاطرنشان نموده است، از «زهر» خوردن خمینی و درهمشکستن شاخهای جنگطلبی این جانور وحشی بهغایت بایستی استقبال نمود. به همین دلیل ارتش آزادیبخش ملی با تأکید بیشتر بر اصول و شعارهای اعلامشدهاش یعنی صلح و آزادی به منتها درجه از برقراری صلح پایدار استقبال میکند و آن را قویاً بهسود خلق و مجاهدین خلق ایران و ارتش آزادیبخش ملی و کماکان بهمثابه طنابدار دشمن ضدبشری میداند.
برای استقرار صلح عادلانه هربهایی را باید پرداخت، چرا که بهگور سپردن دشمن زهرخورده را تسریع میکند. بیتردید برندگان حقیقی صلح پایدار همانا مقاومت مردمی و ارتش آزادیبخش ملی میباشند.
ب ـ حقانیت و اصالت شعار صلح و سیاست صلح مقاومت ایران و مجموعه اقدامات سیاسی و نظامی و تلاشهای راهگشایانه معطوف به آن، که دشمن ضدبشری را ناگزیر به همانجایی کشیده که ضمن 7سال گذشته بهشدت از آن پرهیز داشت، اکنون درجریان عمل بیشاز پیش بهاثبات رسیده است.
ج ـ اما هیچ صلح پایداری تا رژیم خمینی هست، بازهم متصور نیست و صلح پایدار پساز اینهمه جنگ و کشتار تنها با سرنگونی این رژیم و استقرار آزادی و حاکمیت مردمی تحقق مییابد. مخصوصاً که رژیم خمینی باید پاسخگوی تلفات و خسارات نجومی و همه ویرانیها و تباهیهای ناشی از جنگ باشد و قطعاً از اینمیان جان سالم بهدر نخواهد برد.
در همین رابطه یکی از سخنگویان خمینی (آخوند جنتی) در جمعهبازار 28مرداد در قم تصریح کرد: «مشکلات بعد از صلح خیلی مهمتر هستند و باید به آنها بیشتر توجه کرد که اگر خدای نکرده کوچکترین تعللی کنیم قطعاً شکست خواهیم خورد که از شکست دربرابر دشمن بهمراتب وحشتناکتر است». متعاقباً برخی دیگر از تحلیلگران رژیم خمینی نیز یکچنین هشدارهایی داده و بهصراحت نوشتند که در صورت برقراری صلح «اغراقآمیز نیست اگر بگوییم خطر و حادثهیی که در جبهه جدید انقلاب [یعنی کل رژیم] را تهدید مینماید به مراتب از جبهه نبرد نظامی عمیقتر و دامنهدارتر است» (جمهوری اسلامی، 6شهریور67).
تحلیلگران رژیم همچنین آشکارا صلح را معادل «تشکیک» در پایههای رژیم خمینی و بهمثابه فرو ریختن بنیادهای اساسی رژیم ولایتفقیه محسوب نموده و مینویسند:
«تصور و القای این معنا که پساز پایان جنگ ما باید سر خویش گیریم و به راه خویش رویم و نه کسی را با ما کاری است و نه ما را با کسی کاری، ضمن آنکه هماوایی و همسویی با تاکتیک جدید استکبار درمقابله با انقلاب اسلامی بهشمار میآید، نوعی تشکیک در اصالت انقلاب… محسوب خواهد شد» (همانجا).
در نتیجه تاآنجاکه به رژیم خمینی مربوط میشود، چون ماهیتش یکشبه عوض نشده و فعلاً بهدلیل استیصال مطلق آتشبس را پذیرفته است، هنوز هم وضعیت «نهجنگـ نهصلح» را ترجیح میدهد.
د ـ شعار استراتژیکی صلح چیزی نیست که رژیم خمینی بتواند آن را بدون نفی بخشی از تمامیتش محقق سازد و این نیز لاجرم به نفی تمامیت این رژیم راه میبرد.
بنابراین، حتی در صورت امضای قرارداد صلح تمامعیار توسط رژیم خمینی ـ که بههیچوجه کار سهل و سادهیی نیستـ بازهم سقوط این رژیم و جایگزینی تنها جانشین مشروع و مردمی قطعی است. تضمین این امر نیز همانا ارتش آزادیبخش ملی بهمثابه تنها ابزار سرنگونی انقلابی این رژیم است که در هر شرایطی با اشکال و تاکتیکهای متناسب راه خود را بهپیش بازمیگشاید. پس کلیه افراد و دستجاتی که گمان میکنند درصورت صلح، رژیم خمینی امکان بقا دارد، سخت بهبیراهه میروند و اساساً همان کسانی هستند که تا چندی پیش آشکارا مدعی تثبیت رژیم خمینی بودند و با این نقطهنظر بهاثبات رسیده مقاومت عادلانه مردم ایران که رژیم خمینی را پیوسته فاقد هر گونه ثبات استراتژیکی اعلام مینمود بهجد مخالفت میورزیدند.
درباره ارتش آزادیبخش نیز همچنانکه از تاریخچه و مراحل شکلگرفتن و بلوغ آن از زمان روی کارآمدن ارتجاع خمینی تا امروز پیداست، باید توجه کرد که این ارتش مردمی از بطن مبارزات پیگیر انقلابی ربع قرن اخیر میهنمان دربرابر دودیکتاتوری ضدخلقی شکفته و ریشه در هستی و مقاومت یکخلق و یکتاریخ دارد و هرگز نمیتوان آن را زاییده جغرافیا و شرایط گذرا و بهخصوصی (ازقبیل جنگ ایران و عراق) تلقی نمود. همان خلق قهرمانی که برای صلح و آزادی و برای حاکمیت مردمی و استقلال ملی خون بیشاز 70هزار تن از رشیدترین و آگاهترین و منزهترین فرزندان خود را نثار نموده و رنج و شکنج مستمر بیش از 140هزار تن از آنها را نیز پذیرا شده است.
سازمان مجاهدین خلق ایران و ارتش آزادیبخش ملی بدون پشتگرمی به حمایت این خلق قهرمان و محبوب کجا میتوانستند به نقطه امروز برسند؟ آیا جز این است که بدون یکچنین پشتوانه و ریشههای استوار تاریخی تا کنون هرحزب و سازمانی یکصدبار در کوران مستمر توطئهها متلاشی و نابود شده بود؟
هـ ـ اکنون که طلسم جنگطلبی رژیم خمینی به یمن تنفر عمومی مردم ایران از جنگ و از این رژیم و به یمن مقاومت عادلانه و قهرمانانهیی که در همین راستا از هیچ تلاش و جانفشانی چه در صحنه سیاسی و چه در صحنه نظامی دریغ نکرد، درهم شکسته شده است؛ از این پس جریان سرنگونی و روند فروپاشی رژیم خمینی در تمامیتش و در هر شقی ـاعم از اینکه بهجانب صلح برود یا مجدداً جنگ را از سر بگیردـ سریعتر میشود. بهخصوص که پساز عملیات بزرگ فروغ جاویدان، با فدیههای بیکرانش و با ضربه استراتژیک عظیمی که به سرتاپای دشمن ضدبشری وارد کرد، هیچ راهحل میانهبازانه ارتجاعی و استعماری، بین خلق و ضدخلق متصور نیست، و تنها راهحل همانا شورای ملی مقاومت ایران است.
آری؛ خلق قهرمان ایران، انقلاب نوین ایران و ارتش آزادیبخش ملی پیروز میشوند. «فروغ جاویدان» که تضمینکننده این پیروزی در خطیرترین سرفصل تاریخ مقاومت ایران بود، خاموش نخواهد شد».