«برگرفته از نوشتهای از ب. م، از اعتصاب غذاکنندگان لیبرتی»
«رحمان! اینها از چه چیز شما میترسیدند؟ شما که صد نفر بیسلاح بودید؟ شما که محصور گلهٴ وحوش بودید!؟ به یاد خندهٴ تو و صدایت افتادم وقتی که فریاد «هیهات!» و «حاضر!» سر میدادی. جوابم را گرفتم. آنها از عزم تو برای سرنگونی میترسیدند.
تویی که «ایران را ندیده بودی ولی عشقت به جوانان و به وطن، و اراده ات، خللناپذیر بود. از آنان که در زمانهٴ توطئه و خیانت، به همه زیبایی دنیا پشت پا میزنند».
از آنان که «راه بیابانهای سوزان را انتخاب کردند و بهترین سالهای عمرشان را برای مردمی که عاشقشان بود در پی رسیدن به آزادیشان سپری کردند»
از آنان که «در هر نبردی جلودار بودند. تو در سال 88 وقتی مزدوران با زرهی و خودروهای هاموی به اشرف حمله کردند و وقتی برای دفاع از شرف و آرمان چیزی جز جسممان نداشتیم، تو اولین نفر بودی که جلو خودروی زرهی دراز کشیدی»
هنوز کلمات تو در گوشم هست. بدان که «ما ادامه دهندهٴ آرمان شماییم. تو در من زنده ای. در ما زنده ای. در هر فریاد. در رنج هر کودک ایرانی. تو هزاران بار زنده شدی. پس او که میخواست صدایت را خاموش کند، به خودش میلرزد. و خانهاش بر سرش خراب خواهد شد».
و به یقین این رسالت را که در جملات آخر آمده است جوانان ایران میگیرند.
«رحمان! اینها از چه چیز شما میترسیدند؟ شما که صد نفر بیسلاح بودید؟ شما که محصور گلهٴ وحوش بودید!؟ به یاد خندهٴ تو و صدایت افتادم وقتی که فریاد «هیهات!» و «حاضر!» سر میدادی. جوابم را گرفتم. آنها از عزم تو برای سرنگونی میترسیدند.
تویی که «ایران را ندیده بودی ولی عشقت به جوانان و به وطن، و اراده ات، خللناپذیر بود. از آنان که در زمانهٴ توطئه و خیانت، به همه زیبایی دنیا پشت پا میزنند».
از آنان که «راه بیابانهای سوزان را انتخاب کردند و بهترین سالهای عمرشان را برای مردمی که عاشقشان بود در پی رسیدن به آزادیشان سپری کردند»
از آنان که «در هر نبردی جلودار بودند. تو در سال 88 وقتی مزدوران با زرهی و خودروهای هاموی به اشرف حمله کردند و وقتی برای دفاع از شرف و آرمان چیزی جز جسممان نداشتیم، تو اولین نفر بودی که جلو خودروی زرهی دراز کشیدی»
هنوز کلمات تو در گوشم هست. بدان که «ما ادامه دهندهٴ آرمان شماییم. تو در من زنده ای. در ما زنده ای. در هر فریاد. در رنج هر کودک ایرانی. تو هزاران بار زنده شدی. پس او که میخواست صدایت را خاموش کند، به خودش میلرزد. و خانهاش بر سرش خراب خواهد شد».
و به یقین این رسالت را که در جملات آخر آمده است جوانان ایران میگیرند.