چندی قبل رسانههای حکومتی، یک برگ از گفتگو بین دو جوان را چاپ کردند. این گفتگو بهصورت چت بود و اطلاعات آخوندی آن را به حساب تخطئه آن دو جوان و گرایششان به مجاهدین منتشر کرده بود. در آنجا یکی از آن دو از دیگری میپرسد ”آیا ما هم میتوانیم مثل حنیفنژاد روزگار خودمان عمل کنیم؟“ همین جمله بهزعم گشتاپوی آخوندی سند جرم آن دو جوان شده بود. راستی آیا ما هم میتوانیم در دوران خودمان مثل ”حنیفنژاد“ عمل کنیم؟ بدون شک این سؤال بسیاری از جوانان میهنمان در امروز است. چگونه میتوان یک محمد حنیفنژاد شد؟
اگر صفحات این روزهای سایت مجاهد را مرور بکنید از زندگی ”محمدآقا“ و تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران خیلی صحبت شده است. اما در این نوشته میخواهیم ببینیم ”محمدآقا“ و سایر بنیانگذاران سازمان روی چه چیزهایی انگشت گذاشتند که امروزه بعد از نیم قرن بلا و ابتلا، این سازمان و این تشکیلات با عرض و طولی که مشاهده میکنید تنها هماورد رژیم ضدبشری ولایتفقیه گردیده است؟ و ما هم سرنخ آن را بگیریم.
قبل از پاسخ به این سؤال، خوب است یک سؤال را جواب دهیم که آیا دردهای امروز جامعه ما به نسبت زمان شاه و زمان محمد حنیفنژاد کمتر شده یا بیشتر؟ قطعاً هر انسان منصفی خواهد گفت امروز و در همهٴ زمینهها: سرکوب، اعدام، اختناق، سانسور، فقر، شکاف وحشتناک طبقاتی، کودکان کار، فحشا، فساد اداری (اختلاس و دزدی و رشوه)، چپاول و غارت رژیم آخوندی دهها برابر بدتر از رژیم شاه است. پس دردهای ناشی از آن هم عمیقتر است“. محمد آقا“ درمان همهٴ آن دردها را در زمان شاه ایجاد یک تشکیلات انقلابی با ویژگیهایی که ذکر خواهیم کرد جستجو کرد و آن را بعداً سازمان مجاهدین خلق ایران نام گذاشت. اگر درد در زمان خمینی و رژیم ولایتفقیه دهها برابر بیشتر شده، درمان هم در این زمان دهها برابر بیشتر نیاز است.
اما مشکل در نظام آخوندی چیست؟ مشکل در این نظام که توانمندی این همه فساد و تباهی را دهها برابر شاه در خود جمع کرده چیزی جز دیکتاتوری دینی نیست. یعنی توجیه همهٴ عملکردهای جنایتکارانه و غارتگرانهٴ خود با پوششی دجالگرانه از مذهب. پس ضرورت مبارزه شکست ناپذیر، مؤثر و پیروزمند علیه چنین رژیمیدهها برابر بیشتر از دیکتاتوری سلطنتی است. این را مردم ایران بعد در قیام 88 با رساترین شکل ممکن فریاد کردند که: مرگ بر اصل ولایتفقیه!
وقتی مجاهدین بنیانگذار به مطالعهٴ ضعفها و علل شکست جنبشهای انقلابی و ملی گذشتگان خود در انقلاب مشروطه و نهضت دکتر مصدق پرداختند، به دستاوردهای گرانبهایی رسیدند و به آن نتیجه رسیدند که برای شکست ناپذیری مبارزه و مبارزان باید تشکیلات انقلابی و مبارزی درست کرد با ویژگیهای زیر:
اصل حرفهای بودن عناصر مبارز
تا پیش از ”محمدآقا“، انقلابیون و مبارزان در کنار کارهای روزمره یا در دانشگاه درس میخواندند یا درس میدادند یا در بازار کار میکردند، هفتهای یک روز گردهم میآمدند و بحثی در مورد تحولات جامعه میکردند و اگر شرایط و ظرفیتهای رژیم شاه اجازه میداد این جلسات بیشتر میشد و اگر شرایط اختناق شدیدتر میشد این جلسات به ماهی و سالی یکبار کاهش پیدا میکرد. محمدآقا این بساط را بر هم زد. زیرا بهوضوح میدید تا وقتی انسانها بهصورت حرفهای و تمام وقت وارد مبارزه نشوند محصول کارشان بسیار کم و ضعیف است. دشمن هم عین خیالش نیست. ضمن اینکه تشکیلاتی هم شکل نمیگیرد. معروف است که میگویند ”محمدآقا“ گفته بود یک حرکت تشکیلاتی علیه رژیم شاه ارزشش از 300 حرکت غیرتشکیلاتی بیشتر و علیه رژیم مؤثرتر است.
حال بیاییم به امروز. سال گذشته یکی دیگر از زندانیان سیاسی در خاطرهای نوشته بود که بازجو علوی از مهرههای وزارت اطلاعات در زندان اوین در حین بازجویی به او پیشنهاد داده بود که: ”پول و پاسپورت به تو میدهیم برو در خارج علیه ما مبارزهات را بکن، مثل همین کاری که در 15سال گذشته کردی. اما هرازگاهی یک فحشی هم به مجاهدین بده! “. این مطلب را همین بازجو یا بازجوهای دیگر بارها به زندانیان سیاسی گفتهاند. خود همین جمله گویای آن است که مبارزه بدون تشکیلات، پراکنده و غیرحرفهای برای رژیم کم اثر است. چرا که میتواند با تهدید و ارعاب و دستگیری و زندان و دروغپردازی، بهراحتی عناصر آن را از هم بپاشاند و خلاصه تحت کنترل و مهار خودش قرار دهد. هر چقدر هم که عناصر چنین مبارزهای صادق باشند برد کارشان محدود است. نگاهی به انبوه تشکلهای کارگری، دانشجویی، معلمی و... به خوبی گواه آن است که بعد از یک دوران کوتاه شکوفایی مبارزاتی و مطرح بودن در سطح رسانهها، به سرعت توسط رژیم سرکوب شدند. اما دهها برابر همین نوع سرکوبها را رژیم علیه مجاهدین بهکار برده و میبرد، اما نتوانسته آنان را از دور خارج کند. یک دلیلش همین پایداری به قانونمندی مبارزه حرفهای و گذشتن عناصر مبارز و انقلابی از همه چیز خود برای آزادی مردم ایران است. پس اگر «ما میخواهیم مثل او یعنی ”حنیفنژاد“ باشیم»، باید در این مسیر گام برداریم. اگر در دانشگاه، کارخانه، اداره یا در بازار هستیم و میخواهیم برای آزادی مردم ایران مبارزه کنیم باید این سمتگیری را داشته باشیم. هر چه بیشتر در مبارزه حرفهای شویم. از یک یگان ارتش آزادی در داخل میهن عناصرش هر چه بیشتر وقت و انرژی و سهم در مبارزه بگذارند تا هموطنانی که در خارج کشور تلاششان این است که زمان و انرژی بیشتری را در خدمت مبارزه قرار دهند همه در این تعریف میگنجند. به قول مجاهد شهید اصغر بدیع زادگان از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، ارزش هرکس در مبارزه بهاندازه قیمتی است که در این راه میگذارد ”.
همچنین اصغر گفته بود: ”چگونه میتوان کسی را که چیزی در مبارزه از دست نداده مبارز خواند“. یکی از بدترین وضعیتها در این رابطه، در ابتدای انقلاب ضدسلطنتی بعد از ربودن رهبری آن انقلاب توسط خمینی صورت گرفت. زیرا چون خمینی خودش قیمتی برای مبارزه نپرداخته بود، روی بستری از باورهای مذهبی مردم و در خلأ حضور رهبران سازمانهای انقلابی مثل مجاهدین که در زندان بودند، سوار شد. بنابراین شاخصی بهعنوان پرداخت بها در مسیر مبارزه برای شناخت سره از ناسره برایش مطرح نبود. بلکه ضد آن هم بود و شاخص پرداخت بها برای مبارزه را در بهکارگیری مسؤلان امور خشکاند. برعکس، حرافی و چاپلوسی و ادعا و قیافهٴ مذهبی گرفتن با ریش و تسبیح، همه جا را پر کرد. پس این بار باید به مراتب با از خودگذشتگی بیشتری به مبارزه حرفهای روی آورد تا از پس دیکتاتوری مذهبی برآمد. البته در مسیر یک مبارزه خونین با چنین استبدادی، حرفهای مبارزه کردن، اجر و شأن و جایگاهش هم به نسبت زمان شاه بسیار بیشتر است. بنابراین در هر تشکلی که هستیم از یک تیم یا یگان ارتش آزادی تا جمعی دانشجوی مبارز و... اگر راه حنیف را میخواهیم دنبال میکنیم پیامش در این محور این است، حرفهای باش! حرفهای مبارزه کن!
ادامه دارد...
اگر صفحات این روزهای سایت مجاهد را مرور بکنید از زندگی ”محمدآقا“ و تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران خیلی صحبت شده است. اما در این نوشته میخواهیم ببینیم ”محمدآقا“ و سایر بنیانگذاران سازمان روی چه چیزهایی انگشت گذاشتند که امروزه بعد از نیم قرن بلا و ابتلا، این سازمان و این تشکیلات با عرض و طولی که مشاهده میکنید تنها هماورد رژیم ضدبشری ولایتفقیه گردیده است؟ و ما هم سرنخ آن را بگیریم.
قبل از پاسخ به این سؤال، خوب است یک سؤال را جواب دهیم که آیا دردهای امروز جامعه ما به نسبت زمان شاه و زمان محمد حنیفنژاد کمتر شده یا بیشتر؟ قطعاً هر انسان منصفی خواهد گفت امروز و در همهٴ زمینهها: سرکوب، اعدام، اختناق، سانسور، فقر، شکاف وحشتناک طبقاتی، کودکان کار، فحشا، فساد اداری (اختلاس و دزدی و رشوه)، چپاول و غارت رژیم آخوندی دهها برابر بدتر از رژیم شاه است. پس دردهای ناشی از آن هم عمیقتر است“. محمد آقا“ درمان همهٴ آن دردها را در زمان شاه ایجاد یک تشکیلات انقلابی با ویژگیهایی که ذکر خواهیم کرد جستجو کرد و آن را بعداً سازمان مجاهدین خلق ایران نام گذاشت. اگر درد در زمان خمینی و رژیم ولایتفقیه دهها برابر بیشتر شده، درمان هم در این زمان دهها برابر بیشتر نیاز است.
اما مشکل در نظام آخوندی چیست؟ مشکل در این نظام که توانمندی این همه فساد و تباهی را دهها برابر شاه در خود جمع کرده چیزی جز دیکتاتوری دینی نیست. یعنی توجیه همهٴ عملکردهای جنایتکارانه و غارتگرانهٴ خود با پوششی دجالگرانه از مذهب. پس ضرورت مبارزه شکست ناپذیر، مؤثر و پیروزمند علیه چنین رژیمیدهها برابر بیشتر از دیکتاتوری سلطنتی است. این را مردم ایران بعد در قیام 88 با رساترین شکل ممکن فریاد کردند که: مرگ بر اصل ولایتفقیه!
وقتی مجاهدین بنیانگذار به مطالعهٴ ضعفها و علل شکست جنبشهای انقلابی و ملی گذشتگان خود در انقلاب مشروطه و نهضت دکتر مصدق پرداختند، به دستاوردهای گرانبهایی رسیدند و به آن نتیجه رسیدند که برای شکست ناپذیری مبارزه و مبارزان باید تشکیلات انقلابی و مبارزی درست کرد با ویژگیهای زیر:
اصل حرفهای بودن عناصر مبارز
تا پیش از ”محمدآقا“، انقلابیون و مبارزان در کنار کارهای روزمره یا در دانشگاه درس میخواندند یا درس میدادند یا در بازار کار میکردند، هفتهای یک روز گردهم میآمدند و بحثی در مورد تحولات جامعه میکردند و اگر شرایط و ظرفیتهای رژیم شاه اجازه میداد این جلسات بیشتر میشد و اگر شرایط اختناق شدیدتر میشد این جلسات به ماهی و سالی یکبار کاهش پیدا میکرد. محمدآقا این بساط را بر هم زد. زیرا بهوضوح میدید تا وقتی انسانها بهصورت حرفهای و تمام وقت وارد مبارزه نشوند محصول کارشان بسیار کم و ضعیف است. دشمن هم عین خیالش نیست. ضمن اینکه تشکیلاتی هم شکل نمیگیرد. معروف است که میگویند ”محمدآقا“ گفته بود یک حرکت تشکیلاتی علیه رژیم شاه ارزشش از 300 حرکت غیرتشکیلاتی بیشتر و علیه رژیم مؤثرتر است.
حال بیاییم به امروز. سال گذشته یکی دیگر از زندانیان سیاسی در خاطرهای نوشته بود که بازجو علوی از مهرههای وزارت اطلاعات در زندان اوین در حین بازجویی به او پیشنهاد داده بود که: ”پول و پاسپورت به تو میدهیم برو در خارج علیه ما مبارزهات را بکن، مثل همین کاری که در 15سال گذشته کردی. اما هرازگاهی یک فحشی هم به مجاهدین بده! “. این مطلب را همین بازجو یا بازجوهای دیگر بارها به زندانیان سیاسی گفتهاند. خود همین جمله گویای آن است که مبارزه بدون تشکیلات، پراکنده و غیرحرفهای برای رژیم کم اثر است. چرا که میتواند با تهدید و ارعاب و دستگیری و زندان و دروغپردازی، بهراحتی عناصر آن را از هم بپاشاند و خلاصه تحت کنترل و مهار خودش قرار دهد. هر چقدر هم که عناصر چنین مبارزهای صادق باشند برد کارشان محدود است. نگاهی به انبوه تشکلهای کارگری، دانشجویی، معلمی و... به خوبی گواه آن است که بعد از یک دوران کوتاه شکوفایی مبارزاتی و مطرح بودن در سطح رسانهها، به سرعت توسط رژیم سرکوب شدند. اما دهها برابر همین نوع سرکوبها را رژیم علیه مجاهدین بهکار برده و میبرد، اما نتوانسته آنان را از دور خارج کند. یک دلیلش همین پایداری به قانونمندی مبارزه حرفهای و گذشتن عناصر مبارز و انقلابی از همه چیز خود برای آزادی مردم ایران است. پس اگر «ما میخواهیم مثل او یعنی ”حنیفنژاد“ باشیم»، باید در این مسیر گام برداریم. اگر در دانشگاه، کارخانه، اداره یا در بازار هستیم و میخواهیم برای آزادی مردم ایران مبارزه کنیم باید این سمتگیری را داشته باشیم. هر چه بیشتر در مبارزه حرفهای شویم. از یک یگان ارتش آزادی در داخل میهن عناصرش هر چه بیشتر وقت و انرژی و سهم در مبارزه بگذارند تا هموطنانی که در خارج کشور تلاششان این است که زمان و انرژی بیشتری را در خدمت مبارزه قرار دهند همه در این تعریف میگنجند. به قول مجاهد شهید اصغر بدیع زادگان از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، ارزش هرکس در مبارزه بهاندازه قیمتی است که در این راه میگذارد ”.
همچنین اصغر گفته بود: ”چگونه میتوان کسی را که چیزی در مبارزه از دست نداده مبارز خواند“. یکی از بدترین وضعیتها در این رابطه، در ابتدای انقلاب ضدسلطنتی بعد از ربودن رهبری آن انقلاب توسط خمینی صورت گرفت. زیرا چون خمینی خودش قیمتی برای مبارزه نپرداخته بود، روی بستری از باورهای مذهبی مردم و در خلأ حضور رهبران سازمانهای انقلابی مثل مجاهدین که در زندان بودند، سوار شد. بنابراین شاخصی بهعنوان پرداخت بها در مسیر مبارزه برای شناخت سره از ناسره برایش مطرح نبود. بلکه ضد آن هم بود و شاخص پرداخت بها برای مبارزه را در بهکارگیری مسؤلان امور خشکاند. برعکس، حرافی و چاپلوسی و ادعا و قیافهٴ مذهبی گرفتن با ریش و تسبیح، همه جا را پر کرد. پس این بار باید به مراتب با از خودگذشتگی بیشتری به مبارزه حرفهای روی آورد تا از پس دیکتاتوری مذهبی برآمد. البته در مسیر یک مبارزه خونین با چنین استبدادی، حرفهای مبارزه کردن، اجر و شأن و جایگاهش هم به نسبت زمان شاه بسیار بیشتر است. بنابراین در هر تشکلی که هستیم از یک تیم یا یگان ارتش آزادی تا جمعی دانشجوی مبارز و... اگر راه حنیف را میخواهیم دنبال میکنیم پیامش در این محور این است، حرفهای باش! حرفهای مبارزه کن!
ادامه دارد...